مکتب اتریش
مکتب اتریش (به آلمانی: ?sterreichische Schule) که به مکتب وین نیز مشهور است یکی از مکتبهای اندیشه? اقتصادی خارج از جریان اصلی است که بر سازمانیابی خود-به-خودی بر اساس ساز-و-کار قیمتها تأکید دارد. فردگرایی روششناختی و خنثی نبودن پول از دیگر مشخصههای فکری آن است.
نام این مکتب از بنیانگذاران و هواداران نخستین خود، که شهروندان امپراتوری هابزبورگ اتریش بودند، از جمله کارل منگر، اوژون فن بوم-باورک، لودویگ فن میزس، و برنده? جایزه? نوبل، فردریش هایک مشتق شدهاست. امروزه، پیروان مکتب اتریش از سراسر جهان هستند، اما بیشتر با عنوان اقصاددانان اتریش و آثار آنان با عنوان اقتصاد اتریشی نامیده میشود.
مکتب اتریش در اواخر سده? نوزدهم و اوایل سده? بیستم گسترش یافت. اقتصاددانان اتریشی نظریه? ارزش نئوکلاسیک و نظریه? ارزش ذهنی (سوبژکتیویسم) را که جریانهای اصلی اندیشه? اقتصادی معاصر بر آنها متکی است، توسعه دادند و مسئله? محاسبات اقتصادی که از اقتصاد نامتمرکز بازار آزاد در مقابل تخصیص منابع یک اقتصاد برنامهریزی متمرکز دفاع میکند، مطرح کردند.
اقتصاددانان مکتب اتریشی لزوم انجام قرادادهای داوطلبانه بین عاملین اقتصادی را مورد تاکید قرار دادهاند و بر این دیدگاهاند که معاملات تجارتی باید در معرض کمترین قیود ممکن اجباری قرار گیرند و به ویژه در معرض کمترین مداخلات دولت باشد. تحت تاثیر قهرمان فکریشان، جان لاک، اقتصاددانان لیبرتارین مجتمع در مکتب اتریش معتقدند که این قیود حداقلی، باید مبتنی بر آزادیهای فردی، حقوق برابر باشند.
اقتصاد اتریشی، در اواخر قرن بیستم، با کارهای اقتصاددانانی چون ایزرائل کرزنر و لودویگ لاخمان اعتبار بیشتری یافت و پس از آنکه فردریش هایک موفق به دریافت نوبل اقتصاد شد، توجهات دوباره به سمت آن جلب شد.
مکتب اتریش نزدیکی زیادی با مکتب ویرجینیا دارد. جیمز ام. بیوکنن، اقتصاددان و برنده نوبل اقتصاد ???? بنیانگذار مکتب ویرجیانا، اغلب به عنوان اقتصاددان اتریشی یاد میشود. خود او اذعان میدارد «مطمئناً احساس تعلق زیادی به اقتصاد اتریشی دارم و به اینکه اقتصاددانی اتریشی خوانده شوم، معترض نیستم. محتملا هایک و میزس مرا اقتصاددان اتریشی میدانستند، هرچند برخی بر این عقیده نیستند.»
اصول بنیادین
فریتس ماخلوپ دیدگاههای نوعی تفکر اقتصادی اتریشی را فهرست کرده است.
(?) فردگرایی روششناسانه: در توضیح پدیدههای اقتصادی ما باید به کنشها (یا عدم کنشهای) افراد برگردیم؛ گروهها یا «مجموعهها» نمیتوانند جز از طریق کنش فرد فرد اعضا کنشی صورت دهند.
(?) ذهنیتگرایی روششناسانه: در توضیح پدیدههای اقتصادی ما باید به قضاوتها و انتخابهای افراد بر مبنای دانشی که دارند یا فکر میکنند دارند و همه? انتظاراتی برگردیم که آنان در خصوص تحولات خارجی و خصوصاً نتایج کنشهای دلخواهشان دارند.
(?) سلیقهها و ترجیحات: ارزشگذاریهای ذهنی کالاها و خدمات تقاضا برای آنها را تعیین میکنند. به نحوی که بهای آنها تحت تأثیر مصرف کنندگان (واقعی و احتمالی) قرار میگیرد.
(?) هزینههای فرصت: هزینههایی که تولیدکنندگان و دیگر بازیگران اقتصادی با آنها محاسبه میکنند بازتاب دهنده? فرصتهای دیگری ست که باید مقدم باشد؛ چنان که خدمات تولیدی برای یک منظور به کار گرفته شوند، همه دیگر کاربردها باید قربانی شوند.
(?) مارژینالیسم: در همه طراحیهای اقتصادی، ارزشها، هزینهها، درآمدها، کارامدی، غیره بر اساس اهمیت آخرین واحد اضافه شده یا کم شده از کل تعیین میشوند.
(?) ساختار تولید و مصرف: تصمیمات برای پس انداز بازتاب دهنده? «ترجیحات زمانی» در خصوص مصرف در آینده فوری، آینده یا نامشخص است، و سرمایه گذاریها با در نظر گرفتن خروجیهای بزرگتر مورد انتظار در صورت اجرای روندهای تولیدی زمانبرتر انجام میشوند.
دو اصل مهم مورد اعتقاد شاخه? میزسی اقتصاد اتریشی را باید به فهرست افزود:
(?) اقتدار مصرف کننده: تأثیری که مصرف کنندگان بر تقاضای مؤثر کالاها و خدمات و از طریق قیمتهایی که در بازارهای رقابتی آزاد حاصل میشوند، بر برنامههای تولیدی تولیدکنندگان و سرمایه گذاران دارند، تنها واقعیتی مستند نیست بلکه هدف مهمی است که تنها با اجتناب کامل از دخالت دولتی در بازارها و محدودیتها بر آزادی فروشندگان و خریداران از تعقیب قضاوت خود در خصوص کمیتها، کیفیتها، و قیمتهای محصولات و خدمات قابل دستیابی است.
(?) فردگرایی سیاسی: تضمین آزادی سیاسی و اخلاقی تنها زمانی ممکن خواهد بود که آزادی کامل اقتصادی به فرد داده شود. محدودیتها بر آزادی اقتصادی دیر یا زود، به گسترش فعالیتهای اجبارانه? حکومت به حوزه? سیاسی میانجامد، که منجر به تضعیف و نهایتاً نابودی آزادی حیاتی فردی میشود که جوامع سرمایه داری در قرن نوزدهم توانستند بدانها دست یابند.