ارتباطات فرا ملی و جهان سوم
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه ناشر ۶
شرح حال نویسندگان ۷
مقدمه ۸
دیدگاههای انتقادی نسبت به ارتباطات و توسعه جهان سوم
1. جامعه اطلاعاتی ۲۷
زمینه اقتصاد فرا ملّی و پیامدهای آن
2. مکزیک و ماهواره مورلوس ۳۹
درمسیر خود سامانی؟
3. تله ماتیک در مالزی ۵۳
جایگاهی در نوک هرم برای برگزیدگان
4. رسانههای گروهی، فرهنگ و ارتباطات در برزیل ۸۱
میراث وابستگی
5. ارتباطات، فرهنگ و انفورماتیک در برزیل ۹۳
چالشهای جاری
6. اقتصاد سیاسی تلویزیون ۱۰۹
دولت، طبقه، و نفوذ شرکتها در هند
7. «ببری» از شهر شیر ۱۳۵
جایگاه سنگاپور در تقسیم جدید بینالمللی ارتباطات و اطلاعات
مقدمه ناشر
پیامدهاى جنگ جهانى دوم تغییرات ژرفى در جغرافیاى سیاسى جهان بوجود آورد. رقابت دو بلوک شرق و غرب در ابعاد ایدئولوژیک و سیاسى از یک طرف، و استقلال کشورهاى مستعمره یکى پس از دیگرى از طرف دیگر فضایى را بهوجود آورد که در دوران آن «نظریههاى توسعه» شکل گرفت. کشورهاى تازه استقلال یافته (جهان سوّم) که بدنبال توسعه و جبران عقبماندگىهاى خود بودند، با روى آورى به نظریههاى توسعه در صدد برآمدند که خود را از دام توسعهنیافتگى رهایى بخشند، و این در حالى بود که برخى از نظریهپردازان، توسعه را در استحکام پایههاى اقتصادى مىدانستند، گروهى آن را نتیجه ساختار مناسب و مردم سالارانه سیاسى مىپنداشتند، و عدهاى آن را پىآمد نوسازى شرایط اجتماعى و فرهنگى قلمداد مىکردند، دستهاى که با دانش روبه رشد ارتباطات آشنایى داشتند آن را کلید اصلى توسعه اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى به حساب مىآوردند.
پیوند میان ارتباطات و توسعه، و پیامدهاى آن به صور گوناگون مورد بحث نظریهپردازان توسعه قرار گرفته است. آنان آگاهى مردمان را از توانایىهاى خود و نیز روابط حاکم بر خویش براى فراگرد توسعه امرى اساسى مىدانستند، و معتقد بودند که این مهم از طریق رسانهها و دانش ارتباطات امکانپذیر است. البته چون غالب این نظریهپردازان، توسعه را به معناى رواج ارزشهاى غربى مىدانستند، خودبهخود تکنولوژىهاى ارتباطى و رسانهاى را ابزارى در دستیابى به این هدف تلقى و گسترش آن را توصیه مىکردند. اینان باور داشتند که توسعه رسانهها و امکانات ارتباطى از یک سو به شکلدهى شخصیت انسانها که خود مهمترین عامل توسعه در یک جامعه بهشمار مىروند، مدد مىرساند و از سوى دیگر دولتها و جوامع را مهیاى پذیرش ارزشهاى تازه مىکند. در سایه چنین روندى مىتوان انتظار داشت که زمینه براى دگرگونى هر چه بیشتر در ارزشهاى فرهنگى و اجتماعى بومى فراهم گردد، و در نتیجه رسانههاى گروهى زمینهساز استقرار و توجیه حضور شرکتهاى چند ملّیتى در کشورهاى جهان سوّم شده، و با تغییر نظام استعمار کهنه به استعمار نو، تقسیم بینالمللى کار را به گونهاى جدید بازسازى و تکامل دهند. بدون شک نظام نو استعمارى و یا آنچه این روزها «نظم نوین جهانى» خوانده مىشود، جز در سایه سیطره عظیم ارتباطات و گسترش امواج میسّر نبوده و نخواهد بود، و این کار تنها با توسل به نظریههاى فردى و اجتماعى ارتباطات شدنى است. با توجه به شرایط موجود بینالمللى و گسترش پهنه امواج ارتباطى، و دشواریهاى فرهنگى و اجتماعى حاکم بر کشورهاى توسعه نیافته و از آنجا که کشور ما به لحاظ پایبندى به ارزشهاى دینى و بومى از موقعیت و جایگاه ویژهاى در این میان برخوردار است، آگاهى از نحوه عملکرد رسانهها و گستره ارتباطات براى دانشپژوهان، سیاستگذاران، و توده مردم امرى واجب و ضرورى است که تا سر حد توان باید بدان پرداخت.
این مرکز در ادامه کارهاى قبلى خود کوشش کرده است که به این نیاز مهم و ضرورى جامعه پاسخگو باشد. کتابى را که پیشرو دارید، در برگیرنده مطالبى ارزنده در همین زمینه است. امید است که این اثر ارزنده مقبول طبع پژوهشگران علوم ارتباطات، اقتصاد، جامعهشناسى توسعه، مدیریت و علاقهمندان به مسایل اجتماعى قرار گیرد. بر خود لازم مىدانیم که از سرکار خانم طاهره ژیان احمدى مترجم کتاب، و کلیه همکارانى که در چاپ این اثر شرکت داشتند، تشکر و قدردانى نمائیم. نظرات و پیشنهادات خوانندگان گرامى مددرسان ما در ادامه کار خواهد بود.
دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
شرح حال نویسندگان
1. جرالد ساسمن. استادیار علوم سیاسى کالج امرسُن، در بوستن است. اقتصاد سیاسى ارتباطات و توسعه جهان سوم، ویژگیهاى اجتماعى و اثرات تکنولوژیهاى ارتباطاتى، و اقتصاد سیاسى آسیاى جنوب شرقى از حوزههاى مطالعاتى مورد علاقه اوست. سالها در فیلیپین و آسیاى جنوب شرقى بوده است. اقتصاد سیاسى اطلاعات، مورد فیلیپین از جمله آثار اوست. با بسیارى از روزنامهها همکارى قلمى دارد و یکى از سردبیران نشریه اقتصاد رسانههاست.
2. جان اى. لنت. از پیشگامان مطالعه ارتباطات جهان سوم است و ۳۷ کتاب در این زمینه نوشته یا ویرایش کرده و بیش از ۳۰۰ مقاله در این باره نگاشته است. از نخستین هماهنگکنندگان برنامه ارتباطات رسانهاى در دانشگاه سانیس مالزى بوده و خود، این رشته را در دانشگاههاى مالزى ایجاد کرده است. با بورس فولبرایت در فیلیپین تحقیق کرده و استاد دانشگاههاى آمریکا است. سردبیر و بنیانگذار بریتا (Berita) و سردبیر ادارى ویتى ورلد: مجله کارتون بینالمللى است. در ضمن ریاست گروه مطالعاتى مالزى ـ سنگاپور ـ برونئى را بر عهده دارد.
3. ویلیام ملودى. مدیریت (CIRCIT) در ملبورن استرالیا را بر عهده دارد و در کالج سنت آنتونى، آکسفورد انگلستان، استاد اقتصاد اطلاعاتى است.
4. جورج بورهگو. دانشجوى رشته دکتراى برنامه تکنولوژیهاى اطلاعاتى و ارتباطاتى در دانشگاه ساسکس انگلستان است.
5. اومار (عمر) سوکى اولیویرا. دانشیار ارتباطات در دانشگاه فدرال میناس گرایس برزیل است.
6. آناماریا فادال. استاد تکنولوژى ارتباطاتى مدرسه ارتباطات و هنر دانشگاه سائوپولو برزیل است.
7. جوزف استرابار. دانشیار ارتباطات دانشگاه ایالتى میشیگان و استاد میهمان دانشگاه سائوپولو برزیل مىباشد.
8. مانجونات پنداکور. استادیار فیلم، رادیو ـ تلویزیون در نورث وسترن یونیورسیتى ایوانستُن، ایلینویز است.
مقدمه
جرالد ساسمن – جان. اى. لنت
دیدگاههاى انتقادى نسبت به ارتباطات و توسعه جهان سوم
مقالههاى این مجموعه همگى از یک دیدگاه انتقادى آغاز مىشود. در این مقالهها تکنولوژى ارتباطات و انتقال رسانههاى گروهى به جهان سوم در یک چارچوب مفهومى مورد تحلیل قرار مىگیرد که این چارچوب، نیروهاى تاریخى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى را مد نظر دارد. مقالهها، به درجات مختلف و با تأکید کمتر یا بیشتر، در بردارنده نقد نظریههایى هستند که حاصل تحلیلهاى وابستگى، مارکسیستى، نظام – جهانى و دیگر نگرشهاى اقتصاد سیاسى است. اما از ظاهرسازى اثباتگرایانه یا راستاندیشى جبرگرایانه پرهیز مىکند. امروزه در مقایسه با دهه ۱۹۵۰ شاید مداخله مستقیم ابرقدرتها، از جنبههاىخاصى براى کشورهاى جهان سوم آن قدرها وحشتآور نباشد، اما در این عصر فراملّىگرایى، خصوصىسازى و عقلایى کردن همه جانبه بازار به منظور کالایىکردن تقریباً همه ابعاد زندگى روزمره، ضرورت تحلیل تکنولوژى ارتباطات و رسانههاى گروهى، از دیدگاه مردم، اهمیت خود را از دست نداده است.
افزایش امکانات در زمینه تمرکز بازار براى کسانى که قادر به بهرهگیرى از امکانات پردامنه تکنولوژیهاى ارتباطاتى جدید هستند – یعنى شرکتهاى فراملّى – پیدایش رشتههاى فرعى «اقتصاد اطلاعات» (information economics) را تشویق کرده است. به نظر اقتصاددانان «نومحافظهکار» (neoconservatives) علاقهمند به ارتباطات بینالمللى، اقتصاد اطلاعات، «مزایاى نسبى» / شرکتهاى فراملّى در مقابل کشورهاى جهان سوم را، از جهت کنترل ارتباطات و تکنولوژیهاى اطلاعاتى، به عنوان «کارآمدترین» وسیله توسعه عوامل تولید، در جهانى با «وابستگیهاى متقابل» توجیه مىکند. نومحافظهکاران به ندرت پیامدهاى اجتماعى این نوع ترقى را بر مىشمارند و در استدلال خود بیشتر به آن دسته فرمولهاى دگرگونى تکیه مىکنند که ریشه تکنیکى دارند. نومحافظهکاران، در انطباق با سایر تعهدات ایدئولوژیکى و نوعى خود، بر «مدیریت» اطلاعات، تجارت آزاد اطلاعات، حق تعیین قیمت در بازار و سایر مکانیزمهاى بازار تمرکز مىکنند.
برخلاف روش شناختیهاى انتقادى، جهان نو محافظهکاران، جهانى است متشکل از «قوانین» معاملات اجتماعى مبتنى بر فرمولهاى ریاضى که بر اساس یک «منطق عقلایى» اداره مىشود؛ جهانى است که در واقعیت، تا حد زیادى ریشههاى تاریخى ـ اجتماعى و نابرابریهاى اقتصادى موجود بین اعضاى آن را نادیده مىگیرد. نگرش انتقادى به مسئله قدرت و تخصیص و بسیج آن براى دستیابى به هدفهاى مورد نظر، از جمله به تأثیر طراحى و استفادههاى مختلف از تکنولوژیهاى ارتباطى و اطلاعاتى برتر در متمایز ساختن تعداد محدودى از بازیگران ذینفع، توجه دارد.
در مقابل دیدگاه فعلى نومحافظهکاران که طرفدار وضعیت ممتاز شرکتهاى ثروتمند است، پژوهشگران انتقادى ارتباطات عمدتاً در مسایلى چون برابرى، مشارکت عمومى، توزیع اقتصادى، توزیع قدرت، مزایاى رفاهى، مسئولیت اجتماعى و حمایت از حق حاکمیت ملّى، فرهنگى، سیاسى و فردى توجه دارند. نومحافظهکاران به زبانى صحبت مىکنند که بر ابزار متمرکز است، منتقدان دانشگاهى بر بازیگر تکیه دارند. نومحافظهکاران به شیوههاى «فارغ از ارزشگذارى» (value-free) معتقدند، منتقدان دانشگاهى تکنیک را در چارچوب ملاحظات گستردهتر تاریخى، طبقاتى، اجتماعى، فرهنگى، قومى، نژادى و ارزشهاى رهایىبخش فردى مىبینند. براى «نومحافظهکاران»، مصنوعات ارتباطى و اطلاعاتى «پیشرفته» از تبار نیروهایى هستند که به واسطه عامل تکنولوژیکى تعیین شدهاند؛ نیروهایى که سبب پیدایش تلفن از بطن تلگراف شدند، و به همین ترتیب رادیو به وجود آمد، تلویزیون پا به عرصه وجود نهاد و … در این دیدگاه، با توجه به گزینههاى مردم جهان سوم، لازم است جوامع «توسعه نیافته»، جوامعى که «دیر» به مرحله «دومین انقلاب صنعتى» رسیدند، یا اصلاً نرسیدند، از مربیّان عصر «مابعد صنعتى شدن» در جهان اول، به خوبى درس بگیرند تا در مسابقه تکنولوژیکى کمتر عقب بمانند.
مطالب منتشر شده درباره نقش نظامهاى ارتباطى و اطلاعاتى در جهان سوم، از بعد از جنگ جهانى دوم زیر سیطره یک تعصب «توسعهگرایانه» (developmentalist) بوده که عمدتاً درایالات متحده آمریکا شکل گرفته و براى رسانههاى گروهى ـ و در مرحله بعدى ارتباط از راه دور ـ در باز تولید ساختارهاى رفتارى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، و نهادى «پیشرفته» غرب یک نقش محورى قائل بوده است. از آن زمان تاکنون براى بسیارى از افراد روشن شده است که این نگرش تکنیکگرایانه (tecknieist) «نومحافظهکارانه» نه تنها گمراهکننده است بلکه شالودههاى سیاسى، اقتصادى، و تاریخى نابرابریهاى فزاینده، وابستگى جهانى و جابهجایى اجتماعى را درهم مىریزد، ضمن این که برداشتهاى عامیانه، نادرست و تحقیرآمیز استعمارى را از مردم جهان سوم و فقر آنها تقویت مىکند.
در این فصل مىخواهیم به عنوان راهى براى تنظیم مباحث متضاد مربوط به این موضوع و توضیح نگرشهاى انتقادى مطرح شده در فصلهاى بعدى، بعضى از نوشتههاى مهم مربوط به نظامهاى ارتباطاتى جهان سوم را مورد بررسى قرار دهیم. ما از دیدگاهى تاریخى حرف مىزنیم، تکنولوژیهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى در حال پیدایش و بحثهاى مربوط به مزایاى نسبت داده شده به آنها را در چارچوب قدرت فزاینده و سیاست خارجى تهاجمى ایالات متحده آمریکا و متحدانش در دوره پس از جنگ و در چارچوب مبارزات مختلفى که از سوى نیروهاى جهان سوم براى رسیدن به حق حاکمیتى وراى تعاریف رسمى و استعمارى آن به عمل آمده، قرار مىدهیم.
«نوسازى» به منزله سیاست خارجى (modernization)
اکنون بنا بر برداشت غالب، کسانى که در اوایل دوره پس از جنگ، انتخاب نظامهاى رسانهاى ـ ارتباطى غربى، بهویژه آمریکایى، براى کشورهاى جهان سوم را تشویق کردند، به طور رسمى یا غیررسمى نمایندگان یک سازه ایدئولوژیکى بودند که به شیوهاى اغراقآمیز «نوسازى» نامیده مىشد. اولین و برجستهترین آنها دانیل لرنر(Daniel lerner) از مؤسسه تکنولوژى ماساچوست (MIT) بود که کتابش تحت عنوان زوال جامعه سنّتى (۱۹۵۸) ، تاب مهمترین کتاب مرجع براى شروع کار بررسى روششناختى نوسازى شد. کتاب او، همراه با تحقیقات اولیهاش در زمینه شگردهاى تبلیغاتى بینالمللى، بر راههاى بازتولید تجارب عینى آمریکا و ایجاد نهادهاى اجتماعى با ثبات، و ارتباط دادن اینها با گسترش رسانههاى گروهى تجارى، متمرکز بود. بعضى دیگر از محققان برجسته مؤسسات آموزشى معتبر و صاحب نام، از جمله دیوید مککللند (David Mc Clelland) (هاروارد)، اى تى یل دوسو لاپول (Ithiel de sola pool) (از مؤسسه تکنولوژى ماساچوست)، لوسین پاى (Lucien pye) (مؤسسه تکنولوژى ماساچوست)، ویلبر شرام (Wilbur schramn) (استنفورد)، و کارل دویچ (Karl Deutsch) (هاروارد) با تعقیب بعضى از ابعاد مضمونهاى عام هویت، الگوبردارى و پذیرش همدلانه ارزشها و رفتارهاى تولید غربى به طرفداران نوسازى کمک کردند.
آثار این محققان نه تنها در آمریکا و اروپاى غربى بلکه حتى در کشورهاى جهان سوم در سطح گستردهاى جزو اصلى و محورى مفهوم ارتباطات به عنوان الگوى توسعه و یک دوره آموزشى استاندارد براى دستیابى به توسعه تلقى مىشد. در اینجا توضیح همه انگیزههاى فردى مؤثر بر این شیوه نگرش به دگرگونى اجتماعى در جهان سوم ضرورى نیست. به علاوه، سلطه یک ایدئولوژى را صرفاً و عمدتاً به طرز تفکر تعداد محدودى از افراد نسبت دادن، به معنى داشتن یک برداشت نابخردانه از این دوره تاریخى است؛ دوره روزهاى آرام قدرت نسبتاً لگام گسیخته و سرکش ایالات متحده آمریکا در جهان. ایالات متحده آمریکا از نظر تولید ناخالص ملّى، بازده صنعتى، سلطه مالى، مازاد تجارى، سرمایهگذارى خارجى، نیروى نظامى، کنترل نظامى و به طور فزایندهاى، انتقال صنایع فرهنگى قدرتمند بود. احساس غرور ناشى از این دستاوردها که غالباً تعصبآمیز هم بود، به تدریج جاى خود را به واقعیتهاى ناراحتکنندهاى داد که در واقع بخشى از «صلح» بزرگ «آمریکایى»۱ بودند. اسناد بازسازی شده دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ که در آن زمان افراد معدودى نسبت به آنها آگاهى داشتند، نقش مهمى در برداشت مفهومى ما از مناسبات آمریکا با جهان سوم، در رابطه با سیاستهاى ارتباطاتى، دارد.
این اسناد، ضمن بیان چیزهاى دیگر، نشان مىدهد کارگزاریهاى مختلف آمریکا تقریباً به طور مداوم در فعالیتهاى غیرقانونى جمعآورى اطلاعات جاسوسى براى سیا، اقدامات ضد شورشى، توطئههاى سوءقصد نسبت به سران کشورها، ایجاد بىثباتى، جلوگیرى از جریان اطلاعات یا پخش اطلاعات نادرست، مبارزات تبلیغاتى علیه مبارزان سیاسى مستقل، تهیه لیستهاى سیاه محرمانه و پرونده سوابق سیاسى دولتمردان، هنرمندان و روشنفکران خارجى (و آمریکایى)، تاکتیکهاى از هم پاشاندن اتحادیهها و توطئهها و دسیسههاى متعدد دیگر علیه ناسیونالیستهاى تسلیمناپذیر جهان سوم (مثل مصدق در ایران، لومومبا در کنگو، سوکارنو در اندونزى، کاسترو در کوبا، آلنده در شیلى، ولاسکو در پرو، آربنز در گواتمالا و بوش در جمهورى دومینیکن) دست داشتهاند. سوسیالیستها و دیگر کسانى که نمىتوانستند اصول و مبانى جنگ سرد یا استدلالهاى «جهان آزاد» در مقابل «پرده آهنین» را بپذیرند نیز هدف این گونه دسیسهها بودند. مطمئناً انگیزههاى خیرخواهانه خاصى هم در بافت سیاست خارجى آمریکا تنیده شده بود که معمولاً از طریق پرسنل پزشکى داوطلب، اعضاى کلیساها، گروههاىصلح و دیگر گروههاى کمکى داوطلب اجرا مىشد، اما آگاهى ذهنى و برداشت غالباً معصومانه این افراد نسبتاً معدود از مناسبات گستردهتر قدرت فراملّى قادر به تغییر ماهیت نظام اقتصادى سیاسى نبود، نظامى که بیشتر به تصرف منابع انسانى و مادى جهان سوم توجه داشت. جان کندى رئیس جمهور وقت آمریکا آنچه را که در پشت لفاظىها و شعارهاى انساندوستانه توجیه نگرش ایالات متحده آمریکا نسبت به جهان سوم نهفته بود بدین نحو آشکار مىسازد:
نقشى که ارائه زود و به موقع کالاها و مهارتهاى آمریکایى، و نحوه انجام کارها به سبک آمریکایى در شکلگیرى علایق و سلیقههاى ملّتهاى جدید و در حال پیدایش دارد، به حد کافى مورد توجه قرار نگرفته است ـ و همینطور این حقیقت که حتى وقتى کمکها متوقف شد تقاضا براى کالاهاى ما ادامه مىیابد و مناسبات تجارى تا مدتها پس از خاتمه کمکهاى ما دوام مىآورد.
نیویورک تایمز، ۱۸ سپتامبر ۱۹۶۳، انتشارات شرکت نیویورک تایمز
نوام چامسکى در کتابهاى جدیدتر خود(Manufacturing consent, 1988, Necessary Illusion, 1989) که کتاب اخیر با همکارى ادوارد هرمن نوشته شده است، قاطعانه استدلال مىکند که نهادهاى ایدئولوژیکى غالب در جامعه آمریکا، بهویژه رسانههاى خصوصى، به پرورش نوع خاص و پیچیدهاى از سوء تفاهم، یک «توهم لازم»، یا برداشت نادرست از هدفهاى عینى اقتصاد سیاسى عام کمک مىکند، و ساختار تحریف شده و سیاستزدایى شدهاى(depolitzed) از جهان اجتماعى را جایگزین آن مىنماید، ساختارى که بر مبناى مفروضاتى در مورد مقاصد نوع دوستانه، صلحآمیز و آزادىطلبانه دولت بنا شده است. اشاره چامسکى به سیاستهاى مداخلهگرانه ایالات متحده آمریکا، با تصویر آمریکا به عنوان یک برادر بزرگ و خیرخواه در مناسبات با سایر کشورهاى جهان به شدت مغایر است، تصویرى که چاپلوسانه در مفاهیم نوسازى و «اشاعه نوآورى» (در کتاب راجرز، ۱۹۷۱) مجسم شده است.
برخورد غیرتاریخى لرنر با شهرنشینى سبک غربى، آموزش، مشارکت سیاسى، ارزشهاى غیردینى، استفاده از رسانهها و قراردادن تصاویر روستایى نیمه فئودال، بیسواد، سنتگرا، و ایستا در کنار اینها، فرض اولیه او را تأیید مىکند: کسانى که طبیعتاً یک «شخصیت نوآور» دارند و به چیزهاى خوب زندگى متمایل هستند، سبک زندگى غربى را مىپسندند و مىپذیرند، همان عاملان دگرگونیهاى «جدید» هستند که مىتوانند تغییرات اجتماعى گستردهاى را در چارچوب پذیرفته شده هنجارهاى جهانى پیشرفت مادى به انجام برسانند.
بسیارى از منتقدان چگونگى همخوانى این نگرش را با الگوى یکپارچهاى از کشورهاى جهان سوم مورد توجه قرار دادهاند، الگویى که طبق آن کشورهاى مزبور مىباید تحت تابعیت نظام بازار جهانى، ساختار مدیریت رسانهاى و اردوگاه سیاسى ـ نظامى زیر سلطه آمریکا در مىآمدند (نگاه کنید به ماتلارت، ۱۹۷۹؛ شیلر، ۱۹۷۶؛ اسمایس ۱۹۸۱ (mattelart, schiller, smythe) ، در واقع سرآغاز مطرح شدن ارتباطات و توسعه بهعنوان یک روششناسى سیاسى ـ روانشناختى، به تجربههاى لرنر در مقام کارشناس تبلیغاتى در جنگ روانى ایالات متحده آمریکا علیه جهان دوم (کشورهاى کمونیستى) برمىگردد. در آن زمان لرنر به عنوان سردبیر شاخه جاسوسى دپارتمان جنگ روانى، وابسته به ارتش کار مىکرد و پایاننامه دکترا و کتابش جنگ روانى) (sykewar)1949) را هم در همانجا نوشت. ظاهراً انگیزه نوشتن کتاب بعدىاش، «زوال جامعه سنتى» و نیز بسیارى از اطلاعات جمعآورى شده، یک کار تحقیقاتى محرمانه براى «صداى آمریکا» بوده که در جهت مقاصد تبلیغاتى ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه و ایجاد و جمعآورى شنوندگانى براى رادیو «صداى آمریکا» صورت گرفته است (نگاه کنید به ساماراجیو (samarajiva) 1985، ص۷- ۶). سولاپول، همکار لرنر و استاد میهمان در مؤسسه تکنولوژى ماساچوست، ضمن نوشتن کتابى به هزینه صداى آمریکا، تحت عنوان «نوسازى: پویشهاى رشد» که توسط آژانس اطلاعاتى آمریکا در سراسر جهان توزیع شد، با شور و شوق بسیار کشف کرد که در جهان سوم «دسترسى به رسانههاى ارتباطاتى افزایشیافته» و ضمن «مطالعات همبستهاى متقاعد شد که متغیرهاى معدودى مىتوانند به اندازه قرار گرفتن در معرض رسانههاى گروهى مبیّن و منادى نوسازى باشند». از این رو، سولاپول بر آن بود که رادیو به هر کجا برود، نگرشهاى مبتنى بر نوسازى نیز به آنجا خواهد رفت (صفحات ۱۰۷-۱۰۶) . سولاپول با تکیه بر نظریه لرنر و مککلند (۱۹۶۱) در مورد قدرت هویت روانشناختى، ادعا کرد که «رسانههاى جدید دامنه درک پرشور و شوق انسان را از آن شیوههایى از زندگى که شخصاً تجربه نکرده است گسترش مىدهد و به او امکان مىدهد تصور درستى از زندگى یک حاکم، یک خارجى، یک میلیونر یا یک هنرپیشه سینما داشته باشد» (ص ۱۱۰) . بنابراین دستاوردها به طور ناخودآگاه برحسب میزان «شور و شوق» (empathy) مردم جهان سوم به اسطورهشناسى نخبگان جهان اول، و البته بدون شرط عمل متقابل از جانب مردم جهان اول، اندازهگیرى مىشد.
لرنر، سولاپول، ویلبر شرام، لوسین پاى و بعضى از شاگردان آنها هسته اصلى مدافعان الگوى انتقال رسانهها، وبه طور کلى آن نگرشى بودند که در برخورد با مشکلات جهان سوم، بر توسعه به کمک آمریکا تکیه مىکرد. گسترش مناسبات با جهان سوم، در چارچوب آموزه ترومن و «واقعگرایى» و مکتب «محاصره» (containinent) اتحاد شوروى، گسترش حضور بینالمللى آمریکاى بعد از جنگ در گرداب استعمارزدایى شده به جا مانده از کشورهاى اروپایى و ژاپن، و بهرهگیرى از پیوندهاى اقتصادى مناطق کمتر توسعهیافته با اقتصاد سرمایهدارى جهانى، مورد بررسى قرار مىگرفت (شیلر، ۱۹۸۹، صفحات ۱۳۷ – ۹). در این چشمانداز ایالات متحده آمریکا تنها نبود، بلکه تا زمان احیاى زیربناى نظام سرمایهدارى جهانى، یعنى حدوداً تا سال ۱۹۶۰، این ابرقدرت نظامى و اقتصادى از طریق مناسبات دوجانبه و چندجانبه (کارگزاریهاى سازمان ملل، بانک جهانى، صندوق بینالمللى پول و گات) نقش رهبرى جهان را به عهده مىگرفت. همچنان که هربرت شیلر (۱۹۸۹) مىگوید، طنز قضیه در آنجاست که در این چشمانداز گاه طرفداران توسعه به شدت بر کیفیتهاى تأثیرپذیر مردم جهان سوم، قدرت هیپنوتیزمکننده رسانههاى الکترونیکى، استخدام خبرنگاران و خبررسانان و مبلغان با استعداد جهت جلب مردم جهان سوم به گرایشهاى موافق آمریکا از طریق «انتخاب» آزادانه خودشان و «انتقال تشویقى روشنگرى» تکیه مىکردند (صفحات ۴۰- ۱۳۹) .
در واقعدولت ایالات متحده آمریکا بزرگترینعاملاشاعه اطلاعات به جهان سوم بوده است. در سالهاى پس از جنگ، شاخهها و «مراکز فرهنگى» شبکه جهانى آژانس اطلاعاتى آمریکا، صداى آمریکا (همراه با شبکههاى رادیویى خواهر مثل رادیو اروپاى آزاد و رادیو آزادى و ایستگاههاى تلویزیونى پایگاههاى نظامى آمریکا در خارج) سیستمهاى نظامى و دیپلماتیک ارتباط از راه دور، حضور گسترده اما عمدتاً مخفى رسانهاى سیا، کمکهاى دولتى به کانون صدور فیلمهاى آمریکایى و به شبکههاى جهانى و چند جانبه پخش اطلاعات، مثل یونسکو، حمایت فعالانهاش از کارگزاریهاى خبرى غربى، بهخصوص آنهایى که در ایالات متحده آمریکا مستقر بودند، از طریق نظریه «جریان آزاد اطلاعات» (که نهایتاً و پس از دمکراتیکتر شدن فرایندهاى انتخاباتى در یونسکو، منجر به کنارهگیرى آمریکا از این نهاد شد)، همه و همه در ایجاد یک جو سیاسى و فرهنگى موافق آمریکا سهیم بودهاند. این اقدامات با استراتژیهاى اقتصادى «بازار آزاد»، یعنى کنارهگیرى عناصر طرفدار سیاستهاى حمایتى و یا نگرشهاى سوسیالیستى هم دمساز بوده است.
صداى آمریکا از همان آغاز وسیلهاى براى پیشبرد آموزه جنگ سرد ترومن بود، و تا زمانى که طرفداران ریگان قدرت را به دست گرفتند، تقریباً از هر عنصر مغایر با جنگ ایدئولوژیکى پاک شده بود. در «درگیریهاى خفیف» با رژیمهاى چپگرا، رادیو صداى آمریکا فعالانه مورد استفاده قرار مىگرفت. مثلاً تأمین هزینه رادیو مارتى توسط این شبکه خبرى، بخشى از جنگ تبلیغاتى آمریکا علیه کوبا بود. نویسندهاى، رادیو مارتى را «خلیج خوکهاى الکترونیک»۲ توصیف کرده است (الکساندر ۱۹۸۸، ص ۱۳۹). حالا کوبایىها ناچارند نه تنها صداى آمریکا، بلکه ورود امواج تصویرى آمریکا (تلویزیون مارتى) را به محدوده فضایى کشورشان تحمل کنند.
به موازات حضور فعال رسانهاى دولت آمریکا، رسانههاى شرکتهاى خصوصى آمریکاى شمالى به سرعت گسترش یافتند. آسوشیتدپرس و یونایتدپرس اینترنشنال به عنوان قدرتمندترین منابع تلکس خبرى بینالمللى از رویتر پیشى گرفتند (تانستال بهطور مستند به این مطلب پرداخته است، ۱۹۷۷) . بعضى از محققان جهان سوم نشان دادهاند که چگونه این انحصار خصوصى بر خطوط خبرى بینالمللى، ارتباطات کشورى و منطقهاى را از طریق برداشتهاى از صافى گذشته خبرنگاران در آمریکاى شمالى تحریف مىکند (نگاه کنید به بلتران ۱۹۷۷، رایس – ماتلا ۱۹۷۶((Beltran..Ryes matla. مثلاً کلمبیایىها عمدتاً از طریق اخبار سانسور شده آسوشیتدپرس و یونایتدپرس اینترنشنال، و نه از طریق مجلات و روزنامههاى خودشان، از اخبار رویدادهاى روزانه در آرژانتین با خبر مىشوند. منتقدان برآنند که قشرهاى تحصیلکرده کشورهاى جهان سوم عموماً از رسانههاى از نوع آمریکایى ناراضى هستند، زیرا کشورشان رابه نحو اغراقآمیزى مستعد فروپاشى و ویرانى تصویر مىکند.
از طرف دیگر، رسانههاى آمریکاى شمالى در انتقال اخبار و تصاویر مورد علاقهشان به مردم کشورهاى جهان سوم هیچ مشکلى نداشتهاند. مطالعات متعددى به طور مستند رخنه تاریخى شبکههاى تلویزیونى آمریکا، تایم، ریدرز دایجست و سایر بنگاههاى رسانهاى به جهان سوم، جنبههاى مختلف کنترل مالى خارجى بر این فعالیتها، و پیامدهاى فرهنگى و اجتماعى این جریان یکطرفه را مورد بررسى قرار دادهاند. شبکههاى تلویزیونى آمریکایى از دهه ۱۹۵۰ به طور مرتب فیلمهاى تلویزیونى و نوارهاى ویدئویى خود را در کشورهاى آمریکاى لاتین و حوزه کارائیب، و ایستگاههاى تلویزیونى آسیایى که در کنترل دارند، پخش کردهاند. ارگانهاى فراملّى تبلیغاتى آمریکایى با استفاده از شبکههاى سخن پراکنى و سینما، بخش اعظم بازارهاى جهان سوم را براى مشتریان بزرگ خود (کلگیت – پالمولیو، یونى لیور، پراکتروگمبل و غیره) حفظ کردهاند. یکى از اثرات این نوع ارتباط آن است که تقاضا براى کالاهاى مصرفى آمریکایى را افزایش مىدهد، امکانات صنعتى و تکنولوژیکى داخلى را تضعیف مىکند، و ذخایر پولى و سایر منابع ارزشمند و کمیابى را که مىباید صرف گسترش تولیدات داخلى شود مىبلعد (بونس ۱۹۷۶، دوکاردونا ۱۹۷۷، وِلز۱۹۷۲) . (Bunce, decardona Wells) نوردن استرنگ ۱۹۷۴ و واریس (Nordenstreng,varis)، ۱۹۸۶ سلطه ده ساله آمریکا بر جریان جهانى برنامههاى تلویزیونى (و میزان بسیار پائین برنامههاى خارجى وارداتى ایالات متحده آمریکا) را نشان دادهاند. همه اینها، طبق الگوى نوسازى، مىباید به «خیزش» اقتصادى کشورهاى اشباع شده با رسانههاى سرمایهدارى منجر مىشد، اما گذشت سالها نشان مىدهد که برعکس، تفاوت در درآمدها و در شاخصهاى کیفیت زندگى بیشتر شده است. اگر این اختلافها و افزایش فقر مطلق را با توجه به تضاد طبقاتى داخل کشور بسنجیم جنبه آشکارترى پیدا خواهند کرد. لرنر و شرکا که طرفدار شهرى شدن بودند، در واقع به تشکیل زاغهنشینهاى اطراف شهر و بدتر شدن وضعیت خدمات اجتماعى اکثریت مردم کمک کردهاند.
بعضى از معماران این اسوه (paradigm) نهایتاً مجبور مىشوند به غلط بودن آن اعتراف کنند. مثلاً شرام (۱۹۷۹) ، در گزارش کمیسیون مک براید (McBride commission) که بهطور گسترده توزیع نشد، کتاب خودش، «رسانههاى گروهى و توسعه ملّى» (۱۹۷۴) را مورد انتقاد قرار داده است. شاید قبلاً هم به فکر تجدیدنظر در آن افتاده بود، چون در «رسانههاى بزرگ، رسانههاى کوچک» (۱۹۷۷) در مورد مزایاى توسعهاى معرفى تلویزیون براى جوامع جهان سوم اظهار تردید کرده بود. اما در ۱۹۷۹ مىگوید که «در مورد به کارگیرى الگوهاى غربى توسعه بدبینتر بوده»، و اضافه مىکند که مىباید «نسبت به پیوند دادن رسانههاى گروهى با فعالیتهاى محلى» و مقتضیات اجتماعى و عدم قطعیت و ناپایداریهاى توسعه، بهویژه تفاوتهاى فرهنگى بین ـ کشورى توجه بیشترى نشان مىداد. شرام مىگوید حالا معتقد است که استراتژى توسعه باید بیشتر جماعت محور (centered community) باشد، چون «رسانههاى بزرگ» واکنش به نیازهاى محلى آنى درست عمل نمىکنند (شرام ۱۹۷۹) . راجرز (۱۹۷۹) هم، که براى مدتى کوتاه تحت تأثیر گروهى از محققان طرفدار نگرشهاى مردمى نسبت به ارتباطات و توسعه قرار گرفته بود، بعضى از ایدههاى اشاعهگرایانه قبلى خود را (diffusionist) رد مىکند.
نگرش متداول: برقرارى دوباره صداى جامعه
الگویى که در دهه ۱۹۷۰ بر ارتباطات و توسعه اعمال مىشد تا حد زیادى بر فلسفه فرایر، شوماخر، دیاث بورد ناوه و فوگل سانگ (و عدهاى دیگر متکى بود. این مدل که ( (Freir, Schumacher, Diaz bordenave, fugle sangویژگى آن تأکیدش بر مشارکت مردم، اعتماد به نفس و ایمان به توانایى افراد در یادگیرى و تغییر بود، جریان افقى اطلاعات را بر جریان عمودى ترجیح مىداد و اهمیت کانالهاى سنتى و بین ـ شخصى را مىپذیرفت. به جاى یک برداشت صرفاً اقتصادى از توسعه، ارزشها، اعتقادات، نظرات، گرایشها و نیازهاى اجتماعى مردم را به عنوان اجزاى اصلى توسعه مورد تأیید قرار مىداد.
فرایر در «پداگوژى ستمدیدگان» (۱۹۷۰) مىگوید در آمریکاى لاتین به علت وجود احساس حقارت و اسارت در مردم، و گرایش آنها به عدم شناخت خودشان به عنوان موجوداتى برابر با فرد ستمگر، چرخه سرکوب (cycle of oppression) تقویت مىشود. او خواستار یک نگرش انقلابى، اومانیستى و آموزشى نسبت به توسعه شد که بر اصول زیر متکى باشد: الف. ایمان به توانایى مردم در یادگیرى، دگرگونى وضعیت ستمگرانه جهل، فقر و استثمار، و رها شدن انسانها از قید این وضعیت؛ ب. مداخله مستقیم ستمدیدگان در واقعیتهاى موجود زندگىشان، مشکلات ناشى از آن، و تحلیل فشارها و محدودیتهایى که ساختار اجتماعى و ایدئولوژى رسمى به آنها تحمیل مىکند؛ ج. از بین بردن تفاوتهاى ادراکى و معرفتى بین تعلیمدهندگان و تعلیمبینندگان تا جایى که هر یک از اینها دانشآموز آن دیگرى باشد؛ د. گفتوگوى آزاد و باز؛ ه. مشارکت در فعالیتهاى آزادیبخشى که به بازسازى محیط اجتماعى آنها منجر مىشود. شوماخر (۱۹۷۳) پیشنهاد مىکند به عنوان گزینهاى براى توسعه اقتصادى و راهى براى باز پسگیرى ابتکار کار فرمایانه از ساختارهاى قدرتى شرکتهاى فراملّى غالب، از یک تکنولوژى بُرد متوسط استفاده شود. «تکنولوژى مناسب» باید بر معیارهاى کوچکى، سادگى، دسترسى به سرمایههاى ارزان، و در برگیرى ارزشهاى غیر خشونتآمیز متکى باشد. لنت (۱۹۷۸) علاوه بر اطلاق این مفاهیم به ارتباطات معیار دیگرى را هم وارد مىکند: ملایمت.
دیاث بورد ناوه، محقق آمریکاى لاتین (۱۹۷۷) ، حاکمیت ارتباطاتى را یک نیاز اولیه انسانى مىداند و خوشبینانه، و احتمالاً بهطور زودرس مىگوید: رسانهها «از نظر مشارکت جمعیت روستایى در برنامههابیشتر قابل دسترسى شدهاند» (صفحات ۲۳ – ۲۴) . فوگل سانگ ضمن ترغیب الگوهاى جماعتى و فرایندهاى «تفکر معجزهآساى» روستاییان در روند توسعه، نقش رسانههاى گروهى در دگرگونیهاى اجتماعى را رد نموده و آنها را به جغجغههاى پر سر و صدایى تشبیه مىکند که ضمن یاوهبافیهاى پوچ و پر سر و صدا، و مطرح کردن مسایل آموزشى نامربوط، اطلاعات غلط هم عرضه مىکنند (فوگل سانگ و چندلر (chandler) ، ۱۹۸۶، ص ۲). حاصل تلاشهاى به عمل آمده براى به مفهوم درآوردن اینها، گزینههایى بود چون روستایى کردن رسانههاى بزرگتر و رسمىتر، استفاده از رسانههاى عامیانه، تکیه بیشتر بر ارتباطات بین ـ شخصى، بهرهگیرى از تکنولوژى رسانهاى کوچکتر، و بازگشایى خطوط قدیمى ارتباطى بین کشورهاى نیمکره جنوبى.
نقد نظریههاى وابستگى
در حالى که محققان انتقادى، طرفداران «نوسازى» را توجیهکنندگان وضعیت موجود و اشکال نو استعمارى کنترل به شمار مىآورند، تلاقى عوامل تاریخى به شکلگیرى دسته بندى نارضایتیها و اعتراضهاى جهان سوم در آثار نظریهپردازان «وابستگى»، بهویژه نظریهپردازان آمریکاى لاتین کمک کرد. زمینه کلىتر همانا مبارزات استقلالطلبانه کشورهاى جهان سوم، مخصوصاً گسترش جنبش کشورهاى غیرمتعهد بود. استقلال رسمى، از نظر «نمایندگى» در هیئتهاى بینالمللى بعد از جنگ که بر مبناى اصل یک کشور یک رأى تشکیل شده بودند، یک دگرگونى عمیق ایجاد نمود و در زمینه حق رأى فرصتهاى بهترى را براى کشورهاى جهان سوم در سازمان ملل فراهم کرد. به رغم استقلال سیاسى این کشورها، کنترلهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى به بیشتر رهبران جدید کشورهاى جهان سوم (نهرو، سوکارنو، بنبلا، مائو، کاسترو، هوشىمین، لومومبا، ناصر و غیره) نشان داد که ناسیونالیسم و عدم تعهد از نظر تاریخى مناسبترین شکل ایدئولوژیکى مقاومت جمعى در برابر امپریالیسم و سلطه در دوره پس از استقلال مىباشد. این دوره استراتژیهاى تهاجمى، و غالباً تحریف شده ترومن، آیزنهاور، و رؤساى جمهور بعدى ایالات متحده آمریکا در زمینه خنثىسازى یا از بین بردن گرایشهاى حاد، جهان سوم را تقویت کرد.
براى ترومن که از یک سو بین مجریان و دستاندرکاران سیاست خارجى مترقى روزولت و عناصرى از حزب دموکرات مخالف جنگ سرد، و از سویى دیگر نفوذ فزاینده افراطىهاى حزب جمهوریخواه گرفتار شده بود، مفهوم «واقعگرایى سیاسى» اساساً به معنى «محاصره» اتحاد شوروى بود. همین مسئله دولت او را به سوى جنگ کره، منزوى ساختن چین (یکى دیگر از مهرههاى از دست رفته)، حمایت از امپریالیسم فرانسه در ویتنام، سازماندهى عملیات جاسوسى در سراسر جهان، بازسازى جمهورى فدرال آلمان، و یک برنامه بلند پروازانه تسلیحات اتمى سوق داد. در بین نخبگان، نوعى وفاق در زمینه گسترش شعارهاى مربوط به «خطر شوروى» به وجود آمده بود که با گزارش محرمانه شوراى امنیت ملّى ــ ۶۸ ــ تقویت شد و کمکهاى مالى و دولتى و سودهاى کلانى را براى ماشین جنگى صنعتى ـ نظامى آمریکا فراهم آورد.
در سالهاى حکومت آیزنهاور، کنترل برادران دالس بر سیا و وزارت خارجه، همراه با توسل فزاینده به عملیات آشکار به عنوان یکى از ابزارهاى سیاست خارجى، سبب گسترش جهاد علیه اتحاد شوروى و سوسیالیسم شد.
دولت قانونى مصدق در ایران سرنگون شد و سلطنت پهلوى به کمک سیا جایگزین آن گردید. نگودین دیم در ویتنام و ماگاپاگال در فیلیپین هم با مداخله آشکار سیا به قدرت رسیدند. نظامیها، نیروهاى پلیس و جوخههاى مرگ آموزش دیده در ایالات متحده آمریکا به ابزارهاى وحشیانه حکومتهاى نظامى در سراسر جهان سوم تبدیل شدند، در حالى که دولتهاى مختلف آمریکا یکى پس از دیگرى توطئههایى براى سرنگونى یا قتل رهبران استقلالطلب کشورهاى جهان سوم را طرحریزى مىکردند، از جمله آربنز (گواتمالا) ، لومومبا (کنگو یا زئیر کنونى) ، ولاسکو (پرو) ، سوکارنو (اندونزى) ، و کاسترو (کوبا) . این نوع سیاستهاى ایجاد بىثباتى در سراسر سالهاى حکومت کندى، جانسون، نیکسون و فورد ادامه یافت. کارتر با پشتیبانى کنگره که در کنترل لیبرالهاى حزب دموکرات بود، محدودیتهاى خاصى را بر سیا اعمال کرد، اما ریگان و بوش به سبک قدیمى سیاست خارجى و توسل به زور برگشتند. سالها سازماندهى مخفیانه، مسلحسازى و کمک مالى به کنتراها در نیکاراگوئه سرانجام توان و محبوبیت ساندنیستها را تضعیف کرد و آنها در سال ۱۹۹۰ انتخابات را به یک دولت ائتلافى به رهبرى ویولّتا چامارو باختند، خانم چامارو پایان دادن به جنگهاى چریکى وحشیانه تحت سازماندهى سیا، قحطى و تحریم تجارى تحمیل شده به این کشور توسط ریگان ـ بوش را وعده داده بود. از نظر بسیارى از افراد این هم پیروزى تبلیغاتى دیگرى براى سرکردگى ایالات متحده آمریکا بود.
نویسندگان وابستگى نه تنها شاهد این اقدامهاى سیاسى عریان در جهت مداخله مستقیم نیروهاى خارجى بودهاند، و بعضى از آنها در نتیجه همین مداخلهها سالهاى زیادى را در تبعید گذراندهاند، بلکه متوجه شدهاند که کشورهاى سرمایهدارى صنعتى (مرکز یا متروپل) کمتر در مورد کنترل گزینههاى توسعه اقتصادى جهان سوم (حاشیهاى یا وابسته) صحبت مىکنند. نارضایتى جهان سوم از افت شرایط مادى که با تهاجم فاجعهآمیز آمریکا به ویتنام همراه بود، شدت گرفت. نمودهاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى ناسیونالیسم را تقویت کرد. بارزترین و چشمگیرترین تریبون این نارضایتى که در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد، سازمان ملل متحد بود. با فرارسیدن دهه ۱۹۷۰ تقاضاهاى شدیدى براى یک نظم نوین اقتصادى بینالمللى به شیوه عادلانهتر مطرح شد. این اصطلاحى بود که جنبش غیرمتعهدها ابداع کرد.
در اواخر دهه ۱۹۷۰ نظم نوین اقتصادى بینالمللى در سالنها و اتاقهاى یونسکو و سازمان جنبش کشورهاى غیرمتعهد به افزایش تقاضاى منطقى براى یک نظم نوین ارتباطاتى و اطلاعاتى جهانى انجامید. نظم نوین ارتباطاتى و (NWICO)
(New world Information and communication order) اطلاعاتى جهانى در واقع تقاضایى براى بازسازى کلى و دمکراتیک امکانات اطلاعاتى جهانى و همکارى کشورهاى جهان اول و شرکتهاى فراملّى در زمینه حمایت از مؤسسات ارتباطى مستقل در کشورهاى کمتر توسعهیافته، و خوددارى آنها از بهرهگیرى از جریان تقریباً یک طرفه اطلاعات، تبلیغات سیاسى، آگهىهاى بازرگانى و محتویات رسانههاى گروهى بود. بلتراند و فاکس دوکاردونا (۱۹۷۶) نشان مىدهند که چگونه شرکتهاى فراملّى آمریکایى و سیا به طور مرتب «جریان آزاد» رسانهها و اطلاعات را به وسیلهاى براى کسب مزیّتهاى اقتصادى و سیاسى در آمریکاى لاتین تبدیل کردند. شون مک براید (sean Mcbride)، برنده جوایز نوبل و لنین، که ریاست یکى از کمیسیونهاى یونسکو را برعهده داشت، در سال ۱۹۸۰ گزارشى (صداهاى متعدد، جهان واحد) را منتشر ساخت که گرچه همراه با سوء نیت و از بسیارى جهات، از نظر سیاسى، سرهم بندى شده و تا حدى به دور از واقعیتها بود، نظرات گوناگون و اعتراضآمیز بسیارى از اعضاى این نهاد بینالمللى را در واکنش به مسئله نظم نوین ارتباطاتى و اطلاعاتى جهانى بازتاب مىنمود. این گزارش اساساً فراخوانى بود براى «حق ارتباط» و دریافت اطلاعات، دسترسى بیشتر زنان، جوانان، اقلیتهاى قومى، زبانى و مذهبى به رسانهها، لغو سانسور (از جمله لغو ایجاد شرایط رشد خود سانسورى) آگاهى از ویژگیهاى نظامهاى رسانهاى و بینالمللى جهان (جریان یک طرفه اطلاعات، تمرکز و خصوصیات بازارى، تجارى و شرکتى)، دسترسى بیشتر به اطلاعات علمى و تکنولوژیکى، محدودیت در زمینه ایجاد بىثباتى سیاسى توسط دولتهاى خارجى و اصل دسترسى برابر به برشهاى فضایى در مدار و طیفهاى الکترومغناطیسى بود. (خلاصه شده در کتاب سینگ و گراس ۱۹۸۴، صفحات ۵۱- ۴۴۸) .
در مجموع منتقدان چپ معتقد بودند گزارش به حد کافى از زمینه شرکتهاى فراملّى انتقاد به عمل نیاورده است – زمینهاى که بر پیشنهادهاى انتقال تکنولوژى ارتباطاتى حاکم بوده و بر الگویى از تغییر مبتنى بر وابستگى اتکا دارد که تکنولوژى تعیینکننده آنست (گارسیا، مارکز و سوماویا Garcia Marquez&somavia، ۱۹۸۰، ص ۲۸۱؛ (گراس و سینگ Gross&singh1984، ۳-۴۵۱) . نمایندگان ایالات متحده آمریکا در کمیسیون مک براید در دوره حکومت کارتر عموماً از آنچه که راهحلهاى تکنولوژیکى «کمتر بحثانگیز» براى عدم توازنهاى رسانهاى و اطلاعاتى تلقى مىشد (یعنى ایجاد یک برنامه بینالمللى براى توسعه ارتباطات) حمایت مىکردند، و از هر تلاشى براى اعمال شرط داشتن جواز یا کنترل بر شرکتهاى مطبوعاتى خصوصى در آمریکا طفره مىرفتند، گرچه در این زمان کمیسیون تحقیق مجلس سناى آمریکا به این نتیجه رسیده بود که بسیارى از «گزارشگران» خارجى باید با فعالیتهاى جاسوسى دولت همکارى کنند. از آن هنگام تاکنون رسانههاى آمریکایى عموماً تقاضاى جهان سوم در زمینه مناسبات رسانهاى و اطلاعاتى عادلانهتر با قدرتهاى بزرگ را نادیده گرفتهاند و در ۱۹۸۵ از اقدام دولت ریگان براى خروج از یونسکو حمایت کردند.
گرچه اتحاد شوروى در بحثهاى نظام نوین ارتباطاتى و اطلاعاتى جهان از مواضع تند جهان سوم پشتیبانى کرد، اما عمدتاً روشنفکران و نظریهپردازان وابستگى در جنبش کشورهاى غیرمتعهد نظریه «امپریالیسم فرهنگى» را مطرح و تعقیب مىکردند، (نظریهاى که بعداً گسترش یافت و «امپریالیسم اطلاعاتى» (Information Imperialism) را نیز دربر گرفت). در دهه ۱۹۷۰، بحثهاى مربوط به «امپریالیسم فرهنگى و رسانهاى» با مشارکت مسمودى (masmoudi) ماتلارت، شیلر، دورفمان (Dorfman)، تانستال، ولز، محققان (ILET) در مکزیک و جمعى دیگر از منتقدان، در صف مقدم قرار گرفت. آنها در برنامههاى ایالات متحده آمریکا، متحدانش، و شرکتهایى که نمایندگى اینها را داشتند طرحهاى امپریالیستى متعددى را مىدیدند. عدهاى معتقد بودند «امپریالیسم فرهنگى و رسانهاى»، طرح آگاهانه قدرتهاى بزرگ براى همگونسازى فرهنگى بر پایه تصورات خودشان بود، و عدهاى دیگر مىگفتند انگیزه هجوم فراوردههاى فرهنگى و رسانهاى تعداد محدودى از کشورهاى متروپل صرفاً مصلحتاندیشى اقتصادى است، در حالى که بارنت (۱۹۷۱) ، و مالکوم (Malcolm) (1973) بر آن بودند که معرفى این فراوردهها اقدامى براى جایگزین کردن فرهنگهاى استعمارى با تمدن مسیحى غربى مىباشد. فانون (۱۹۶۵) پیشتر گفته بود که رسانههاى گروهى در دنیاى مستعمرات، براى حفظ ارتباط استعمارگران با تمدن ـ «تمدن خودشان» ـ شکل گرفت.
یکى از پیامدهاى بحثهاى مربوط به نظم نوین اطلاعاتى و ارتباطاتى جهانى در زمینه امپریالیسم رسانهاى و جریان اخبار، ایجاد یا گسترش کارگزاریهاى خبرى متمایل یا وابسته به جهان سوم در سراسر دنیا بود. آژانس خبرى غیرمتعهدها، مستقر در یوگسلاوى، خبرهاى ۸۵ کشور عضو و ۴۱ آژانس خبرى وابسته به این مجموعه را پخش مىکند، اما نتایج حاصله ناموزون بوده است. آژانس خبرى کارائیب از ژانویه ۱۹۷۶ رشد زیادى کرده است، و آژانس خبرى پانافریکن درگیر مبادله اخبار کشورهاى عضو سازمان وحدت آفریقا بوده است. یکى دیگر از این مؤسسات، اینترپرس (Interpress) سرویس است که مقّر آن در رم مىباشد، و یک ماهواره خبرى جهانى براى انتقال اخبار مطرح نشده و داستانهاى مجلات و روزنامهها در اختیار دارد. اینترپرس سرویس در بیش از ۶۰ کشور دفتر و خبرنگار دارد و حتى با «چهار شرکت بزرگ» (The Big Four) خدمات تلکس قراردادهاى مبادله و فروش منعقد ساخته است. (استیونسون ۱۹۸۸، ص ۵۳-۵۱ و ۸۷-۷۹) . شاید مهمترین دستاورد بحثهاى نظم نوین ارتباطاتى و اطلاعاتى جهانى افزایش آگاهى در زمینه رابطه قدرت اطلاعاتى با سلطه سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در سطوح جهانى و بینالمللى باشد که منجر به برداشتهاى پیچیدهتر و پیشرفتهترى از تداوم قدرت و مشروعیت دولتها مىشود.
نوسازى ارتباطات: بازگشت امپراتورى
به هر حال بعد از انتشار گزارش مک براید در دهه ۱۹۸۰ عملاً تغییر چندانى صورت نپذیرفت. فراملّى شدن و فشار فزاینده مجامع اقتصادى بینالمللى، صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى براى خصوصىسازى صنایع، از جمله ارتباط از راه دور، و نیز فشار دولتهاى ریگان و تاچر، بسیارى از کشورهاى جهان سوم را به سوى پیوندهاى اقتصادى عمیقتر و وابستهتر با قدرتهاى صنعتى سوق داده و آنها را به تشدید تولید صادراتى، کاهش کمکهاى مالى دولت، کاهش هزینههاى اجتماعى، تعدى پلیس به حق طبع، فروش داراییهاى دولتى به بخش خصوصى و حذف موانع باقى مانده در مقابل تجارت و سرمایهگذارى واداشت. کشورهایى که این شیوه پیوند اقتصادى را تجربه کردهاند زیر بار فشار بدهیهایى که هرگز قادر به بازپرداخت آن نخواهند بود خم شده و با کاهش ذخایر ارز خارجى و مشکلات عمدهاى در زمینه عدم تراز پرداختها روبهرو گردیدهاند. درنتیجه، گرفتار یک رشته برنامههاى بازسازى اقتصادى شدهاند که از خارج به آنها تحمیل مىشود و فقط یکى از نتایج آن، به تعویق افتادن ارائه نظامهاى اطلاعاتى به مصرفکنندگان فقیر است، در حالى که در سرمایهگذاریهاى عمومى در زمینه ارتباطات، اولویت با مصرفکنندگان فراملّى مىباشد (ماتلارت ۱۹۷۹) . شرایط وابستگى آنها هیچگاه تا این حد حاد نبوده است.
به رغم این تحولات، کتابها و مقالاتى که در دهه ۱۹۸۰ در زمینه ارتباطات نوشته شد کمتر به نقد اقتصاد سیاسى و نظریههاى وابستگى پرداخت و بیشتر نظریه «مابعد صنعتى» دانیل بل (۱۹۷۳) ، الوین تافلر (۱۹۸۰) ، ویلسون دیزارد (۱۹۸۲) و اِوِرت راجرز (۱۹۸۶) (Daniel Bell. Alvin Toffler. Wilson Dizard. Euerett Rogers)را مورد بحث قرار مىداد. اینها همه با الهام از پیشرفتهاى تکنیکى در سیبرنتیک و تکنولوژى ارتباط از راه دور در دهه ۱۹۷۰، دگرگونى اجتماعى را به کمک یک دیدگاه تاریخى اغراقآمیز و تعیین شده به واسطه تکنولوژى بررسى مىکردند. همچنان که راجرز به صراحت مىگوید:«نیروى محرکه جوامع در حال پیدایش مبتنى بر اطلاعات، تکنولوژیهاى جدید ارتباطى است» (ص ۲۴۵)، اما ملاحظات به همان اندازه جبرگرایانه راجرز ـ اینکه شکاف بین فقیر و غنى نیز عمیقتر مىشود ـ شور و شوق او را تعدیل مىنماید (ص ۲۴۶). مارشال مک لوهان (Morshall MC Luhan) طرفدارى از این الگو و تحسین شگفتیهاى ابزارهاى رسانهاى جدید مفاهیم چندى را باب کرد: اینکه سختافزارهاى رسانهاى راههاى واکنش مردم به محیطشان را شکل مىدهند (یعنى پیامها را دریافت مىکنند)، و اینکه تکنولوژى الکترونیک بیش از آنکه ابزارى براى حفظ منافع صاحبان قدرت باشد، اصلىترین نیروى پویایى «سیستم عصبى مرکزى» جامعه شده است.
هربرت شیلر (۱۹۸۹) در کتاب جدیدش به یکى دیگر از گرایشهاى مکرر در تحقیقات مربوط به ارتباطات اشاره مىکند که همان تز «مخاطبان فعال» است، به موجب این تز مخاطبان، و نه بنگاههاى سخنپراکنى، معنى و مفهوم و موارد استفاده متنهاى رسانهاى را تشکیل مىدهند و محتواى برنامههاى تلویزیونى را به سطح یک «گفتوگوى» متقابلاً فعال بین تولیدکننده و مصرفکننده ارتقاء مىدهند. به همین حیث رسانهها نمىتوانند تأثیرهاى فرهنگى، ایدئولوژیکى و اجتماعى داشته باشند. از نظر شیلر توجه آکادمیک به رفتار مخاطبان نوعى دلمشغولى در تحقیقات ارتباطاتى است که اهمیت جامعهشناسى و ساختارهاى قدرت سازمانیافته در پس محتواى رسانههاى گروهى را دست کم مىگیرد.
از نظر جبرگرایان تکنولوژیکى (technological-deteqminist) نظیر بل، یا موج جدید «مابعد ساختارگرایى»، (post-structuralists) سلطه شرکتهاى رسانهاى بر چاپ، سخنپراکنى، شبکههاى تلویزیونى ماهوارهاى، نوارهاى موسیقى، فیلمهاى سینمایى، آگهى و روابط عمومى (مثلاً نگاه کنید به باجیکیان (Bagdikian)، ۱۹۸۹) و مدیریت بازار (تقسیم مخاطبان) شبه صنایع فرهنگى از طریق اشرافیتهاى ثروت و قدرت (تایم، ادغام مارداک، ماکسول، ادغام شرکتهاى سینمایى ـ تلویزیونى در سطح جهانى و غیره) توجه چندانى را نمىطلبد.
مکتب نومحافظهکار «اقتصاددانان اطلاعاتى» (information economists)، متخصصان «توسعه ارتباطات» بودجه دولتى، و طرفداران «تکنولوژى برتر» از جمله یوساوالا (۱۹۷۶) ، اسنو (۱۹۸۷) ، مارتین (۱۹۸۷) ، دى. اسمیت (۱۹۷۶) نایس بیت (۱۹۹۰) و کتابهاى تألیفى و تدوینى فارستر ((Jussawalla, snow, Martin. D.smith,Naisbit forester (1981،۱۹۸۵،۱۹۸۷) نیز ملاحظات مربوط به قدرت را نادیده مىگیرند (یا آن را یک موضوع فوق رشتهاى تلقى مىکنند). نومحافظهکارانى که به «سیاسى کردن» (politicization)ارتباطات، یا به تعبیر دوتن از نمایندگان این مکتب (یوساوالاوچیا، (cheah)1987، ص ۲۳) «سانسور انتقال آزاد اطلاعات»ایراد مىگیرند، طرفدار «جریان آزاد» اطلاعات هستند که همان تبانى دولتهاى ایالات متحده آمریکا، انگلستان و ژاپن با شرکتهاى فراملّى براى سانسور سیاستهاى ملّىگرایانه کشورهاى جهان سوم، کنترل رسانهها، مخابرات راه دور و بازارهاى اطلاعاتى آنها مىباشد. آنها در عمل وضعیت موجود، یا فراملّى شدن ارتباطات را به عنوان یک هنجار مىپذیرند و سعى مىکنند بحثهاى مربوط به پیامدهاى اجتماعى آن سیاستزدایى(depolitcized) شده باشد (یعنى عوامل قدرت را تکذیب مىکنند).
نو محافظهکاران، اقتصاد را (به مفهوم تخصیص «عقلایى» منابع)، در همان نقش کارکردگرایانه تکنولوژى (یعنى اساساً یک کار تکنیکى، غیر سیاسى و بحثانگیز) مىبینند که عرفاً در آن درگیر شدهاند، و «جایگزین فعالیتهاى سیاسى مناقشهآمیز در صحنه بینالمللى مىشود» (اِسنو ۱۹۸۷ ص ۲-۱۳۱) . و تلاقى این دو را موضوع الگویى و زبانى، بازیگر و موتور دگرگونى اجتماعى مىدانند. بنابراین چنین تصور مىشود در جهان تکنو ـ اقتصادى مابعد سیاسى(technoe conomi (postpoliticaluniveirse، حتى در نبود دموکراسى اجتماعى، ساختارهاى مدیریت کارگرى یا دیگر تضمینهاى مبتنى بر مشارکت، تکنولوژى اطلاعات بتواند کارگر را آزاد سازد: «همچنان که کامپیوتر مقادیر بسیار زیادى اطلاعات را جمعآورى، تحلیل و موشکافى مىکند، امکان آزادسازى کارگران را نیز فراهم مىسازد» (یوساوالا در نظرات مرکز [ایست – وست سنتر، هونولولو]، ژوئیه – اوت ۱۹۸۹، ص ۵) .
ارتباطات راه دور به عنوان یک بازیگر مىتواند پزشکان شهرى را با بیماران روستایى، کشاورزان را با بازارها، مشاغل کوچک را با تأمینکنندگان قطعات در ارتباط قرار دهد. اینها فقط معدودى از خصیصههاى شبه انسانى تکنولوژى است. مثلاً یوساوالا (۱۹۷۹) در ترکیب جبرگرایى تکنولوژى مىگوید «ارتباط از راه دور یک راه ارتباطى دو جانبه فراهم مىسازد که از طریق آن، مردم مناطق عقب افتاده یک کشور مىتوانند در فرایند توسعه اقتصادى مشارکت کنند» (همانجا ص ۷) . آیا باید چنین برداشت کنیم که گوشى تلفن در یک دهکده روستایى یا مزرعه دور افتاده یک خانواده کشاورز مىتواند در صورت نیاز آنها به «تأمین مادى» یا «مراقبت» به کمکشان بیاید؟
در این طرح بیش از حد هیجانانگیز و خارج از متن نوسازى، چیزى که یوساوالا و دیگران قادر به درک آن نیستند بىجانى(inanimate) تکنولوژى است؛ تکنولوژى عمل یا انتخاب نمىکند؛ مردم و نمایندگان سازمانیافته آنها هستند که تصمیم مىگیرند (نگاه کنید به نقد ۱۹۷۶ وایزنبام (wiezenbaum) از تکنولوژى به عنوان بازیگر پداگوژى). مطمئناً اگر کسانى که قدرت را براى توزیع خدمات بهداشت عمومى و سایر خدمات مردم – سویه(people-oriented) به کار مىگیرند از نظر سیاسى و ایدئولوژیکى خود را متعهد به این کار بدانند احتمال بروز چنین تغییراتى بیشتر خواهد شد. اقتصاددانان نومحافظهکار در اقدام جهت «سیاستزدایى کردن تکنولوژى» (به عنوان بخشى از حمله همه جانبه به «مداخله» دولت) تواناییهاى ابزارى را با دنیاى موجود مزایاى نخبگان و تضادهاى اجتماعى اشتباه مىگیرند.
ضمن اینکه نومحافظهکاران گهگاه به امکان استفادههاى سرکوبگرانه از تکنولوژى ارتباطات و اطلاعات توجه مىکنند، بیشتر به مادیتیافتن(reifying) یک الگوى مبتنى بر جبرگرایى تکنولوژیکى گرایش دارند که در آن «سیستمها» حاکمند، و به جاى یافتن هزینههاى اجتماعى واقعى و مزایاى حاصل از ارتباطات در پى نتایج کمّى هستند. ملاحظات مربوط به فواید عامه نوعاً یک مقوله پسمانده تلقى مىشود. حفرهاى است که باید قطرهقطره در آن ریخت.
کمیسیون متلند(Maitland commission) اتحادیه بینالمللى ارتباط از راه دور(ITU) در ۱۹۸۴ با اشاره به اختلاف بسیار زیاد سطح دسترسى به ارتباط از راه دور بین کشورهاى جهان اول و جهان سوم، توصیه کرد شرکتهاى فراملّى در انتقال ارتباط از راه دور به مناطق فقیرتر جهان مشارکت کنند، اما متأسفانه اتحادیه بینالمللى ارتباط از راه دور نتوانسته است حتى به ناچیزترین تقاضاهاى کشورهاى کمتر توسعهیافته پاسخ دهد، و جاى تعجب هم نیست. بدیهى است در نبود تحلیلهاى سیاسى ـ اقتصادى، و نه فقط اقتصادى (یعنى هزینه – کارایى)، و وجود موانع متعدد بر سر راه مبادله مبرم دانش، اتحادیه بینالمللى ارتباط از راه دور یا کمیسیونهاى سازمان ملل، حتى با بهترین نیّتها، در انتقال تکنولوژى مناسب به مناطق روستایى موفقیتى نداشتهاند و نخواهند داشت.
مدافعان اسوههاى غالب، مثل تالکوت پارسونز (۱۹۶۷) و دانیل بل (۱۹۷۳) ، با درهم آمیختن مفاهیم اثباتگرایانه و ایدهآلیستى تکنولوژى مستقل و برخورد با مسئله توسعه به عنوان انگیزه کارکردگرایانه تکنوکراتهاى تحصیلکرده و بىطرف، معمولاً این تکنولوژیهاى جدید را خارج از حوزه ارزشهاى سیاسى اقتصادى سودطلبى قرار دادهاند، در حالى که این تکنولوژیها براى همین ارزشها طراحى شدند، بودجه گرفتند، اشاعه یافتند و راهاندازى شدند. ایمان اغراقآمیز به «دستهاى ناپیداى» حوزههاى اقتصادى و علمى منجر به ادعاهاى بىپایه در مورد تقدس مؤسسات علمى و تکنولوژیکى و بىطرفى آنها در تمرینهاى روزمره دموکراسى شده است.
در این دیدگاه جهانى گستردهتر، بیشتر نویسندگان اصلى مسائل مربوط به ارتباطات از طرفداران برجسته و سرافراز «جامعه اطلاعات» شدهاند. از نظر اقتصاددانان انتقادىتر، تبدیل سیستمهاى تلفن به شبکههاى دیجیتالى خدمات به هم پیوسته، که یکى از کارهاى جارى است، صرفاً یک دستاورد بىغرضانه نیست، بلکه نتیجه آگاهانه و عمدى تحقیقاتى است که براى خدمت به منافع انحصارى و راندن مصرفکنندگان کوچک از «بازار» طراحى شدهاند (ملودى (Melody)، ۱۹۸۷، ص۱۳۳۵). عدهاى دیگر از منتقدان بر افسانههایى که گرد تکنولوژى جدید اطلاعات شکل گرفته (توانایى تکنولوژى در ایجاد یک دهکده جهانى، ارتقاى صلح و برادرى، کمک به کشورهاى جهان سوم، و جا انداختن اصول دمکراتیک) اشاره مىکنند (روزاک، ۱۹۸۶ و جایاویراRoszak,Jayaweera 1986) و الگوى جدید تکنولوژى ـ سویه (techndogy-oriented) توسعه را مورد انتقاد قرار مىدهند و مىگویند که تکنولوژى و مناسبات اجتماعى در یک ارتباط دورانى و مبتنى بر همزیستى قرار دارند. تکنولوژى فارغ از ارزشگذارى نیست و در جایى با مناسبات اجتماعى در تعارض قرار خواهد گرفت. به موازات سرعت گرفتن [رشد] تکنولوژى در غرب، آن مناسبات اجتماعى که خود خلق کرده بود به سوى «یکپارچگى مترقیانه تمامى جهان در یک اقتصاد غالب واحد، یک جامعه سیاسى واحد و یک فرهنگ واحد» متمایل مىشود (ص ۷) .
ایدئولوژى «اشاعهگرایان» (diffusionists) معاصر در آمریکا با ایدئولوژى طرفداران اولیه «نوسازى» کمى تفاوت دارد، شاید تفاوت اصلى در طرز تفکر کم و بیش محتاطانه «اشاعهگرایى» نسبت به اثرات فرهنگى انتقال رسانههاى گروهى باشد، اما نه از اشاعه تکنولوژى و سرمایهدارى در جهان سوم کمتر حمایت مىکند و نه برنامههاى سیاسى – اقتصادى کمکهاى آمریکا را که تنها به نفع خود آمریکاست، مورد انتقاد قرار مىدهد. تفاوت دیگر در این است که طرفداران اولیه نوسازى، گروهى از محققان اجتماعى بودند که رادیو و تلویزیون را به جهان سوم سوق مىدادند، در حالى که ”اشاعهگرایان“ معاصر عمدتاً تکنوکراتهایى هستند که بدون یک نگرش نقادانه، مزیتهاى کامپیوتر و ماهواره را مورد تحسین و تمجید قرار مىدهند.
واژه تازهاى که ورد زبان اشاعهگرایان شده «وابستگى متقابل» (interdependence) است، دیدگاه جدیدى که اقتضا مىکند کشورهاى جهان سوم از سیاستهاى حمایتى در زمینه فروش اطلاعات ”ارزش افزوده“ (Value-edded)، سرمایهگذارى خارجى، داد و ستد و نیز خدمات مالى و غیره اجتناب کنند. خوآن اسپرو(Joanspero) (1989) استدلال کرده است که کشورهاى جهان سوم باید «به نهادهاى داخلى اجازه دهند به آخرین تکنولوژیها و تجهیزات ارتباطاتى دسترسى پیدا کنند تا بتوانند قدرت رقابت داشته باشند». اسپرو به شیوهاى تقریباً مکاشفهاى، اصرار دارد که هر نگرشى جز نگرش مبتنى بر درهاى باز به معنى محکوم کردن نهادهاى مالى داخلى به کهنگى ابدى و ازلى است (ص ۱۱۶) .
اسپرو (که تصادفاً معاون امریکن اکسپرس و از بازیگران اصلى صنایع ارتباطاتى است) و سایر مبلغان آموزه «مزیت تطبیقى» (Comparative advantage) و «وابستگى متقابل» یک نکته را مورد توجه قرار نمىدهند، این که چه کسى مىخواهد بعد از بنا شدن این زیربناى تجهیزات ارتباطاتى، از آن استفاده کند. آنها ظاهراً اشکال جدید وابستگى را، وابستگیهاى تکنولوژیکى که وارد متن مناسبات کاملاً نابرابر مبادله شدهاند، نادیده مىگیرند و تحریفها و ناهنجاریهاى اقتصادى را که در نتیجه زیربناى اطلاعاتى و ارتباطى موجود براى استفاده طبقات ثروتمند و دارا و شرکتهاى خارجى تشدید شده، بررسى نمىکنند. نویسندگان مقالات این کتاب با روششناختى نقادانه و یافتههاى تجربى و عینى خود نشان مىدهند که مزیّت اجتماعى کاربردهاى غالب تکنولوژیهاى جدید ارتباطاتى یک جنبه فرعى قضیه است. ارزش یک نگرش سیاسی اقتصادى نقادانه آنست که با تأکید بر واقعیتهاى برنامهریزى، اشکال مشروعیت و تصرف، و ساختارهاى مشارکتى که همگى هزینه و سود اجتماعى واقعى را روشن مىکنند، به فراسوى اجزا تکنولوژى فنى یا اقتصاد خُرد مىنگرد.
چشمانداز سیاسى اقتصادى
در حال حاضر تعداد زیادى موارد مطالعه خاص در دست است که نشان مىدهد ضمن اینکه بعضى از مزایاى داخلى مشروط به منافع اجتماعى جهانى است، پرسودترین موارد استفاده تکنولوژیهاى ارتباطاتى، به بانکها و سایر مؤسسات مالى فراملّى، شرکتهاى بازرگانى و تولیدى، فعالیتهاى ارتباطاتى و حمل و نقل، صنایع جهانگردى، و دولتهاى خارجى، از جمله ارتشهاى آنها، مربوط مىشود. بنابراین، در نبود برنامه انتقال تکنولوژى ارتباط از دور، بیش از همه شرکتهاى فراملّى و دولتهاى نومرکانتیلیستى(neomercatilist) آنها زیان خواهند کرد، درست همانطور که اگر سرمایهداران داخلى آمریکایى یک قرن قبل، توسعه نظام تلگراف و استفاده از آن را خصوصى نکرده بودند، سود سرشارى را از دست مىدادند (دابوف (Du Boff) 1983). نقش رهبرى فکرى با صاحبنظران تئوریهاى وابستگى بوده است، کسانى چون کاردوزو (۱۹۷۳) ، ایوانز (۱۹۷۹) ، فرانک (۱۹۶۶) ، فورتادو (۱۹۷۰) ، امین (۱۹۷۷) و دوس سانتوس(۱۹۷۰)(cardoso, Evans, Frank, Furtado, Amin, Dos santos) که در برملا ساختن نادرستیهاى ساختارى ـ کارکردى «نوسازى» و مفروضهاى نو استعمارى، تک خطى و غیر تاریخى آن در مورد توسعه پیشگام بودهاند. اما تحلیلهاى وابستگى از جهت عدم تمرکز بر پویایى طبقات داخلى، توسعه نیافتگى اقتصادى، و ثروت مدارى حاشیهاى، بهویژه از سوى محققان مارکسیست مورد انتقاد واقع شده است. براى مثال پل باران و پُل سوییزى (۱۹۶۶) ، جیمز پتراس (۱۹۷۸) و جیمز اوکونر (۱۹۷۳) بر نقش ایالات متحده آمریکا در سازماندهى قدرت اقتصادى و نقش کنترلکننده دستگاه دولتى حاکم در بسیج سرمایه تأکید کردهاند. گالتونگ (۱۹۷۱) ، نظریهپرداز غیرمارکسیست، در مقاله خود درباره ”ساختارهاى امپریالیسم“ مىگوید بین طبقات اقتصادى سیاسى حاکم در مرکز و در مناطق حاشیهاى یک همخوانى منافع وجود دارد. در جایى که مقاومت ملىگرایانه ضعیف باشد، توسعه یکپارچه یا به قول سانتوس (۱۹۷۰) ، «وابسته»، توسعهایست که اولویتهاى مادى و فرهنگى کشورهاى مرکز را بازتاب مىکند. مفهوم «سرپل» (bridgehead)گالتونگ نیز، تا آنجا که زد و بند نخبگان جهان سوم را، در ارتباط با پروژههاى امپریالیستى جذب – سرمایههاى حاشیهاى براى ادارات مرکزى شرکتهاى کشورهاى مرکز، مورد تأکید قرار مىدهد، یک نقد ضمنى از ادبیات وابستگى است.
کشورهاى جهان سوم، بهویژه ”کشورهاى تازه صنعتى شده“ و آنهایى که در آرزوى رسیدن به این مرحله از توسعه هستند، به عنوان بازارهاى اصلى و جدید تجهیزات مخابراتى و کامپیوتر هدف و آماج مؤسسات صنعتى، تجارى و مالى فراملّى، از جمله بانک جهانى، بانک توسعه آسیایى، بانک اکزیم ایالات متحده آمریکا و سایر بانکها و کارگزاریهاى حمایتى دولتى واقع شدهاند. تا پیش از وفور عرضه نفت در دهه ۱۹۸۰، مصر، اندونزى و عربستان سعودى مىتوانستند با استفاده از سودهاى دهه ۱۹۷۰ قراردادهاى بزرگى در زمینه مخابرات منعقد سازند. فروش تجهیزات مخابرات توسط شرکتهاى فراملّى در واقع، زیربناى اصلى تقاضا براى سایر فراوردههاى متنوع ارتباطاتى (خدمات پایگاههاى اطلاعاتى، فروش فیلم و غیره) را فراهم ساخت که مجموعه اینها تحمیل ارزش به بعضى از مصرفکنندگان داخلى بود، اما مانع از اختصاص منابع و بذل توجه به نیازهاى حادّ اجتماعى و اقتصادى داخلى مىشد. همانطور که جایاویرا (b 1986) گفته است، نیاز شرکتهاى فراملّى به یافتن منابع ارزان نیروى انسانى در جهان سوم، زیربناى اصلى «مزیت نسبى» کشورهاى کمتر توسعهیافته را تشکیل مىدهد (ص ۵۳) . بازارهاى جدید شرکتهاى فراملّى در اروپاى شرقى احتمالاً سبب تضعیف امتیازهاى محدودى خواهد شد که تعداد انگشتشمارى از کشورهاى جهان سوم تاکنون به دست آوردهاند، و در نتیجه، فشار فزایندهاى بر درآمدهاى متوسط کارگران در سنگاپور، کره جنوبى و بخشهایى از برزیل وارد خواهد آمد.
شرکتهاى فراملّى تا حد زیادى اشکال قدیمى استعمار و تقسیم بینالمللى کار را تغییر داده و تکاملیافتهتر ساختهاند. نظریه «نظام ـ جهانى» امانوئل والرشتاین (Immanual wallerstein) b)1979و a 1979) بر این مفهوم کلّى متکى است که نیروى توسعهطلبانه اقتصاد کلان سرمایهدارى نهایتاً بر همه صورتبندیهاى سیاسى چپ و راست، از جمله ساختارهاى دولتى تحت رهبرى اتحاد شوروى و انگلستان – آمریکا تأثیر خواهد گذاشت. او به درستى فروپاشى قدرت حزب کمونیست چین، اتحاد شوروى و اروپاى شرقى را پیشبینى مىکند، یا دست کم چنین به نظر مىرسد. در واقع، بدون تقویت و گسترش تقسیم بینالمللى کار با استفاده از عوامل مولد و قابل اعتمادى که مجارستان، لهستان، آلمان شرقى و شاید تعداد دیگرى از کشورهاى سوسیالیستى مىتوانند در اختیار سرمایهدارى جهانى قرار دهند، شکوفایى و رشد سرمایهدارى مستعد بحران یا سوسیالیسم دستخوش رکود غیر قابل تصور است.
از نظر تاریخى، این فرایند زور یا انتخاب آزادانه، تا حد زیادى نخبگان مناطق پیرامونى را به عنوان زیر دست در ساختارهاى اجرایى استعمارى جذب کرده و آنها را از مزایاى ناشى از کسب چنین موقعیتى بهرهمند ساخته است. پیوندهاى رسمى و غیررسمى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى گرچه در دوره بعد از استقلال تغییر پیدا کرده، اما همچنان شالوده اقتصاد سرمایهدارى جهانى معاصر، از جمله اجزا زیربنایى ارتباطات و اطلاعات را تشکیل مىدهند. تغییر چشمانداز ارتباطاتى از طریق مشارکت دولت ـ شرکتهاى خصوصى در پژوهش و توسعه، انتقال حجم زیادى از اطلاعات به صورت «زمان واقعى» (real-time) یا انتقال ایدههاى فرامرزى از طریق پست تصویرى، تلکس، کامپیوتر و تجهیزات کمکى، کابلهاى دریایى، ماهوارههاى مستقر در مدار، کابلهاى تارهاى نورى (Fiber-optic) زمینى و سیستمهاى میکروویو را براى کسانى که قدرت پرداخت هزینه استفاده از این خدمات را دارند میسر ساخته است.
این به معناى آن نیست که طبق الگوى مزبور در کشورهاى جهان سوم (یا جهان دوم) هیچ گونه توسعه مادى به وقوع نخواهد پیوست. همان طور که امین (۱۹۷۷) گفته است، توسعهاى که صورت مىگیرد شاید ناموزون و نابرابر باشد؛ به تخصیص غیرعادلانه منابع منجر شود، مسیر توسعه را منحرف کند، و سبب قطبى شدن فزاینده ثروت و فقر گردد. بنابراین «مزیت نسبى» بیش از آنکه برقرارى مناسبات مبتنى بر مبادله برابر یا تعهد به عدالت اجتماعى را در نظر داشته باشد، یک توجیه ایدئولوژیکى براى وضعیت موجود است. همچنان که در جاى دیگر اشاره شد، اگر انگلستان پیگیرانه سیاست مورد علاقهاش – تجارت آزاد – را دنبال کرده بود، هند مرکز جهانى صنایع بافندگى، و جزایر بریتانیا سرزمین شبانان شده بود. کار برجسته لرنر و شوق آکادمیک او به «توسعه ارتباطات»، توسعه را از اثرات سیاسى اقتصادى آن جدا کرده و یک تمثیل تکنوکراتى را به عنوان گزینه مطرح نموده است، تمثیلى که از پیامدهاى ناراحتکننده بررسى زیربناهاى تاریخى توزیع ثروت و قدرت مىگریزد و قادر به درک معنى آزادى انسانى، و امکانات موجود براى تحقق کامل رضامندى از ارتباطات انسانى نیست.
آرماند ماتلارت (۱۹۷۸) خاصیت سرکوبگرانه و فریبکارانه فنگرایى را مورد بحث قرار مىدهد: «ایدئولوژى فنمدارانه ـ که جهان هر روزه را در چکامهها ارائه مىکند ـ به عامى کردن پایگاههاى سلطه اجتماعى گرایش دارد، و با تبدیل شدن به ایدئولوژى واقعیت روزمره …. به سبک دوستانه و اشاعه یابندهاى بر این سلطه پرتو مىافکند و تسلیم سرکوب شدگان به آن را سهلتر مىسازد (ص ۲۸) . آنتونیوگرامشى هم قبلاً به چنین بینشى دستیافته بود. همانطور که والر شتاین (a 1979) به صراحت مىگوید، «مشکل قشر ستمدیده این نیست که با جهان چگونه ارتباط برقرار سازد بلکه چگونه آن را سرنگون کند» (ص ۱۳۳) .
دیگران گفتهاند جریان ارتباطات و فرهنگ خارجى براى جوامع جهان سوم پیامدهاى مثبتى هم داشته است. گرچه ارزیابى این نکته مشکل است، اما دست کم مىتوان به تأثیر کم و بیش ارزشهاى دنیوى سرمایهدارى جهانى بر تضعیف بعضى از ارزشهاى ابلهانه شبه فئودالى، جایگزین کردن هنجارهاى جامعه ـ محور حاوى عناصر قویتر آگاهى ملّى و استقلالگرایى، حمایت از هویتهاى فرافامیلى، فرا قومى، فرامنطقهاى و گرایشهاى اجتماعى آیینى، ناحیهاى و طایفهاى اشاره کرد. اتفاق نظر بعضى از محققان محافظهکار و مارکسیست در این زمینه تعجبآور است. خود مارکس سرنگونى قدرت فئودالى در اروپا را، دست کم تا اندازهاى، به اشاعه طرز تفکر و روششناختى علمى نسبت مىداد که از نظر ایدئولوژیکى به کمک سرمایهدارى اولیه رشد کرده بود (نگاه کنید به مارکس ۱۹۶۷).
یکى از مشکلات این فرمولبندى، تک خطى بودن ضمنى آن است و اینکه کشورهاى جهان سوم جریان لیبرال دمکراتیک سرمایهدارى اولیه را تکرار خواهند کرد. هر چند مطمئناً، رژیمهاى نظامى دست راستى ”توسعهگرا“ در برزیل، آرژانتین، کرهجنوبى، تایوان، فیلیپین و سایر نقاط تضعیف شدهاند و به نظر مىرسد که این مسئله نشانه آن باشد که دولتهاى سرکوبگر دهه ۱۹۷۰ که به سرمایههاى فراملّى دست اتحاد داده بودند، از نظر عملکردى دچار اختلال گردیده و در مقابل شورشهاى بورژوا دمکراتیک دهه ۱۹۸۰ آسیبپذیر شدهاند. اگر قرار است به تاریخ سرمایهدارى استناد شود، بدیهى است که قدرتهاى صنعتى پیشرفته امروزى براى توسعه مادى و فرهنگى خود هرگز تا بدین پایه به نفوذ اقتصادى، ارتباطاتى و اطلاعاتى خارجى وابسته نبودند. گرچه پیشبینى بسیار مشکل است، اما انتظار مىرود رژیمهاى لیبرال جهان سوم، ضمن تشویق مشارکت بیشتر و گستردهتر سرمایهدارى داخلى و با ممنوع کردن ایدئولوژیهاى سیاسى تودهاى که صراحتاً با مشارکت نخبگان محلى و شرکتهاى فراملّى مخالفند، پیوندهاى ارتباطاتى با خارج را حفظ کنند. این گشایشهاى سیاسى، گرچه بر اثر آرایش قدرت و توافقهاى گستردهتر محدود مىشود، اما مادام که موجود است مىتواند فضاى مناسبترى براى بحثهاى دمکراتیکتر در زمینه سیاستهاى ارتباطاتى فراهم کند.
شاید دولتها کمى بیشتر از سرمایههاى خصوصى یا نیروهاى نظامى نسبت به نیازهاى توسعه اجتماعى احساس مسئولیت کنند. تکنوکراتهاى دولتى کشورهاى جهان سوم، در آرزوى اتحاد بیشتر با سرمایههاى جهان اول، به اثرات گاه مخرب و کجرویهاى اقتصادى ناشى از معرفى کالاهاى ارتباطى پیشرفته خارجى توجه کافى مبذول نمىدارند. کار مونتاژ تراشههاى کامپیوتر توسط زنان کارگر مالزیایى و فیلیپینى که کارى پر مخاطره و کم دستمزد است، کار وارد کردن اطلاعات [به بانک اطلاعاتى] و انتقال دادهها که چشم را خسته مىکند و عمدتاً به کارگران آسیایى و حوزه کارائیب سپرده شده است؛ کنترل و بازرسى مخفیانه کار اپراتورهاى تلفن راه دور به کمک تجهیزات استاندارد دیجیتالى، دریافت برنامههاى ماهوارهاى مسابقات بوکس و انتخاب ملکه زیبایى، همه و همه انرژى و توجه شهروندان کشورهاى جهان سوم را صرف سبک زندگى مردمى مىکند که خیلى دورتر از مرزهاى آنها بهسر مىبرند. کارگران جهان سوم سهم چندانى از «انقلاب» علوم و تکنولوژى الکترونیکى نبردهاند، گرچه استثمار نیروى کار آنها، کامپیوتر و مزایاى ناشى از آن را به دامن مصرفکنندههاى حمایت شده غربى ریخته است.
تغییرى هم اگر در کار بوده در انسجام بیشتر ساختارهاى بنیادین سلطه فرهنگى و اطلاعاتى بوده است. گرایشهاى خصوصىسازى (privatization) و مقرراتزدایى (deregulation) از کشورهاى بزرگ صنعتى نشانه پیدایش مرحله جدیدى از سرمایهدارى، با فرصتهاى بىنظیر و جدید براى ادغامهاى فراملّى، امتیازها یا سرمایهگذاریهاى مشترک است. از جمله ادغام آىتىتى (آمریکا) با الکاتل ( فرانسه)، اتى اندتى (آمریکا) با فیلیپس (هلند)، اتى اندتى و اُلیوِتى (ایتالیا)، جىتىاى (آمریکا) و زیمنس (آلمان غربى)، آى بى ام (آمریکا) و انتىتى (ژاپن)، هانى ول (آمریکا) و بول (فرانسه)، و ان اى سى (ژاپن) با …. که فقط معدودى از شرکتهاى پخش اطلاعات / ارتباطات را تشکیل مىدهند. اتحاد شرکتهاى فراملّى به معنى رقابت کمتر و گزینههاى معدودتر منابع تکنولوژیکى و کمکهاى مالى براى کشورهاى جهان سوم، و مشکلتر شدن مقاومت در برابر جاذبه اقتصادى و نهایتاً فرهنگى است.
مطمئناً گزینههاى کشورهاى جهان سوم به سفید و سیاه محدود نمىشود. تکنولوژى پیامدهاى ناخواستهاى هم دارد. طراحى و معمارى باز بسیارى از تکنولوژیهاى ارتباطى جدید هجوم زیر گروههاى کوچک (یعنى انجمنهاى انساندوستانه طرفدار صلح و مخالف مداخله) را میسر ساخته است، گروههایى که براى حق رأى همگانى و سهیم شدن فزاینده در منابع اطلاعاتى مترقیانه در فراسوى مرزهاى منطقهاى و ملّى از تله ماتیک۳ استفاده مىکنند. حتى گفته مىشود اعضاى ارتش خلقى. جدید کمونیستها در فیلیپین، در مبارزهشان علیه دولت مانیل که معتقدند در جبهه منافع امپریالیستى است، از طرفداران پرشور کامپیوتر هستند. در نهایت عامل تعیینکننده، نفس ارتباطات یا سایر تکنولوژیها نیست، بلکه نیروهاى اجتماعى است که کنترل و هدایت «عقلایى کردن»، طراحى، توسعه و کاربرد این تکنولوژیها را در دست دارند. دانشجویان و دستاندرکاران علاقهمند به نقش تکنولوژى در مقاصد اجتماعى رهایى بخش باید بر اولویت ترتیبات سیاسى اقتصادى و ارزشهاى نهفته در انتخاب تکنولوژى و تصمیمگیرى تأکید داشته باشند.
واقعیت دیگر آن است که مشکلات داخلى فزاینده، از جمله تقاضاى بیشتر براى نمایندگى سیاسى اقتصادى و توزیع مجدد، و فشار براى دسترسى به «بازار آزاد»، حکام کشورهاى جهان سوم را در یک موقعیت متزلزل و خطرناک قرار مىدهد. بانک جهانى که در بیشتر کشورهاى جهان سوم محبوبیتى ندارد، حالا براى اولین بار در تاریخ ۴۵ سالهاش با عدم پرداخت اقساط وام از سوى کسانى روبهرو است که بزرگترین وامدهندگان به این نهاد به شمار مىآمدند. در حال حاضر بسیارى از اقتصاددانان، برخلاف نظریههاى رایج در زمینه تداوم رشد، معتقدند احتمال رویاروشدن قدرتهاى بزرگ با یک رکود بزرگ بسیار زیاد است، رکودى نظیر آن چه در دهه ۱۹۳۰ پیش آمد و به جنبشهاى انقلابى و ناسیونالیستى رادیکال در کشوهاى جهان سوم دامن زد. چنین پیامدى رهبران جدیدى را به صحنه سیاست بینالمللى خواهد آورد، و احتمالاً منجر به دور جدیدى از استعمارزدایى اقتصادى خواهد شد. احتمال زیادى هست که با تحکیم و تقویت موقعیت سوسیالیستهاى تجدید سازمانیافته در کشورهاى جهان سوم، اقتصاد عرضه ـ محور(supply-side) ایالات متحده آمریکا و بریتانیا جاى خود را به نیروهاى لیبرال دولتگرا و متعهد به رفاه اقتصادى و احیاى داخلى بدهد. جان کلام اینکه شرایط معامله، به شکلى که قبلاً با آن آشنا بودیم، روى سنگ حک نشده است.
شاید بررسى قدرت، بصیرت و بینش لازم براى درک چگونگى تأثیرپذیرى مردم عادى از پذیرش رویدادها یا پیشبینى تأثیر رسانههاى جدید بر ”مخاطبان“ را فراهم نسازد. از طرف دیگر، غیر منطقى است که فکر کنیم مردمى که روزانه ۶ تا ۸ ساعت را در مقابل تلویزیون مىگذرانند، یا شرکتهایى که بیشتر جنبههاى زندگى رسانه زده ما را کنترل مىکنند و میلیاردها دلار را صرف برنامه، تبلیغ، انتقال صدا و اطلاعات براى تضمین اخلاقیات پرهیزکارى مصرفکننده مىنمایند، در شکلى از ارتباطات درگیر نیستند. همچنین غیرمنطقى است که استدلال کنیم این جریان متمرکز و یکطرفه اطلاعات و انگارهها اجزا تشکیل دهنده یک ”مناظره“ هستند.
آیا در نظم ارتباطاتى موجود وسیله مؤثرترى براى سلطه فرهنگى بر جهان سوم یا کنترل اطلاعات، سواى انحصار کارکردى فراملّى شده بر تولید و دستیابى به ابزارهاى ارتباطى، وجود دارد؟
پینوشت
۱. pax Americana «صلح آمریکایی» اقتباسی است از «صلح رومی». دولت روم در اوج قدرت خود اعلام کرد از آنجا که روم ابرقدرت جهان است نیازی به جنگ کردن نمیبیند بلکه شرایط صلح خود را به دولتهای دیگر دیکته میکند و این دولتها به خاطر ترس از درگیر شدن با روم شرایط صلح را میپذیرد.م
2. اشارهاى است به حمله آمریکا به کوبا در زمان جان کندى از راه خلیج خوکها به منظور سقوط رژیم فیدل کاسترو، این حمله به شکست کامل آمریکا منجر گردید – م.
3. تله ماتیک از دو کلمه تله کامیونیکیشن و انیفورماتیک ترکیب شده و به معنى اطلاعات مبتنى بر ارتباطات راه دور مىباشد – م.
منابع
Alexandre. L. (1988). The Voice of America: From détente to the Reagan doctrine. Norwood, NJ: Ablex.
Amin, S. (1974). Accumulation on a world scale: A critique of the theory of underdevelopment. New York: Monthly Review Press.
Amin, S. (1976). Unequal development: An essay on the social transformations of peripheral capitalism. New York: Monthly Review Press.
Amin, S. (1977). Imperialism and unequal development. New York: Monthly review Press.
Bagdikian, B. (1989, June 12). The lords of the global village. Nation, PP. 805-820.
Baran, P. & Sweezy, P. (1966). Monopoly capital: An essay on the American economy and social order. New York: Monthly review Press.
Barnet, R. J., & Muller, R. E. (1974). Global reach: The power of the multinational corporations. New York: Simon & Schuster.
Barnett, S. (1971). Silent evangelism: Presbyterians and the mission press in China, 1807-1960. Journal of Presbyterian History, 49, 282-302.
Bell, D. (1973). The coming of post-industrial society. New York: Basic Books.
Beltran, L. R. (1977). National communication policies in Latin America: A glance at the firststep. In S. A. Rahim & J. Middleton (Eds.), Perspective in communication policy and planning (PP. 185-228). Honolulu: East- West Center.
Beltran, L. R., & Fox de Cardona, E. (1976). Latin America and the U.S.: Flaws in the free flow of information. In J. Richstad (Ed.), New perspectives in international communication (PP. 85-127). Honolulu: East-West Center.
Bunce, R. (1976). Television in the corporate interest. New York: Praeger.
Cardoso, F.H. (1973). Associated-dependent development: Theoretical and practical implications. In A. Stepan (Ed.), Authoritarian Brazil: Origins and future. New Haven, CT: Yale University Press.
Chomsky, N. (1989). Necessary illusions: Thought control in democratic societies. Boston: South End.
De Cardona, E. (1977). American television in Latin America. In G. Gerbner (Ed.), Mass media policies in changing cultures (PP. 57-62). New York: John Wiley.
Deutsch, K. W. (1963). The nerves of government: Models of political communication and control. New York: Free Press.
Diaz Bordenave, J. E. (1977). Communication and rural development. Paris: UNESCO.
Dizard, W. (1982). The coming information age: An overview of technology, economics, and politics. New York: Longman.
Dos Santos, T. (1970, May). The structure of dependency. American Economic Review, pp. 231-236.
DuBoff, R. (1983). The telegraph and the structure of markets in the United States, 1845-1890. In P. Welding (Ed.), Research in economic history (PP. 253-277). Greenwich, CT: JAI.
Evans, P. (1979). Dependent development: The Alliance of multinational, state, and local capital. Princeton, NJ: Princeton University Press.
Fanon, F. (1965). Studies in a dying colonialism. New York: Grove.
Forester, T. (Ed.). (1981). The microelectronics revolution: The complete guide to the new technology and its impact on society. Cambridge: MIT Press.
Forester, T. (Ed.). (1985). The information technology revolution. Cambridge: MIT Press.
Mattelart, A., & Siegelaub, S. (Eds.). (1978). Communication and class struggle. New York: International General.
McClelland, D. C. (1961). The achieving society. Princeton, NJ: Van Nostrand.
Melody, W. H. (1987, September). Information: An emerging dimension of institutional analysis. Journal of Economic lssues, pp. 1313-1339.
Naisbitt, J. (1990). Megatrends 2000: Ten new directions for the 1990s. New York: Morrow.
Nordenstreng, K., & Schiller, H. I. (Eds.). (1979). National sovereignty and international communications. Norwood, NJ: Ablex.
Nordenstreng, K., & Varis, T. (1974). Television traffic: Aone-way street? (UNESCO Reports and Papers on Mass Communication No. 70). Paris: UNESCO.
O’Connor, J. (1973). The fiscal crisis of the state. New York: St. Martin’s.
Parsons, T. (1967). Sociological theory and modern society. New York: Free Press.
Petras, J. (1978). Critical perspectives on imperialism and social class in the Third World. New York: Monthly Review Press.
Pool, I. de S. (1966). Communications and development /. In M. Weiner (Ed.), Modernization: The dynamics of growth. Washington, DC: Voice of America.
Reyes-Matta, F. (1976). The information bedazzlement of Latin America. Development Dialogue, 2, 29-42.
Rogers, E. M., with Shoemaker, F. (1971). Communication of innovations. New York: Free Press.
Rogers, E. M. (1978, Winter). The rise and fall of the dominant paradigm. Journal of Communication, pp. 64-69.
Regers, E. M. (1986). Communication technology: The new media in society. New York: Free Press.
Rostow, W. W. (1960). The stagas of economic growth: A non-communist manifesto. New York: Cambridge University Press.
Roszak, T. (1986). The cult of information: The folklore of computers and the true art of thinking. New York: Pantheon.
Samarajiva, R. (1985, April-July). Tainted origins of development communication. Communicator (New Delhi), pp. 5-9.
Saunders, R. J., Warford, J. J., & Wellenius, B. (1983). Telecommunications and economic development. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
Schiller, H. I. (1976). Communication and cultural domination. New York: International Arts & Sciences.
Schiller, H. I. (1981). Who knows: Information in the age of the Fortune 500. Norwood, NJ: Ablex.
Schiller, H. I. (1984). Information and the crisis economy. Norwood, NJ: Ablex.
Schiller, H. I. (1989). Culture, Inc.: The corporate takeover of public expression. Oxford: Oxford University Press.
Schramm, W. (1964). Mass media and national development. Stanford, CA: UNESCO and Stanford University Press.
Schramm, W. (1976). An overview of the past decade. In W. Schramm & D. Lerner (Eds.),Communication and change: The last ten years and the next. Honolulu: University of Hawaii Press.
Schramm, W. (1977). Big media, littele media. Beverly Hills, CA: Sage.
Schramm, W. (1979). Mass media and national development, 1979. Paris: UNESCO, International Commission for the Study of Communication Problems.
Schumacher, E. F. (1973). Small is beautiful: Economics as if people mattered. New York: Harper & Row.
Singh, K., & Gross, B. (1984). The MacBride Report: The results and response. In G. Gerbner & M. Siefert (Eds.), World communications: A handbook (pp. 445-456). New York: Longman.
Smith, A. (1937). An inquiry into the nature and causes of the wealth of nations. (Original work published 1776)
Smith, D. D. (1976). Communication via satellite: A vision in retrospect. Leyden, Netherlands: A. W. Sijthoff.
Smythe, D. W. (1981). Dependency road: Communications, capitalism, consciousness and Canada. Norwood, NJ: Ablex.
Snow, M. S. (1987). The International Satellite Organization (Intelsat): Economic and institutional challenges facing an international organization. Baden-Baden, Germany: Nomos Verlagsgesellschaft.
Spero, J. E. (1989). The information revolution and financial services: A new North-South issue. In M. Jussawalla et al., Information technology and global interdependence (pp. 107-117). New York: Greenwood.
Stevenson, R. L. (1988). Communication, development, and the Third World. New York: Longman.
Sussman, G. (1984, Summer). The global impact of telecommunication infrastructure: Theoretical considerations. Media, Culture and Socity, pp. 289-300.
Toffler, A. (1980). The third wave. New York: William Morrow.
Tunstall, J. (1977). The media are American . New York: Columbia University Press.
Varis, T. (1984). The international flow of television programs. Journal of Communication, 34(1). 143-152.
Varis, T. (1986, July). Trends in international television flow. International Political Science Review, pp. 235-249.
Wallertein, I. (1979a).The capitalist world-economy. Cambridge: Cambridge University Press.
Wallerstein, I. (1979b). The modern world-system (Vols. 1-). New York: Academic Press.
Weizenbaum, J. (1976). Computer power and human reason: From Judgment to calculation. San Francisco: W. H. Freeman.
Wells, A. (1972). Picture tube imperialism? New York: Maryknoll.
2
جامعه اطلاعاتى: زمینه اقتصاد فراملّى و پیامدهاى آن
ویلیام. اچ. ملودى
موضوع ارتباطات …. در سازماندهى و اداره دولت و از این روى در امپراتوریها و تمدن غربى جایگاه بسیار مهمى دارد. اینیس (Innis) (1972/1950، صفحه ۵)
بیش از یک دهه مضمون مورد پسند علوم اجتماعی و بطور کلى کتابها و مطبوعات توجه به این نکته بوده است که اقتصادهاى پیشرفته از نظر تکنولوژیکى در فرایند حرکت به فراسوى سرمایهدارى صنعتى و رسیدن به اقتصاد مبتنى بر اطلاعات هستند، حرکتى که دگرگونیهاى ژرفى را در شکل و ساختار نظام اقتصادى آنها ایجاد خواهد کرد (نگاه کنید به بل، ۱۹۷۳؛ پورات (porat) 1978). پیشرفتهاى سریع در تکنولوژیهاى کامپیوتر و ارتباط از راه دور، کسب اطلاعاتى را که قبلاً غیر قابل حصول بودند، انتقال سریع و همزمان آنها به سراسر جهان، و در مواردى، فروش آنها در بازارهاى اطلاعات را ممکن ساختهاند. بعضى از نویسندگان مدعىاند که در حال حاضر نیز تعدادى از کشورهاى توسعهیافته بخش اعظم منابع اقتصادى خود را به فعالیتهاى مربوط به اطلاعات و [اطلاعرسانى] اختصاص دادهاند (مکلاپ (Machlup) 1984/1980؛ پورات ۱۹۷۸) . در بین صنایع جهانى، صنایع کامپیوتر، ارتباط از راه دور و اطلاعات سریعترین رشد را داشتهاند و انتظار مىرود در آینده نزدیک نیز چنین باشد. بسیارى از حکومتهاى ملّى امیدوارند این صنایع محرک اولیه رشد آتى آنها را فراهم کند.
از مدتها پیش اقتصاددانان به این نکته پى بردهاند که مهمترین منبع تعیینکننده کارایى اقتصادى هر اقتصاد، هر صنعت، هر فرایند تولید و یا هر خانوارى، اطلاعات و مبادله مؤثر آن است. ویژگیهاى اطلاعات و اطلاعرسانى معّرف وضعیت علمى و معرفتى است که خود مبناى همه فرایندهاى اقتصادى و ساختارهاى تصمیمگیرى را تشکیل مىدهد. دگرگونیهاى اساسى در ویژگیهاى اطلاعات [و اطلاعرسانى]، و تغییر نقش آن در اقتصاد باید محور مطالعات مربوط به مسائل اقتصادى باشد، اما متأسفانه چنین نیست.
وضعیت اطلاعات در اقتصاد اثرات گستردهاى بر کارکرد کلى اقتصاد دارد. اطلاعات بر آن بخشهایى که کالاها و خدمات اطلاعاتى ارائه مىدهند، مثل مطبوعات، رادیو، تلویزیون، سینما، پست، کتابخانه، بانکها، دوایر اعتبارى، بانکهاى اطلاعاتى و دیگر «عرضهکنندگان اطلاعات» ـ نامى که اکنون به آن شهرت یافتهاند ـ تأثیر بسیار زیادى داشته است (ملودى ۱۹۸۳؛ اسمایس ۱۹۸۱) . و پیدایش بازارهاى اطلاعات، برداشتهاى متفاوت و در حال تغییرى از اطلاعات عمومى و خصوصى و نیز حق مالکیت نسبت به اطلاعات قابل عرضه در بازار را مطرح کرده است (ساماراجیوا ۱۹۸۴؛ شیلر ۱۹۸۱) . این فصل بعضى از مهمترین پیامدهاى نقش دگرگون شده ارتباطات و اطلاعات را در ارتباط با مؤسسات اقتصادى، توسعه و سیاست، و اثرات آن بر کشورهاى کمتر توسعهیافته را مورد بررسى قرار مىدهد.
کارایى اقتصادى و گسترش بازار
نظریه اقتصادى بازار حاکى از آن است که گسترش اطلاعات موجود، همراه با توسعه و بهبود مخابرات، باید تصمیمگیرى مؤثرتر و توسعه بازارها تا فراسوى مرزهاى جغرافیایى و صنعتى را میسر سازد و رقابت را افزایش دهد. تخصیص سریعتر و کارآمدتر منابع را امکانپذیر کند. جایى که بازارها با در دست داشتن اطلاعات کامل و شرایط خالى از اصطکاک عمل مىکنند، وضعیت بازارهاى واقعى باید با فرضهاى نظریه بازار همخوانى بیشترى داشته باشد. در واقع غالب نوشتههاى مربوط به اقتصاد اطلاعات برآنند که این تحولات مزایاى مطلق و غیر قابل تردیدى براى همه جامعه دارد (پول، ۱۹۸۳) .
اما بررسى دقیقتر نشان مىدهد که مزایاى این تکنولوژیها بین همه بازارها به نحو یکسان تقسیم نمىشود، بخشهاى خاصى از جامعه بهطور مطلق و بهطور نسبى فقیرتر مىشوند، و ساختار بازار در بسیارى از صنایع دستخوش دگرگونیهاى اساسى مىگردد (ملودى ۱۹۸۵ / ۱۹۸۳) . این تکنولوژیهاى جدید گسترش بازارها در سطح بینالمللى و جهانى را میسر مىسازند. اما فقط بزرگترین شرکتهاى ملّى و فراملّى و سازمانهاى دولتى به این امکانات جدید نیاز دارند و مىتوانند حداکثر استفاده را از آنها بنمایند. براى این شرکتها مرزهاى جغرافیایى بازار تمام کشورهاى جهان را در برمىگیرد، و توانایى آنها را در اداره و کنترل کارآمد و مؤثر بازارهاى جهانى از یک نقطه مرکزى افزایش مىدهد.
نحوه به انجام رسیدن این تحولات تکنولوژیکى به شکلى است که براى ورود همه کشورها و شرکتها به این حوزه، به استثناى بزرگترین آنها، موانع بزرگى ایجاد نموده و بدین وسیله گرایش به سوى تمرکزگرایى را تقویت مىکند (هرمن(Herman)، ۱۹۸۱) . در واقع بیشتر شرکتها و کشورهاى کوچکتر از این تحولات تکنولوژیکى جدید صدمه دیدهاند. مثلاً در بسیارى از کشورهاى از نظر تکنولوژیکى پیشرفته، به خاطر پاسخگویى به نیازهاى حجیم و چند منظوره مصرفکنندگان جهانى به اطلاعات دیجیتالى از نظر فنى بسیار پیچیده، نظامهاى ارتباط از راه دور از نو طراحى شدهاند. نظامهاى جدید براى استفادهکنندگان کوچکتر با نیازهاى ارتباطاتى سادهتر و سنتّیتر نیز، مثل خدمات اولیه تلفنى، اما با هزینهاى به مراتب بیشتر کاملاً مناسب است (ملودى ۱۹۸۹) . گزینههاى موجود در زمینه ارتباط از راه دور منعکسکننده نیازهاى شرکتها و مؤسسات مالى کوچک محلى یا حتى منطقهاى نیست. نیازهاى ملّى و جهانى بزرگترین شرکتها و کارگزاریهاى دولتى دامنه و مقیاس این گزینهها را دیکته مىکند. براى پاسخگویى به نیازهاى آنها نظامهاى کارآمد ارتباط از راه دور به نظامهاى از نظر تکنولوژیکى پیشرفتهتر تبدیل مىشوند.
در بیشتر صنایع، رقابت جدید صرفاً رقابت تشدید شده مبتنى بر انحصار چند قطبى است که بین شرکتهاى فراملّى در سطح جهانى به وجود آمده است. شرکتهایى که قادر به جهش از روى مرزهاى بازار هستند هماکنون نیز در زمینه کالاهاى خود و مرزهاى جغرافیایى مربوطه دست بالا را دارند. ورود آنها به بازارهاى جهانى تغییر عمدهاى در ساختار بخش عرضه بازار ایجاد کرده و شرکتهاى مسلط سابق را به یک واکنش دفاعى واداشته است. این رقابت، آنطور که در نظریه بازار فرض مىشود، رقابتى ذرهاى در واکنش به نیروهاى بازار نیست که تقاضاى مشتریان را منعکس مىکند، بلکه نوعى نیزه بازى قرون وسطایى براى کنترل ارضى است.
رقابت بین شرکتهاى فراملّى براى نفوذ به بازارهاى ملّى جدید اساساً و از جنبههاى مختلف با نظریه سنتّى بازار تفاوت دارد. نخست اینکه، قیمتهاى تهاترى بازار در کوتاه مدت نقطه محورى رقابت را تشکیل نمىدهد. سیاستهاى قیمتگذارى کوتاه مدت فقط یکى از ابزارهاى متعدد استراتژیک براى رسیدن به یک هدف بلند مدت است. این رقابت، حوزهاى بس فراتر از حوزه رفتار قیمتگذارى کوتاه مدت را در بر مىگیرد که نظریه سنّتى انحصار چند قطبى مورد بررسى قرار داده است.
دوم، مزایاى رقابتى عمدتاً از برترى یک کالا در نظر تکتک مصرفکنندگانى که حق انتخاب دارند ناشى نمىشود، بلکه حاصل تشویق مؤثر رهبران دولتى کشورهاى خارجى است. هدف، برخوردارى از موقعیتى ویژه براى ورود به بازارهاى داخلى کشورهاى خارجى است. بعداً سیاستهاى ملّى کشور خریدار در مورد مسائلى چون پروانه / جواز، مالیات، تعرفه، مبادله ارزى، بازگردانیدن سرمایه و ایجاد مانع براى ورود رقبا، این موقعیت برتر را تضمین مىکند.
شرکتهاى فراملّى در تلاش به منظور برخوردارى از این موقعیتهاى برتر در بازار، از کمکهاى دولت خودى نیز برخوردارند. دولتهاى خودى سیاستهایى را مىپذیرند و مواضعى را اتخاذ مىکنند که در جهت منافع شرکتهاى فراملّى آنها باشد، و گاه حتى در بازاریابى نهادى براى آنها مشارکت مىکنند. بنابراین رقابت مبتنى بر انحصار چند قطبى بین شرکتهاى فراملّى داراى یک عنصر قوى ناسیونالیستى است که مداخله دولت در مبادلات بازارى را، در زمینه عرضه و تقاضا هدایت مىکند.
پذیرش تکنولوژیهاى جدید اهمیت هزینههاى ثابت را افزایش مىدهد. علت این امر فقط فعالیتهاى اطّلاعرسانى و ارتباط از راه دور نیست، بلکه با تمرکز افزونتر کارها و جایگزینى کار با سرمایه (مثلاً روباتها) نیز ارتباط دارد. بنابراین بىثباتى ذاتى موجود در بازار انحصار چند قطبى با بىثباتى ناشى از افزایش هزینههاى ثابت تشدید مىشود.
در مجموع، این تغییرات عناصر مخاطره بار جدیدى را وارد صحنه مىکند. اما در عین حال فرصتهاى جدیدى براى دور کردن این خطرات از سرمایهگذاران و مدیران شرکتهاى فراملّى و انتقال آنها به سمت محلهاى خاص، جایى که تولید صورت مىگیرد و مؤسساتى که در آنجا ساکن هستند فراهم مىکند، یعنى مخاطرات را به حکومتهاى محلى و کارگران و مصرفکنندگان این مناطق منتقل مىسازد. شرکتهاى فراملّى در عین حال مىتوانند با گسترش اندازه مطلق و پوشش جغرافیایى خود به اقدامات مخاطرهآمیز ممکن تنوع بخشند. هرچه شرکت فراملّى بزرگتر باشد منابع بیشترى براى تخصیص در داخل شرکت در اختیار دارد و بنابراین، فقط به بازارهاى سرمایه متکى نیست. هرچه پوشش جغرافیایى شرکت بیشتر باشد امکان تنوع اقدامات مخاطرهآمیز بیشتر است، گرچه این اقدامات مىتوانند براى هر منطقه خاصى از تولید که به شرکت فراملّى وابسته است فاجعهبار باشند. به علاوه، افزایش قدرت بازار توانایى شرکتهاى فراملّى را در بهرهگیرى از منابع و بازارهاى مصرفى تقویت مىکند. از آنجا که تکنولوژیهاى جدید، انتقال سریع انواع جدید اطلاعات را امکانپذیر ساختهاند، اتخاذ تصمیمهاى کوتاه مدت و مکرّر توسط مدیران شرکتهاى فراملّى نیز میسر شده است. در بازارهاى جهانى شرایط مبادله، نرخ مبادله ارز، نرخ بهره و سرعت گردش پول براى سودآورى واقعى نیز به اندازه تولید عینى و عملى کالاها و خدمات اهمیت پیدا کردهاند. با امکانات جدید براى تصمیمگیریهاى کوتاه مدت احتمال دارد بر نقل و انتقالهاى مالى روزانه ـ اگر نگوییم کنترل جارى معاملهگرى و سفته بازى مداوم ـ تأکید بیشترى صورت گیرد (ظاهراً سقوط بازار سهام در اکتبر ۱۹۸۷ در نتیجه این تحولات تشدید شد). تغییرات کوتاه مدت در بازارهاى مالى و ارزى، براى هر عرضهکننده بهخصوص منابع یا هر محل تولیدى که در وضعیت مطلوب قرار نداشته باشد زمینه دیگرى براى بىثباتى فراهم مىکند.
از نظر تاریخى، انقلاب اخیر در تکنولوژى ارتباطات راه دور را مىتوان از جنبههاى خاصى با اثرات معمول شدن تلگراف بر ساختار بازارها در ایالات متحده آمریکا در دوره ۹۰- ۱۸۴۵ مقایسه کرد. دابوف (۱۹۸۳) در بررسى خود از این تحولات مىگوید: «تلگراف، عملکرد بازارها را بهبود بخشید و رقابت را تشدید کرد. اما همزمان، نیروهاى دستاندرکار نوسازى را تقویت نمود. فعالیتهاى تجارى پردامنهتر، پنهانکارى و کنترل و تمرکز فضایى همه در نتیجه ارتباط از طریق تلگراف افزایش یافتند».(ص ۲۷۰)
در واقع او مىگوید افزایش اندازه بازار به «سازندگان امپراتوریها» کمک کرد تا مزایاى اولیهاى را که شاید در ابتدا چندان قابل توجه نبود گسترش دهند. (ص ۲۷۰) ارزیابى دابوف ملاک مفیدى براى بررسى تحولات جارى جهانى فراهم آورده است، تحولاتى که اثرات اقتصادى مشابهى دارند اما مهمتر و تعدیل یافتهترند.
نقش حکومتهاى ملّى
براى شرکتهاى فراملّى، بازارهاى داخلى در کشور خودى سکوى پرشى است به سوى بازارهاى جهانى. دولتها آشکارا نسبت به موفقیتهاى بینالمللى شرکت فراملّى خودى احساس نزدیکى مىکنند چون معتقدند موفقیت این قبیل شرکتها نقش مهمى در اقتصاد داخلى کشور دارد.
دولتهاى خودى نسبت به قدرت انحصارى افزایشیافته این شرکتها در داخل کشور انعطاف بیشترى نشان مىدهند چون این انحصار، قدرت شرکتهاى فراملّى خودى را در بازارهاى بینالمللى افزایش مىدهد. دامنه این انعطافپذیرى از تأکید کمتر بر اعمال قوانین ضد تراست و ضد کارتل تا تشویق عملى کارتلهاى داخلى کشیده مىشود. مثلاً در ایالات متحده آمریکا، قانون وب – پومرنس (Webb-pomerence)، برای مدتی حدود ۷۰ سال به بازارهای خارجى مصونیت ضد تراستى داد. بیشتر کشورهاى اروپاى غربى، کانادا و چندین کشور دیگر در بعضى صنایع، قدرت انحصارى داخلى شرکتهایى را که انتظار مىرود در سطح جهانى قدرت رقابت با شرکتهاى بزرگ فراملّى، عمدتاً آمریکایى، اروپاى غربى و ژاپنى، را داشته باشند تقویت کرداند تا این شرکتها بتوانند در بازارهاى جهانى حضور بیشترى پیدا کنند.
امروزه دولت ایالات متحده آمریکا بشدت نگران مشکلات دسترسى شرکتهاى فراملّى آمریکایى به بازارهاى خارجى است. حمایت دولت از تجارت آزاد جهت گشودن بازارهایى براى بعضى از صنایع، بهویژه کامپیوتر، ارتباط از راه دور و صنایع مبتنى بر اطلاعات است. محدودیتهاى مربوط به واردات نیمهرساناها و اتومبیل ژاپنى نشان دهنده یک واکنش دفاعى قابل قیاس است.
با شدت گرفتن رقابت مبتنى بر انحصار چندقطبى در بازارهاى جهانى، حکومتهاى ملّى فعالانه در صدد هستند تا شرایط رقابت بینالمللى را به نفع شرکت فراملّى تحت تابعیت خود تغییر دهند. بنابراین شرکتهاى فراملّى از طریق کمکهاى مالى در زمینه تحقیق و توسعه، امتیازهاى مالیاتى، شرایط گمرکى، توافقهاى تجارى و سایر سیاستها به ابزارهاى بىواسطهتر سیاست اقتصاد کلان تبدیل مىشوند. یعنى حکومتهاى ملّى با قبول مخاطرات بازار در شکل تضمین سرمایهگذارى، تأمین مالى تحقیق و توسعه، سرمایهگذاریهاى مشترک دولت ـ صنایع، و اعمال فشارهاى سیاسى به کشورهاى خارجى در مذاکرات مربوط به بازارهاى بینالمللى به شرکتهاى فراملّى خودى کمک مىکنند.
امروزه این نوع مداخله دولت به «سیاست صنعتى» معروف است. مدتهاى مدیدى است که بعضى از انواع سیاست صنعتى پیش شرط بقاى بعضى از کشورها شده است زیرا اقتصاد آنان تحت سلطه شرکتهاى فراملّى خارجى و کشورهاى بزرگتر و قدرتمندتر مىباشد. توجه اخیر به سیاست صنعتى در ایالات متحده آمریکا تا حدى واکنش به این مسئله است، اما در عین حال کاهش سلطه این کشور در بازارهاى جهانى نیز در آن نقش داشته است.
این نگرش جدید بازتاب تغییر در نقش دولت است، یعنى دولت به جاى برانگیختن و به تحرک واداشتن محیط بازار، به پذیرش سیاستهاى متمرکزترى جهت کمک به شرکتهاى خاصى روى آورده است. با این حساب نگرش جدید منعکس کننده مداخله مستقیم در بازار است؛ رونق و رفاه اقتصادى کشور را با موفقیتهاى مالى شرکتهاى فراملّى آن کشور یکى مىداند. پس دولت در نقش جدید خود با استفاده از قدرت سیاسى قوانینى را از تصویب مىگذراند و به تبع آنها بازار به نفع آن شرکتهاى فراملّى کار مىکند که دولت قصد حمایت از آنها را دارد. در بعضى کشورها این را «انتخاب برندهها» مىگویند. این سیاستها براى ورود شرکتهایى که انتخاب نشدهاند، یعنى همه شرکتهاى داخلى که آنقدر بزرگ نیستند که توانایى بهرهگیرى از بازارهاى بینالمللى را داشته باشند، موانع حادى ایجاد مىکند.
در این شرایط، رقابت در بازارهاى داخلى را مىتوان خطرى بالقوه براى موفقیت شرکتهاى فراملّى خودى در بازارهاى رقابتى جهانى تلقى کرد. سیاستهاى ضد تراست و سیاستهاى موافق رقابت در داخل اهمیت خود را از دست دادهاند – اگر نگوییم قدیمى شدهاند. ممکن است ایجاد انحصار و رفتار کارتلى مورد تشویق قرار نگیرد اما در هر حال مجاز است. حتى استثمار انحصارگرایانه مصرفکنندگان داخلى تحت عنوان تقویت قدرت، نیرو و منابع لازم براى رقابت موفقیتآمیز در بازارهاى جهانى توجیه و تحمل مىشود (نگاه کنید به مانسل (Mansell)۱۹۸۵و ۱۹۸۴) . از نظر سیاسى براى دولتها آسانتر آنست که به جاى از سرگذراندن فرایندهاى دست و پاگیر سیاسى، یعنى ابتدا مالیات بستن بر شرکتها و سپس دادن کمکهاى مالى، با مجاز گذاشتن شرکتهاى فراملّى در بهرهگیرى از قدرت انحصارى در بازارهاى داخلى به این شرکتها کمک کنند.
در این فضاى سیاسى اقتصادى جهانى، شاید مفهوم منافع عمومى در داخل یک کشور هم تغییر کند. توجه سنتى نسبت به قیمتها و کیفیت خدمات عمومى و همگانى بودن پوشش این خدمات کمتر شده است. مثلاً در ایالات متحده آمریکا، کمیسیون ارتباطات فدرال خدمات تلفنى اولیه را به عنوان یک اولویت سیاست اجتماعى، اگر نگوییم کنار گذاشته، زیر سؤال برده است.
موفقیت بینالمللى شرکتهاى فراملّى خودى از نظر میزان فروش، سود و موازنه مثبت پرداختها، هدف اصلى سیاست عمومى دولت شده است. این موفقیت محرک اشتغال در داخل، بهرهورى، و ثروت ملّى بهشمار مىآید. تصور بر آن است که مصرفکنندگان داخلى و سیاستهاى اجتماعى از جریان تدریجى مزایاى ناشى از داشتن شرکتهاى فراملّى موفق بهره ببرند. در حالى که سیاستهاى دولت بیشتر متوجه حمایت مالى از فعالیتهاى رقابتى این شرکتها در بازارهاى جهانى است تا مالیات بستن بر سودهاى انحصارى آنها، این به صورت یک راز سربسته باقى مىماند که هزینههاى خدمات اجتماعى چگونه از محل این ثروت انباشت شده توسط شرکتهاى فراملّى تأمین خواهد شد. تغییر واقعى، همانندى هرچه بیشتر منافع ملّى و عمومى با منافع مالى شرکتهاى مسلط فراملّى بومى است. طنز قضیه در اینجاست که سیاستهاى صنعتى نوعاً با استناد به آدام اسمیت و شرایط رقابت بازار آزاد توجیه مىشوند. اما در واقع آنها معرف یک سوءظن اساسى نسبت به بازار آزاد هستند. لازم به یادآورى نیست که اسمیت ۱۷۷۶ / ۱۹۷۷ مىگوید آن چه بر ثروت ملل مىافزاید تشویق رقابت داخلى است، و نه فدا کردن آن در مقابل ضوابط نزدیکبینانه موافقتهاى سوداگرانه. مىتوان پرسید آیا طبق این نگرش میان شرکتهاى فراملّى امروزى، مثل آى.تى.تى، آى.بى.ام،ان.اى. سى، فوجیتسو، فیلیپس، نوردرن تلىکوم، زیمنس و آلکاتل، با کمپانیهاى هند شرقى و خلیج هودسن در دورههاى اولیه توسعه استعمارى تفاوتى وجود دارد؟
به علاوه، سیاستهاى ملّى دولت که به منظور افزایش قدرت شرکتهاى فراملّى در بازارهاى جهانى تدوین مىشود مىتواند تمرینى جهت خودکشى تدریجى باشد. ماهیت و سمت و سوى هدفهاى سیاستهاى دولت همیشه و تا اندازهاى از طریق شرایط بازار، قدرت شرکتها و سایر واحدهاى بزرگ اقتصادى تعیین مىشود و اینها مىتوانند از اجراى کارآمد و مؤثر سیاستهاى دولت جلوگیرى کنند. بیشتر کشورهاى کوچک طى نسلها سعى کردهاند سیاستهاى اقتصادى و فرهنگى مستقلى را به اجرا درآورند. اما در مقابل سلطه شرکتهاى فراملّى و کشورهاى بزرگتر قدرت سیاسى و اقتصادى لازم براى اجراى مؤثر این سیاستها را نداشتهاند. حکومتهاى ملّى هر چه بیشتر خود را به تقویت قدرت شرکتهاى فراملّى خودى متعهد کنند، میزان آزادى خود را در اتخاذ سیاستهاى ملّى و بینالمللى مغایر با منافع شرکتهاى فراملّى بیشتر کاهش دادهاند.
نظریه بازار و مناسبات وابستگى
نظریه سنّتى بازار توجیه کاملى براى این توسعه قدرت بازار شرکتهاى فراملّى فراهم مىکند. این نظریه فرض را بر این مىگذارد که تکنولوژى مستقل و مفید است؛ رقابت انحصار چند قطبى براى کسب موضع برتر بلند مدت در بازارهاى کشورهاى خارجى همان رقابت بازار است؛ و قیمت تهاترى بازار که در کوتاه مدت سود را به حداکثر مىرساند، مطلوبترین شکل تخصیص منابع را به دست مىدهد، در حالى که این فرضها همگى صرفاً وضعیت کوتاه مدت قدرت بازار شرکتهاى غالب را منعکس مىکند. مفاهیم اقتصادیى چون «موازنه»، «هزینه نهایى» و «مازاد مصرفکننده» در کاربرد ذهنى کاملاً انعطافپذیرند. در واقع، در این چارچوب نظرى، هیچ اقدامى در بازار، مادام که با برچسبهاى نظریهاى مناسب کار کند، غیر قابل قبول نخواهد بود.
مناسبترین الگوى بازار براى بررسى پیامدهاى «رقابت» در عصر اطلاعات، الگویى نامعین، ناپایدار و مبتنى بر انحصار چند قطبى است که بر اساس آن شرکتهاى فراملّى، براى رسیدن به قدرت انحصارى و سنگربندى در بازارهاى داخلى و خارجى، عمدتاً سیاست قیمتگذارى کوتاه مدت را به کار مىگیرند. براى تحلیل دقیق تحول این نوع الگوى بازار باید به نوشتههاى کارل مارکس، جوزف شومپتیر(Joseph schumpeter)، هارولد اینیس، جان.ار. کامانز (John.R.Commons) وسایر نهادگرایان پیرو این سنّت رجوع کرد. دراین الگوى انحصار چند قطبى، بازار، براى مذاکراتى که مىتوانند اثرات بلند مدت و کوتاه مدتى بر این پیامدها داشته باشند، فضاى کافى و طیف گستردهاى از امکانات فراهم آورده است. بنابراین باید به ساختارها و معیارهاى گزینه مذاکره توجه داشت، و این حوزهایست که هنوز به حد کافى توسعه نیافته و تحلیل نشده است.
بازار جدید انحصار چند قطبى را نمىتوان بدون اشاره به نظریه وابستگى تعریف کرد. گنجاندن امکان مناسبات بازارى وابسته صرفاً تأیید این مسئله است که خریداران و فروشندگان بخشى از یک بازار یکپارچه و همگن نیستند. شاید جدایى جغرافیایى عملکردهاى اقتصادى کامل باشد. چون محل منابع، تولید، مصرف، تحقق سود و کنترل بر تخصیصهاى دوباره منابع در کشورهاى مختلف واقع شده است. بسیارى از مناطق به یک کارخانه تولید تخصصى شرکتهاى فراملّى که بازارهاى قارهاى دیگرى را تأمین مىکنند وابستهاند. در واقع، بهطور کلى نظامهاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى مختلف یا مزایاى ویژهاى براى یک شرکت فراملّى فراهم مىکنند و یا موانع مهمى در راه تولید و بازاریابى آنها ایجاد مىنمایند. در «عصر اطلاعات» مناسبات وابستگى در بازارهاى جهانى اهمیت تازهاى کسب کردهاند.
نظریههاى وابستگى تفاوتهاى چشمگیرى با هم دارند (پالما ، ۱۹۷۸) ، اما در عینحال همه آنها بر فرض وجود شرایط مشابه خاصى متکىاند (اینیس ۱۹۷۲،۱۹۵۶،۱۹۵۰؛ والر شتاین، ۱۹۷۶) . کنترل بر مرکز بازار اعمال مىشود. توسعه مناطق حاشیهاى یا دورتر، عمدتاً به منظور تأمین منافع مراکز بزرگ قدرت از طریق بهرهگیرى از منابع طبیعى، پایین بودن هزینه کار یا سایر عناصر مزیت نسبى (Comparative advantage) صورت مىگیرد. کنترل مؤثر بر نوع، جهت و نرخ توسعه در دست مرکز است. بنابراین مناطق حاشیهاى به مراکز قدرت وابستهاند.
کارایى و ثبات ظاهرى و کوتاه مدت بازارهاى مرکزى به بهاى بىثباتى و توسعه تحریف شده مناطق دورافتاده بدست مىآید. اقتصاد مناطق حاشیهاى را هم خطر تغییر شرایط کوتاه مدت بازار در مرکز و هم خطر بالقوه از دست دادن مزیت نسبى یا تخصصى نسبت به سایر مناطق حاشیهاى تهدید مىکند. اما حتى این آرایش بازار نمىتواند بازار مرکزى را از بىثباتى درازمدت مصون دارد و در بعضى شرایط، حتى ممکن است ضرورت تعدیل شدیدتر و پردوامتر این بىثباتى را تشدید کند. اینیس (۱۹۵۶) از مطالعات خود چنین نتیجه مىگیرد که «تاریخ اقتصادى کانادا تحت الشعاع اختلاف بین تمدن غربى در مرکز با حاشیه بوده است».
گسترش شرکتهاى فراملّى از طریق استفاده از تکنولوژیهاى اطلاعاتى سبب شده است تا این شرکتها بتوانند وابستگى خود را به یک منبع واحد تأمین مواد اولیه، یا محل تولید کاهش داده و بدین وسیله قدرت مذاکره (یا چانهزنى) با تک تک دولتها، اتحادیهها و سایر گروهها را افزایش دهند. آنها مىتوانند بخش زیادى از مخاطرات را متوجه تأمینکنندگان منابع اولیه و مناطق تولید بنمایند. این کار از طریق اعمال فشار در زمینههاى زیر عملى مىشود: الف. گرفتن کمکهاى مالى، امتیازهاى مالیاتى و مقرراتى که مزایاى ویژهاى براى این شرکتها در نظر مىگیرد، و حتى زیر فشار گذاشتن دولت براى گرفتن کمکهاى مستقیم؛ ب. پایین نگاه داشتن دستمزد نیروى کار ماهر و تخصصى از طریق اشتغال بىثبات؛ پ. مستثنى بودن از کنترل اجتماعى، مثل ضوابط بهداشتى و محیطى؛ ت. داشتن موضع برتر در بازارهاى داخلى کشورهاى تولیدکننده حاشیهاى.
به علاوه، امکان دارد شرکتهاى فراملّى بتوانند با مذاکره در مورد انواع خاصى از امتیازهاى ویژه، بخش دیگرى از خطرات را متوجه کشور مبدأ بنمایند. بنابراین تکنولوژى اطلاعات وسیله مهمى در دست شرکتهاى فراملّى براى تقویت قدرتشان در بازار و استقلالشان در مذاکره با کشورهاى تولیدکننده حاشیهاى و کشور مبدأ است. وانگهى، با وجود امکان پخش مستقیم از طریق ماهواره و ایستگاههاى تلویزیونى متعدد که تا آن سوى مرزهاى ملّى کشیده مىشود، تبلیغات شرکتهاى فراملّى از طریق رسانههاى گروهى مىتواند بشدت کارایى سیاستهاى رسمى دولتها را در جهت محدود کردن دسترسى شرکتهاى فراملّى به بازارهاى داخلى و جلوگیرى از تجارى شدن جوامعشان تضعیف کند. شاید الگوى تجدیدنظر شدهاى از وابستگى بتواند بر شرکتهاى فراملّى در مرکز و چگونگى ارتباط آنها با کشورهایى که در مراحل مختلف وابستگى قرار گرفتهاند تمرکز کند.
هنگامى که زیانهاى یک اقدام مخاطرهآمیز متوجه خود اقدامکننده نباشد و گاه حتى به سود او تمام شود، مىتوان پیامدهاى مهمى را انتظار داشت. این مسئله سبب شده است شرکتهاى فراملّى به استقبال خطراتى بروند که بسى گستردهتر و بزرگتر از خطراتى است که در شرایط معمولى بازار یا در تخصیص عقلایى منابع متحمل مىشوند. شاید این امر بتواند اقدام بانکهاى آمریکایى و اروپایى در سال ۱۹۸۱ را به نقض مقررات خودشان در مورد اعطاى وام به کشورهاى جهان سوم توجیه کند، اقدامى که در جهت استفاده از نرخهاى بسیار بالاى بهره وامهاى کوتاه مدت به عمل آمد. با توجه به این حقیقت که رقابت انحصار چند قطبى براى سنگر بندى دراز مدت در بازارهاى ملّى قمارى است که بازده خوبى دارد، انگیزه سرمایهگذارى زیاد، چه در مورد تسهیلات تولید و چه در زمینه ایجاد بازار، بسیار بالاست. در جایى که هزینههاى ثابت بالا و تقاضا دستخوشنوسان است، احتمال بىثباتى ذاتى نظام اقتصادى افزایش مىیابد.
در این شرایط، هیچ دلیلى وجود ندارد که انتظار داشته باشیم نظام قمیتگذارى در جهت کارایى درازمدت تخصیص منابع عمل کند. ممکن است قیمتها در کوتاه مدت نوسان چشمگیرى داشته باشند، که این خود ظرفیت مازاد، کمبودهاى کوتاه مدت یا فرصتهاى استثمار انحصارى را نشان مىدهد، اما بازار هیچ محدودیتى براى سرمایهگذارى بیش از حد فراهم نمىکند. در واقع شاید دورههاى رونق و رکود سرمایهگذارى در راه آهن و کانالها در بیش از یکصد سال پیش بهترین مرجع تاریخى براى تحلیل موجهاى آتى سرمایهگذارى در کامپیوتر، ارتباط از راه دور و صنایع اطلاعاتى باشد. تجارب اخیر در مورد نیروى هستهاى، استخراج و اکتشاف نفت و بانکدارى بینالمللى نمىتواند این اطمینان را ایجاد نماید که در این زمینه نظام اقتصادى حالا بهتر از یک یا دو قرن پیش عمل مىکند. مطمئناً یکى از الگوهاى مناسب براى تحلیل بازارهاى آتى جهانى در ارتباطات، بازار جهانى نفت است ـ اما در این الگو شرکتهاى فراملّى به منزله اوپک صنایع ارتباط از راه دور هستند.
بىتردید افزایش ناپایدارى نظام اقتصادى جهانى منافع همه را تحت تأثیر قرار خواهد داد. بنابراین شاید توانایى شرکتهاى فراملّى در انتقال خطر، آنها راتشویق به اتخاذ نوعى سیاست قیمتگذارى یا سرمایهگذاریهایى را کند که بىثباتى و خطرات بیشترى بدنبال داشته باشد، به حدى که دیگر شرکتهاى فراملّى هم قادر به انتقال آن نباشند. این پدیده با تعاریف استاندارد بىثباتى در نظریه نوکلاسیک انحصار چند قطبى سازگار است. کار تحلیل اقتصادى در واقع آنست که مستقیماً مشکل تخصیص بلند مدت منابع را تحت شرایط انحصار چند قطبى ناپایدار و پیامدهاى سیاستهایى که براى مهار کردن بدترین احتمالات طراحى شدهاند مطرح سازد.
روشن است که این تحولات خبر از حفظ مفاهیم سنّتى یا منافع عمومى یا مصرفکننده در بازارهاى داخلى را نمىدهد. احتمال دارد کارگزاریهاى دولتى موجود در زمینه تنظیم و کنترل این مسائل در آینده حتى کمتر از حالا کارآیى داشته باشند. در حالى که ضرورت حمایت از منافع عمومى و منافع مصرفکننده بیشتر خواهد شد. دو دیدگاه عمده وجود دارد که لازم است در بحثهاى سیاسى مطرح شود، اما متأسفانه چنین نیست. یکى دیدگاه گروههایى از جامعه است که احتمال دارد بهشدت تحت تأثیر سیاستهاى اتخاذ شده قرار گیرند، اما منافع مالى آنها آنقدر سازمانیافته نیست که در بحثها و تصمیمگیریهاى سیاسى ملحوظ شود. براى اینکه در موازنه نهایى منافع، که پایه بیشتر تصمیمهاى مربوط به سیاستگذارى است، ملاحظات مربوط به منافع بخشهاى مهمى از مردم نادیده گرفته نشود، حضور نمایندگان این دیدگاه و این منافع نمایندگى نشده ضرورى است. دیدگاه دوم به طور کلى به جامعه مربوط است که مستقیماً بر ساختار کلى منافع، هزینهها و پیامدهاى آن براى جامعه تمرکز دارد. این دیدگاه آن پیامدهایى را که خارج از حیطه معمولى تصمیمگیرندگان منافع خاص است مورد بررسى قرار مىدهد و بیرونى بودن اقتصاد، و پیامدهاى اجتماعى و فرهنگى گزینههاى سیاستگذارى را ارزیابى مىکند. به هر حال، طرفداران و مبلغان منافع عمومى مىتوانند از طریق فرایندهاى قانونگذارى و قضایىکشورهاى غالب و کارگزاریهاى بینالمللى در جستوجوى راههاى دیگر نمایندگى باشند.
بهنظر مىرسد کشورهاى جهان سوم مجبورند فشار خطرات و بىثباتىهاى ناشى از تکنولوژیها و بازارهاى صنایع اطلاعاتى را تحمل کنند. آنها به عنوان تولیدکننده در مناطق حاشیهاى، کنترل کمى بر محصول یا سود حاصل از کار یا سایر منابع خود را دارند، البته اگر اصولاً کنترلى داشته باشند. به علاوه، در بازاریابى جهانى، موفقیت شرکتهاى فراملّى اقتضا مىکند که رهبران جهان سوم به وارد کردن آخرین و پیشرفتهترین سیستمهاى کامپیوتر و مخابرات تشویق شوند. جهان سوم بخش بسیار مهمى از یک بازار بالقوه را تشکیل مىدهد. اما کشورهاى جهان سوم با خرید این تکنولوژیها در واقع یک وابستگى بلند مدت را پذیرفتهاند، که این خود در کسریهاى کوتاه مدت موازنه پرداختها مؤثر بوده و نهایتاً اقتصاد ملّى آنان را زیر فشار مىگذارد.
گزینه خدمات عمومى ملّى
بیشتر بحثهاى دانشگاهى در مورد تکنولوژیها و تحولات جدید ظاهراً از پیش فرضهاى ایدئولوژیکى سرچشمه مىگیرد که در مقابل واقعیت رنگ مىبازند. از نظر عدهاى، راه حل مسئله، از بین بردن محدودیتهاى دولتى در تمام سطوح است تا بازار بتواند در پاسخگویى به نیازهاى همه آزاد باشد. در این فصل نشان داده شد که در اقتصاد جهانى اطلاعات، بازارهاى واقعى چقدر با افسانه بازارهاى ذهنى ایدهآل تفاوت دارند و خواهند داشت.
به همین دلیل، لازم است توانایى و کارآیى گزینه خدمات عمومى دولتى، که سالهاست در بسیارى از کشورهاى پیشرفته و در حال توسعه در بخش ارتباطات ارائه مىشود. به طور انتقادى مورد بررسى قرار گیرد. یکى از مهمترین بخشهاى خدمات دولتى که براى منظور فعلى ما نیز بسیار مناسب است پست و تلگراف و تلفن مىباشد که براى ارائه خدمات عمومى همگانى و به عنوان انحصارهاى دولتى ایجاد شدهاند. متأسفانه، بطور کلى تجربه کاربرد الگوى خدمات عمومى انحصارى بسیار بد، و حتى بدتر از انحصارهاى خصوصى است. مثلاً، تا یک دهه پیش، یعنى تقریباً پس از یک قرن فعالیت، نرخ گسترش خطوط تلفن خانگى در بیشتر کشورهاى اروپایى بین ۳۰ تا ۷۰ درصد بود. از زمانى که شرکت مخابرات بریتانیا (Telecom) خصوصى شد، نرخ اشاعه خانگى آن نیز از ۶۵ به ۸۰ درصد افزایش یافت، ضمن اینکه شرکت هم سود برده است.
در بیشتر کشورهاى جهان سوم نرخ گسترش خطوط تلفنى بین ا تا ۱۰ درصد است، با یک فهرست انتظار چند ساله براى خدماتى که به نحو خارقالعادهاى کارآمد نیستند. در بیشتر مناطقى که خدمات عمومى پست و تلگراف و تلفن در دست انحصارهاى دولتى است نوعاً شاید اکثریت جمعیت با نزدیکترین تلفن همگانى بیش از دو ساعت فاصله داشته باشند، و تازه معلوم نیست که این تلفن کار مىکند یا نه. در بسیارى از کشورها، انحصارهاى دولتى پست و تلگراف و تلفن خود بخش اعظم مشکل را تشکیل مىدهد نه راه حل آن را. در واقع عدم کارآیى، عدم قابلیت و بهرهگیرى از موقعیت سلطه که در بسیارى از دیوانسالاریها وجود دارد، از مدتها قبل به اثبات رسیده است. بعید مىنماید که در جهان واقعیتها، رسیدن به هدفهاى خدمات مخابراتى فراگیر از طریق انحصارهاى دولتى پست و تلگراف و تلفن میّسر باشد. نابرابریهاى امروزى در توسعه نظامهاى مخابراتى در سطح جهانى حاصل شکستها و ناتواناییهاى قبلى این انحصارهاى دولتى بوده است.
برداشتهاى سادهانگارانه از مفهومهاى آرمانى «بازارهاى رقابتى» یا «انحصارهاى خدمات عمومى» غالباً بحثهاى سیاسى را از مسائل اصلى منحرف مىکند. آنچه که ضرورت دارد تحلیلهاى عمقىتر از آن دسته ساختارهاى نهادى است که مىتوانند در رسیدن به هدفهاى دوگانه کارایى اقتصادى و خدمات عمومى تحت شرایط فعلى و آتى تکنولوژیکى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مفید باشند.
در سالهاى اخیر، تحول درجاتى از رقابت در بخش ارتباط از راه دور در روشن کردن و به بحث گذاشتن مقررات اجرایى و روبناى سیاستهایى که تاکنون به عهده معدودى متخصص در اتاقهاى در بسته مذاکره گذاشته بود، تأثیر داشته است. به تدریج معلوم مىشود که رقابت نمىتواند جانشین مقررات و سیاست عمومى گردد. رقابت از ابزارهاى بالقوه سیاست است که در بعضى شرایط مىتواند دستیابى به هدفهاى مربوط به کارایى اقتصادى و خدمات عمومى همگانى را تسهیل کند، و تحت شرایطى دیگر تأثیرى بر هیچ یک از اینها نداشته باشد. وظیفه پژوهشها و تحلیلهاى مربوط به سیاستگذارى آن است که شرایط را بررسى کند و مناسبترین نقش را براى رقابت تعیین نماید.
نقش فزاینده نیروهاى بازار در آینده اجتنابناپذیر است و شاید، در بعضى از بازارها و خدمات، بیشتر شدن نقش رقابت فعالانه مطلوب باشد. اما این پایان کار مقررات و سمت و سوى سیاستها نیست، بلکه یک تغییر در ساختار مقررات اجرایى و نیروهاى بازار و موازنه بین آنها است. به رغم یک جا به جایى قطعى به سوى بیشتر شدن نقش نیروهاى بازار، تحولات آتى متأثر از «دستناپیداى» بازار رقابتى نخواهد بود، بلکه تحتتأثیر دستهاى آشکارتر تصمیمهاى قانونى و سیاستهاى حرفهاى دولت و صنایع خواهد بود.
تحقیق در زمینه سیاستگذارى و قدرت مذاکره
با نگاهى به کشورهایى که در آنها نرخ باسوادى کمتر از ۵۰ درصد، نرخ گسترش تلفن کمتر از ۵ درصد و میانگین درآمد سرانه سالانه کمتر از هزینه یک ترمینال کامپیوترى است، مىتوان اولویت تکنولوژیهاى جدید، که دسترسى آنى به اطلاعات بانکى در نیویورک و لندن را فراهم مىکنند، زیر سؤال برد، البته به استثناى مواردى که کنترل شرکتهاى فراملّى بر منطقه را تسهیل مىنمایند.
از عصرى که سیاست توسعه اقتصادى منعکس کننده جاذبه تکنولوژیهاى بالقوه حمل و نقل بود ضرب المثلى وجود دارد که مىگوید «همه جادهها به بندر ختم مىشوند». تکنولوژیها و خدمات گسترشیافته ارتباط از راه دور عموماً پاسخگوى نیازهاى شرکتهاى فراملّى و مراکز پیشرفته تکنولوژیکى همه کشورها هستند. شرکتهاى فراملّى و مراکز پیشرفته تکنولوژیکى شرکایى هستند که منافع آشکارى در تبدیل نظامهاى ساده قدیمى تلفن به شبکههاى دیجیتالى خدمات متراکم (integrated services digital networks) (ISDN) (جهانى) دارند. اگر سیستمهاى مخابراتى در مناطق کمتر توسعهیافته در نتیجه توسعه بیرونى تکنولوژى و خدمات پا به عصر شبکههاى دیجیتال خدمات متراکم (ISDN) بگذارند، آیا احتمال دارد مناطق و کشورهایى که در وضعیت نامساعدترى هستند، در منطقه خود در مقابل شرکتهاى فراملّى و مناطق پیشرفتهتر موقعیت رقابتى بهترى پیدا کنند؟ یا اینکه نظامهاى بهتر مخابراتى فقط منافع اقتصادى کشورها و شرکتهاى خارجى غالب در مناطق حاشیهاى را تأمین مىکند؟ شاید براى اینها دسترسى آسانتر به آن مناطق، و براى مناطق حاشیهاى مزایاى نسبى محلى و منطقهاى را به همراه داشته باشد؟ شاید نظام کارآمدى براى استفاده از مزایاى اقتصادى و فرصتهایى که درغیر اینصورت در منطقه ایجاد مىشد فراهم کند؟ عدم موازنه تجارى نامساعدى که درنتیجه واردات تجهیزات، خدمات و اطلاعات ایجاد مىشود بهشدت گزینههاى تخصیص منابع داخلى را محدود مىکند. اگر کشورهاى پیشرفته با کمبود نیروى کار ماهر روبهرو شوند پیامدهاى آن براى کشورهاى کمتر توسعهیافته چه خواهد بود؟ آیا مىتوان گفت نظام مخابراتى بهتر شاهراههایى ایجاد مىکند که حتى به بندرها هم نیازى نباشد؟
اگر قرار است کشورها و مناطق کمتر توسعهیافته شبکههاى مخابراتى و خدمات اطلاعاتى را به کار گیرند که منافع آنها را در توسعه اقتصادى محلى و منطقهاى تأمین کند، نظامهاى ارتباطى جدید باید شبکههاى ارتباطى و اطلاعاتى منطقهاى و محلى را با توجه به ویژگیهاى اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى منطقه گسترش دهند. نظامهاى جدید باید این انگیزه را ایجاد کنند که فعالیتهاى اقتصادى، قبل از آنکه متوجه خارج شوند زمینههاى داخلى را مورد بررسى قرار دهند. بدیهى است شبکههاى کارآمد پست و تلفن و تلکس داخلى در این راستا کار مىکنند. این مسائل بررسى مفصلتر و دقیقتر همه ابعاد مهم شرایط اقتصادى محلى و منطقهاى، نقش ویژه شبکههاى اطلاعاتى و ارتباطى در تقویت شبکههاى محلى و منطقهاى، و اولویت آنها بر شبکههاى بینالمللى و جهانى را ایجاب مىکند.
خوشبختانه در رقابت مبتنى بر انحصار چند قطبى در بازار جهانى، که براى کشورهاى کوچک گونههاى جدیدى از مناسبات بازارى مبتنى بر همکارى و رقابت ایجاد کرده است، جاى زیادى براى مذاکره وجود دارد. در بعضى حوزهها، کشورهاى نامتحد گامهاى مهمى در راستاى همکارى برداشتهاند. شاید آنها به خاطر اختلاف در میزان قدرت سیاسى و اقتصادى از مواضع «چانهزنى» یکسانى برخوردار نباشند. اما در هر حال این تفاوت ناشى از ساختار بازار نیست. بىثباتى ذاتى انحصارهاى چند قطبى رقیب زمینه آسیبپذیرى توان شرکتهاى فراملّى غالب را فراهم آورده است. مثلاً اگر جهان سوم تصمیم بگیرد این تکنولوژیهاى جدید را نخرد، این صنایع در مراکز شرکتهاى فراملّى دست کم با بىثباتى و احتمالاً با سقوط و ورشکستگى کوتاه مدت روبهرو خواهند بود.
کشورهاى در حال توسعه مىتوانند از این قدرت «چانهزنى» بهره گیرند و سعى کنند به کارگیرى این تکنولوژیهاى جدید را به راهى هدایت کنند که با هدفهاى بلند مدت توسعه سازگار باشند، یا مىتوانند روند حرکتشان را کند کنند. آنها مىتوانند کاربرد تکنولوژیهاى جدید را در جهت ارتقاى شبکههاى ارتباطى ملّى، منطقهاى و محلى کشور خود هدایت کنند و بدین وسیله شالودهاى براى تقویت اقتصاد ملّى در چارچوب اقتصاد جهانى فراهم آورند. مىتوانند در بخش ارتباطات و اطلاعات دست به ایجاد صنایع داخلى بزنند، و وابستگىهاى نامطلوب را به وابستگىهاى مطلوب تبدیل کنند. باید تحقیقات بیشترى در زمینه ساختارهاى مذاکره، ضوابط و گزینههاى سیاستگذارى براى کشورهاى در حال توسعه و مناطق درحال توسعه در داخل کشورها انجام گیرد. اگر کشورها و مناطق در حال توسعه بتوانند از قدرت مذاکره و چانهزنى خود بهره کامل بگیرند، مىتوان تکنولوژیهاى جدید ارتباط از راه دور را یک امتیاز مثبت تلقى کرد و آنها را به شیوهها و تحت شرایطى به کار گرفت که با نیازها و هدفهاى درازمدت همخوانى بیشترى داشته باشد.
به هر حال، بدون شناخت گزینههاى ممکن سیاستگذارى و آگاهى از دامنه و پیامدهاى آنها نمىتوان از این فرصتها استفاده کرد. این آگاهى که با تحقیق در زمینه سیاستگذارى و تحلیل ساختار مشکلات به دست مىآید، افق گزینههاى قابل تصور سیاستگذارى را گسترش مىدهد و پیامدهاى سیاستهاى انتخاب شده را ارزیابى مىکند. این کار چالشى سخت، اما فرصتى بىنظیر براى جامعه تحقیقاتى به شمار مىآید.
منابع
Bell, D. (1973). The coming of post-industrial society: A venture in social forecasting. New York: Basic Books.
DuBoff, R. B. (1983). The telegraph and the structure of markets in the United States, 1845-1890. Research in Economic History, 8, 253-277.
Herman, E. S. (1981). Corporate control, corporate power: A Twentieth Century Fund study. New York: Cambridge University Press.
Innis, H. A. (1972). Empire and communications (M. Q. Innis, Ed.). Toronto: University of Toronto Press. (Original work published 1950)
Innis, H. A. (1956). Essays in Canadian economic history. Toronto: University of Toronto Press.
Machlup, F. (1980-1984). Knowledge: Its creation, distribution, and economic significance (Vols, 1-3). Princeton, NJ: Princeton University Press.
Mansell, R. E. (1984). Industrial strategies and the communication/information sector: An analysis of contradictions in Canadian policy and performance. Unpublished Doctoral dissertation, Simon Fraser University.
Mancell, R. E. (1985, Spring). Contradictions in national communication/information policies: The Canadian experience. Media, Culture and Society, pp. 33-53.
Melody, W. H. (1983, December 12-16). Development of the communication and information industries: Impact on social structures. Paper prepared for the symposium. Cultural. Social, And Economic Impact of Communication Technology, sponsored by UNESCO and Instituto della Enciclopedia Italiana, Rome.
Melody, W. H. (1985). The information society: Implications for economic institutions and market theory. Journal of Economic Issues, 19,523-539.
Melody, W. H. (1989). Policy issues in the evolution of ISDN. In J. C. Armbak ()Ed. , ISDN in Europe. Amsterdam: North Holland.
Palma, G. (1978). Dependency: A formal theory of underdevelopment or a methodology for the analysis of concrete situation of underdevelopment. World Development, 6, 881-924.
Pool, I. de s. (1983). Technologies of freedom. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Porat, M. U. (1978). Global implications of the informations society. Journal of Communication. 28, 70-80.
Samarajiwa, R. (1984, August). Information and property rights: The case of the news agency industry. Paper presented at Fourteenth Conference of the International Association for Mass Communication Research, Prague, Czechcoslovakia.
Schiller, H. I. (1981). Who knows: Information in the age of the Fortune 500. Norwood, NJ: Ablex.
Smith, A. (1977). An inquiry into the nature and causes of the wealth of nations (5th ed.). New York: Modern Library. (Original work published 1779)
Smythe, D. W. (1981). Dependency road: Communications, capitalism, consciousness, and Canada. Norwood, NJ: Ablex.
Wallerstein, I. (1976). The modern world-system: Capitalist agriculture and the origins of the European world-economy in the sixteenth century. New York: Academic Press.
3
مکزیک و ماهواره مورلوس: در مسیر خودسامانى؟
بلاّ مودى ـ جورج بوره
در سال ۱۹۸۵ مکزیک اقدام به خرید نظام ماهواره داخلى (دامست) (domsat) کرد. نظام مزبور شامل یک سفینه فضایى دورگه (باند C و (ku بود که از شرکت هواپیمایى هیوز از ایالات متحده خریدارى و از پایگاه فضایى ناسا به فضا فرستاده شد. چرا مکزیک اقدام به خرید ماهواره داخلى کرد در حالى که کشور با بدترین بحران اقتصادى دست به گریبان بود و براى تأمین مالى طرح پول نداشت؟ چرا مکزیک بخش اعظم تجهیزات زمینى ماهواره را وارد کرد، در حالى که قابلیتهاى فنى کشور طى پنج سالى که فکر داشتن یک ماهواره داخلى مطرح بود پیشرفت زیادى کرده بود؟ چرا مکزیک کمتر از نیمى از ظرفیت «مورلوس» را مورد بهرهبردارى قرار مىدهد در حالى که تقاضا براى بیش از این حد است؟
براى پاسخگویى به این سؤالات پژوهشى ابتدا باید مکزیک را بشناسیم. سپس به عقب بر مىگردیم تا تحلیل کنیم چرا مکزیک تن به پذیرش تکنولوژى ماهواره داد. الگوى رشد اقتصادى مکزیک شباهت زیادى به الگوى تحلیلى کاردوزو و فالتّو (falleto) (1979) ، یعنى مدل «توسعه وابسته مشارکتى» (associated dependent development) دارد. از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۸۰ اقتصاد کشور رشد مداومى داشته که میانگین سالانه آن ۶ درصد بوده است. بنابراین اقتصاد رشد کرده اما الگوى تولید، و کسانى که از آن نفع بردهاند، از طریق روابط مورد مذاکره قرار گرفته (بر اساس تلاقى منافع) بین سرمایه ملّى (مثلاً تلویزا) (Televisa)، سرمایه خارجى (هیوز، ان اى سى، ساینتیفیک آتلانتا، بانک صادرات و واردات آمریکا)، و دولت مکزیک تعیین شده است. مثل همیشه، با شعارهاى پر زرق و برق و مردم پسند حول محور منافع ملّى، روى گروههاى جمعیتى، مناطق و بخشهاى اقتصادى کنار گذاشته شده و حاشیهاى «کار شد». متأسفانه تولید و اشتغال با نیازهاى گروههاى حاشیهاى جمعیت متناسب نبود (جنتلمن، ۱۹۸۴) . ما معتقد نیستیم که مکزیک بازتاب ایستاى سلطه خارجى است، چون قدرتهاى اقتصادى داخلى، حزبهاى سیاسى و دولت به طور مداوم به باز تعریف روابط خویش با یکدیگر مىپردازند تا در برابر شرایط در حال دگرگونى وابستگى خارجى واکنش نشان داده باشند. این فصل ضمن تحلیل محتوایى موضوع، تأثیر عوامل داخلى و خارجى را بر نحوه عمل یک کشور در حوزه مخابرات نشان مىدهد.
از سال ۱۹۸۲ تولید ناخالص ملّى مکزیک دستخوش رکود بوده و در پارهاى از سالها تا حد ۴ درصد انقباض داشته است. مکزیکىها شاهد کاهش درآمد واقعى خود به میزان ۴ درصد بودهاند، تورم از مرز ۱۶ درصد گذشته و صدها هزار شغلى که به سختى مورد نیاز بوده از بین رفته است.
مکزیک بیش از صد میلیارد دلار بدهى خارجى دارد و از این حیث در میان کشورهاى در حال توسعه، بعد از برزیل، مقام دوم را به خود اختصاص داده است. بازپرداخت این وامها و بهره و خدمات مربوطه ۴ درصد کل صادرات مکزیک را مىبلعد. اقتصاد بحران زده کشور موجب شد تا آراى انتخاباتى به میزان بسیار پایین ۵۰/۷ درصد برسد و حزب حاکم، یعنى حزب انقلاب نهادین(party for Institutional Revolation) براى بار دوم با این میزان رأى قدرت را حفظ کند. کواتموک کاردناس (Cuathemoc cardenas)، رهبر جبهه مخالف دولت که مدعى است برنده واقعى انتخابات سراسر تقلب ۶ ژوئیه ۱۹۸۸ بوده در نظر داشت پرداخت بدهیها را به تعلیق بیندازد و بار دیگر در مورد بازپرداخت آنها مذاکره کند. اعاده کنترل عمومى بر صنایع به تازگى خصوصى شده، محدود کردن صادرات نفت و اولویت دادن به تأمین نیازهاى داخلى از دیگر برنامههاى کاردناس بود.
همسایه بزرگ شمالى مکزیک اوضاع این کشور را از نزدیک زیر نظر دارد. سیاست بازار آزاد رئیس جمهور سالیناس مورد استقبال آمریکا قرار گرفته است. دولت ریگان یک اعتبار ۳۵ میلیارد دلارى در اختیار رئیس جمهور منتخب و مرجح خویش یعنى سالیناس قرار داد تا مشکلات مکزیک حل شود و سیاستهاى لیبرالیسم اقتصادى ۶ سال گذشته ادامه یابد. آمریکا و متحدانش در هیئت مدیره بانک جهانى با تشکیل یک بلوک یکپارچه، تضمین کردند در آینده نزدیک وام سنگینى در اختیار مکزیک گذاشته شود، گرچه نظر و توصیه کارکنان بانک جز این بود.
تحلیل محتوایى
بازسازى بعدى رویدادها، بر اساس اسناد دولتى، نوشتههاى مطبوعات و مصاحبههاى شخصى، بررسى اقتصاد داخلى و خارجى، مناسبات فرهنگى، سیاسى و علمى – فنى مؤثر بر تصمیم مکزیک در خرید ماهواره را مد نظر دارد. همچنین، با در نظر داشتن ماهیت اقدامات بر عهده گرفته شده و نادیده گرفته شده، پخش و اشاعه این تکنولوژى از طریق نظام اجتماعى مورد تحلیل قرار خواهد گرفت. ناپیوستگى نقش بازیگران و عوامل مختلف که از الگوى مطالعه هندوستان تبعیت مىکند (مودى، ۱۹۸۷) ، تحلیل مقایسهاى پذیرش و به کارگیرى تکنولوژى ارتباط ماهوارهاى توسط کشورهاى جهان سوم را امکانپذیر خواهد ساخت.
تحلیل محتوایى مکرراً نشان مىدهد که پذیرش یک تکنولوژى خاص، بیش از آنکه با ملاحظات مربوط به مزایاى فنى و کارایى هزینه ناشى از نوآورى، ارتباط داشته باشد به نیروهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى – فرهنگى محیط پیرامون و کنش متقابل نیروها بر یکدیگر مربوط مىشود. بازیگران و عوامل اقتصادى مؤثر در پذیرش تکنولوژى اطلاعاتى عبارتند از: شرکتهاى سخنپراکنى داخلى، سازندگان تجهیزات در خارج، صنایع تجهیزات مخابراتى در داخل و بانکهاى بینالمللى مثل بانک صادرات و واردات آمریکا. در عرصه سیاسى، گروههاى قدرت منافع داخلى و خارجى عبارتند از حزب حاکم، ماهیت دولت و سیاست ابرقدرتها. عامل دیگرى که در پذیرش و اقتباس تکنولوژیکى مداخله دارد ترس کشورها از آن است که بعدها نتوانند در مدار محدود استوایى یک مدار ماهوارهاى خاص خود داشته باشند.
نیروهاى علمى – فنى مؤثر بر اقتباس تکنولوژى عبارتند از: پیشگامان پژوهش و توسعه ماهواره در سطح بینالمللى(مثلاً ناسا)، صاحبان صنایع هوایى خارجى، مهندسان و دانشمندان داخلى، پست و تلگراف و تلفن و گروههاى منافع خصوصى پخش در کشور. از جمله نیروهاى فرهنگى مىتوان فشار نخبگان داخلى جویاى جدیدترین تکنولوژى (که آنان را در تراز همتایان نیویورکىشان قرار دهد)، گروههاى منافع «ملّىگرا» که خواهان گسستگى با نظام سوداگرى جهانىاند، دانشگاههاى خارجى، بنیادها و انجمنهاى انسان دوستانهاى که مصرّانه خواهان به کارگیرى تکنولوژى نوین در آموزش و پرورش و توسعهاند، و کارگزاران تبلیغاتى ابرقدرت (مثلاً کارگزاریهاى اطلاّعاتى ایالات متحده آمریکا) را نام برد.
تحلیل زمانى تصمیمگیرى در مورد این اقتباس خاص، نقش نیروهاى مختلف را در خرید ماهواره مکزیک نشان مىدهد. هدف، ایجاد بحثى پیچیدهتر به منظور فراتر رفتن از اتهامهاى تک بُعدى و تعمیمهاى ناپخته است.
در واکنش به پرتاب اسپوتنیک در سال ۱۹۵۷ وزارت ارتباطات و ترابرى مکزیک یک برنامه موشکى آزمایشى را آغاز کرد. از سال ۱۹۶۲ پژوهشهاى فضایى در مکزیک حالت جدى به خود گرفت و اداره فضاى بیرونى دایر گردید (که در سال ۱۹۷۶ به بخش مطالعات فضا تغییر نام داد(. این اداره در مؤسسه ژئوفیزیک اونام (دانشگاه استقلال ملّى مکزیک) (Unversided Nacional Autonomade Mexico) (UNAM) که یکى از دانشگاههاى قدیمى نیمکره شمالى است دایر شد. اولین دانشگاه مکزیک، اونام، نخستین دانشکده علوم، و مؤسسههاى نجوم، ریاضى، فیزیک و ژئوفیزیک را ایجاد نمود.
هدف عمده اونام آموزش دادن دانشمندان بلند پایه و پیشبرد فعالیتهاى تکنولوژى فضایى براى پاسخگویى به نیازهاى ملّى بود. این کار در پرتو چالشى صورت مىگرفت که کشورهاى پیشرفته در عصر نوین فضایى به راه انداخته بودند. هدف دیگر در ارتباط با هدف نخستین، دور شدن از وابستگى به کشورهاى پیشرفته صنعتى بود. در این زمینه بهخصوص یکى از دانشمندان فضایى اونام با قاطعیت از تحول تکنولوژى فضایى بومى با در نظر گرفتن نیازهاى خاص کشور در ارتباط با توسعه اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى طرفدارى مىکرد.
نیاز به توسعه مستقل تکنولوژى فضایى که توسط دانشمندان گوشزد مىشد مورد توجه چهرههاى قدرتمند سیاسى آن سال قرار گرفت و به موجب فرمان ریاست جمهورى «کمیسیون ملّى فضاى بیرونى» (CONEE) (National commission for ovtr space) ایجاد گردید. کانى، به عنوان یک گروه بین کارگزارى،(Interagency qroup) از اونام، مؤسسه ملّى پلىتکنیک (آى پى ان)، وزارت ارتباطات و ترابرى (مسئول مخابرات)، و وزارت امور خارجه تشکیل مىشد. عملکرد کانى در زمینه سیاستگذارى توسعه فضایى خوب نبود، چون هر یک از کارگزاریهاى تشکیلدهنده منافع خود را برتر از منافع ملّى قرار مىداد (گال (Gall) و همکاران، ۱۹۸۷). دعواى بین کارگزاریها نیز بر مشکلات کانى مىافزود. به عنوان مثال، مهندسان وزارت ارتباطات و ترابرى معمولاً از میان فارغالتحصیلان آى پى ان استخدام مىشدند و آى پى ان با اونام و روشنفکرانش خصومت دیرینه داشت. دعواى کارگزاریهاى متشکله کانى که جزو خصیصههاى دیوانسالاریهاى حکومتى است، منجر به الغاى این نهاد پر ارزش هماهنگکننده در سال ۱۹۷۶ یعنى ۱۴ سال بعد از شکلگیرى آن گردید و در نتیجه، مکزیک برخلاف هند و برزیل نتوانست از دانشمندان فضایى خود در استفاده داخلى از تکنولوژى ماهوارهاى بهره گیرد، هر چند که پارهاى از دانشمندان کشور در سطح جهانى شناخته شده بودند.
پس از انحلال کانى، فعالیتهاى فضایى ادامه یافت اما هر گروه به صورت جداگانه کارى انجام مىداد. از جمله این گروهها بخش مطالعات فضایى اونام، آى پى ان، منابع کشاورزى و سدبندى، وزارت امور خارجه، شوراى ملّى علوم و تکنولوژى و دانشگاه مستقل باخا کالیفرنیا ((Baja California را مىتوان نام برد. هر چند علوم فضایى درسطح ملّى رشد کرد اما این رشد بدون هر نوع سیاستگذارى ملّى صورت گرفت. حاصل امر«فرار مغزها» یعنى دانشمندان فضایى مکزیک، پراکنده شدن منابع و هدفها میان سازمانهاى مختلف پژوهشى، و نبود انگیزه هماهنگ براى رسیدن به خودکفایى ملّى در زمینه فضایى بود.
تا سال ۱۹۸۵ که ماهواره داخلى مکزیک خریدارى شد، در بینش ملّى جنبش و واکنشى پدید نیامده بود. در آن سال اونام گروه بین رشتهاى فعالیتهاى فضایى را ایجاد کرد و پژوهشگران بلند پایه در علوم فضایى کاربردى و پایه، ارتباطات، تاریخ، مهندسى و توسعه تکنولوژى را بهکار گرفت. ریکاردو پرالتا فابى (Ricardo peralta fabi) یکى از اعضاى گروه، بنا به قول مشهور توانسته است نخستین ماهواره ارتباطاتى مکزیک به نام یونى ست (Unisat) را در داخل کشور بسازد.
فکر ماهواره داخلى مکزیک را دو استفادهکننده بالقوه ماهواره در اوایل دهه ۱۹۸۰ مطرح کردند: یکى مهندسان مخابرات وزارت ارتباطات و ترابرى ـ اداره کل مخابرات (SCT/DGT) که از اینتلسِت (Intelsat) فرستنده ـ گیرنده اجاره مىکرد و دیگرى تلویزا یعنى شرکت غولآساى خصوصى سخن پراکنى که از ارائه برنامههاى ماهواره به مخاطبان ملّى سود مىبرد.
ایده اولیه ماهواره براى ارتباط داخلى را اداره کل مخابرات مطرح کرد زیرا بر شبکه ماکروویو که در سال ۱۹۶۸ ایجاد گردیده بود بار سنگینى تحمیل مىشد. اقتصاد پویایى که به دنبال رونق نفتى سالهاى ۱۹۷۷ – ۸۲ پدید آمد تقاضا را براى خدمات مخابراتى بالا برد و با امکانات زیر بنایى موجود امکان ارائه چنان خدماتى وجود نداشت. علاوه بر این، بیست میلیون روستانشین مکزیکى تا آن زمان از خدمات مخابراتى بىبهره بودند. سیاست جایگزینى واردات که بعد از جنگ جهانى دوم اتخاذ شد بیشتر به سود مناطق توسعهیافته و صنعتى شهرى بود. به موجب بررسى سال ۱۹۷۸ که براى برنامه ملّى تلفن روستایى صورت گرفت معلوم شد یک ماهواره داخلى مىتواند ابزارى انعطافپذیر و برخوردار از کارایى هزینه براى ارائه خدمات مخابراتى به هزاران روستاى ۵۰۰ تا ۲۵۰۰ نفرى باشد (سانچز رویس (Sanchez Ruiz) 1985) . در مارس ۱۹۸۰ ژاپنیها اولین ایستگاه زمینى داخلى مکزیک را براى مدرسه ملّى مخابرات وابسته به وزارت ارتباطات و ترابرى ایجاد کردند. تجهیزات مربوطه را نیز تأمین نمودند و کادر محلى را براى بهرهبردارى از آن آموزش دادند. این اهدائیه ژاپن سرآغازى براى شبکه ملّى ماهواره داخلى مکزیک شد و هشت ماه بعد رئیس جمهور مکزیک، خوزه لوپز پورتیلو(Jose Lopez portillo)، به وزارت ارتباطات و ترابرى مأموریت داد طرح ماهوارهاى با نام ایل هویکاهووا یا فرمانرواى آسمانها ((Ilhuicahua=lord of Theskies را تهیه کند. ژاپن بازار دیگرى را نیز براى فراوردههاى خود به وجود آورد. نخستین سفارش مکزیک ۳۱ ایستگاه زمینى از شرکت الکتریکى نیپون (ان اى سى) بود. بدین ترتیب مکزیک در سال ۱۹۸۱، براى پاسخگویى به نیازهاى مخابراتى کشور که بسى فراتر از توان شبکه ماکروویو زمینى بود اقدام به اجاره گیرنده – فرستنده فضایى از انتیل ست نمود.
از نظر قانونى هیچ چیز مانع از آن نبود که بخش خصوصى در کنار ماهواره وزارت ارتباطات و ترابرى، ماهوارهاى به هوا بفرستد. براى این کار تلویزا یک امکان طبیعى بود که ۴ کانال تلویزیونى، یک نظام تلویزیون کابلى در مکزیوسیتى، استودیوهاى فیلمبردارى، شرکت نشر، شرکت ضبط و نمایندگیهایى براى پخش ویدئو داشت. تلویزا با پخش بازیهاى المپیک جهانى سال ۱۹۶۸ پیشگام استفاده از ماهواره شد. بدین ترتیب مسئولیت سنتّى دولت در تغییر و تحول جامعه از سوى تلویزا مورد چالش قرار گرفت. تلویزا در بسیارى موارد ارزشهاى فرهنگى عوام را موعظه مىکند و این ارزشها با ارزشهاى اعلام شده نخبگان سیاسى و روشنفکر رژیم در تعارض است. اکنون، چنانکه وزارت فرهنگ، آموزش و پرورش و اطلاعات مکزیک مىگوید، تلویزیون و تلویزا عوامل مؤثر بر گرایشهاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى در سطح جمعیت مکزیکاند. عمدهترین شکوهاى که از تلویزا مىشود آن است که با تبلیغ راه و رسم زندگى آمریکایى، که با مصرفگرایى بسیار بالا قابل حصول است، از چهره مکزیک، ملّیتزدایى (denationalize) مىکند. سرویس یونى ویژن(Univision) تلویزا، توزیعکننده برنامه در سراسر کشورهاى اسپانیایى زبان جهان، بدون دسترسى به ماهواره قادر به چنان کارى نبود. ماهواره داخلى به سود شرکت تلویزیون کابلى تلویزا بود چون برنامهها را از مرز مکزیک – ایالات متحده آمریکا دریافت مىکرد و با ماهواره به مکزیوسیتى مىفرستاد. بدیهى است یک ماهواره داخلى زیر نظارت تلویزا مىتوانست مشکلات درگیرى با دیوانسالارى مکزیکى(SCT/DGT) دیوانسالارى ایالات متحده آمریکا (کمیسیون ارتباطات فدرال)، و دیوانسالارى انیتلست را تا حدى کاهش دهد. تلویزا با توجه به دید مصلحتگرایانهاش تشخیصداد که روشنفکران و سیاستمداران چپگرا خواهان مصادره آنند. چونمعتقدند تلویزا دشمن اصلى فرهنگى و سیاسى دولت مستقل مکزیک است. بنابراین لازم دید در زمینه داخلى به نوعى هماهنگى و سازش برسد زیرا تلویزیون یک امتیاز دولتى بود.
تلویزا به جاى پیشنهاد دو ماهواه داخلى، حاضر شد در پروژه فرمانرواى آسمانها با وزارت ارتباطات و ترابرى همکارى کند، و ۴۴ ایستگاه زمینى خود را در اختیار شبکه ملّى وزارت ارتباطات و ترابرى بگذارد (توافق وزارت ارتباطات و ترابرى ـ تلویزا، اکتبر ۱۹۸۰) ، در عوض خدمات مخابراتى و اولویت در انتقال برنامهها به تلویزا داده شود (مصاحبهاى که بورهگو در سپتامبر ۱۹۷۸ ترتیب داد این مطلب را تأیید کرد اما گفته مىشد تعداد واقعى ایستگاههاى زمینى کمتر از ۴۴ بوده است). بدین ترتیب دیجى ست. اس. آ(Digisats.A)، شرکت گروه تلویزا، ایستگاههاى زمینى را از شرکت آمریکائیش، ساینتیفیک آتلانتا، خریدارى کرد و هر جا که شرکت خواهر در مکزیک تعیین کرده بود نصب نمود و در چارچوب مجموعه شرکتها به کار اقتصادى خود ادامه داد.
در پایان سال ۱۹۸۱ که بازار جهانى نفت متزلزل شد مکزیکىها متوجه شدند که در یک اقتصاد ساختگى زندگى مىکنند که ارزش پول آن دائماً در حال کاهش است. ارزش پزوى مکزیک بهشدت پایین آمد. در فوریه سال ۱۹۸۲ نخستین کاهش جدى و زیاد در ارزش پزو ایجاد شد و بسیارى از برنامههاى اولویتدار دولت متوقف گردید. بنا بود ساختن ماهواره در ژوئیه آن سال آغاز شود و مقامات وزارت ارتباطات و ترابرى بیم آن را داشتند که به علت کمى بودجه پروژه متوقف شود (ساته لایت ویک(satellite week) 1982) . شایعهاى نیز پخش شد که مورد تأیید قرار نگرفت: گفته مىشد حال که دولت قادر به تأمین بودجه ماهواره داخلى نیست تلویزا حاضر است این کار را بکند (توافق وزارت ارتباطات و ترابرى – تلویزا، ۵ ژوئیه ۱۹۸۲) .
به طور سنّتى، در آخرین سال ریاست جمهورى تصمیمهاى بزرگى چون خرید ماهواره معلق مىماند تا انتخابات برگزار شود و رئیس جمهور بعدى تعیین گردد. اما در این مورد پورتیلو و حزب حاکم آنقدر مصمم بودند که روال فوق را نادیده گرفتند و خرید ماهواره داخلى در بوته تعلیق نماند. دو ماه قبل از روى کار آمدن دولت و رئیس جمهور جدید، در اکتبر ۱۹۸۲ وزارت ارتباطات و ترابرى اعلام کرد شرکت آمریکایى هیوز کامیونیکیشن اینترنشنال در مناقصه تولید ماهواره داخلى مکزیک برنده شده و قرارداد را امضا کرده است. وزارت مزبور مدعى شد که هیوز بهترین قیمت را پیشنهاد کرده و بودجه فنى را نیز تأمین نموده است. تقریباً همزمان و به دنبال دو سال مذاکره بینالمللى موقعیت مناسبى براى ماهواره در مدار زمین ـ ایستگاهى(geostationary) 5/13 و ۵/۱۱۶ درجه) در نظر گرفته شد. با این مدار مناسب، ماهواره داخلى مىتوانست به سایر مناطق، خاصه آمریکاى مرکزى، حوزه کارائیب و قسمتهایى از آمریکاى جنوبى، که بازارهاى توزیع برنامههاى تلویزا بودند، خدمات بدهد.
رابطه تلویزا و دولت پورتیلوبا اداره کل مخابرات و مدیر کل انتصابى آن رابطهاى پرنوسان بود اما اساس رابطه مبتنى بر حمایت بود و این رابطه در زمان ریاست جمهورى میگل دلا مادرید(Miguel Dela Madrid)، جانشین پورتیلو، نیز ادامه یافت. با این همه احتمال اینکه شرکت بزرگ و غولآسایى مثل تلویزا در صورت دستیابى به ماهواره از این هم قویتر گردد در درون حزب حاکم منجر به ایجاد فشارهایى براى افزودن اصلاحیهاى به قانون اساسى شد. یکى از مباحثى که در زمینه اصلاح قانون اساسى مطرح شد، این بود که غریزه سودجویى تلویزا بارها موجب شده است تا این شرکت مواضع خود را به ایالات متحده آمریکا نزدیکتر سازد تا به مواضع مکزیک، و همین امر شایعاتى را در مورد تبانى شرکت مزبور بر سر زبانها انداخته و باعث بىاعتمادى شده بود. در دسامبر ۱۹۸۲، چند روزى بعد از تعیین دولت جدید، کنگره مکزیک با اصلاح ماده ۲۸ قانون اساسى موافقت کرد ) به موجب این ماده بخشهاى استراتژیک در انحصار دولت قرار گرفتند( و ارتباطات از طریق ماهواره از کارکردهاى انحصارى دولت قلمداد شد (فادول و همکاران، ۱۹۸۶؛ مارتینز(Fadul, Martinez)، ۱۹۸۶).از دسامبر ۱۹۸۲ تا فوریه ۱۹۸۳ دولت جدید با بحران اقتصادى در سطح کشور دست و پنجه نرم مىکرد و تأمین بودجه ماهواره نیز یکى از مشکلات دولت بود. در مارس آن سال فرمانرواى آسمانها، مورلوس(Morelos) نامگذارى شد. مورلوس نام نخستین تدوینکننده قانون اساسى مکزیک است. نظام پیشنهاد شده تعدیل شد و مدیران انتصابى رئیس جمهور در وزارت ارتباطات و برنامهریزى، نظام کم هزینهتر دو ماهوارهاى را پذیرفتند. اکزیم بانک ایالات متحده آمریکا با توجه به وضعیت اقتصادى مکزیک وامى در اختیار وزارت ارتباطات و ترابرى قرار داد.
وزارت ارتباطات و ترابرى در ماه ژوئن دست به یک مبارزه رسانهاى در سطح ملّى زد تا مزایاى نظام ماهوارهاى داخلى را توجیه کند. از جمله این مزایا گسترش خدمات مخابراتى، تلویزیون، تلفن، انتقال اطلاعات، استفاده بالقوه در مسائل اجتماعى، مثل آموزش و پرورش، تلفن روستایى و تعلیم بهداشت را مىتوان نام برد. تدارکات دیگر وزارت ارتباطات و ترابرى براى مورلوس، اعزام چهل مهندس براى کارآموزى دوساله بود. با بازسازى داخلى وزارت خانه مزبور، بخشهاى جدیدى ایجاد گردید و براى تأمین نیازهاى خدماتى مورلوس در بخشهاى دولتى، رسانهها، بانکها و صنایع خصوصى برآوردهایى صورت گرفت.
یک موشک ناسا مورلوس۱ را با موفقیت در مدار قرار داد (ژوئن ۱۹۸۵) . مورلوس۲ نیز در «مدار ذخیره» قرار گرفت تا از سال ۱۹۸۸ به بعد مورد استفاده قرار گیرد. بدین ترتیب بر طول عمر نظام ماهوارهاى افزوده شد و این نظام براى تأمین نیازهاى آتى کشور آماده گردید.
در آغاز تنها از ۱۵ درصد ظرفیت ماهواره استفاده مىشد. در دومین سال فعالیت مورلوس ۱، از ۳۲ درصد ظرفیت آن استفاده به عمل مىآمد (مارتینز، ۱۹۸۶) . استفادهکنندگان اولیه عبارت بودند از شبکه تلفن، تلویزا، شبکه دولتى ایمدویژن (IMEVISION (Insituto MexiCanode la Television (مؤسسه مکزیکى تلویزیون)، سه شبکه رادیویى و شبکههاى اطلاعات شرکتها (مثلاً کرایسلر، فورد، تلویزا). طب از راه دور تنها مورد استفاده از خدمات مورلوس در زمینه بهداشت بود. آموزش و پرورش متوسطه از طریق ماهواره نیز به تحقق نپیوست. چنین انتظار مىرفت که در سومین سال از عمر ۱۰ ساله مورلوس ۱، از ۷۵ تا ۸۰ درصد ظرفیت آن استفاده شود اما این نیز عملى نشد. بدیهى است کاربردهاى اجتماعى ماهواره براى گروههایى که از نظر تاریخى از خدمات کافى محروم بودهاند، مورد اعتناى اتحاد سهگانهاى که در مکزیک اتخاذ تصمیم مىکند، نبود.
نیروهاى زمینهاى
کدام نیروهاى داخلى و خارجى بر تصمیم مکزیک در خرید ماهواره – از مرحله برنامهریزى فرمانرواى آسمانها در سال ۱۹۸۰ تا مرحله عملیاتى با ظرفیت کم مورلوس در ۱۹۸۷ – تأثیر گذاشتند؟
عوامل داخلى
تاکنون از دو نیروى عمده داخلى مؤثر بر تصمیم دولت مکزیک در اقتباس و به کارگیرى برنامههاى ماهواره نام بردهایم: یکى وزارت ارتباطات و ترابرى ـ اداره کل مخابرات که مسئول عملیاتى شبکه مخابراتى مکزیک بود و دیگرى تلویزا ـ مجموعه شرکتهاى ارتباطى ملّى که عمدتاً در تملک سه خانواده سرشناس بود. در هندوستان کارگزار پژوهش فضایى ناچار بود به عنوان محرک اولیه، کارگزاریهاى سخنپراکنى را به استفاده از ماهواره مورد حمایت خود تشویق نماید. اما در مکزیک، برعکس، دو کارگزارى که از ماهواره سود مىبردند با ابتکار خود و به نفع شرکت یا اداره خویش در پیشبرد هدف اقدام کردند.
اعتقاد عمومى بر این بوده است که تلویزا از المپیک سال ۱۹۶۸ راهاندازى یک نظام ماهوارهاى متعلق به خود را در سر مىپرورانده است و با در نظر گرفتن فعالیتهاى متنوع ارتباطى، چنان بلندپروازیهایى در مسیر توسعهطلبى شرکت معنىدارتر مىشود. به رغم رابطه نزدیک تلویزا با دولت و دو رئیس جمهورـ از زمان اِچه وریّا (Echevervia) رئیس جمهور سلف پورتیلو ـ خرید ماهواره ارتباطى توسط شرکت با ظرفیتى که جهان را زیر پوشش مىگرفت، از نظر سیاسى براى دستههایى از حزب حاکم یک تهدیدى جدى به شمار مىرفت. وزارت ارتباطات و ترابرى طرح مالکیت ماهواره از سوى تلویزا را نوعى نفوذ و مداخله مىدانست. راز موفقیت تلویزا در یک اقتصاد مختلط آن است که به قدر کافى بزرگ است، امکان رشد دارد، و قانون دست و پایش را نبسته است. تلویزا که به خوبى از این رمز آگاهى داشت از پیشنهاد ـ از نظر سیاسى ـ غیر عملى ایفاى نقش حمایتى براى وزارت ارتباطات و ترابرى دست برداشت ـ هر چند براى کارایى شرکت پیشنهاد بسیار مطلوبى بود ـ و در عوض تلاش کرد به کانالهاى مخابراتى که براى فعالیتهاى متنوعش لازم داشت دسترسى پیدا کند.
وزارت ارتباطات و ترابرى یکى از بزرگترین وزارتخانههاى مکزیک است. به دلیل مسئولیتى که اداره کل مخابرات در توسعه و پیشبرد زیربنایى مخابراتى و ترابرى دارد، بودجه کلانى به آن اختصاص داده مىشود و به همین سبب نفوذ سیاسى آن نیز زیاد است. اداره مزبور که به عنوان یک کارگزارى مقدم تلقى مىگردد برخلاف سایر وزارتخانهها با مشکل کسر بودجه دست به گریبان نیست. اهمیت وزارتخانهها از آنجا پیداست که وزیر آن را رئیس جمهور تعیین مىکند. قبلاً گفتیم که باتوجه به بار بیش از حد شبکه زمینى، و مسایل ناشى از گیرندگى ـ فرستندگى از اینتلسِت و سایرین در زمان مناسب و با قیمت مناسب، بسیار طبیعى بود که وزارت ارتباطات و ترابرى ـ اداره کل مخابرات ـ در انتظار ماهوارهاى از آن خود باشد.
در ابتدا سه عامل سیاسى مکزیک را در به کارگیرى ماهواره تشویق کردند. اولى نیاز به متصل کردن ۳۳ درصد جمعیت کشور به شبکه ملّى بود (اینان تا آن زمان به مخابرات میکروویو دسترسى نداشتند). عامل دوم احتمال حاکمیت دولت مرکزى بر جزایرى در ۲۰۰ مایلى ساحل کشور بود. چون ایالات متحده آمریکا، همسایه مکزیک، تنها یک منطقه ۱۲ مایلى دریایى را جزو حاکمیت کشورها مىداند، این امر موجب کشمکش بالقوه با کشور همسایه شده است. مکزیکىها از آن مىترسیدند که ماهوارههاى آمریکایى پخش مستقیم، تمامى مناطق دور دست مکزیک و جزایر این کشور را زیر پوشش بگیرند، و بنابراین مکزیک نیز باید ماهوارهاى «مکزیکى» داشته باشد («آمریکایى شدن» ارزشهاى مکزیکى از طریق ماهوارههاى پخش مستقیم آمریکایى مطلبى است که بارها و بارها به عنوان یک مسئله نگرانکننده یادآورى شده است، با وجودى که این دقیقاً همان کارى است که نظام تلویزیون کابلى مکزیکوسیتى از طریق پخش برنامههاى وارداتى آمریکا انجام مىدهد). هنگامى که وزارت ارتباطات و ترابرى براى نخستین بار ۳۵ ایستگاه زمینى ژاپنى در شمال کشور ایجاد کرد هدفش مقابله با تهدید نفوذ بالقوه آمریکا در مناطق مرزى دو کشور بود. عامل سوم این بود که اگر مکزیک در برشهاى مدارى زمین ـ ایستگاهى فضایى از آن خود نداشته باشد دیگران جاهاى مناسب را به خود اختصاص خواهند داد. صرفنظر از نادرستى این نگرانیها در عمل، واقعیت آن است که این مسایل در برانگیختن احساسات و عواطف مردم بسیار مؤثر بودند (سانچز رویس، ۱۹۸۵) .
گذشته از کاربرد سیاسى بحثهاى حفاظت فرهنگى و هویت ملّى، نظام متنوعتر مخابراتى، فرصتى را در اختیار تلویزیون منطقهاى قرار مىداد. دولتهاى محلى بر این عقیده بودند که استفادههاى منطقهاى از تلویزیون موجب حفظ و انعکاس آن فرهنگها خواهد شد.
جدول ۳ – ۱ ماتریس عوامل – بازیگران مؤثر بر سیستم ماهواره مورلوس
اقتصادی علمی و فنی سیاسی فرهنگی
خارجی هیوز؛ ان.ای.س، ناسا،هیوز، ساتی ـ سایت دولتهای فرانسه و ایتالیا شبکه تلویزیونهای آمریکا
ساین تیفیک اتلانتا،
بانک اکزیم آمریکا کارآموزی
ژاپنی هیوز
ملّی وزارت ارتباطات و ترابری وزارت ارتباطات و ترابری تلویزا همگونی ملّی حفظ فرهنگ ملّی
تلویزا، نافین سا اونام، ازیم یو ا ام سی ز سیم حاکمیت و استقلال ملّی
منطقهای دولتهای ایالتی همگونی منطقهای حفظ فرهنگ منطقهای
شهرهای مرزی
شایان ذکر است که کارگزاریهاى آموزش و پرورش، بهداشت و سایر کارگزاریهاى اجتماعى در تصمیم مربوط به استفاده از ماهواره دخالتى نداشتند. آنها سرانجام در سومین سال پروژه، و تا حدى به این علت که از ظرفیت مورلوس درحد ناچیزى استفاده مىشد به بهرهگیرى از آن تشویق شدند. تا همین اواخر تنها استفاده اجتماعى از مورلوس برنامه هفتگى بیمارستان کودکان بوده که برنامه را از یک نقطه به چند نقطه مخابره مىکرد و در دسترس پزشکان قرار مىداده است. بنا بود در اواخر دهه ۱۹۸۰ برنامه آموزش متوسطه از باند سب مورلوس به مدارس فرستاده شود که سرانجام عملى نشد (اى موناس A.Munozمسئول منطقهاى، معاون بهرهبردارى از ماهوارههاى ملّى، DGT/SCT مصاحبه شخصى، سپتامبر ۱۹۸۷) .
عوامل خارجى
در چارچوب نظام دولت سرمایهدارى وابسته مکزیک، دولت، سرمایه ملّى و سرمایه خارجى لزوماً با یکدیگر همکارى دارند. میان دو عضو داخلى از اعضاى سه گانه اتحاد، تنشهایى پدید آمد، اما چون هر دو براى پروژه مزبور به سرمایه و تکنولوژى خارجى نیاز داشتند سعى کردند مشکلات را از پیش پا بردارند. در مکزیک، نمایندگان و سازندگان تجهیزات آمریکایى، نظیر هیوز، شرکت هوایى فورد، آئرو سپشیال و دیگران، به فراخور خویش در حوزههاى داخلى، دولت و بخش خصوصى حضور داشتند. شرکتهاى یاد شده نیازى به ایفاى نقش مستقیم نداشتند و اگر هم یک نقش مستقیم خارجى وجود داشت نقش ژاپن بود که پژوهش بازار را با کمکهاى خارجى درهم آمیخته بود و همین امر سبب مىشد که ژاپن در زمان مناسب (که نظام میکروویو زمینى به حد اشباع رسیده بود) در جاى مناسب (مکزیک) حضور داشته باشد. این زمانبندى خوب به برنامهریزى نظامیافته براى بازاریابى جهانى نیاز دارد و به هیچرو تصادفى نیست. تلاش ژاپن در ارائه کمکهاى خارجى در این زمینهها و هدایاى استراتژیکى آنان در ایجاد بازارهاى جدید، پدیدهاى شناخته شده است.
مثال بارز همکارى و کمک کارگزاریهاى دول خارجى (مثلاً اکزیم بانک) در تقویت صنایع خویش (مثلاً هیوز) در کشورهاى جهان اول و دوم را مىتوان در منابعى دید که در راه تکمیل فروش ماهواره به مکزیک صرف کردند، خاصه با در نظر گرفتن این مطلب که مکزیک در آن موقع توان تأمین مالى طرح را نداشت. مزایاى این امر براى سرمایه خارجى و اتاقهاى بازرگانى داخلى را از آنجا مىتوان فهمید که تلویزا براى دستیابى به شبکههاى ملّى وزارت ارتباطات و ترابرى به یک شرکت خواهر و شریک ساینتیفیک آتلانتا از آمریکا سفارش ایستگاههاى زمینى را داد. بدینترتیب شرکت داخلى و خارجى هر دو از سیاست دولت مکزیک و درگیر کردن سرمایههاى خارجى سود مىبردند.
نیروهاى علمى و فنى مؤثر بر تصمیم مکزیک و اجراى آن تصمیم، شامل اجراى موفق برنامه آزمایشى با استفاده از تکنولوژى ماهوارهاى ناسا بود. سایر خارجیانى که تسهیلاتى در اختیار مکزیک گذاشتند عبارت بودند از مهندسان فرانسوى و آمریکایى که براى مشاوره در زمینه بررسیهاى مربوط به عملى بودن طرح استخدام شدند و ویژگیهاى طرح را مشخص کردند؛ هیوز که سازنده ماهواره و تله مترى آن بود؛ کام تست (Comtsat) که بر تمامى مراحل نظارت داشت؛ مک دانل داگلاس (MCDonell Douglas)که مُدول کمکى پرتاب ماهواره را ساخت؛ و موشک فضایى ناسا که ماهواره را به فضا پرتاب کرد. وابستگى شدید به تکنولوژیستهاى خارجى در مرحله طرح و تحویل سختافزارها موجب شد که مکزیک ۵ سال زودتر از هند یا برزیل – که فرایند تولید ماهواره در داخل را ترجیح دادند – برنامه را به انجام برساند.
البته نباید خیلى دور رفت و این قبیل پیوندها را نشانه دستهاى توطئهگر نیروهاى سیاسى یا فرهنگى اجنبى در رابطه با طرح یا به کارگیرى ماهواره مکزیکى قلمداد نمود. حداکثر اینکه مىتوان گفت نقش سیاست خارجى بیشتر از آنکه نقشى فورى و مربوط به حال باشد به آینده مربوط مىشد، یعنى به جاى نقش سنّتى، ابرقدرتى، نظامى یا شکل مداخلهگرانه کمکهاى خارجى، ترس از دست دادن مسیر مناسب براى مدار ماهواره به نفع آمریکا یا کانادا، و ترس از امپریالیسم فرهنگى در برابر ماهوارههاى پخش مستقیم از آمریکا در این تصمیمگیرى عامل مؤثرترى بوده است. سوءظن ایجاد شده توسط رسانههاى گروهى مکزیک به جاى خود، اما منابع واقعى قدرت که مسئول تعیین مدار بودند و نیز مسئله امپریالیسم، به همان اندازه ـ اگر نه بیشتر ـ که محرک خارجى داشتند بر اثر عوامل داخلى بسیج مىشدند.
پیامدها
اندکى بیش از ۵ سال، یعنى از مطالعات اولیه در سال ۱۹۸۰ تا پرتاب ماهواره در سال ۱۹۸۵، طول کشید تا مکزیک به سیستم ماهواره مجهز گردد. اما در برزیل و هند این روند ۲۰ سال به طول انجامید. بیست سال طول کشید تا دو کشور مزبور توانستند با ساخت ماهواره در داخل از این تکنولوژى استفاده کنند. ببینیم پیامدهاى این به کارگیرى سریع ماهواره در مکزیک چه بوده است.
با در نظر گرفتن نیاز مبرم وزارت ارتباطات و ترابرى و مصرفکنندگان پرتوانتر تلویزا به ماهواره، عجله مکزیک در تهیه سختافزار ماهواره قابل درک است. وزارت ارتباطات و ترابرى نیازى به این نمىدید که ابتدا یک طرح عظیم آزمایشى به راه بیندازد تا امکانات استفاده گسترده از تکنولوژى را به رأىالعین نشان دهد. و هر چند مبارزه وزارتخانه مزبور در سال ۱۹۸۳ شدت گرفت و وعده استفاده از ماهواره در مسایل اجتماعى را به مردم مىداد، اما در مسیر ترغیب یا اثبات این امکان بالقوه اقدام چشمگیرى صورت نداد. از همین رو استفادهکنندگان مورلوس همانهایى بودند که قبلاً از انتقالدهنده فضایى استفاده مىکردند. یعنى تنها کسانى که در مورد قابلیت ماهواره تجربه دست اولى داشتند.
بعد از ۲ سال، ۳۳ درصد ظرفیت مورلوس ۱ مورد استفاده تلویزیون، تلفن، رادیو و انتقال دادهها قرار گرفت. در بالا گفتیم که کاربرد اجتماعى برنامههاى ماهواره که بنا بود ۳۰ درصد ظرفیت آن را به خود اختصاص دهد به نمایش برنامه هفتگى بیمارستان کودکان محدود شد که ۱۹ بیمارستان را در سراسر کشور زیر پوشش برنامه بهداشت از راه دور مىگرفت. در سال ۱۹۸۷ اداره کل مخابرات با استفاده از باند سب انتقالدهنده فضایى، روستاییانى را که زیر پوشش تلفنى نبودند به طور آزمایشى زیر پوشش گرفت و به ۲۰ میلیون نفرى که از تلفن محروم بودند ۵۰ هزار خط تلفن داد. بنا بود سال بعد نیز با استفاده از باند ku انتقالدهنده فضایى، آموزش متوسطه مناطق روستایى از طریق ماهواره تأمین شود. چون عمر ماهواره محدود است استفاده نظامیافته و برنامهریزى شده از آن امرى حیاتى است. این برنامهریزى در مکزیک انجام نشد و مورلوس به خاطر استفاده ناقص از ظرفیتهاى آن، روزانه ۲۰۵۴۸ دلار ضرر مىداد (مارتینز ۱۹۸۶) . در این ضمن مورلوس۲ در مدار مناسب ذخیرهاى قرار گرفت تا انرژى خود را حفظ کند و همراه با گسترش تقاضا براى خدمات اضافى مخابراتى شروع به کار کند.
قابل درک است که برنامهریزان مخابرات یک کشور که مدام در محاصره تقاضا براى سیستم میکروویو خود مىباشند و اضافه بار این سیستم را به دوش انتقالدهندههاى فضایى اجارهاى اینتلسِت مىاندازند قادر به پیشبینى تقاضا براى ماهواره و بهرهبردارى از سیستم مزبور نباشند. تلاش وزارت ارتباطات و ترابرى در برآورد تقاضاها در اکتبر ۱۹۸۰ (بولتن داخلى وزارت ارتباطات و ترابرى ـ اداره کل مخابرات، شماره ۱۰، ۱۹۸۰، صفحات ۱ و ۱۲) ، و بار دیگر در سال ۱۹۸۴ به پیشبینیهاى حیرتآورى انجامید: پیشبینى شده بود که تعداد انتقالدهندههاى فضایى مورد نیاز در سال ۱۹۸۵ به ۲۰ دستگاه، در سال ۱۹۹۰ به ۳۴ دستگاه و در سال ۱۹۹۵ به ۴۴ دستگاه برسد. اما در سال ۱۹۸۵ تنها ۴ انتقالدهنده فضایى مورد استفاده قرار گرفت که همگى از گالکسى ۱ و اینتل ست اجاره شده بودند؛ و دو سال بعد تنها بخشى از ۱۲ انتقال دهنده فضایى براى مورلوس ۱ به کار گرفته مىشدند.
تغییر شرایط اقتصادى بر شرایط و هزینههاى دستیابى به نظام مخابراتى اثر گذاشت و بدین وسیله تقاضا را تحت تأثیر قرار داد. شاید مطالعات و بررسیهاى وزارت ارتباطات و ترابرى به حد کافى به اطلاعات مربوط به بحران اقتصادى و سایر گزینههاى ممکن نپرداخته بود. خدماتى که وزارت ارتباطات و ترابرى به مشتریان مىدهد مطلوب نیست. مثلاً هر کس باید ایستگاههاى زمینى را خودش تهیه کند، چون وزارت مزبور با مشکل بودجه روبهروست و حق خرید این قبیل وسایل را ندارد. اما چون وزارت ارتباطات و ترابرى تنها سازمان مجاز به خرید این دستگاههاست مشترى باید دستگاه را بخرد و به وزارتخانه تحویل دهد و بابت استفاده از ماهواره هم مبلغى به وزارتخانه بپردازد. این مبلغ همان میزانى است که اینتل ست قبلاً از مشتریان وصول مىکرد.
مصرفکنندگان خدمات مخابراتى در مکزیک قبل از مجهز شدن این کشور به ماهواره در وضعیت بهترى بودند. شمّ بازاریابى در انحصارهاى دولتى نظیر مکزیک بسیار پایین است و این قبیل انحصارها به کار کردن با اقتصاد بازار آشنایى ندارند. اکنون کارگزاریهاى متقاضى خدمات مخابراتى، بر اثر بحران اقتصادى فلج شدهاند. جز دو شرکت فورد و کرایسلر بقیه در صورت ارزانتر شدن بهاى خدمات، متقاضى خواهند بود. از اینها گذشته، عدم آمادگى وزارت ارتباطات و ترابرى براى ماهواره مورلوس را از آنجا مىتوان فهمید که براى شش ماهه اول کار مورلوس (که بین ۷ تا ۱۰ سال عمر مىکند) نرخ چاپى خدمات در دسترس نبود. شعبه بهرهبردارى ماهواره ملّى تابع وزارت ارتباطات و ترابرى تنها با دو کارمند قدرت چندانى براى ارائه پیشنهاد ندارد، چون در عین حال بخش ناچیزى از اداره کل مخابرات محسوب مىشود که این خود شاخهاى از وزارت ارتباطات و ترابرى است. وزرات مزبور ۴۰ هزار کارمند دارد اما شرکتها و نهادهاى دیگرى جز مورلوس هم در حوزه قدرت آن قرار مىگیرند.
سؤالات بعد از ماجرا
اکنون با نگاهى به گذشته مىتوانیم چند پرسش را مطرح کنیم: آیا سعى در برنامهریزى ماهواره داخلى به شیوه بین کارگزارى در نهادى نظیر نهاد مُنحلّه کانى منجر به بهرهبردارى بیشتر و بهتر از مورلوس و پیامدهاى مهم اجتماعى نمىشد؟ یا به بحثهاى تند و تیزى مىانجامید که وزارت ارتباطات و ترابرى با نظام میکروویو بیش از حد اشباع شدهاش فرصتى براى آنها نداشت؟ آیا انتقاد از وزارت ارتباطات و ترابرى منصفانه است؟ آیا مىتوان این وزارتخانه را به خاطر عدم موفقیت در کارى که سایر کارگزاریها نیز از انجامش عاجز ماندهاند (یعنى انطباق پیدا کردن با اوضاع و احوال متغیر، آن هم در یک اقتصاد نابهسامان( سرزنش کرد؟ آیا اگر اقتصاد سالمى بر مکزیک حکفرما بود وزارت ارتباطات و ترابرى مىتوانست از حداکثر ظرفیت مورلوس بهرهبردارى کند؟ آیا اگر سازمانهاى کشاورزى ، بهداشت، آموزش و پرورش و سایر بخشهاى مربوطه دولتى در برنامهریزى اولیه ماهواره شرکت داده مىشدند، امکان زیر پوشش قرار دادن مناطق دور دست مکزیک به وجود نمىآمد؟
انتقاد مىشد که خرید «حاضر و آماده» مورلوس از یک شرکت خارجى سازنده ماهواره موجب شده است که مهندسان مکزیکى چیز زیادى در مورد راهاندازى و نگهدارى آن فرا نگیرند. از همین رو اونام، آى پى ان، و وزارت ارتباطات و ترابرى از این رهگذر چیز چندانى در مورد طراحى سختافزار ماهواره بومى نیاموختند. اندونزى هم که از شرکت ماهوارهسازى هیوز ماهواره خرید با چنین مشکلى روبرو بود در حالى که روند درازمدت تولید ماهواره در هند و برزیل چنین مسائلى را مطرح نکرد. هندوستان ابتدا روى طرح آزمایشى کار کرد، کاربردهاى اجتماعى آن را توسعه داد، و در خود کشور در زمینه طراحى سختافزارهاى ماهواره مهارت زیادى کسب کرد و با آنکه بخشى از ماهواره از خارج خریدارى شد این کشور توانست نسل بعدى ماهوارهها را تا حد زیادى در داخل تولید کند.
در مکزیک هم مدام در این باره سخنانى گفته مىشد و از چنان طرحهایى هوادارى به عمل مىآمد، اما هیچ اقدامى صورت نمىگرفت و به همین سبب بلافاصله این سؤال به ذهن متبادر مىشود که آیا دلیل شتابزدگى مکزیک، اوضاع جغرافیایى، سیاسى و اقتصادى کشور و نیز نزدیکى شدید و وابستگى به ایالات متحده آمریکا نبوده است؟ سؤالات دیگرى هم به ذهن خطور مىکند: آیا این مشکل مکزیک را باید مشکل زمینهاى فراملّى تلقى کرد؟ آیا درگیرى مداوم دانشمندان فضایى اونام – که خواهان تولید ماهواره در داخل مکزیک بودند – راه را براى تلاش در فراگیرى علمى با استفاده از روابط با تولیدکننده خارجى هموار نمود؟ آیا منصفانه است اگر بگوییم وابستگى تکنولوژیکى گستردهتر مکزیک (در مقایسه با هند و برزیل) به طراحان نظام خارجى ماهوارهاى، تابع ملاحظات داخلى و نیروهاى اقتصادى، سیاسى و علمى مکزیک در ارتباط با مورلوس بوده است؟
در اقتصاد مختلط مکزیک، تلویزا به عنوان یکى از اجزاى بخش خصوصى نظام ماهواره داخلى، منابع خود را هشیارانه و با انعطاف زیاد، با در نظر گرفتن اوضاع در حال دگرگونى اقتصادى و سیاسى حفظ کرد. نیاز عمده تلویزا دسترسى قابل اطمینان به ماهواره به منظور پخش برنامههاى داخلى و بینالمللى بود و مىخواست مداخلات دولت در این مورد را به حداقل ممکن برسد. هنگامى که دولت از عهده تأمین بودجه طرح مورلوس برنیامد تلویزا پیشنهاد کمک کرد و اقدام به خرید ایستگاههاى زمینى نمود تا دسترسى خود به ماهواره را تضمین نماید.
مىپرسیم وزارت ارتباطات و ترابرى منافع چه کسى را نمایندگى مىکند؟ واکنش این وزارتخانه همان مسیر فنى ـ ادارى خاص پست و تلگراف و تلفن و نظارت بر شبکههاى مخابرات بود؛ هنگامى که شبکه میکروویو آن نیاز به مکمل پیدا کرد، به عنوان راه حل موقت (به دلیل بالا بودن تعرفهها و در دسترس نبودن دائمى) ماهواره اینتل ست را اجاره کرد تا زیر نظر وزارت ارتباطات و ترابرى آماده بهرهبردارى شود (بهترین راه حل).
در بحثهاى مربوط به مورلوس از بلند نظریهایى مثل کاهش وابستگى تکنولوژیکى کشور، پیشبرد استقلال ملّى، خدمت به منافع عمومى، طراحى کاربردهاى اجتماعى ماهواره خاص شرایط اقتصادى، جمعیتى و سیاسى مکزیک خبرى نبود. این پدیده با نظر کاردوزو در مورد نقش دولت در جوامع بسته مطابقت دارد: تحول و توسعه را نیازهاى سرمایه خارجى تعیین مىکنند نه گروههاى ملّى محروم از خدمات. در میان کشورهاى در حال رشد امکان پیروى از راه برزیل و هند، یعنى ازدیاد قابلیت تحقیق و توسعه در داخل و روح همکارى فنى پدید نیامد. شاید از نظر وزارت ارتباطات و ترابرى سرمایهگذارى ۲۰ ساله در توسعه فوت و فن و دانش فنى چندان مزیتى نداشت.
در بخش پرهزینهتر زمینى، بىبرنامگى و فقدان بینش وزارت ارتباطات و ترابرى امرى حساستر بود. هزینه بخش فضایى ماهواره فقط ۱۴۰ میلیون دلار بود. اما بخشهاى زمینى به مراتب پر هزینهتر بودند و به ۱۲۰۰۰ ایستگاه زمینى نیاز داشتند. علاوه بر بشقاب، اجزاى مکانیکى و بعضى از اجزاى گیرنده، وسایل پیشرفته و بسیار پیچیده زمینى ماهواره از خارج وارد مىشود – برخلاف برزیل و هند که اینها را در داخل ساختند ـ در حالى که اگر برنامهریزى مىشد، طى ۵ سال مکزیک توان تولید همه این وسایل را به دست مىآورد. اگر وزارت ارتباطات و ترابرى رابطه تکنولوژیکى خوبى با برزیل برقرار مىکرد، شرکتهاى مکزیکى مىتوانستند اجزاى اصلى ماهواره را هم براى مصرف داخلى و هم به منظور صدور بسازند. برزیل صدور این نوع تکنولوژى را در برنامه خود گنجانده بود اما مکزیک ترجیح داده است با ان اى سى ژاپن معامله کند. شرکت برزیلى تلهبراس(Telebras) با پیگیرى تحقیق و توسعه در محل به این هدف دست یافت.
جمعبندى
در این مقاله به کارگیرى تکنولوژى ارتباطاتى ماهواره در مکزیک را بررسى کردیم و کنش متقابل نیروهاى مختلف در تولید مورلوس را نشان دادیم. کنش یا بىعملى این نیروها کاربردهاى محدود اجتماعى را در خلال نیمه اول عمر مورلوس ۱ تعیین کرده است و بر روابط زمینهاى در سطح کلان (ماکرو) تأثیر نهاده و این روابط را پیش برده است. از جمله این روابط، وابستگى تکنولوژیکى مکزیک به ماهواره سازان ایالات متحده آمریکاست. در نخستین نظریههاى وابستگى، از سلطه مرکز به عنوان یک متغیر توضیحدهنده روابط وابستگى نام برده مىشد اما مورد مکزیک نشان داد که چگونه یک نیروى مسلط اقتصادى (مثل تلویزا) و یک نیروى مسلط سیاسى (مثل دولت)، الگوى روابط تکنولوژیکى وابسته را در صنایع شرکتهاى فراملّى تداوم بخشیدهاند.
سازمان پروژه مورلوس در وزارت ارتباطات و ترابرى، در اوایل دهه ۱۹۹۰ نیاز به این دارد که به زمینههاى اجتماعى بیشتر توجه کند و کارآیى خویش را در این حوزهها به ثبوت رساند، سازمانى همانند دبیرخانه ویژه اطلاعات برزیل ایجاد کند تا بر شرایط دریافت تکنولوژى مربوطه نظارت نماید. تحقیق و توسعه در تکنولوژى فضایى را در ارتباط با انتقال تکنولوژى به صنایع داخلى پیش ببرد. آیا یک کارگزارى دولتى مىتواند از دام «اتحاد سه گانه» رها شود (ایوانس، ۱۹۷۹) ؟
سود مطالعه مورد مکزیک آن است که که موانع و مشکلات همانند در کشورهاى جهان سوم را به خوبى نشان مىدهد. هنگامى که به کارگیرى تکنولوژیهاى پیچیده با ابتکار قدرتهاى مسلط داخلى صورت مىگیرد و اینها هم در زمینه تغییر روابط قدرت شمّ خاصى ندارند، نتیجه امر چیزى جز تقویت وضع موجود یعنى وابستگى داخلى و خارجى نخواهد بود. مشکلات و راه حل آن در تکنولوژى نیست، بلکه در ائتلاف سیاسى ـ اقتصادى تعیین شده توسط نیروهاى خارجى و نگه داشتن یک ملت در روابط دائمى وابستگى است. دلیل این امر نیز سابقه تاریخى، نبود اراده ملّى براى تغییر تاریخ، و خودبینى منافع توسط شرکتهاى داخلى است.
منابع
Cardoso, F. H., & Faletto, E. (1979). Dependency and development in Latin America (M. Urguidi, Trans.). Berkeley: University of California Press.
Evans, P. (1979). Dependent development: The alliance of multinational state and local capital in Brazil. Princeton, NJ: Princeton University Press.
Fadul, L. M., et al. (1986). Satelites de communication en Mexico, In Las actividades espaciales en Mexico: Una revision critica (pp. 121-159). Mexico City: Fondo de Cultura Economica.
Gall, R., et al. (1987). Las actividades espaciales en Mexico: Una revision critica. Mexico City: Fondo de Cultura Economica.
Gentleman, J. (1984). Mexican oil and dependent development. New York: Peter Lang.
Martinez, J. (1986, July 30). EL sistema Morelos: Un proyecto subutilizado que emplea apenas el 15% de su potencial. El Financiero Reportaje, pp. 20-21.
Mody, B. (1987). Contextual analysis of a communication technology: The case of satellites in India. Telematics and Informations, 4(2).
Sanchez Ruiz, M. E. (1985). Key issues in satellite communication: The Mexican satellite programme, In H. Hudson (Ed.), New directions in satellite technology: Challenge for North and South. Artec House.
4
تله ماتیک۱ در مالزى: جایگاهى در نوک هرم براى برگزیدگان
جان ای.لنت
توسعه و تحول تلهماتیک در آ سه آن (جامعه کشورهاى آسیاى جنوب شرقى) در دهه ۱۹۸۰ آن چنان سریع بود که منطقه، در زمینه ارتباطات نوین، «الگوى» کشورهاى جهان سوم شد. شروع این جریان به دهه ۱۹۷۰ بر مىگردد، یعنى هنگامى که بخشهایى از منطقه توجه خود را به ارتقاى سطح ارتباطات معطوف نمودند. در سال ۱۹۷۶، اندونزى به یارى کمکهاى فراوان خارجى؛ ششمین کشور داراى ماهواره داخلى (به نام پالاپا) ((palapa شد و سال بعد دولتهاى عضو آ سه آن با استفاده از این الگوى همسایه خود، اندونزى، رؤیاى شاهراه مخابرات آسیایى را به تحقق نزدیک ساختند(۱) . در آغاز دهه ۱۹۸۰ آ سه آن به سیستم تلفن خودکار بین شهرى(STD) مجهز شد که مکالمات راه دور، عملیات تلکس خودکار و برنامه ایجاد سیستم ماهواره محلى را میسر مىساخت. در مورد سیستم ماهوارهاى، استفاده از پالاپا بویژه مورد استقبال اندونزى واقع شد، چون این کشور مىتوانست بخشى از هزینههاى صرف شده براى ایجاد ماهواره داخلى را جبران کند («براى آ سه آن»، ۱۹۸۰) .
یک دهه بعد سنگاپور در زمینه استفاده از شبکه دیجیتالى خدمات یکپارچه (آى.اس.دى.ان) و تارِ نورى، پیشرو کشورهاى منطقه شد و مالزى نیز درصدد بود ۱۵۰۰ خط تارِ نورى بر خطوط موجود بیفزاید. شش کشور عضو آ سه آن یک شبکه کابل زیردریایى تارنورى ۲۷۵ میلیون دلارى نیز داشتند که آنها را با یکدیگر ارتباط مىداد(۲) . مخابرات سنگاپور، جدا از کشورهاى آ سه آن و به کمک مخابرات فرانسه، به منظور ارتباط دادن آسیاى جنوب شرقى با اروپا، اقدام به بررسى عملى بودن احداث خط زیردریایى تارنورى در منطقه اقیانوس هند نمود.
دلایل این گسترشطلبى، فراوان و متنوع هستند. در مواردى از تکنولوژى اطلاعاتى پیشرفته و قابلیت آن، درجذب شرکتهاى فراملّى به عنوان واسطه صنعتى شدن دفاع مىشد. در موارد دیگر از تکنولوژى یاد شده به عنوان عامل همگونساز ملّى یا منطقهاى یاد مىکردند. در سنگاپور و مالزى، تکنولوژى اطلاعاتى نوین را به چشم وسیلهاى براى تبدیل این دولتها به مراکز ارتباطات منطقهاى مىنگریستند.
استفادهکنندگان از شبکه زیربنایى قوى ارتباطاتى در آ سه آن از مرز این شش کشور آسیایى بسى فراتر مىروند. شاید فروشندگان وسایل مخابراتى بیش از همه از این جریان سود مىبرند، چرا که بازار یک میلیارد دلارى آ سه آن، با ۱۰ درصد رشد سالانه، در اختیارشان است. آگاهى از این اطلاعات و ارقام احتمالاً موجب شد تا سازمان آمریکایى پژوهش پیرامید (pyramid Research) (هرم) در سال ۱۹۸۹ به فروشندگان ابزار توصیه کند متوجه آسیاى جنوب شرقى و بازارهاى آیندهاش باشند. بسیارى از شرکتهاى فراملّى مستقر در آسیاى جنوب شرقى نیز در امر انباشتن منطقه با تکنولوژى اطلاعاتى سهیم بودند، شرکتهایى که تعداد زیادى از آنها در جزایر اطراف ساحل منطقه داراى کارخانههاى پارچه بافى و ابزار الکترونیکى هستند و همگى به نظامهاى ارتباطى پیشرفته نیاز دارند.
مالزى یکى از کشورهاى آ سه آن است که در ارتقاى تکنولوژى اطلاعاتى سهم برجستهاى داشته است. در این فصل زیربناى اطلاعاتى مالزى را ضمن تحلیل مخابرات، کامپیوترى شدن، و ارتباط جمعى بررسى مىکنیم. هدف مطالعه، قرار دادن توسعه بخشهاى ارتباطى و اطلاعاتى در درون چارچوبى است که میزان و نوع سرمایهگذاریهاى مربوطه را زیر سؤال نمىبرد، بلکه سؤال اساسىترى را مطرح مىسازد: چه کسى مالک آنهاست، آنها را در کنترل دارد و در نهایت از آنها سود مىبرد؟ مردم مالزى در مجموع در سیاستگذاریها و فعالیتهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى عمومى و خصوصى سهم زیادى داشتهاند اما تنها بخش کوچکى از نخبگان مالزیایى و شرکاى فراملّىشان به نوک هرم دسترسى دارند.
جهش بزرگ اقتصادى مالزى
ماهاتیر محمد نخستوزیر مالزى در پى به قدرت رسیدن در سال ۱۹۸۱ تصمیم گرفت مالزى را در صف کشورهاى تازه صنعتى شده آسیا، یعنى کره جنوبى، سنگاپور، هنگکنگ و تایوان درآورد. بیانات ماهاتیر، معاون او، موسى هیتم و سایر مقامهاى برجسته کشور نیز چگونگى نحوه دستیابى به این هدف را مشخص مىسازد.
ماهاتیر از همان ابتدا مىگفت «به شرق نگاه کنید» و از عادات کارى ژاپنىها سرمشق بگیرید بىاینکه یکباره تسلیم غرب شوید. حاصل سیاست او آن شد که در پایان سال ۱۹۸۳ سرمایهگذارى ژاپن در مالزى به ۷۶۰ میلیون دلار رسید. همزمان، پیام دولت ماهاتیر محمد به ایالات متحده آمریکا هم رسید. او از آمریکا خواسته بود براى تجارت و سرمایهگذارى به آسیا توجه کند. در سال ۱۹۸۴ موسى هیتم در دانشگاه تافت خطاب به گروهى از آمریکاییان چنین گفت: «بدین وسیله به سوداگران آمریکایى توصیه مىکنم به ما بفروشند، از ما بخرند و در مالزى سرمایهگذارى کنند. به آمریکاییان توصیه مىکنم به کشور ما روى آورند». علاوه بر این، نخستوزیر، سیاست خود را براى خصوصى کردن و پیوند دادن مالزى با اقتصاد جهانى به سرعت پیش برد، یعنى مدیریت «پاکیزه، کارآمد و مورد اعتماد» از طریق «رهبرى نمونه» و ازدیاد جمعیت مالزى از ۱۵ میلیون در دهه ۱۹۸۰ به ۷۰ میلیون در سال ۲۱۰۰ به منظور ایجاد بازار آن چنان بزرگى که موفقیت سرمایهگذارى در صنایع را تضمین نماید (جومو Jomo، ۱۹۸۹) .
طى دهه ۱۹۸۰ پیام ماهاتیر محمد تغییر چندانى نکرد. به اعتقاد او، رمز موفقیت اقتصادى، در سرمایهگذارى و تجارت بود. علاوه بر ایالات متحده آمریکا، چین و سایر کشورهاى آسیایى و اروپایى نیز به سرمایهگذارى در مالزى و داد و ستد با این کشور تشویق شدند. در نیمههاى دهه ۱۹۸۰ آمریکا بعد از ژاپن و سنگاپور سومین شریک تجارى مالزى شد. در سال ۱۹۸۴ حجم فروش مالزى به آمریکا به ۲۱۷ میلیارد دلار رسید که ۷۷ درصد آن کالاهاى صنعتى بود. در رأس این کالاهاى صادراتى که ۳۵ درصد کل صادرات مالزى را تشکیل مىداد، اجزا و قطعات الکترونیکى قرار داشت (مدارهاى یکپارچه، دیودها، ترانزیستورها، نیمهرساناها و اجزاء نیمهرساناها)، که عمدتاً فراوردههاى سرمایهگذارى شرکتهاى الکترونیکى آمریکایى در مالزى بودند (مالزیا دایجست (Malasian Digest)، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۵، ص ۵) . صادرات تجهیزات مخابراتى و ضبط و پخش صوت (تلویزیون، رادیو، میکروفون، بلندگو و تقویتکننده) بعد از اقلام بالا مقام دوم را در صادرات مالزى به خود اختصاص مىداد.
در همان حال که شرکتهاى خارجى به سرمایهگذارى در مالزى تشویق مىشدند دولت به موجب سیاست نوین اقتصادى (New Economic policy) از آنها مىخواست براى نشان دادن حسن نیت، در مقام بازسازى مالکیت و مدیریت خویش برآیند و نقش شناسایى شرکتهاى خارجى مناسب براى بازسازى را به دولت مالزى بسپارند. این بازسازى به قول یکى از رهبران مخالف دولت به نفع نخبگان مالایایى و همدستان غیر مالایایىشان تمام شد (لیم، سینگ، چاندرا، (Lim,singh, chandra, Tan 1984 ص ۱۴). اسماً گروه قومى مالایایى ـ نه چینىها و هندیها که تقریباً نیمى از جمعیت مالزى را تشکیل مىدهند ـ از همه برنامههاى اقتصادى کشور سود بردهاند. اما عملاً تنها جزء کوچکى از این قوم به خاطر صنعتى شدن کشور یا به اصطلاح سیاست نوین اقتصادى سود سرشارى برده است. در نیمه دهه ۱۹۸۰، ۶۰ درصد مردم بىزمین که در کنار مراکز اجراى طرح روغن نخل یا کائوچو زندگى مىکردند از قوم مالایا بودند. ۳۴ درصد خانوارهاى مالایایى در فقر به سر مىبردند هر چند در برنامه چهارم مالزى (۱۹۸۱ ـ ۱۹۸۵) سهم مالایایىها (یا بومى پوتراها Bumiputra) در بخش صنعتى و شرکتها به ۷/۱۸ درصد بالغ شد و انتظار مىرفت در اوایل دهه ۱۹۹۰ به ۲۶ درصد برسد(۳) .
ازنام Aznam و مک دونالد (۱۹۸۹) ضمن شرح چگونگى منتفع نشدن مالایایى متوسط از اقتصاد قومى مىگویند: از نظر مالایایى متوسط، سهم بومى پوترا از ثروت شرکتها هنوز هم تا حد زیادى جنبه اسمى و نمادى دارد. هنوز هم این ثروت در کنترل تراستهاى گوناگون است … تراستها نیز مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند. خرید شرکتها و مداخله مستقیم دولت در سطوح ایالتى و فدرال موجب شده است تا مالایاییهایى که ازنظر سیاسى ارتباطهاى خوبىدارند ـ اما لزوماً شایسته نیستند ـ به مدیریت و پستهاى اجرایى منصوب شوند (ص ۳۰) . چاندرا مظفرChandra Muzaffar (1989) از منتقدان پر قدرت سیاستهاى دولتى، نشان داده است که از اصلاحات اقتصادى دولت ـ که حاصل صنعتى شدن صادرات ـ واردات است ـ چه کسانى سود مىبرند. عمدهترین اینان، شرکتهاى خارجىاند چون صنعتى شدن صادرات، وابستگى به سرمایه، سرمایهگذار، تکنولوژى، و بازارهاى خارجى را افزایش مىدهد. چاندرا مىگوید از آنجا که مالزى باید با سایر کشورهاى جهان سوم که روند مشابهى از توسعه و تحول را پشت سر گذاشتهاند رقابت کند، باید شرایط مناسب حال مهمانان سرمایهگذار فراملّى را فراهم سازد، یعنى مزدها را تا حد امکان پایین بیاورد، نیروى کار رام و نرمشپذیرى ایجاد کند، اتحادیههاى کارگرى را تضعیف نماید و ترتیبى دهد که درآمدهاى بادآورده و سرشار به راحتى از کشور خارج شود، جوّ سیاسى نیز مساعد باشد. سه شرط اخیر بسیار مهم هستند. براى مثال موقعى که مالزى در دهه ۱۹۸۰ با مشکلات عظیم اقتصادى دست به گریبان بود، دولت در برابر منتقدان اجتماعى کشور حالت خصمانهترى به خود گرفت (چاندرا، ۱۹۸۶) .
چاندرا میان توسعه اقتصادى و حقوق سیاسى رابطهاى مىبیند و مىگوید سنخ تحول مالزى موجب بقا و حفظ منافع مسلّمى مىشود که به طور جدى دموکراسى را تهدید مىکند. به زعم او «تحول نامتوازن در حوزههاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى راه را براى پیدایش گروهها یا طبقههایى هموار مىسازد که خواهان حفظ موقعیت خویشند، چرا که موقعیتشان ممتاز و پر منزلت است» (ص ۳۴۴) . این عوامل نمىتوانند بسیج مردم به سوى جامعه عادلانهتر یا پیشبرد حقوق اقتصادى و سیاسى تودهها را تحمل کنند، یا به فساد و حرص و آز پایان بخشند زیرا منفعت خودشان به مخاطره مىافتد.
چاندرا (۱۹۸۶) در توضیح خود مىافزاید که صنعتى شدن صادرات، و طبق معمول یکجانبه بودن آن به سود نخبگان، «موجب پیدایش رقابتى فشرده در میان گروهها طبقات میانى یا بالایى مىشود، فرقهها یا دار و دستههایى را به وجود مىآورد که طالب قدرت سیاسى و اقتصادى هستند چنانچه دار و دسته کنترلکننده، موقعیت خود را از ناحیه دسته رقیب در خطر ببیند به طرز فزایندهاى حالت سرکوبگرانه به خود مىگیرد» (ص ۳۴۵) . دستهها براى حفظ و نگهدارى خویش به منابع اقتصادى و سیاسى نیاز دارند. در دهه ۱۹۸۰ در مالزى، بسیارى از میلیونرها و سلاطین اقتصادى براى به جان هم انداختن دستهها از همین موقعیت استفاده مىکردند.
دولت ائتلافى باریسان (Barisan) با اکثریت چهار پنجم در پارلمان، در کنار تغییرات ناشى از پیدایش و افزایش طبقههاى متوسط و بالا در مالزى و سختتر شدن بسیارى از مقررات، تقریباً بر تمامى نظام اقتصادى و سیاسى مالزى سلطه دارد. جومو (۱۹۸۹) در این باره مىنویسد: پیدایش «سیاست پول» و سایر پدیدههایى که منعکسکننده رابطه نزدیک قدرت سیاسى و فرصتهاى سوداگرانه است پیوند آشکارى با مداخله فزاینده دولت در اقتصاد و تمرکز قدرت دارد. (ص ۲) . و مىافزاید که در نتیجه این امر، گروههاى پر نفوذ مشخصى از ثمرات سیاستهاى اقتصادى بهره مىبرند، با استفاده از فرصت و رفیقبازى، پستهایى را در رده سیاسى اشغال مىکنند و میان منافع اقتصادى و قدرت سیاسى رابطه حسنهاى پدید مىآید که راه را براى فساد در مقیاس گسترده و متعدد هموار مىنماید.
ماهاتیر محمد در کنار صنعتى کردن صادرات، «نگاه به شرق»، و «سیاست پول»، مبارزه در راه خصوصى کردن را با جدیت ادامه داد. در توضیح سیاست اخیر گفته مىشود که به منظور مهارکردن انرژى بخش خصوصى به شیوهاى کارآمد و دادن نقشى فراتر از یک تنظیمکننده یا سگ پاسبان به دولت، خصوصىکردن امرى ضرورى است. دولت مالزى مىگفت به خوبى درک کرده است که نمىتواند در اقتصاد نقش مسلطى را ایفا کند و در عین حال خدماتى با کیفیت بالا عرضه نماید.
به اعتقاد یکى از منابع آگاه، دولت طى سالهاى سال در همه سوداها دست داشته اما در هیچ زمینه سود چشمگیرى عایدش نشده است. دست کم ۱۱۵ هیئت قانونگذار، مؤسسه پژوهشى، شرکت دولتى و سایر نهادها زیر نظر وزارتخانههاى فدرال بوده و خود اینها بر ۵۰۰ شرکت فرعى و تابعه نظارت داشتهاند که تماماً یا بخشى از مالکیت آنها با دولت بوده است (اسمیت، ۱۹۸۳، ص ۷۰) .
هنگامى که در سال ۱۹۸۳ براى نخستین بار پیشنهاد خصوصىکردن مطرح شد، هدف از پیشنهاد، تقویت روابط دولت و صنایع خصوصى، یعنى انتقال بخشهاى بزرگ اقتصادى و زیربنایى از دولت به بخش خصوصى اعلام گردید. تا سال ۱۹۸۵، دولت با در نظر گرفتن مشوقهایى کوشید بخش خصوصى را به صورت موتور محرک رشد درآورد.
یکى از نخستین طرحهاى خصوصىکردن، تلویزیون ۳ بود که در ماه اوت ۱۹۸۳ مطرح شد. امتیاز این نخستین ایستگاه تلویزیونى خصوصى به شرکت مشترکى شامل گروه فلیت، شرکت سرمایهگذار دولتى سازمان ملّى مالزیاى متحد و سهامداران کنترلکننده در گروه روزنامهنگاران نیواستریتز تایمز ، دو گروه دیگر روزنامههاى برجسته (یکى چینى و یکى مالایایى)، و یک بنیاد خصوصى اعطا گردید، هر گروه ۲۰ درصد سهام را داشت. ۱۰ درصد نیز در اختیار دایم زین الدّین (عضو پارلمان که در ۱۹۸۲ ریاست فلیت را عهدهدار گردید) و دولت قرار گرفت (اسمیت، ۱۹۸۳، ص ۷۰) .
این کانال از ابعاد مختلف مورد انتقاد قرار گرفت، از جمله مالکیت آن که عمدتاً در دست اعضاى حزب حاکم و «دوستان» دولت قرار داشت و بیش از ۷۵ درصد برنامههاى آن خارجى و مورد تکفیر مبلغان جامعه اسلامى بود. یکى دیگر از موارد انتقاد، عدم توجه کافى به منافع اقلیت در کشور چند ملیتى مالزى بود (مک دانیل Mc daniel، ۱۹۸۶) . اما وجود این کانال موجب شد تا دولت نیز به نوسازى شبکهها و برنامهریزیهاى خود مبادرت ورزد. در سال ۱۹۸۹ ملوار (Melewar) تقاضاى تأسیس دومین فرستنده تلویزیونى خصوصى را به دولت داد و سیاریکات مادوس (Syarikat Mados) پروانه احداث نخستین فرستنده رادیویى خصوصى را دریافت کرد.
جاباتان تلکوم مالزیا (جى تى ام) (Jabatan Telekom Malaysia) (JTM) یا وزارت مخابرات نیز از ۱۹۸۳ صحبت درمورد خصوصىکردن را آغاز نمود و قصد دولت را مبنى بر جلب سرمایهگذارى خصوصى در نظامهاى مخابرات اعلام داشت(۴) . درماه ژوئیه وزارتخانه یاد شده اجازه فروش دستگاهها و تجهیزات تلفن و تله پرنیت را داد. سال بعد اعلام شد که وزارت مخابرات به صورت یک شرکت عمومى و از روى مدل پتروناس (Petronas)، شرکت نفتى دولتى، بازسازى خواهد شد. مقرر گردید که شرکت مزبور بعضى تسهیلات را به شرکتهاى بومیپوترا اجاره دهد و انتقال دادهها، پست تصویرى و سایر خدمات را براى این شرکتها امکانپذیر سازد.
در سال ۱۹۸۶ رادیو و تلویزیون مالزى نیز تصمیم به خصوصىسازى واحد آگهىهاى خود گرفت. علت این امر بحران عمومى اقتصادى و رقابت تلویزیون ۳ بود. در ۲۳ مارس ۱۹۹۰ آسیاویک اعلام کرد تاکنون ۲۳ شرکت دولتى به فروش رفته (Asiaweek) و پیشبینى کرد که از ۴۵۰ شرکت باقىمانده نیز ۲۵۰ شرکت براى خصوصىسازى مناسب باشد.
ماهاتیر محمد که انتظار انتقاد مخالفان را مىکشید، در سال ۱۹۸۴ اعلام کرد به دنبال اجراى سیاست خصوصىسازى کنترل اقتصاد به دست عده معدودى از افراد یا شرکتها نخواهد افتاد و با ردّ نظر مخالفان در این باره، مدعى شد که شالوده و زمینه مالزى با شالوده و زمینه کشورهایى که زیر سلطه الیگارشى بودهاند تفاوت دارد. در این فصل با استناد به مطالب لارلکندى(Laurel kennedy) (1989) خواهیم گفت که تضمینهاى ماهاتیر چندان قابل اطمینان نبود.
برنامه خصوصىسازى مالزى با گرایش جهانى خصوصىسازى تناسب داشت. بانک جهانى، صندوق بینالمللى پول و کارگزارى توسعه بینالمللى ایالات متحده آمریکا در ردیف حامیان درجه اول خصوصىسازى، مخابرات بودند. به نوشته شیلر (۱۹۸۶) این کارگزاریها خصوصىسازى را به صورت یک «راست اندیشى رایج» (Reigningothodoxy) «داروى شفابخش همه دردها» تبلیغ کردند و «منافع مسلم آن را براى طیف گستردهاى از فعالیتها برشمردند» (ص ۱۶) . وبه طور قطع یکى از این فعالیتها افزایش فروش تجهیزات تکنولوژیکى وابسته به غرب بود.
به زعم شیلر کارگزاریهاى عمده توسعهاى که با شرکتهاى فراملّى ارتباط دارند از پیشبرد خصوصىسازى به عنوان وسیله حل و فصل دیون بینالمللى استفاده مىکنند. او مىگوید از طریق فروش شرکتهاى دولتى، پولنقدى فراهم مىشود که با آن مىتوان دیون خارجىرا بازپرداخت کرد. تنها باید بانکها را تشویقنمود تا بخشى از بدهیهاىکشورهاى کمتر توسعهیافته را به صورت سهام صنایع به تازگى خصوصى شده دریافت کنند. شیلر مىافزاید خصوصىسازى زیر لواى توسعه اقتصادى و از طریق نوسازى مخابرات توجیه مىشود. اما این ادعاها «مورد تردیدند و خودخواهانه» به نظر مىرسند (ص ۱۸) .
شیلر ضمن هشداردادن درمورد خصوصىسازى مخابرات کشورى، خاصه در کشورهاى فقرزده معتقد است خصوصىسازى به سرمایه خصوصى اجازه مىدهد بر «شبکه خبرى و اطلاعاتى» سیطره پیدا کند. او معتقد است که:
شبکه تمرکزیافته اطلاعاتى، فرصتهاى شرکتهاى فراملّى را چند برابر خواهد کرد تا شرایط تجارى خود را در مورد طیف کامل فراوردهها و خدمات اطلاعاتى مورد نیاز شبکه به کشورهاى توسعه نیافتهتر دیکته کنند (ص ۲۰) .
جومو (۱۹۸۹، ص ۶) با هدفهاى اعلام شده مالزى در مورد خصوصىسازى موافق نیست و مىگوید انتقال مالکیت به بخش خصوصى لزوماً به نفع مصرفکننده نیست. او مىگوید انحصارات خصوصى شده نیز فوت و فن سوءاستفاده از قدرت را مىدانند و چون تنها و تنها به سرمایهگذاریهاى سودآور فکر مىکنند، فعالیتهاى بدون سود را به دولتها وا مىگذارند و بدین وسیله صندوق دولت را تهىتر مىسازند (ص ۷) . بهرغم این قبیل هشدارها، مالزى در حالتى به دهه ۱۹۹۰ وارد شد که مىخواست هدفهاى توأمان خصوصىسازى بعضى از بخشهاى دولتى و درآمدن به صورت یک جامعه اطلاعاتى را همزمان جامه عمل بپوشاند.
مالزى به عنوان یک جامعه اطلاعاتى
دولت مالزى در نظر داشته است در جهش اقتصادى به پیش در قالب سیاست نوین اقتصادى (۱۹۷۰ – ۱۹۹۰) ، بخشهاى ارتباطات و اطلاعات را به صورت بخشهاى کلیدى کشور درآورد. در هر یک از برنامههاى پنجساله اقتصادى و به دنبال آشوب نژادى خونین سال ۱۹۶۹، صنایع یاد شده روز به روز از اولویت بیشترى برخوردار بودهاند.
سرمایهگذارى سنگین در تله ماتیک در سالهاى آخر دهه ۱۹۷۰ شالوده رشد سریعى را بنا نهاد که در دولت ماهاتیر محمد به ثمر نشست. از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰، هر ساله ۱/۹ درصد بودجه ملّى صرف مخابرات شد. دولت وقت در سیاست وارداتى لیبرالى عمل کرد. با فروشندگان داخلى و خارجى به یکسان رفتار شد. در نتیجه فروشندگان خارجى مخابرات، مثل ال. ام. اریکسون (LME.RICSSON) وارد صحنه شدند (اونگ ong، ۱۹۸۹، ص ۸۵) . با وجود این، هنگامى که اداره مخابرات در سال ۱۹۷۰ نخستین ایستگاه زمینى ماهواره را احداث کرد مدعى شد که تمامى سیستم و طراحى و مهندسى را مهندسان تلکوم بدون یارى گرفتن از خارج انجام دادهاند.
در سال ۱۹۷۸ مخابرات زیر نظر وزارت انرژى، مخابرات و پست قرار گرفت و تصمیم گرفته شد که تا حد امکان از تمرکز کاسته شود. در دوره ۱۹۷۶ – ۱۹۸۴ پول زیادى صرف تغییر سیستمهاى مخابراتى گردید و نتیجه امر آن شد که هزینه عملیاتى از درآمد پیشى گرفت. هر چند درآمدها چهار برابر شد و از ۲۸۲ میلیون دلار مالزى در سال ۱۹۷۶ به ۱۲۳۱ میلیون دلار مالزى در سال ۱۹۸۴ بالغ گردید، اما هزینه عملیاتى ۵ برابر شد یعنى به ۷۲۳ میلیون دلار مالزى رسید. هزینههاى توسعه نیز هشت برابر شد و به ۱۶۰۳ میلیون دلار مالزى بالغ گردید. مخابرات به جاى آنکه خودکفا شود در سال ۱۹۸۴ حدود یک میلیارد دلار مالزى کسر بودجه داشت (اونگ، ۱۹۸۹، ص ۸۶) .
در اواخر دهه ۱۹۷۰، مخابرات از جنبههاى مختلف بهتر شده بود. دومین ایستگاه زمینى ماهواره ساخته شد و ایستگاه اول نیز توسعه یافت. از اوائل سال ۱۹۸۰ ماهواره پالاپاى اندونزى را اجاره کردند تا بین شبه جزیره مالایا و صباح و ساراواک۲. ارتباط تلویزیونى برقرار سازند. کابلهاى زیردریایى نیز افزایش یافت تا غرب مالزى را با شرق کشور و نیز با هنگکنگ و آسیاى جنوب شرقى مرتبط سازد «ارزانترین سیستم تلفنى جهان» Worlds cheapest Telephone system (1979، ص ۲۶) . از آنجا که دولت مالزى از همان آغاز صنایع الکترونیکى و مخابراتى را در صدر اولویتهاى سیاست صنعتى شدن خود قرار داده بود بیش از ۲۰ درصد تجهیزات مورد استفاده در مخابرات در اواخر دهه ۱۹۷۰ در داخل کشور تولید مىشد. وقتى دولت در سال ۱۹۷۸ بودجه مخابرات را دو برابر کرد تا به نیازهاى تلفنى پاسخ داده شود، اقدامش تا حدى موفقیتآمیز بود. در دسامبر ۱۹۸۰ مالزی ۰۰۰/۳۹۶ خط تلفنى داشت اما ۰۰۰/ ۱۳۳ درخواست تلفن همچنان در نوبت انتطار مانده بود (ساندرز و همکاران saunders et al، ۱۹۸۳، ص ۱۲) . برنامه چهارم مالزى که از آغاز دهه ۱۹۸۰ شروع شد کشور را به سوى تبدیل شدن به جامعه اطلاعاتى سوق داد. در ۱۹۸۳ در گزارشى براى وزارت اطلاعات آمده بود که مالزى به دلیل تعهد جدىاش احتمالاً یکى از نخستین کشورهایى خواهد بود که سیاست ارتباطاتى ملّى جامعى را اتخاذ خواهد کرد. در گزارش آمده بود که مالزى به خوبى به سوى جامعه ارتباطاتى پیش مىرود چون تکنولوژیهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى پیشرفتهاى را معمول مىدارد و آنها را در برنامه توسعه سراسرى و کلى ادغام مىکند (هاملینک Hamelink، ۱۹۸۳). البته قبل از رسیدن به چنان موقعیتى پرش از چند مانع ضرورى به نظر مىرسید. رکود جهانى دهه ۱۹۸۰ به معناى کم شدن هزینههاى بخش عمومى از جمله مخابرات در مالزى نیز بود. اداره مخابرات این مشکل را بدین طریق حل کرد که با بستن مقاطعههاى دست دوم و استفاده از شرکتهایى نظیر ال. ام. اریکسون و فوجیتسوFujitsu توانست تجهیزات مخابراتى مربوط به مصرفکننده نهایى را خریدارى و نصب کند. از آنجا که دولت مدام صنعت ارتباطات محلى را رشد مىبخشید، به مقاطعهکاران دست دوم توصیه شد سرمایه سهام خود را در صنایع محلى مخابرات به کار اندازند. اریکسون (اریکسون مالزى که بعدها به پرویرا اریکسون perwire Ericsson تغییر نام داد و فوجىکورا Fujikuro (کابل فدرال) این توصیه را به کار بستند.
بهرغم بحران و رکود اقتصادى، هدفهاى برنامه چهارم عظیم و بلندپروازانه بود. توسعه پوشش رادیو و تلویزیون، بهبود و توسعه شبکه، مشترکان محلى و مکالمه خودکار، شبکههاى اصلى و فرعى، و گسترش خدمات تلفن بینالمللى از جمله این هدفها بود. وزیر انرژى، مخابرات و پست در سال ۱۹۸۴ اعلام کرد هدف مخابرات دوبرابر کردن تعداد تلفنها از ۵ به ۱۰ درصد (ونصب ۱/۲ میلیون تلفن اضافى(، و ارائه خدمات تلکس به ۱۵۰۰۰ مشترک و خصوصىکردن مخابرات است. برنامه گسترش که یکى از بلندپروازانهترین طرحهاى منطقه نامیده مىشد خود شامل سه قسمت بود: (الف) یک تعهد ۸۶۰۲۲۰۰۰۰ دلارى براى جایگزینى تجهیزات دیجیتالى (که عمدتاً ازNEC ژاپن وارد مىشد)؛ (ب) توسعه یک میلیارد دلارى شبکه محلى اتصال کابل و حرکت به سوى تارنورى، و (پ) بهبود و توسعه ۳۰۰ میلیون دلارى انتقال و ارتباط میکروویو (کِلد Clad، ۱۹۸۴ الف، ص ۷۸). گزارشگرى که از نقش حساس و واسطهاى مخابرات در سیاستگذارىهاى دولتى یاد کرده، مىگوید بودجه خدمات ارتباطاتى در فاصله سالهاى ۱۹۸۳ – ۱۹۸۴ به میزان ۶۵ درصد رشد کرده در حالى که بودجه دفاعى، آموزش و پرورش، مسکن، کشاورزى و بهداشت یا ثابت مانده و یا سیر نزولى داشته است. (کلد، ۱۹۸۴ الف، ص ۷۸؛ و نیز رحیم وپنینگز pennings 1987، ص ۲۴) . مالزى امیدوار بود از طریق گسترش تکنولوژى مخابراتى به بلوک کشورهاى تازه صنعتى شده ملحق گردد چون دسترسى فورى و سرعت زیادى که این تکنولوژیها ایجاد مىکردند براى تجمع شرکتهاى فراملّى و حفظ منطقه تجارت آزاد ضرورى بود. از این گذشته، تکنولوژى به مالزى کمک مىکرد تا به هدفهاى برنامه خود که درآمدن به صورت مرکز مهم مالى در آسیاى جنوب شرقى و کانون تولید و توزیع رسانههاى منطقه بود برسد. در رابطه با هدف دوم، مالزى در سالهاى ۵- ۱۹۸۴ جاى سنگاپور را به عنوان توزیعکننده فیلمهاى خبرى تلویزیون در حوزه آسیا ـ اقیانوس آرام و در سیستم موسوم به آسیا ویزیونAsi vision گرفت و نیز در آنکس ANEX (مبادله خبرى آ سه آن) جاى مانیل را اشغال کرد و مرکز توزیع خبر شد. در ۱۹۸۹ مالزى پیشنهاد کرد که به صورت مرکز فرعى اسلام ویزیون Islam vision یا شبکه مبادله خبرى تلویزیون جهان اسلام درآید.
تنها در ۱۹۸۳ سه نوع تسهیلات در انتقال دادهها ایجاد گردید: یکى تله فاکس Telefax (پست تصویرى راه دور)؛ دیگرى بوروفاکس Bureafax (اداره خدمات پست تصویرى در پستخانهها)؛ و سومى داتل Datel (انتقال دادهها از طریق خطوط تلفنى مُدِم) [madem دستگاههاى دادگان]. با پایان گرفتن برنامه چهارم مالزى، رسانههاى گروهى این کشور دو ایستگاه ارتباطى زمینى براى ماهواره داشت که پخش زنده برنامهها از راه دور را امکانپذیر مىساختند. با استفاده از ماهواره پالاپاى اندونزى، تلویزیون مالزى قادر بود برنامههایش را در سراسر خاک مالزى پخش کند و در مبادله اخبار و برنامههاى تلویزیونى همسایگان عضو آسهآن تسهیلاتى ایجاد نماید. بریتکس، نظام تلهتکس در نیو استرتیز تایمز، به مشترکان خود امکان داد از راه دور به امور بانکى، خرید، رزرو جا در هتلها، و غیره اقدام کنند، و نیو اسکن، روزنامه ویدئویى آژانس خبرى برناما از طریق تلویزیون رنگى، بانکها، هتلها، رستورانها، میکدهها، قهوهخانهها و مراکز مسافربرى را زیر پوشش گرفت. گذشته از این، دست کم چهار روزنامه دستگاههاى خود را به کامپیوتر مجهز کردند و بعد از سال ۱۹۸۴ برناما نخستین آژانس خبرى ملّى در آسیا بود که کاملاً کامپیوترى شده بود. در ژانویه ۱۹۸۵ اداره مخابرات کشور سیستم تلفنى سیّار خودکار جدیدى به نام آتور (تلفن خودکار با استفاده از رادیو Automatic Telephone using Radio) ایجاد کرد که امکان ارائه خدمات تلفنى در روستاها را به وجود آورد (محمد حمدان عدنان، ۱۹۸۵، صفحات ۱۶۶، ۱۶۴، ۱۶۲) .
برنامههاى دیگرى نیز در دستور کار بود: اقدام جى تى ام و استاندارد الکتریک لورنز آى تى تى در ایجاد سیستم انتقال میکروویو دیجیتالى بلند، نخستین مرحله برنامه جامع مالزى جهت گسترش و ارتقاء خدمات تلفنى داخلى و بینالمللى بود (مینگ Ming 1985، ص ۷) ؛ ایجاد نخستین شرکت خصوصى ارتباط ماهواره در آسیاى جنوب شرقى، که رابطهاى بود بین سرانتو تکنیکال سرویس serunto Technical service مالزی و گروه منافع غیرنظامى اندونزى نزدیک به رئیس جمهور سوهارتو (کلد، ۱۹۸۵، ص ۴۷) ؛ و مؤسسه مالزیایى میکرو الکترونیک سیستم؛ طرح مورد نظر ماهاتیر محمد که ضمن سایر کارها طراحى تراشههاى کامپیوترى مالزى را نیز در برمىگرفت.
در اواخر دهه ۱۹۸۰ (برنامه پنجم مالزى) شتاب تله ماتیک مالزى بسیار چشمگیر بود. پارهاى از این تحولات را مىتوان ناشى از خصوصىسازى جى تى ام (ایجاد سیاریکات تلکوم مالزیا ـ استىام) دانست اما بخش عمده آن مرهون بودجه ۶/۹ میلیارد دلارى تخصیصى دولت براى هزینههاى سرمایهاى آن بود.
در سال ۱۹۸۷ اس. تى. ام و کیبل اندوایرلس Cable&wirless در مورد ایجاد یک شرکت مشترک به توافق رسیدند (۵۱ درصد سهام از اس تى ام و ۴۹ درصد از شرکت کیبل). کار این شرکت احداث، نگهدارى، و راهاندازى کارخانه تولید تارنورى به هزینه ۱۰۰ میلیون دلار آمریکا بود که شبه جزیره مالایا را با ساراواک و صباح مرتبط مىساخت. اس تى ام به عقلایى کردن سیستم پرداخت، امرى که در مسیر تلاش دولت به منظور یکپارچگى ملّى و رشد اقتصادى و نیز در تحول کشور به عنوان یک مرکز مخابراتى عمده در منطقه، حائز اهمیت بسیارى بود. همزمان، در زمینه پزشکى نیز مدى بیس (Medibase) ایجاد گردید که پایگاه دادهها بود و به تمامى پزشکان مالزیایى در مورد بیماریها، و درمان و دارو اطلاعات کامل مىداد. سال بعد یک ایستگاه زمینى دیگر ایجاد شد و مالزى به صورت اُپراتور پنج ماهواره بینالمللى و ۱۲ ایستگاه زمینى ملّى در آمد.
نظام خدماتى از قبل موجود، مشتمل بر خدمات انتقال دادهها، پست تصویرى (از جمله مى پاک، داتل، تلیتا، تله فاکس، خدمات مدار اجارهاى داخلى، آتور، برتیکس و نیواسکن)(۵) ، سرویس تلفن خودکار بین شهرى و بینالمللى که به مشترکان داخلى و خارجى خدمات مىداد، تلفن اتومبیل، تلفن سیار رادیویى، خدمات پیج رادیویى و خدمات اجاره کابل تلفن رادیویى، با طرحهاى خدماتى انجام شده در برنامه پنجم تکمیل شد.
در سال ۱۹۸۹ یک تحول دیگر نیز روى داد و اس تى ام دست به ایجاد تلهمیل(Telemail) یعنى پست الکترونیکى زد. با این اقدام مشترکان مى پاک مىتوانستند پیام خود را از راه کامپیوتر بهسراسر مالزى و ایالاتمتحدهآمریکا بفرستند («در مالزى»، ۱۹۸۹، ص۵۷) . طرحهاى دهه ۱۹۹۰ عبارت بودند از: سومین سیستم خدمات تلفنى سیار کشور، دیژیتالین؛ یعنى خط اجارهاى سریع براى مصاحبه از راه دور و سایر خدمات؛ و گسترش دادن جنبه تجارى شبکه خدمات به هم پیوسته دیجیتالىintegrated services Digital Network (ISDN) تا سال ۱۹۹۳ و در نتیجه ارائه مجموعهاى از خدمات (تلفن، تلکس، پست تصویرى و …) در یک خط واحد. انتظار مىرفت در پایان سال ۱۹۹۱ تعداد خطوط جدید تلفنى ۵۰ درصد افزایش یابد.
خصوصىسازى و لیبرالى کردن مخابرات
در دهه ۱۹۸۰ لیبرالى کردن و خصوصىسازى مخابرات به اوج خود رسید. این روند با سیاست ریگان در آمریکا و تاچر در بریتانیا همخوانى کامل داشت. جریانهاى یاد شده معتقد بودند که خصوصىسازى راه حل معضلات توسعه اقتصادى است. در مالزى هم مثل جاهاى دیگر بانک جهانى در زمینه خصوصىسازى اعمال فشار مىکرد. به نوشته لارى کندى (۱۹۸۹) :
اما آنچه که از سابقه سیاستگذارى بخش تلکوم بر مىآید … آن است که لیبرالى کردن و خصوصىسازى نوآورى در سیاستگذارى محسوب نمىشد که نیروهاى خارجى ارائه کرده باشند. اینها عمدتاً ابزارهایى (البته باب روز( بودند که نخبگان سیاسى در رهگذر پیشبرد و مشروعیت بخشیدن فرایند تاریخى باز توزیع ثروت از دولت به اعضاى نخبگان، از آنها استفاده مىکردند (ص ۷) .
جاباتان تلکوم مالزیا رسماً در یکم ژانویه ۱۹۸۷ خصوصى شد، اما توسّل به خصوصىسازى در این بخش به اوایل دهه ۱۹۷۰ بر مىگردد که سیاست اقتصادى نوین دولت مشوق گسترش امکانات بخش خصوصى در مالزى بود(۶) . براى مثال، پرناس، یک شرکت تجارى ملّى، در سال ۱۹۷۳ دست به ایجاد شرکت سهامى پرناس ان اى سى زد تا به تولید ابزارهاى نیمهرسانا و مولتى پلکس (مخابره همزمان چند خبر) بپردازد. ال. ام. اریکسون نیز شرکت پرویرا اریکسون را ایجاد نمود تا ابزارهاى کلیدى سویچینگ بسازد.
لارى کندى (۱۹۸۹) مدعى است که جى تى ام مقاطعههاى پر سودى با شرکتهاى مالزیایى منعقد کرد به طورى که وقتى به پایان دهه ۱۹۷۰ مىرسیم:
یک صنعت مخابراتى خصوصى سالم پا گرفته است که مالایایىها در آن سلطه دارند. اما در عناصر سازنده این صنعت به ناچار دست به ایجاد ارتباطهاى سیاسى زدند و این اقدام در دوره نخستوزیر ماهاتیر محمد به نفع آنها تمام شد. در نیمههاى دهه ۱۹۸۰ بخش تلکوم در زمینه انعقاد قرارداد تنها اختیارات اسمى داشت. این بخش زیر سیطره مهندسانى بود که از سوى مقامهاى دولتى به پستهاى مهمى منصوب شده بودند. با اجراى سیاست خصوصى غنایم بیشترى توزیع شد. در اینجا اجراى سیاست خصوصىسازى چیزى بیش از فرایند بلند مدت توزیع ثروت و قدرت میان معدودى انگشت شمار نبود (ص ۸) .
مخابرات مالزى از نظر کیفیت خوب انتقال و گسترش خدمات تلفنى سابقه طولانى داشت و سرمشقى براى سایر کشورهاى در حال توسعه بود و بانک جهانى نیز به این قبیل کشورها توصیه مىکرد از مالزى سرمشق بگیرند. اما جى تى ام دیگر نمىتوانست پا به پاى توسعه کشور، نیازهاى شتاب گرفته متقاضیان را برآورده سازد. در سال ۱۹۸۰ تعداد متقاضیان تلفن که در نوبت مانده بودند بیش از تعداد سال ۱۹۷۲ بود. سازمان از تأمین بودجه حقوق کارکنان رو به ازدیاد خود عاجز بود. تعداد زیادى از اینان تنها بدان منظور استخدام شده بودند که به بیکاران مالایایى شغلى داده باشند و از مهارت و آموزش کافى برخوردار نبودند (کندى ۱۹۸۹، ص ۱۱) . با این کارکنان، جى تى ام نتوانست به موقع و به سرعت در شبکههاى ارتباطى دادههاى عمومى و سایر تکنولوژیهاى برتر وارد شود. کرافورد (۱۹۸۴) مىنویسد: تلکوم خود را یکنهاد خدمات عمومى در مفهومسنّتى(crowford) مىدانست. اما ظاهراً خود را راهبر و پیشگامى که مأموریتش وارد کردن اقتصاد مالزى به مرحله تکنولوژى برتر و استراتژى بلند مدت توسعه باشد تلقى نمىکرد (ص ۱۳) .
شاید نخستین حرکت جى تى ام در زمینه خصوصىسازى در ۱۹۷۲ بود که شرکت به خاطر خرابکارى در تلفنهاى سکهاى ناچار شد نصب، گردآورى و نگهدارى را به یونیفون اس دى ان بى اچ واگذار کند. یونیفون یکى از شرکتهاى تابعه یونایتد موتور ورکز (united motor works) بود که به سرعت شکل گرفت. معامله را یک مالایایى به نام شمسالدین قادر انجام داد که سال قبل جى تى ام را ترک کرده و به یونایتد موتور ورکز پیوسته بود. شمسالدین قادر بلافاصله بعد از این معامله، یونیفون را خرید و با توسعه و گسترش بیشتر، آن را به صورت یک شرکت مخابراتى درآورد (کندى، ۱۹۸۹، ص ۱۲ و ۱۳) .
به اعتقاد کندى این معامله چراغ سبزى بود که «نهایتاً به ایجاد صنعت تلکوم خصوصى زیر سلطه بومى پوترا انجامید» (ص ۱۲) . کندى مىگوید ۴ شرکتى که سرانجام رهبرى این بخش را به چنگ آوردند (ساپورا هولدنیگ، بینافون، الکتروسکان و سرى کامیونیکیشنز) همگى در تملک کارکنان سابق جى تى ام ـ مثل شمسالدین قادر ـ بود که حوزه کار را بهخوبى مىشناختند و مىدانستند که ظرفیت مخابرات تا چه اندازه است، و از این مهمتر، از نقش موافق بومى پوترا ـ که سیاست نوین اقتصادى تضمین آن بود ـ بهرهبردارى شایانى کردند.
در نیمههاى دهه ۱۹۷۰ این سوداگران بومى پوترا با فروشندگان خارجى شریک شدند تا فوت و فن و دانش، و حمایت مالى و نهادى آنها را کسب کنند، از جمله سوپرا هولدنیگ شریک مادر یونیفون، با زیمنس آلمان؛ و بینافون با ان کى اف کابل، شرکت هلندى شریک شد (کندى، ۱۹۸۹، ص ۱۳) . اونگ (۱۹۸۹) از چند شرکت مختلف مادر نام مىبرد: فیلیپس شرکت مادر بینافون، سومى تومو شرکت مادر یونیفون (ساپورا)؛ اریکسون شرکت مادر الکتروسکان و تأمینکننده کمکهاى خارجى براى سرى کامیونیکیشنز(sri communications) (ص ۹۶) . عبدالکریم اکرام یکى دیگر از کارکنان پیشین جى تى ام بود که توانست بخشى از صنعت را به تملک خود در آورد. او شرکت زال (Zal Enteprise) را بهمنظور تولید وسایل کابینتهاى اتصالى براى جى تى ام ایجاد کرد. بویانگ عبدالله، مدیر کل جى تى ام نیز قبل از بازنشستگى تا حدامکان بر نقش مقاطعهکاران خصوصى در مخابرات افزود و خود نیز سریعاً مقاطعهکار شد (کندى، ۱۹۸۹، ص ۱۴) . سیاست بویانگ در واگذارى مقاطعههاى دولتى بر مبناى درخواست کتبى به مقاطعهکاران به ثبت رسیده (جدول نرخها و قیمتها) اثرات دیر پا و بلند مدتى داشت. در دور اول مقاطعههاى سال ۱۹۷۵ در میان مقاطعهکاران به ثبت رسیده، نام شمسالدین، عبدالکریم و نیز مختار محىالدین، یکى دیگر از کارکنان با سابقه جىتىام به چشم مىخورد. شرکتهایى که بویانگ و زاهارى حسن ـ یکى دیگر از بازنشتگان جىتىام ـ ایجاد کردند نیز بلافاصله به این مقاطعهکاران پیوستند (کندى، ۱۹۸۹، ص ۱۵) .
مدیر کل جى تى ام در سال ۱۹۷۹ تغییر اندکى در سیاستهاى جدول نرخها و قیمتها ایجاد کرد و ترتیبى داد که وزارت دارایى بتواند سهام و کارکنان هر شرکت درخواستکننده را بررسى کند و جى تى ام نیز به کارشناسان هر شرکت دسترسى داشته باشد. شرکتها بر مبناى این برآوردها دستهبندى شدند. دسته الف مىتوانست کارهاى پیچیده و پیشرفته را در مقاطعههاى بالاى یک میلیون دلار انجام دهد؛ دسته ب مقاطعههاى تا حداکثر یک میلیون دلار را و دسته پ حداکثر مقاطعههاى تا ۵۰۰ دلار را بگیرد. از همان ابتدا تنها شرکتهایى که در ردیف الف قرار گرفتند شرکتهاى متعلق به شمسالدین، عبدالکریم و مختار بودند.
بهزعم کندى (۱۹۸۹) اهمیت نظام جدید جدول نرخها و قیمتها را نباید دست کم گرفت چون:
در حد زیادى تلاش رقابتآمیز مقاطعهکاران را تحتالشعاع قرار مىداد و امر واگذارى مقاطعهها را به دست دیوانسالاران مىسپرد … در ثروتها و درآمدهاى مقاطعهکاران شرکت کننده تغییراتى ایجاد مىکرد.نظام جدید تا حد زیادى منبع درآمدهاى سرشار بود. یکى از مقاطعهکاران مىگوید شرکت او از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰ سالانه بین ۲ تا ۳ میلیون دلار مالزى درآمد داشته است … بسیارى از شرکتها که در مورد مقاطعهکارىهاى آتى مطمئن شده بودند و تلاشهاى دولت نیز در جهت رفع موانع توسعهشان عمل مىکرد، شعبههاى جدیدى در عرصههاى تازه مخابرات دایر کردند (ص ۱۶) . مقاطعههاى جدول نرخها و قیمتها به مقاطعهکاران امکان مىداد به تولید کالاهایى مثل تیر تلفن، پوشش جدار لولهها و غیره روى آورند.
دولت نتوانست، پا به پاى این اقدامهاى خصوصىسازى، بودجه کافى براى توسعه جى تى ام فراهم نماید. طى سه برنامه اقتصادى (۱۹۶۶ – ۱۹۸۰) جى تى ام هرگز بیش از نیمى از بودجه مورد درخواست را دریافت نکرد. سرانجام، در برنامه چهارم مالزى (۱۹۸۱ – ۸۵) تمامى بودجه درخواستى ۱۳۹۹ میلیون دلارى جى تى ام بدان اختصاص داده شد به این شرط که کل نظام را بار دیگر رو به راه کند.
هنگامى که در سال ۱۹۸۱ ماهاتیر محمد به جاى حسین عون نخستوزیر مالزى شد، برنامه از پیش تعیین شده مربوط به کارایى و انضباط را به اجرا گذاشت. «نگاه به شرق» یکى از مسایلى بود که وى در مبارزات انتخاباتى مطرح کرده بود. جى تى ام به خاطر گسترش بیش از حد و عدم مهارت کارکنان و در نتیجه عدم کارایىاش سخت مورد توجه نخستوزیر جدید واقع شد. قبل از پایان سال به مدیران جى تى ام دستور داده شد از مقاطعهکاران خصوصى براى مقاطعه دربست۳ استفاده کنند. در میان . این مقاطعهکاران ۴ شرکت درجه الف مقاطعههاى ا تا ۵ میلیون دلارى به ارزش کلى ۶۳۶ میلیون دلار مالزى دریافت کردند. کندى (۱۹۸۹) نشان مىدهد که مقاطعههاى دربست چه تأثیر «مخرب و آنى» بر مخابرات داخلى داشته، چون ۴ شرکت مقاطعهکار، شرکتهاى فرعى دایر کردند تا از طریق آنها مصالح و کار لازم را تأمین کنند، و اینها (عملاً به کارى که توسط تعدادى شرکت کوچک انجام مىشد پایان دادند) (ص ۲۱) . او مىگوید شریک شدن این ۴ شرکت درجه الف با شرکتهاى خارجى موجب تضعیف باز هم بیشتر شرکتهاى خردهپا شد و در نتیجه تعداد شرکتهاى مزبور از ۳۸ به ۶ و بعداً به ۸ رسید (ص ۲۱) .
در سال ۱۹۸۳ شرکت مشاوران آمریکایى آرتور دى لیتل مأمور شد عملى بودن سیاست خصوصىسازى جى تى ام را بررسى کند. همانطور که انتظار مىرفت شرکت مزبور خصوصىسازى را توصیه کرد و با اصرار از دولت خواست بازار شبکههاى ارزش افزوده را سریعاً لیبرالى سازد. آن چهار شرکت درجه الف از جریان لیبرالى کردن سود بسیار بردند. ساپورا هولدنیگ متعلق به شمسالدین پروانههاى صنعتى زیادى از شرکتهاى خارجى اخذ کرد و یکى از شرکتهاى تابعهاش به نام کامتل در اغلب بازارهاى پر سود تلفن سیّار با کیلیاتکوم شریک شد. کیلیاتکوم خود تابع یک مقاطعهکار دربست بود. الکتروسکان، سومین مقاطعهکار دربست، توزیعکننده عمده تجهیزات پایانه «ترمینال» الکترونیکى است و آن هم مانند الکترونیک سیستم با گروه فلیت ارتباطهایى دارد. به زعم کندى (۱۹۸۹) ، «خلاصه اینکه امتیاز واگذارى خدمات پرسود به قدرتمندان سیاسى داده شد و غنایم کمتر به چهرههاى کم نفوذتر رسید» (ص ۲۴) .
خصوصىسازى بخش مخابرات از ۱۹۸۷ آغاز گردید، یعنى بعد از آنکه جى تى ام از تملک دولت خارج شد و سیاریکات تلکوم مالزیا، اس تى ام نامگذارى گردید. به اعتقاد اونگ (۱۹۸۹) هدفهاى خصوصىسازى شامل موارد زیر بود:
کاستن از بار مالى و ادارى دولت، پیشبرد رقابت و بهرهورى؛ ایجاد تحرک در بخش خصوصى و احیاى اقتصادى؛ کاهش مداخله بخش دولتى در اقتصاد؛ نیل به هدف سیاست اقتصادى نوین از طریق افزایش دادن مشارکت بومى پوترا در بخشهاى شرکتى نوین (ص ۹۶) .
امتیاز اس تى ام را وزیر «انرژى، مخابرات و پست» صادر کرد که خود از ۱۹۸۱ ریاست جىتىام را برعهده داشت. وزارت مزبور از اختیارات زیادى برخوردار بود. از جمله مىتوانست اعضاى هیئت مدیره را منصوب کند و «به میل خود» شرایط امتیازهاى بهرهبردارى را تغییر دهد. در حال حاضر دولت تمامى سهام اس تى ام را دارد. سرانجام سهام شرکت در بازار بورس کوالالامپور به فروش گذاشته خواهد شد.
به گفته کندى، در تداوم سیاست خصوصىسازى، فعالیتهاى اس تى ام هنوز هم بر مبناى «نوبتى» (یا اول آنکه اول آمد) انجام مىشود. پروانه عملیات سىسىبى (تلفنهاى سکهاى) به عنوان تابعه شرکت ساپورا هولدینگ، به صورت یک انحصار ملّى ۱۵ ساله و بدون مناقصه صادر شد و در ۱۹۸۹ اس تى ام به قرار گزارشهاى رسیده زیر فشار دائم بوده تا با گروه فلیت در تولید رادیو سلولار(Cellular radio) همکارى کند. کندى مىگوید یک تفاوت وجود دارد و آن اینکه آن اکنون اس تى ام برخلاف سلف خود باید بخشهاى مهمى از خدمات را به رقیبان واگذارد. کندى هشدار مىدهد که:
این رقیبان از طریق فرایند غیررقابتى و توسط یک هیئت قانونى نوپا در دستگاه دیوانسالارى فوقالعاده سیاسى شده برگزیده مىشوند. چنانچه دولت اس تى ام را از خدمات پیشنهادىاش عارى سازد تازه متوجه خواهد شد چه امتیازهایى به نخبگان حاکم داده و در عوض اس تى ام را آن چنان تضعیف کرده که بار دیگر ملّى کردن آن امرى لازم مىشود (ص ۲۶) .
کندى تردیدى در این ندارد که برندگان خصوصىسازى در مرحله شتابزده اول چه کسانى بودهاند. او صحنه راچنین ترسیم مىکند:
دولت با ایجاد نخبگانى در صنعت تلکوم، ابتدا از طریق محدود کردن حوزه بازیگران به بومى پوتراها، و بعد جدا کردن بزرگترها از کوچکترها به یارى مقاطعههاى دربست، با فشار فزایندهاى روبهرو بود که منابع را با شتاب بیشترى به نخبگان واگذارد. خصوصىسازى، همراه با محدودیتهاى ناشى از مقررات جدید دیوانسالارى در ارتباط با ورود به بازار، به ضرورت، یک مکانیسم مشروعیتیافته تقسیم غنایم را میان بازیگران کلیدى ایجاد نمود. هر نوع بحث و استدلال در زمینه پیشبرد هدفهاى سیاست اقتصادى نوین را باید در رابطه با طبیعت تبعیضآمیز پیامدها بررسى کرد. پیامدها به روشنى نشان مىدهند که بعضى از بومى پوتراها بیش از بقیه سود بردهاند (ص ۲۶) .
پیشتر گفتیم که یک مجمع محلى بیش از پیش به صورت پیش شرط مطلوب واگذارى مقاطعههاى بزرگ اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ در آمد. نگرش مرجح، مجمعى بود که منفعت بومى پوترا را در نظر بگیرد. اقلام از مراکز زیر خریدارى مىشد: تجهیزات کلیدى (سویچینگ) از زیمنس و هیتاچى؛ کابل اصلى و اتصالات از فدرال کابل (فوجى کورا) محلى؛ و ۷۵ درصد بقیه از ژاپن، کُره، هلند و هندوستان؛ تجهیزات شبکه انتقال از فوجیتسو، جى تى اى، ان اى سى، آى تى تى؛ و سیستمهاى جى اى سى، پى سى ام از تلهترا و مارکنى ایتالیانا؛ مبادله تلکس از زیمنس، فیلیپس، اریکسون، فوجیتسو، پله سى و ان اى سى؛ تلفنهاى دکمهاى ـ فشارى از نوردرن تلکوم، زیمنس و فاسه (ایتالیا)؛ تجهیزات ارتباطات سیار از موتور ولا، ان اى سى، فیلیپس، پاى و آراف سیستم (استرالیا)؛ تله پرنیت از زیمنس و شرکتهاى دیگر.
در اوایل تا نیمههاى دهه ۱۹۸۰ از تعداد فزایندهاى شرکت خارجى دعوت شد در پیشبرد سریع مخابرات مالزى شرکت کنند. به درخواست دولت مالزى، شرکتهاى دانمارکى و سوئدى امکان تولید تجهیزات تلفنى را بررسى کردند (مالزین دایجست، ۱۵ مه ۱۹۸۳، ص ۷) . در سال ۱۹۸۴ اریکسون سوئد در یکى از مقاطعههاى بزرگ ایجاد شبکه تلفن دیجیتالى برنده شد. سال بعد اریکسون یک کارخانه در کوتابارو احداث کرد تا سالانه ۱۰۰ هزار خط مبادله دیجیتالى تولید کند. این کارخانه یک سرمایهگذارى مشترک بود و ۴۰ درصد سهام پرویرا اریکسون، شرکت محلى، به اریکسون تعلق داشت (بارتولومیو Barthdomew، ۱۹۸۵، ص ۵۷) . از کانادا نیز درخواست کمک شد. دولت کانادا اعلام آمادگى کرده بود تا وامى با شرایط آسان براى طرحهاى مخابراتى در اختیار مالزى قرار دهد و بخش خصوصى متعهد شد کارشناسان طرح را تأمین نماید (مالزین دایجست، ۳۱ مه ۱۹۸۳، ص ۵) .
هنگامى که جى تى ام تصمیم گرفت به منظور ایجاد ستون فقرات نظام مخابرات راه دور مالزى یک شبکه میکروویو ایجاد کند با استاندارد الکترونیک لورنتس اى جى، شعبه آى تى تى آلمان غربى، یک قرارداد ۲۰۰ میلیون دلارى منعقد کرد. استاندارد الکترونیک ضمن همکارى با مقاطعهکاران دست دوم محلى کار را شروع کرد (مینگ ۱۹۸۵، ص ۷) .
در سال ۱۹۸۴ مالزى یک قرارداد ۵ ساله با شرکت سیستم ارتباطى و دفاعى ایتالیایى به نام مارکنى ایتالیانا منعقد کرد تا در کداه (Kodah) یک کارخانه مونتاژ به منظور تولید تجهیزات انتقال دیجیتالى و ارائه خدمات به مشترکان تلفنى دایر کند. شرکت در مالزى شعبهاى داشت به نام مارکنى مالزیا اس دى ان، بى اچ دى (marconi malaysia sdn. Bhd)، که خود شعبه جى. اى. اس اى ان. بى اچ اى. بود. ارزش پنج سال اول قرارداد تقریباً ۲۰۰ میلیون دلار آمریکا بود (مالزین دایجست، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۴، ص ۴) .
سال اولى که اس تى ام به مالکیت بخش خصوصى درآمد تا حدى تزلزل داشت. تعداد متقاضیان تلفن در لیست انتظار به ۱۵۰ هزار نفر رسید، سودها به دلیل قیمت زیاد مکالمات خارجى، و نیز به سبب واگذارى امتیاز خدماتى که خود اس تى ام به آسانى قادر به ارائه آن بود، کاهش یافت (»ناموفقیت«، ۱۹۸۸) . درآمد خالص از ۵۹ میلیون دلار آمریکا در سال ۱۹۸۶ به ۸/۱ میلیون دلار در سال ۱۹۸۷ کاهش یافت. اما خوشبختانه سال بعد باز وضعیت عوض شد و درآمد شرکت به ۹۴/۶۶ میلیون دلار بالغ گردید. بخش بزرگى از این درآمد صرف بازپرداخت دیون ۶/۱میلیارد دلارى شرکت اس تى ام در سال ۱۹۸۸ شد («در مالزى» ۱۹۸۹، ص ۵۷) . در سال ۱۹۸۸ تعداد تلفنهایى که به مشترکان داده شد ۹/۱۲ درصد افزایش داشت و به ۱۲۴۵۶ خط رسید. تلفنهاى سیار نیز ۵۷ درصد افزایش یافت و به ۲۷۳۰۲ مشترک تلفن سیار داده شد. مى پاک ۴۴ درصد افزایش داشت یعنى به ۷۶۳ مشترک خدمات مىداد. رشد پست تصویرى از همه بیشتر بود که سه برابر شد یعنى به ۱۳۶۶۳ مشترى خدمات پست تصویرى داده شد.
اونگ (۱۹۸۹) ضمن مذاکرههاى خصوصى با مقامهاى دولتى درگیر در طرح خصوصىسازى، متوجه وجود نارضایتى در زمینههاى زیر شد:
نخست اینکه واگذارى، صرفاً انتقال یک انحصار دولتى به اس تى ام، یعنى یکى دیگر از انحصارهاى متعلق به دولت بود. هیچ نوع واگذارى سرمایه به اس تى ام در کار نبود و اس تى ام هم همانطور که مىدانیم از هر لحاظ یک شرکت دولتى است … دوم، اس تى ام هنوز هم انحصار شبکه عمومى اتصال (راهگزینى) تلفن، (public switched telephone net work) خاصه خدمات تلفن، تلکس داخلى و بینالمللى را اختیار دارد. با در نظر گرفتن نبود رقابت در خدمات شبکه، معلوم نیست اس تى ام تا چه حد ناچار است کارایى نظام تحویل و توزیع را بهبود بخشد … سوم، اس تى ام هنوز باید مسایل مربوط به سبک و سنگین کردن انگیزه سودبرى با مسئولیت اجتماعى ارائه خدمات تلفنى و تلگرافى را حل کند (صفحات ۹۷ – ۸) .
در رابطه با نکته اخیر، اونگ متعقد است اس تى ام هماکنون در انجام وظایفش در رابطه با مردم روستاها قصور مىورزد. او مىگوید برنامه آتور (ATUR)در آغاز به منظور ارائه خدمات تلفنى به روستاها تدوین شد، اما هزینههاى سنگین نصب، موجب شد تا آتور خدمات را «تنها به سوداگران و به صورت تلفن سیار در اتومبیل» ارائه کند.
در سال ۱۹۸۹ اس تى ام به تجدید قرارداد واگذارى ۱۵ ساله نصب و نگهدارى تلفنهاى سکهاى به یونیفون شدیداً اعتراض کرد. اس تى ام با واگذارى حق امتیاز مخالفت داشت و مدعى بود که در اصل امتیاز مزبور به این شرط به یونیفون داده شد که اس تى ام مسئولیتهاى اجتماعى و از جمله نصب تلفن در روستاها ـ با ضرر و زیانهایش ـ را عهدهدار شود («در مالزى»، ۱۹۸۹، ص ۵۸).
رشد کامپیوترى شدن
ماهاتیر محمد هم مانند همتایانش در میان سیاستگذاران آسیاى جنوب شرقى، به اهمیت کامپیوترى شدن در بهبود تصمیمگیرى مدیریت، بهرهورى شرکت، ارتباطات ادارى و تجارى، و کنترل متمرکز بخوبى واقف بود (رحیم و پنینگز، ۱۹۸۷، ص ۵۴) . مالزى و سنگاپور طرح استفاده از ارتباطات کامپیوترى را نه تنها در حوزه آ سه آن، بلکه در سراسر آسیا در نظر داشتند. گرچه نخستین کامپیوتر در «هیئت الکتریسته ملّى» مالزى در ۱۹۶۶ به کار گرفته شد، اما نخستین نسل کامپیوترهاى اصلى ابتدا در بخش خصوصى به کار گرفته شد (رحیم و پنینگز، ۱۹۸۷، ص ۶۰) .
تقاضا براى گزارش و نقل و انتقال دادهها در اوایل دهه ۱۹۷۰ مطرح گردید. در آن هنگام دادهپردازى از راه دور توسط شرکتهاى چند ملیتى که در پنانگ کارخانه دایر کرده بودند مورد استفاده قرار مىگرفت (رادزى منصور، ۱۹۸۶، ص ۸) . در سال ۱۹۷۳ دولت مالزى یک کمیته مشورتى براى دادهپردازى خودکار در سازمانهاى دولتى ایجاد کرد که کارش توصیه و موافقت با نوع کامپیوترى بود که مىبایست در ادارات دولتى نصب و بهکار گرفته شود (این کمیته در سال ۱۹۸۴ به سطح ملّى ارتقاء یافت و جاباتان پروسان دیتانگارا نامیده شد که کارش سیاستگذارى در زمینه خرید، به کارگیرى، توسعه و هماهنگى کامپیوترها و موارد استفاده از آنها در سازمانهاى دولتى بود).
از سال ۱۹۷۷ تا دست کم ۱۹۸۴، رشد سالانه نصب کامپیوتر در کارگزاریهاى دولتى ۲۵ درصد بود و در فاصله سالهاى ۸۴ -۱۹۷۸ جمع ارزش وارداتى سختافزار کامپیوتر چهار برابر شد و به ۳۰ میلیون دلار رسید (لیم ۱۹۸۴). مثالى در مورد رشد جریان کامپیوترى شدن مىآوریم. در سال ۱۹۸۰ تعداد کامپیوترهاى بزرگ بخشهاى دولتى و خصوصى به ترتیب ۹۶ و ۱۹۹ بود. این رقم دو سال بعد به ۱۵۳ و ۴۷۲ رسید. در پایان سال ۱۹۸۶ بیش از ۱۲۰۰ کامپیوتر بزرگ و دهها هزار کامپیوتر کوچک در مالزى مورد استفاده بود (صدیقى، ۱۹۸۷، صفحات ۱۰۴ و ۱۰۵) .
شاید بتوان بخشى از این رشد را به تصمیم مقامهاى بالاى دولتى و رؤساى اتاقهاى بازرگانى نسبت داد که در گردهمایىهاى اوایل دهه ۱۹۸۰ اعلام کردند تکنولوژى اطلاعاتى باید بخشى از منابع ملّى مالزى شود. در راستاى این تصمیمگیرى اعلام کردند براى متوقف کردن سرقت اطلاعات باید اقداماتى صورت گیرد که از انتقال دادههاى حیاتى کشور به خارج جلوگیرى کند و براى بخشهاى عمومى و خصوصى پایگاه دادهها ایجاد شود.
سایر عواملى که در این رشد دخالت داشتند عبارتند از: بخشودگى ۳۵ درصد مالیات بر کامپیوترهاى وارداتى، معافیت یکساله مالیاتى براى سرمایهگذارى در کامپیوتر (کرافورد، ۱۹۸۴، ص ۱۱) ، تغییر اولویت جى تى ام، توجه و علاقه شخص ماهاتیر محمد به کامپیوترى شدن، دایر کردن برنامههاى کامپیوترى دانشگاهى و برنامههاى پژوهشى مربوطه.
تا قبل از این، بخش مخابرات براى توسعه شبکه نقل و انتقال دادهها اولویت کمى قائل بود و خدماتى که در این زمینهها ارائه مىداد تنها به اجاره مدارهاى نقطه به نقطه درجه صدا محدود مىشد. در سال ۱۹۷۹ شبکه دادهها کنار نهاده شد زیرا برآوردهاى بازارى نشان مىداد که تقاضاى کافى و نیز استانداردهاى بینالمللى براى چنان شبکهاى وجود ندارد. اما در اوایل دهه ۱۹۸۰ جى تى ام تصمیم گرفت شبکههاى دادههاى عمومى را با استفاده از تکنولوژى جعبه اتصال (راهگزینى) (Packet switched Techndoge Trans mission on The switched Telephone network) بهکار گیرد و در حد محدودى انتقال دادهها در شبکه اتصال تلفن (داتل) (Datel=Data) را باب کند. نخستین سیستم بیش از آنکه خدماتى ارائه کند در نقش حامل دادهها عمل مىکرد و در آغاز کار پایگاههاى دادههاى موجود، خارجى بود. طى یک مدت کوتاه جى تى ام خدماتى را عرضه کرد که انتقال دادهها، پست تصویرى و غیره را امکانپذیر ساخت (قبلاً در این باره صحبت کردیم).
ماهاتیر محمد از همان آغاز شخصاً به کامپیوترى کردن دستگاههاى دولتى توجه داشت و بر سودمند بودن آن در پیشبرد رشد اقتصادى و توسعه ملّى تأکید مىکرد. وى به وزیران کابینه توصیه مىکرد «در مورد کاربرد کامپیوتر در همه عملیات سازمانهاى دولتى فدرال و محلى بررسى و اقدام کنند» (کرافورد، ۱۹۸۴، ص ۳۲) . در عمل هم پارهاى از سازمانهاى دولتى (مثلاً سازمان الکتریسته ملّى، بانک نگارا، صندوق صرفهجویى کارکنان، سازمان آمار) در استفاده از کامپیوتر پشگام بودند، و سابقه این استفاده به اوایل دهه ۱۹۷۰ بر مىگردد. جان چین، مدیر عامل کامپیوتر سیستم، ضمن برشمردن خطوط سیاستگذارى طرح شده توسط ماهاتیر محمد مىگوید، نخستوزیر مسئله کامپیوترى شدن را تأیید نمود و مقامهاى برجستهاى را به منظور نظارت بر نیازمندیهاى نیروى انسانى در امر تکنولوژى کامپیوتر و اطلاعات تعیین کرد. دولت مالزى به رهبرى ماهاتیر محمد بودجه کارآموزى کامپیوتر در داخل یا خارج را افزایش داد، تدریس برنامههاى کامپیوترى در مدارس را تشویق نمود و از همه وزیران خواست در زمینه کامپیوتر تعلیم بگیرند (کرافورد، ۱۹۸۴، ص ۱۳) .
استراتژیهاى ماهاتیر در زمینه کاربرد فزاینده کامپیوتر در دستگاههاى دولتى به منظور افزایش کارایى و کاهش هزینههاى دولتى بود، او مىخواست دولت در این زمینه سرمشق بخشهاى دیگر شود و صنعت خدمات کامپیوترى را در کشور تشویق نماید (کرافورد، ۱۹۸۴، ص ۳۳) . دفتر نخستوزیر به مرکز ترویج کامپیوتر تبدیل شد. این دفتر که یکى از بزرگترین سیستمهاى کامپیوترى مالزى را در خود جاى داده بود مقّر کارگزاریهایى بود که مسئول بهبود سیستمهاى مدیریت اطلاعات و استفاده از وسایل دادهپردازى الکترونیکى در دستگاههاى دولت و کنترل و مدیریت فعالیتهاى موجود بودند. سرانجام، شایان یادآورى است که دولت مالزى به اهمیت تکنولوژى اطلاعاتى در طرحهاى توسعه پى برده بود. سه تیا (اات) (SETIA)، یک کارگزارى دولتى که در ۱۹۸۴ برپا گردید، به عنوان نظام اطلاعاتى یکپارچه عمل مىکرد و تمامى کارگزاریهاى دولتى مىتوانستند در امر برنامهریزى و کنترل طرحهاى توسعه از آن استفاده کنند. پایگاه دادههاى سه تیا با تولید طرحها و ثبت آنها، تخصیص بودجه طرح، و گزارش پیشرفت مرحله به مرحله فیزیکى و مادى طرحها سر و کار دارد (عبدالله عزیز و همکاران، ۱۹۸۶، ص ۳۲) . سایر کارگزاریهاى پیشبرد امر کامپیوترى شدن نیز در دفتر نخستوزیرى حضور داشتند. نظام مدیریت اطلاعات رؤساى اجرایى (یا اس ام پى کى اى) که در گردآورى و توزیع تصمیمات مهم وزارتخانههاى گوناگون و بخشهاى دولتى از کامپیوتر استفاده مىکرد، یکى دیگر از این کارگزاریها بود.
با تغییر اولویتهاى دولت در زمینه کامپیوترى کردن در دهه ۱۹۸۰، کارآموزى و پژوهش در این زمینه نیز شدت گرفت. در سال ۱۹۷۹ تنها دو دانشگاه، علوم کامپیوترى را تدریس مىکردند. پنج سال بعد از پنج دانشگاه مالزى چهار دانشگاه علوم کامپیوتر را در برنامه خود گنجانده بودند. سپس مدارس عالى نیز به کامپیوتر روى آوردند و مؤسسه دولتى علوم کامپیوترى همه کارآموزیها را هماهنگ مىکرد (معروف ۱۹۸۴) . بهرغم این همه پیشرفت کارکنان ناکارآزموده به صورت یک معضل کلیدى باقى ماندند. در سال ۱۹۸۵ به دلیل نبود پرسنل متخصص در کامپیوتر ۸۸۰۰ پست خالى مانده بود (صدیقى، ۱۹۸۷، ص ۹۴) .
در سال ۱۹۸۵، آى بى ام مالزى به منظور پیشبرد خدمات کامپیوترى و آموزشى در دانشگاه علوم مالزى و دانشگاه تکنولوژى مالزى ۸۰۰ هزار دلار در زمینه نرمافزار، سختافزار و مهندسى سیستم هزینه کرد. سایر سازمانهاى فراملّى نیز در پیشبرد آموزش کامپیوتر فعال بودند: ان اى سى، آى سى ال و هلوت پاکارد از جمله این سازمانها بودند. بعضى نیز واحد آموزشدهنده را گسترش دادند و کارآموزى دادهپردازى و برنامهریزى در اختیار عموم قرار گرفت، چون به سود حاصله از فروش به مردمى که با کامپیوتر آشنا شده باشند بهخوبى واقف بود.
ادبیات کامپیوتر از راههاى دیگر وارد زندگى مردم شد. روزنامهها هر هفته دو صفحه را به اخبار کامپیوتر اختصاص دادند و در رادیو و تلویزیون نیز برنامههایى براى آشنایى و مهارت در امور کامپیوترى ارائه شد. جوانان و نوجوانان نیز مىتوانستند به طور خصوصى آموزش کامپیوتر ببینند. در کل، محافل سوداگرى نفوذ و تأثیر زیادى بر سیاستگذارى تله ماتیک اعمال کردند و در باشگاههایى مثل جامعه کامپیوتر مالزى، یا انجمن صاحبان صنایع مالزى، تریبونهایى براى مسائل کامپیوترى ایجاد کردند و دورههایى نیز تدارک دیدند. البته چشماندازهاى حساسى که به افسانههاى مربوط به کامپیوترى کردن اشاره داشتند از برنامه آموزشى حذف شده بودند.
ظاهراً همه این کارها به زحمتش مىارزید. در دهه ۱۹۹۰ عامه مردم مالزى نسبت به تکنولوژى اطلاعاتى واکنش مساعد و همه جانبهاى نشان داد. دست کم در میان شهرنشینان مرفه، داشتن یک کامپیوتر، یک VCR و یک مونیتور تلویزیونى براى ضبط و دریافت نیواسکن برناما و برتیکس نیو استرتیز تایمز مد روز بود.
در سال ۱۹۸۵ دو دولت ژاپن و مالزى در مورد توسعه مؤسسه ملّى کامپیوتر و پیشبرد آموزش تکنولوژى اطلاعاتى قراردادى امضا کردند. طرح از سه قسمت تشکیل مىشد: کارآموزى فنى در ژاپن، اعزام کارشناسان ژاپنى به مالزى و تدارک مواد و تجهیزات، تهیه زمین، ساختمان، تسهیلات و پرسنل محلى، و همه هزینههاى عملیاتى را دولت مالزى بر عهده مىگرفت (عبدالله عزیز و همکاران، ۱۹۸۶، ص ۳۲) .
در سالهاى اخیر در کنار تلاش به منظور ایجاد جامعه آشنا با کامپیوتر، دانشگاههاى مالزى و سایر کارگزاریهاى کشور با آهنگى فزاینده به عرصه پژوهش و توسعه وارد شدهاند. برنامه پنجم مالزى (۱۹۸۶ – ۱۹۹۰) در معرفى برنامههاى خود، براى نخستین بار طرح توسعه علوم و تکنولوژى را به مثابه بخشى از مبارزه و تلاش ملّى مطرح کرد. برنامه در خلال ۵ سال ۴۰۰ میلیون دلار را به پژوهش و توسعه فزاینده در عرصههاى الکترونیک خرد، تکنولوژى لیزرى، الکترونورى، زیست تکنولوژى و تکنولوژى نرمافزار اختصاص داد. با مطرح شدن این نیازها، مؤسسه مالزیایى سیستمهاى الکترونیک خرد ایجاد گردید تا ضمن همکارى با دانشگاهها در پیشبرد آموزش کامپیوتر و تکنولوژى الکترونیک تلاش کند (عبدالله عزیز و همکاران، ۱۹۸۶، ص ۲۷) .
با آغاز دهه ۱۹۹۰ بر دامنه و سطح کامپیوترى کردن مالزى افزوده شد، و مالزى به یمن استراتژیهاى دولت در زمینه معافیتهاى مالیاتى براى کامپیوتر و وجود امکانات زیربنایى کافى، در عرصه کامپیوتر به حد بلوغ نزدیک شد. استفاده از کامپیوتر نه تنها در ادارات بلکه در خانهها نیز متداول گردید.
در سال ۱۹۸۷ رشد صنعت کامپیوتر از همه صنایع مالزى بیشتر و سریعتر بوده است و بیش از ۵۵۰ شرکت درگیر این صنعت بودهاند. در فاصله سالهاى ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۷ درآمد ناشى از این صنعت چهار برابر شد و از ۱۳۰ میلیون دلار مالزى به ۵۹۰ میلیون دلار مالزى رسید، و میانگین نرخ رشد ۲۱درصد بوده است (بولتن ارتباط جمعى آسیایى، مارس – آوریل ۱۹۸۹، ص ۷) . در سال ۱۹۸۷ مالزى چهارمین مصرفکننده بزرگ کامپیوتر در آسیا بود، و سال قبل از آن نیز شاهد ۲۸ درصد رشد در استفاده از کامپیوتر در بخش عمومى و ۲۰ درصد رشد در بخش خصوصى بود.
برنامههاى اوایل دهه ۱۹۹۰ حتى رشد بیشترى را نشان مىدهد، چون دولت استفاده از کامپیوترهاى کوچک را در ادارات نقاط دور افتاده معمول کرده، شبکههاى کامپیوتر خرد و کامپیوتر بزرگ را به اجرا نهاده و استفاده از کامپیوتر خرد را در آموزش کامپیوترى معمول ساخته است. بین سالهاى ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۳، تنها وزارت آموزش و پرورش طرح ایجاد کامپیوتر در ۱۱۶۵ دبیرستان را در برنامه خود گنجانده است (بولتن ارتباط جمعى آسیایى، ژانویه – فوریه ۱۹۸۸، ص ۴) .
انجمن صنایع کامپیوترى مالزى (PIKM) در تلاش براى تشویق مصرفکنندگان و خریداران کامپیوتر و مجهز کردن آنها به آخرین تکنولوژى کامپیوترى، و قطع واردات کامپیوترهاى کهنه و ابزار دست دوم، در سال ۱۹۸۹ از دولت خواست مالیات بر واردات و فروش تجهیزات جدید را ۱۰ درصد کاهش دهد. در سالهاى ۱۵ درصد۱۹۸۷ – ۱۹۸۸ از ۶۰۰ میلیون دلار مالزى که صرف سختافزار شد به خرید تجهیزات دست دوم اختصاصیافته بود.
مالزى از سال ۱۹۸۵ به بعد از طریق همکارى و سرمایهگذارى مشترک شرکت ملاوار مالزى و شرکت اَکسِنت تکنولوژى آمریکا خود به تولید کامپیوتر پرداخته است. انتظار مىرفت اکسنت ۲۰۰۱ بتواند ۱۵ درصد و ۱۰-۸ درصد بازار سنگاپور را به خود اختصاص دهد. به موجب قرارداد مشارکت ملاوار ـ اکسنت، مالزى تکنولوژى، امتیاز ساخت، کامپیوترها و اجزاء و قطعاتى را که مىباید وارد مىشد خریدارى مىکرد، و اکسنت کار سرمایهگذارى و مشاوره را عهدهدار مىگردید. ملاوار با شرکت طراحى لینگمن از ایالات متحده آمریکا نیز قراردادى منعقد کرد و شرکت مزبور متعهد شد در تأسیس کارخانه سازنده کامپیوتر در مالزى، به این شرکت خدمات مشاورهاى بدهد (مالزین دایجست، ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۵، ص ۵) .
با وجود این همه دستاورد، ایرادهایى نیز بر این سیاست وارد شده که یکى از آنها به کمى تولید نرمافزار در محل مربوط است. در نتیجه از سال ۱۹۸۵ مالزى براى نرمافزار در مقابل سختافزار اولویت قایل شد. مالزى از همان سیاست آ سه آن، یعنى اولویت دادن به نرمافزار، تبعیت کرد (پییرسPearce ، ۱۹۸۵، ص ۷۳) . در سال ۱۹۸۵ تعداد شرکتهاى تولیدکننده، فروشنده و اجارهکننده نرمافزار در مالزى به ۵۰ بالغ مىشد. انتظار مىرفت صنعت ۹۰ میلیون دلارى نرمافزار تا سال ۱۹۹۰ سى درصد رشد داشته باشد (پییرس، ۱۹۸۵، ص ۷۳) .
ایراد دیگر، فقدان یک سیاست صریحاً اعلام شده در مورد تله ماتیک بود. در دهه ۱۹۸۰ بارها در مورد سیاست کامپیوترى ملّى و نیز کمک به ازدیاد حجم، سرعت و دقت کار برنامهریزى و ادارى دولت سخنانى ایراد شد. در سال ۱۹۸۵ کمیته دادهپردازى خودکار کشور مأموریت یافت سیاست کامپیوترى کشور را تدوین کند و تضمینى به وجود آورد که از تکنولوژى کامپیوتر در مدیریت نوسازى و توسعه ملّى استفاده شود، سیستمهاى مختلف اطلاعاتى دولت را یکپارچه کند، رشد صنعت کامپیوترسازى داخلى را سرعت بخشد و از ایجاد مهارت و پژوهش در این زمینه حمایت به عمل آورد (عبدالله عزیز و همکاران، ۱۹۸۶، ص ۲۷) . مأموریت کمیته بررسى، معضلاتى نظیر بهرهبردارى کمتر از ظرفیت کامپیوترها در بخش عمومى، نبود پرسنل کامپیوترى ماهر، ایجاد قابلیت دولتى، از طریق کاربرد کامپیوتر، به منظور کنترل و استفاده ماهرانه از اطلاعات به نفع اقلیت ممتاز بود (صدیقى، ۱۹۸۷، ص ۱۰۸) .
اینها و معضلات دیگر در ارتباط با کامپیوترى شدن مالزى در مصاحبه سال ۱۹۸۷ صدیقى با ردههاى بالاى حکومتى، دانشگاهى، رسانهاى، و بخش خصوصى انعکاس یافته است. صدیقى علاوه بر مقامهاى طرف مصاحبه در ۹ سازمان دولتى و ۱۲ سازمان غیر دولتى درگیر در امر اطلاعات، طى پخش پرسشنامهاى در ۸۷ شرکت استفاده کننده از کامپیوتر به نتایج قابل توجهى رسید. نتایج مطالعه نشان مىدهد که هر چند پاسخدهندگان کلاً پیدایش زیربناى ارتباطى قویتر را ارج مىنهند اما عدهاى نیز به طور جدى پیامدهاى اجتماعى و اخلاقى کامپیوترى کردن را زیر سؤال بردهاند. نور ابراهیم، وزیر آموزش و پرورش به صدیقى گفت استفادهکنندگان از تکنولوژى اطلاعاتى باید در مورد محسنات و مضرات عصر اطلاعات بحث و مناظره کنند و این مناظره تنها به زمینههاى سیاسى و اقتصادى محدود نشود بلکه پیامدهاى اجتماعى و اخلاقى را نیز در نظر بگیرد (این کار براى همه اعضا آ سه آن ارزشمند است، چون در مورد کامپیوتر به عنوان یک پدیده قدرتمند، انسانى و مقبول تبلیغ مىشود اما از پیامدهاى اجتماعى و فرهنگى استفاده از آن سخنى به میان نمىآید). یکى دیگر از مقامات دولتى گفته است ۴۹ درصد مردم مالزى زیر خط فقر زندگى مىکنند و هیچگونه نفعى از تکنولوژى جدید عاید آنها نمىشود و در همان حال دیگران به یمن پنجساله ما قبل [مصاحبه] و تکنولوژى اطلاعاتى آن، عدم موازنه اجتماعى ایجاد کردند و اقلیت انگشتشمار و ممتاز انحصار فزایندهاى را بر اقتصاد اعمال نمودند. مدیر کل مى موس (Mimos) نگران بود که تکنولوژى جدید اطلاعاتى بهسرعت جامعه مالزى را غرب زده کند. یک دانشگاهى مىگفت نبود سمتگیرى و نگرش خاص نسبت به برخورد با این تکنولوژیها مىتواند موجب حداکثر سر در گمى در جامعه بشود. او معتقد بود که کنترل خارجى بر اقتصاد مالزى با آهنگى سریع زیاد مىشود، و شرکتهاى چند ملیتى روند توسعه مالزى را دیکته مىکنند (صدیقى، ۱۹۸۷، صفحات ۱۲۳ و ۱۲۵).
رئیس کنگره اتحادیه کارگرى مالزى با دیدگاه اخیر موافقت داشت:
در نبود سیاست تهاجمى براى ایجاد قابلیتهاى تکنولوژیکى در داخل کشور، به طورى که محافل اقتصادى محلى بتوانند نقش مهمى را ایفا کنند، این نگرانى وجود دارد که شرکتهاى چند ملیتى بر صحنه مسلط شوند. سیاست امروزین تلهماتیک (اگر اصولاً چنان سیاستى وجود داشته باشد) در مجموع به نفع شرکتهاى چند ملیتى است و براى سوداگران داخلى سودى ندارد (صدیقى، ۱۹۸۷، ص ۱۳۸) .
یکى دیگر از مقامهاى دولتى که رو راستتر صحبت مىکرد (و صحبتهایش جنبه اتهامى داشت) مىگفت: شرکتهاى چند ملیتى مبالغ کلانى پول به حساب پارهاى از وزیران ما به بانکهاى سوئیس واریز مىکنند و اینان در عوض به نفع آنها کار مىکنند و سود کلانى عایدشانمىسازند … نیروهاىواقعپشتصحنه سیاستگذارى تلهماتیک، شرکتهاى چند ملیتى و فراملّىاند و نه دولت (صدیقى، ۱۹۸۷، ص ۱۳۸) .
رحیم و پنینگز (۱۹۸۷) که دیدگاههاى آ سه آن را بررسى کردهاند مىگویند تنها درصد اندکى از کامپیوترها در مقاصد توسعه به کار گرفته شد: از ۲۴۰۲ دستگاه کامپیوتر تنها ۹۱ دستگاه مورد استفاده واقع شد (ص ۹۳) . به زعم این محققان، ۳ درصد کامپیوترهاى آ سه آن در مناطقى مثل کشاورزى، آموزش و پرورش، بهداشت، ترابرى، منابع آب، فواید عامه، ارتباطات، پست، جمعیت و توسعه شهرى – روستایى به کار گرفته شدهاند. سرشناسترین استفادهکنندگان پر مصرف کامپیوتر، ارتش، شاخههاى اجرایى حکومت، شرکتهاى فراملّى، دانشگاههاى بزرگ و مؤسسههاى پژوهشىاند (ص ۸۲) .
در بررسى آمارى مالزى معلوم شد مقامهاى دولتى به کاربرد خاص تکنولوژى اطلاعاتى در زمینه توسعه ملّى، خود اتکایى، رشد اقتصادى، ارتباطات و آموزش بهتر و افزایش اشتغال اعتقادى نداشتهاند. دلیل این امر را نبود یک سیاست صریحاً تعریف شده تله ماتیکى و تمرکز کامپیوتر در شهرها دانستهاند (مناطق روستایى به فراموشى سپرده شدهاند ) (صدیقى، ۱۹۸۷، صفحات ۱۳۹ و ۱۴۱) . آنها معتقد بودند امید دولت در زمینه استفاده از تکنولوژى اطلاعاتى و همگنسازى جماعتهاى مختلف در یک ملت، بر باد رفته است و نه تنها این امید برآورده نشده بلکه تنشهاى قومى در دهه ۱۹۸۰ شدت بیشترى به خود گرفتهاند.
بازسازى رسانههاى گروهى
هنگامى که ماهاتیر محمد برنامه خود را در مورد تغییر سیاست اقتصادى مالزى اعلام کرد از انتظاراتش در مورد رسانههاى گروهى نیز سخن گفت. او انتظار داشت رسانهها حتى بیش از رسانههاى چاپلوس بعد از سال ۱۹۶۹ از دولت پشتیبانى کنند.
ماهاتیر محمد در یک سخنرانى، بدون ذکر مأخذ، از یک کتاب قوم محور بسیار قدیمى آمریکایى به نام چهار نظریه مطبوعات مطالبى «عاریه گرفت» تا به مخاطبان بگوید چرا نظریه «مسئولیت اجتماعى» مناسبترین نظریه براى مالزى است:
تا هنگامى که مطبوعات از خودآگاه است و مىداند که تهدیدى را متوجه دموکراسى مىسازد و آگاهانه به محدود کردن اعمال حق خود مبادرت مىورزد، باید گذاشت بدون مداخله دولت به کارش ادامه دهد (مالزین دایجست، ۱۵ اکتبر ۱۹۸۵، ص ۱) .
ماهاتیر گفت رسانهها باید آزاد باشند اما در مقابل قدرتمندان با خضوع رفتار کنند، و اضافه کرد، درست همانگونه که رسانهها تابع و فرمانبردار سه قوه حکومتى نیستند، این سه قوه هم نباید تابع رسانهها باشند.
نخستوزیر بر نکتهاى تأکید کرد که قبلاً هم دربارهاش سخن گفته بود: آزادى مطبوعات، یعنى حق معدودى سردبیر و هیئت تحریریه که «دیدگاهها و پیشداوریهاى» خود را بیان مىکنند. و افزود:
مطبوعات نهادى نیست که در بهشت برین ایجاد شده و فطرتاً از فضایل برخوردار باشد. مطبوعات قلمرو منحصر به فرد فضیلتها نیست. توسط مردانى ایجاد و اداره مىشود که آنها هم مثل همه افراد دیگر، به حکم آرمانهایشان عمل نمىکنند بلکه نیازها و احساسات پست نیز راهنماى عمل آنها مىباشد. توان یک روزنامهنویس در تأثیرگذارى بر روند حوادث، ناشى از حق فردى او به عنوان شهروند یک جامعه دمکراتیک است (مالزین دایجست، ۱۵ اکتبر ۱۹۸۵، ص ۱).
ماهاتیر در ارتباط دادن این فلسفه با مالزى مىگوید:
در جامعهاى که بر لبه تیغ حرکت مىکند و موازنه بس شکنندهاى دارد، و باید بگویم مالزى در چنین موقعیتى است، جایى که یک واژه نادرست یا حتى درست منجر به فاجعه مىشود، اگر اجازه دهیم آن واژه گفته شود از نظر کیفرى مسئولیم (مالزین دایجست، ۱۵ اکتبر ۱۹۸۵، ص ۱) .
در سخنرانى دیگرى ماهاتیر محمد و معاونش موسى هیتم اعلام کردند که خودسانسورى ـ و حتى سرکوب ـ مطبوعات لازم است. آنها بعضى از روزنامههاى جدید را متهم کردند که موضوعهاى حساسیت برانگیزى را مطرح مىکنند تا خودشان مطرح باشند و تیراژشان بالا برود؛ گفتند که نقش مطبوعات به عنوان واسطه و میانجى تحول، باید بر آرمانهاى حقوق دمکراتیک، نظیر برداشت غرب از آزادى مطبوعات اولویت یابد و مطبوعات به جاى اینکه خصم آرمانهاى حکومتى باشند حامى آنها گردند. در همین اواخر، یعنى فوریه ۱۹۹۰، ماهاتیر محمد به روزنامهنگاران گفت: «خوب است به یاد داشته باشید که ما اگر درباره بعضى چیزها مطلبى ندانیم نمىمیریم. در مورد حق دانستن، زیاد تعصب بهخرج ندهید» (ازنام، ۱۹۹۰، ص ۲۰) .
ماهاتیر در ژوئیه ۱۹۸۱ در روزنامه نیو استرتیز تایمز نوشت «روزنامهنگاران غالباً از ترفند صالح بودن به عنوان حربهاى براى حفظ حرفه خویش ـ و نه به خاطر دموکراسى ـ استفاده مىکنند؛ جماعت مطبوعاتى از آن رو نفوذ زیادى دارند که کسى به آنها رأى نداده و انتخابشان نکرده است؛ تجربه روزنامهنگارى در غرب (خاصه آمریکا) با وضعیت مالزى سازگار نیست؛ آزادى مطبوعات افسانهایست که »آن به اصطلاح لیبرالهاى غربى» اختراع کردهاند تا مقاصد خود را پیش ببرند؛ خبرنگاران خارجى معمولاً بر جریان اطلاعات به مالزى اعمال انحصار مىکنند؛ و غالباً این جریان اطلاعات دقیق نیست (ماهاتیر محمد، ۱۹۸۱، و نیز مالزین دایجست، ۳۰ نوامبر ۱۹۸۱، ص ۲) . اینها فلسفه نخستوزیر مالزى بوده که با گذشت زمان نیز عوض نشده و در مناسبتهاى مختلف آن را ابراز کرده است.
ماهاتیر محمد بهخصوص از دست مطبوعات خارجى دلخور است. او و همکارانش رسانههاى خارجى را متهم مىکنند که تلاشهاى مسلمانان در مسیر توسعه را ناچیز وانمود مىکنند، از اسلام چهره نادرستى ارائه مىنمایند، و در کنترل «صهیونیستها» هستند (ازنام، ۱۹۸۶) . در مارس ۱۹۸۴؛ دولت به منظور خنثىسازى تعداد روز افزون گزارشهاى خارجى که به شاه تازه انتخاب شده مالزى توهین کرده بودند، کمیتهاى بر پا ساخت. در اوائل دهه ۱۹۹۰ یکى از هدفهاى آشکار دولت مالزى ارائه تصویر مثبتى از کشور در مطبوعات بود. در آن هنگام دولت مالزى برشهاى خبرى را در اختیار خبرگزاریهاى اروپا و آمریکا قرار مىداد تا بینندگان آنها تصویر «درستى» از رویدادهاى مالزى در اختیار داشته باشند. بىاعتمادى ماهاتیر به مطبوعات غربى در اقدامهایى که در سالهاى ۱۹۸۴ و ۱۹۹۰ اتخاذ شد منعکس گردید. در این سالها، برناما، یعنى خبرگزارى زیر کنترل دولت، تنها توزیعکننده خبر از خبرگزاریهاى خارجى بود.
دولت ماهاتیر، در کنار تقویت نقش برناما در مخابرات و جریانهاى خبرى محلى، منطقهاى و داخلى، به شیوههاى دیگر نیز بر ارتباطات اعمال کنترل کرده است. ترتیباتى داده شده که شرکتهاى رسانهاى کلیدى زیر کنترل آهنین دولت یا حزب حاکم بازسازى گردند؛ مقررات و قوانینى وضع کرده که بر رسانهها تأثیر زیادى گذاشتهاند؛ روزنامهنگارانى چند را توقیف کرده؛ بعضى از نشریات داخلى را تعطیل نموده، و پارهاى از انتشارات خارجى را در فهرست سیاه قرار داده است.
تقویت خبرگزارى دولتى
همگام با تصمیم دولت در این مورد که برناما به صورت تنها توزیعکننده اخبار خارجى درآید، خبرگزارى مزبور ارتقاء پیدا کرده و خدمات مختلفى را عرضه مىکند. در این نوسازى، کامپیوترى کردن نقش حیاتى داشته است. برناما در ۱۹۸۴ با صرف یک میلیارد دلار آمریکا نخستین خبرگزارى ملّى آسیا – و یکى از نخستین خبرگزاریهاى جهان سوم ـ بود که کاملاً کامپیوترى شد(۷) . اما همزمان با این توسعه، دولت مالزى در اجراى کاهش سراسرى بودجه، سهم بودجه خبرگزارى را کاهش داد و برناما مجبور شد بازارهاى دیگرى براى متاع خود بیابد. در نخستین روزها دولت ۱۰۰درصد بودجه برناما را تأمین کرد اما در سال ۱۹۸۹ کمک دولت تنها ۳۰ درصد بودجه برناما را تشکیل مىداد.
قدر مسلم این که برناما نمىتوانست به پایگاه رسانهاى کوچک مالزى به عنوان منبع حمایتى قناعت کند (۳۰ روزنامه، که تنها ۵ یا ۶ تاى آنها تیراژ بالایى دارند). ۲۰ درصد هزینه برناما را رسانهها تأمین کردند (احمد، ۱۹۸۵) . برناما تنوعطلبى را در دستور کار خود قرارداد، ابتدا سرویس خبرى مالى ایجاد نمود: برناما آسوشیتدپرس ـ داوجونز تلریت ((Bernama Ap/Dow Jones Telerate در ۱۹۸۴ بهمنظور استفاده جامعه شرکتهاى بینالمللى مقیم مالزى به راه افتاد. نیواسکن آخریناخبار را وارد پایانه ویدئویىکرد؛ اینکار در آغاز، یعنى درسال ۱۹۸۵ به منظور استفاده در هتلها، رستورانها، بانکها و سایر کانونهاى خدماتى شروع شد. سرانجام نیواسکن به دو شاخه هتل اسکن و کورپورت اسکن تقسیم شد، که دومى عمدتاً به فعالیتهاى پولى و بازارى مربوط مىشد(۸) . دولت به برناما توصیه کرد ارتباط تنگاتنگ خودرا با بورساوراق بهادار کوالالامپور و بورس کالاهاى کوالالامپور حفظ کند تا بتواند اطلاعاتى به مشترکان خارج از پایتخت عرضه نماید (راجان Rajan، ۱۹۸۵، ص ۲۲۰) . در فاصله سالهاى ۱۹۸۴ و ۱۹۸۷ تعداد خدمات جدید بهسرعت رشد کرد. از جمله این خدمات بونیکوت بود که اخبار بازارهاى مالى و کالاها در سراسر جهان را به صورت «زمان واقعى» (real.time) در دسترس قرار مىداد؛ سرویس خبرهاى خارجى برناما که به قول خبرگزارى برناما «کاملترین سرویس خبرى جهان» در مالزى بود؛ خدمات تلکس و تله پرنیتر که ۲۴ ساعته در دسترس تمامى سازمانها و رسانهها بود؛ آرشیوهاى آ سه آن که اخبار منطقه را در اختیار متقاضیان قرار مىداد؛ سرویس خبرهاى داخلى برناما؛ سرویس خبرى ژاپن (به زبان ژاپنى و انگلیسى خلاصه خبرها و اطلاعات بازار را به قصد ایجاد پیوند بین مراکز تجارى بزرگ با مالزى و آسه آن پخش مىکرد)؛ سرویس اقتصادى برناما اخبار لحظه به لحظه اقتصاد ملّى و بینالمللى را از خبرگزاریها مىگرفت؛ خدمات کتابخانهاى و اطلاعاتى برناما، یک شبکه اطلاعاتى که اخبار و اطلاعات سرویسهاى خبر برناما و روزنامههاى گوناگون را در برمىگرفت. سرویس بستهبندى برناما که مجموعه اطلاعات بستهبندى شده (روزانه یک میلیون کلمه) را در اختیار روزنامهنگاران «متخصص و گروههاى منافع» قرار مىداد؛ و برناما یو. ان. اس. که نوعى روابط عمومى براى معرفى فراوردهها و خدمات در سطح جهان بود.
بدیهى است ایجاد این همه بولتن در طیف پایانناپذیر موضوعها بسیار پرهزینه بود و خبرگزارى در سال ۱۹۸۷ از نظر مالى وضع نابهسامانى داشت و در «زمینه بازپرداخت بدهىهایش به بعضى از خبرگزاریهاى خارجى با مشکل روبهرو بود»، خبرگزاریهایى که از سال ۱۹۸۴ اخبارشان از طریق برناما پخش شده بود (فار ایسترن اکونومیک ریویو(far Eastern Economic Review،(۵ فوریه ۱۹۸۷) . سال بعد برناما تمامى گزارشگران خارجى را سریعاً کنار گذاشت و تمامى خبرنگاران خود را از پایتختهاى آ سه آن، به جز سنگاپور ـ فراخواند (همان منبع، ۳۱ مارس ۱۹۸۸) .
برناما موفق شد که بودجه خود را از ۸۴/۱ میلیون دلار آمریکا در سال ۱۹۸۶ به ۴۹۰ هزار دلار در سه سال بعد کاهش دهد اما مدام درصدد یافتن منابعى براى حصول به خودکفایى بود. در سال ۱۹۹۰ اصلاحیههایى بر نظامنامه برناما افزوده شد تا برناما بتواند درآمد بیشترى کسب نماید. اصلاحیهها در اساس حق انحصارى دریافت خبرهاى پولساز را به برناما دادند، البته برناما از سال ۱۹۸۴ این کار را به یارى بخشنامههاى دولتى انجام مىداد. به دلیل ابهام در عبارتپردازى اصلاحیهها و تمایل مالزى به ازدیاد کنترل بر مطبوعات، انتقادهاى زیادى از اصلاحیه به عمل آمد.
خبرگزارى، تنها یکى از تشکیلات رسانهاى است که دولت یا گروههاى بسیار نزدیک به آن، مالکیت یا کنترل آن را بر عهده دارند. طى دهه ۱۹۸۰ مالزى هم مانند همسایهاش سنگاپور، در این حوزه کنترل زیادى را اعمال نمود.
بازسازى مالکیت رسانهها
به دنبال اصلاحیه مطبوعات چاپى در سال ۱۹۷۴، که خواستار اکثریت داشتن مالکیت محلى در رسانههاى گروهى بود، روزنامهها به بازسازى ساختار مالکیت و نسبت سهام خود اقدام نمودند، و در این راستا غالباً از یکى از اجزا و عناصر دولت باریسان ـ عمدتاً سازمان ملّى مالایاى متحد (یوامان اُ.) یا انجمن چینىهاى مالزى (ام سى اى) ـ کمک گرفتند. مثلاً انتشارات استار در ۱۹۷۷ توسط هوارن هولدینگ ـ شرکت سرمایهگذارى خصوصى ام سى اى ـ خریدارى شد و مجموع سهام حزب به ۷۵درصد رسید (لنت ۱۹۸۴ ب، ص ۲۸) . شرکت کامون تینگ. (Kamunting) درسال ۱۹۸۹ مالتى پرپُز هولدنیگ(Multipurpose Holdings) را که شاخه بدهکار امسىاى بود (مالک شد و در اواخر سال ۱۹۸۹ کنترل انتشارات استار را به چنگ آورد و سهم خود را تا ۵۱ درصد افزایش داد. حالا دیگر لازم بود میان مالکان جدید و ام سى اى در مورد کنترل تحریریه روزنامه تفاهمى صورت گیرد (بولتن ارتباط جمعى آسیایى، نوامبر ـ دسامبر ۱۹۸۹، ص ۴) . یو. ام. ان. اُ. از مدتها پیش درصدد بود انتشارات استار را بخرد و عدهاى از منتقدان معامله سال ۱۹۸۹ را ادامه همان نیت دانستند چون کامون تینگ از قبل با دیم زینالدین وزیر دارایى روابطى داشت («کامون تینگ معامله مىکند»، ۱۹۸۹) .
مطبوعات گروه نیو استرتیز تایمز و گروه یوتاسان از نظر مالکیت و مدیریت به وسیله شبکه پیچیدهاى از شرکتها و افراد به یو. ام. ان. اُ. مربوط مىشدند. روزنامههاى دیگر نیز، از جمله نانیانگ سیانگ پائو، سین چو جبیت بوه و تونگ بائو با یو ام ان اُ یا ام. سى. اى پیوندهاى محکمى دارند و سه روزنامه تامیل زبان در سیطره یکى دیگر از شرکاى عمده باریسان، یعنى کنگره هندیان مالزیا، قرار دارند.
در سال ۱۹۸۳ در مدیریت نیو استرتیز تایمز تغییرات گستردهاى پدید آمد و یک رشته انتصابهاى سیاسى صورت گرفت. تغییرات هنگامى روى داد که در مدیریت «فلیت هولدنیگز» (و شرکت یو. ام. ان. اُ.) و بازویش گروه فلیت که مالک نیو استرتیز تایمز بود، تغییرات عمدهاى روى داد. حاصل تغییرات آن شد که در ژوئیه ۱۹۸۲ هر دو شرکت فلیت تحت ریاست دیم زینالدین، نماینده کداه در پارلمان قرار گرفت. زینالدین در سال ۱۹۸۴ وزیر دارایى شد و در بسیارى از سوداهاى رسانهاى و غیررسانهاى دست داشت. نام او و نام موسى هیتم، معاون نخستوزیر، به عنوان منابع سیاسى و اقتصادى هارینناسیونال، روزنامه باهاسا ـ مالزىزبان که از ژانویه ۱۹۸۴ دایر شدهبود ـ مدام تکرار مىشد.
در بازسازى نیو استرتیز تایمز از هفت عضو هیئت مدیره، پنج نفر کنار رفتند و هیئت مدیره چهار نفرى جدید جاى آنها را گرفت. از اعضاى باقىمانده در هیئت، یکى داتوک یونسالدین، سردبیر سابق تان سرى لى سیویى(Tan Sri lee siew yee) بود. یونسالدین دستیار و مشاور تانکو رزالى حمزه وزیر دارایى وقت مالزى، بدان سبب در پست هیئت مدیره ابقا شد که با مقاطعهکاران پیوند محکمى داشت. انتصاب دو عضو تازه هیئت مدیره، جنبه سیاسى داشت. عزت کمالالدین حقوقدانى بود که پست کوچکى در یو ام ان اُ داشت. برادر او نیز منشى معاون نخستوزیر بود. سلیم قاسم پزشک و عضو هیئت مدیره کى دیسکانت هوس بود. داتوک عثمان هاشم بانکدار نیز در هیئت مدیره دیسکانت و فلیت هولدنیگز عضویت داشت. دولت مدعى بود این تغییرات در راستاى ازدیاد کارایى بوده، اما منتقدان مىگفتند ماهاتیر محمد نخستوزیر خواسته است بدین وسیله چهرههاى همدلانهترى را در هیئت تحریریه روزنامه جاسازى کند و بر قدرت و نقش زینالدین بیفزاید. زینالدین در تصمیمهاى روزمره نیو استرتیز تایمز مداخله فعال داشت (سیگال segal / 1982).
ارتباط روزنامهها با دولت و نخبگان حزب حاکم مستلزم ارتباطگیرى با تعدادى از شرکتهاى داخلى و فراملّى بود. براى مثال نشنال اکو، و شین مین دیلى نیوز در مالیکت تان کونسوان، رئیس ام سى اى بود که قبل از توقیف شدن به اتهام فساد، در دهه ۱۹۸۰، صدها شرکت را مالک بود که در زمینههاى مختلف، از جمله نجات کشتیها، مستغلات، سرمایهگذارى، کشت و صنعت، هتل، قمارخانه، تجارت، مالیه و کشتیرانى فعالیت داشتند(۹) . ریاست هیئت اجرایى مالتى پرپُز هولدنیگز، یک مجموعه متنوع و گسترده، و یکى از واحدهاى سرمایهگذارى ام سى اى، که با فیکام پى ال سى پیوندهایى داشت، با تان بود. فیکام ۵۰ شعبه در اروپا داشت و در ساخت ابزارهاى علمى و ویدئویى فعالیت مىکرد.
اما درهم تنیدگى دولت و شرکتهاى بزرگ در هیچ کجا به پاى نیو استرتیز تایمز نمىرسد. گروه فلیت، شرکت مادر نیو استرتیز تایمز، ابتدا به منظور خارج کردن رسانههاى چاپى از کنترل چینىها و خارجیان به وجود آمد. در سال ۱۹۷۲ شرکت ۶/۱۴ میلیون دلار آمریکا بابت ۸۰ درصد سهام نیو استرتیز تایمز پرداخت کرد و آن را از استرتیز تایمز سنگاپور خرید. ۲۰ درصد بقیه هم در سال ۱۹۸۳ توسط دازا، شرکت متعلق به زینالدین خریدارى شد. دازا این سهام را به نیابت فلیت خرید. سال بعد فلیت، دازا را خرید و چنین شایع شد که نیو استرتیز تایمز با استفاده از پولهاى خود سهام خویش را خریدارى کرده است ـ که این در واقع نقض ماده ۶۷ قانون شرکتها بود (سى وارد SEAWARD / a1987) .
تا اواخر دهه ۱۹۸۰، گروه فلیت و نیو استرتیز تایمز از طریق مالکیت ۱۵۰ شرکت مخابراتى، روابط عمومى، مجله، کامپیوتر، ترابرى، تأسیسات تفریحى ساحلى، هتل، بیمه، توسعه و بانکدارى به هم پیوند خوردند. فلیت تنها در سال ۱۹۸۷ اقدام به خرید مجموعه مرلین هتل کوالالامپور کرد که ۱۱۰ میلیون دلار ارزش معامله بود، و سهام خود را در نخستین تلویزیون خصوصى مالزى تلویزیون ۳ (TV-3) به ۷۰درصد افزایش داد. سیستم تلویزیون مالزیا، شرکت مادر تلویزیون ۳ در ۱۹۸۸، ۲۲ درصد سهام کولد استوریج مالزى را خریدارى کرد. ۱۰ درصد از سهام کولد استوریج نیز به گروه مطبوعاتى نیو استرتیز تایمز تعلق گرفت. مدیران صندوقهاى خارجى از این معامله به خشم آمدند و گفتند اس تى ام هیچ وجه اشتراکى با کولد استوریج که شرکت سازنده، توزیعکننده و فروشنده مواد و فراوردههاى غذایى است، ندارد (سى وارد، b 1988، ص ۶۷) .
ابر تیرهاى بر بسیارى از فعالیتهاى فلیت سایه افکند که تا حدى به دلیل ارتباط دیم با گروه بود. فلیت به نفع دولت ماهاتیر در روزنامه دخل و تصرف مىکرد، نحوه خرید گروه نیز علت دیگر این مشکل بود. نقش دیم در رسانهها، فعالیت اقتصادى و دولت در دهه ۱۹۸۰ نقشى بحثانگیز بوده است. دیم به عنوان نامزد یو ام ان اُ رئیس فلیت و به نوبت رئیس نیو استرتیز تایمز، تلویزیون ۳، گروه مالکان هتل یعنى فابر مرلین بود. به عنوان نامزد دولت، رئیس پر ملابى اچ دى بود. علاوه بر اینها، او و شرکتهاى تحت کنترل خانوادهاش در عملیات مربوط به زمین، صنعت، کشت و صنعت و بانکدارى دست داشتند. یو اى پى، بنگاه معاملات زمین و مسکن که در نوع خود بزرگترین شرکت محسوب مىشد، از داراییهاى شخصى او بود. یو اى پى ۳۶ درصد زنجیره سینمایى برادران شاو را نیز در تملک داشت.
در سال ۱۹۸۴ کل داراییهاى دیم در فهرست شرکتهاى بورس سهام به ۱۵۱ میلیون دلار آمریکا بالغ مىشد. اما برآورد مىشد که مجموع داراییهایش به ۲۵۹ میلیون دلار برسد («سلطان خجل کابینه» cabinet shy Tycoon، ۱۹۸۴) . سؤالاتى در رابطه با ارتباطهاى دیم و ماهاتیر محمد و نیز قرار گرفتن او در پستهاى مولد ثروت، قدرت و دارایى مطرح گردید. یکى از صاحبنظران نوشت: دیم در پست وزرات دارایى «آنچنان آلوده خواستها و معاملات تجارى شخصى و غیرقانونى شد که اصلاحات ادارى و سیاستگذارى او در بوته ابهام باقى ماند» (سى وارد، a 1988، ص ۵۲) . رسانههاى مالزى که اکثر در مالکیت هواداران حزب حاکماند بسیارى از این مباحث را ناشنیده گرفتند و هر خبرنگار خارجى که قصد گزارش این مسائل را داشت اخراج گردید.
سالهاى سال رسانههاى مطبوعاتى استرتیز تایمز متهم بودند که بلندگوى دولتند و به مخالفان دولت فرصت ابراز نظر نمىدهند. این امر هنگامى کاملاً بدیهى شد که دسته رازالى رهبرى ماهاتیر محمد را به مبارزه طلبید، ولى نتوانست نظر خود را از طریق مطبوعات به گوش مردم برساند. سردبیر نیو استرتیز تایمز، منیر محمد، در ۱۹۸۶ دیدگاه هیئت حاکمه را بهخوبى بیان کرده است:
مىدانم که ما به طرفدارى از دولت، محافظهکارى و کتمان حقایق مشهور شدهایم. اما ما نمىتوانیم با احساسات مردم بازى کنیم یا هشدارهاى بیهوده بدهیم. ما به جاى ضربهزدن به اساس کشور، در ساختن آن نقش داریم («نبرد بهخاطر خوانندگان انگلیسى مالزى»، ۱۹۸۶)
عملیات سوداگرانه فلیت نیز همه را مظنون کرد. گفته مىشد فساد و فعالیتهاى غیرقانونى فلیت در شکل ارسال مخفیانه پول به خارج و موارد پیش گفته، خرید سهام نیو استرتیز تایمز با پولهاى نیو استرتیز تایمز بوده است. گروه فلیت در سالهاى ۱۹۸۶ – ۸۷ از طریق فروش املاک، با مساعدههاى کوتاه مدت از پولهاى فراوان نیو استرتیز تایمز، مبلغ ۱۹۸ میلیون دلار مالزى به چنگ آورد (سى وارد، b 1987، ص ۵۹) .
قانونگذارى و محدودیتهاى مطبوعات
بسیارى از قوانین مطبوعات در دهه ۱۹۸۰، مکّملى بر زرادخانه از پیش موجود قوانین مطبوعات بود که ماهاتیر محمد به یارى آن مطبوعات را کنترل مىکرد. قانون بنیادین نشر و چاپ، یعنى قانون مطبوعات و انتشارات چاپى (پى پى پى آ = PPPA) در ۱۹۸۴ و ۱۹۸۷ اصلاح شد. قانون امور محرمانه و قانون پخش نیز به ترتیب در سالهاى ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ تقویت گردیدند. اصلاحیه ۱۹۸۴ پى پى پى آ که به منزله تهدید تعرضآمیزى به آزادى مطبوعات تلقى شد مطبوعات و انتشارات محلى و خارجى را از نشر مطالب توهینآمیز به اصول مالزیایى منع مىکرد. به موجب اصلاحیه، مسئولیت مطالبى که در مالزى منتشر مىگردد با چاپکنندگان است. اصلاحیه مىافزاید که اگر یک نشریه خارجى به نظم عمومى، اخلاق، امنیت، روابط با هر دولت یا کشور خارجى، منافع ملّى یا عمومى پیشداورى داشته باشد مىتوان جلو نشر آن را گرفت. ناشران خارجى باید قبل از پخش مطالب منتشره خویش در مالزى، سپردهاى نزد دولت مالزى بسپارند و چنانچه مقررات دولتى مالزى رعایت نشود این سپرده ضبط خواهد شد (لنت ۱۹۸۹) .
اصلاحیه مزبور موجب انسجام قانونهاى قبلى مطبوعات: پى پى پى آ ۱۹۴۸ (تجدیدنظر شده در ۱۹۷۱) ؛ قانون کنترل مطالب چاپ شده وارداتى ۱۹۸۵ (تجدیدنظر شده در ۱۹۷۲) ؛ و ماده ۲۲ قانون امنیت داخلى گردید و اعتراضهایى را به دنبال آورد. منتقدان، حتى افراد هوادار دیدگاههاى دولت مىگفتند این نوع انسجام به معنى نقض قانون اساسى و گاهى به سوى حکومت خودکامه است. آنها نیازى به قانونگذارى بیشتر نمىدیدند و معتقد بودند قوانین ۱۹۴۸ و ۱۹۵۸ به قدر کافى کارایى دارند (کلد، b 1984) .
اندکى قبل از تصویب اصلاحیه ۱۹۸۴، دولت قانون امور محرمانه را نیز به نحوى اصلاح کرد که باعث مرعوب شدن مطبوعات گردید. به موجب اصلاحیه مزبور مقامهاى دولتى موظف بودند به محض آگاهى از اینکه کسى به اطلاعات طبقهبندى شده نزدیک شده است به پلیس گزارش دهند. مقاماتى که در این امر قصور ورزند به حبس تا ۵ سال محکوم خواهند شد. در تعریف محرمانه گفته شده است: هر نوع اطلاعاتى که به طور محرمانه از سوى یک مقام دولتى در اختیار مقام دیگر گذاشته شده باشد و یا کسى به خاطر مقامش در دستگاههاى دولتى کسب کرده باشد. ارتباط با یک «عامل خارجى» موجب مىشود که فرد تحت پیگرد قانونى قرار گیرد، اعم از اینکه اطلاعاتى به او داده باشد یا نداده باشد. حداکثر مجازات این جرم ۷ سال حبس یا ۱۰ هزار دلار جریمه است. مخالفان این قانون مىگویند عبارتبندى قانون طورى است که موجب محدودیت دسترسى به اطلاعات مىگردد ولو اینکه امنیت ملّى در خطر نباشد و بنابراین دیوانسالارى مىتواند با توسل به حربه این قانون اقدام به سوء استفاده نماید. قانون امور محرمانه و اصلاحیههایش دوبار در ۱۹۸۵ علیه روزنامهنگاران به کار گرفته شدند. اصلاحیه سال ۱۹۸۷ پى پى پى آ به وزیر کشور اختیار تام مىدهد تا از نشر یا ورود هر نوع مطلب چاپى «که احتمال خطرى را براى افکار عمومى دارد» جلوگیرى کند و براى «چاپ بدخواهانه اخبار نادرست» مجازاتهاى سنگینى در نظر گرفته است. تغییر در قانون پخش به وزیر اطلاعات اختیارات تام داده است تا همه برنامههاى رادیو تلویزیون را زیر نظر بگیرد و مطمئن شود که «با سیاست دولت انطباق دارند».
دولت ماهاتیر محمد مطبوعات را در چند مورد سرکوب کرد: در ۱۹۸۳ نشریه ماهانه نادىانسان را به جرم چاپ مقالاتى علیه روابط دیپلماتیک مالزى و همسایگان توقیف نمود؛ ناشر و سردبیر وطن را توقیف و زندانى کرد؛ توزیع وال استریت ژورنال آسیا را به مدت سه ماه در سال ۱۹۸۶ قدغن ساخت، چون مقالاتى در مورد فساد بانکى و سوء مدیریت اقتصادى دولت نگاشته بود؛ از اکتبر ۱۹۸۷ تا مارس ۱۹۸۸ استار، وطن، سین چو جیت پوه را به خاطر دامن زدن به اختلافات نژادى توقیف نمود.
موارد دیگرى از سانسور یا اقدام به سانسور وجود داشته که بحثانگیزتر از همه تلاش در منع انتشار اخبار مربوط به رسوایى مالى بومى پوترا مالزیا فینانس به مبلغ یک میلیارد دلار آمریکا بود.
قوانین پارلمانى متعدد و سایر سیاستگذاریها محدودیتهایى را در مالزى ایجاد کرده است. براى مثال، حقوق بنیادین مذکور در قانون اساسى را مشروط یا تعدیل کردهاند و در این راه یکهزار اصلاحیه قانون اساسى، پارلمانى، قدرت اضطرارى و اقدامات دولتى تصویب شده است. از اینها که بگذریم، قوانین متعدد مربوط به اعلام وضع فوقالعاده که در خلال بحرانها به تصویب رسیده هنوز به قوت خود باقى مانده است، از آن جملهاند قوانین خشنى چون قانون امنیت داخلى، مقررات اختیارات ضرورى، قانون اجتماعات ۱۹۸۱ (اصلاح شده در ۱۹۸۲) ؛ قانون دانشگاهها و دانشکدهها (لنت، a 1984 ، ۱۹۸۹) .
جمع بندى
بازسازى و طراحى مجدد زیربناى اقتصادى و سیاسى مالزى در دهه ۱۹۸۰ بهرغم ادعاهاى استراتژیستهاى توسعه، عمدتاً به سود داراها و به زیان نادارها تمام شد. سیاست صنعتى شدن صادرات، قدرت زیادى را در دستهاى نخبگان سیاسى و اقتصادى قرارداد، نخبگانى که عمدتاً به حزب حاکم وابسته بودند و حزب حاکم نیز قدرت تقریباً انحصارى خود را بر همه بخشها اعمال نمود. سایر سیاستها نیز بطور جنبى به رده فوقانى جامعه کمک کردند. برنامههاى خصوصىسازى عمدتاً به معناى آن بود که مالکیت از دست دولت به دست مجموعهها و شرکتهاى داخلى یا بینالمللى افتاده، ضمن اینکه تحول یک جامعه اطلاعاتى بیش از آنکه به نفع تودهها باشد به سود شرکتهاى بزرگ بوده است. صنایع در حال رشد مخابراتى و کامپیوترى به نوبه خود در انحصار اقلیتى انگشتشمار از افراد و گروهها قرار گرفت.
در رابطه با ورود شتابزده مالزى به عصر اطلاعات مسایل چندى مطرح شده است، از جمله نبود یک برنامه دقیقاً تعریف شده سیاستگذارى تله ماتیک؛ اینکه قابلیت دولت در امر استفاده از کامپیوتر به منظور کنترل اطلاعات – یا دخل و تصرف در آن – به سود اقلیت ممتاز تمام شده است؛ پذیرش نفوذ و تأثیر فرهنگ غربى؛ و مبارزه گروههاى نخبه رقیب براى کنترل تودهها، به جاى تلاش هماهنگ براى ارتقاى تودههاى مبارز.
پینوشت
۱. شاهراه مخابراتى آسیا پیوند ارتباطى – مخابراتى آسیا با غرب از راه ماهواره و دور زدن کابل آتلانتیکى است.
2. این طرح، بزرگترین شرکتهاى مخابراتى جهان را که در سنگاپور گرد آمدند تا نحوه شرکت خود در طرحرا ارزیابىکنند، جذبنمود. سهبخش نخست اینشبکه سنگاپور، مالزى، برونئى و فیلیپین را در بر مىگرفت و بنا بود تا دسامبر ۱۹۹۱ تکمیل شود.
3. جامعه چینىها مدعى است که درصد بومى پوترا از بخش شرکتهاى خصوصى بالاتر از اینهاست. آنها مىگویند در سال ۱۹۸۳ بومى پوتراها ۵۰ درصد کل معادن؛ ۴۵ درصد شرکتهاى کشاورزى؛ ۷۰ ـ ۸۰ درصد مالیه و بانک؛ ۱۸ درصد تولید صنعتى؛ و ۱۵ـ ۱۰ درصد صنایع ساختمان را در کنترل داشتند (فار ایسترن اکونومیک ریویو، ۲۲ ژوئن ۱۹۸۶، ص ۲۹) .
4. در سال ۱۹۸۳ جوّ گسترش طلبانهاى بر این بخش حکمفرما بود و انتظار مىرفت ۶/۱ میلیون تلفن طى دو سال عرضه شود. بنا به پیشبینى طرح تعداد خطهاى تلفن در کوالالامپور از ۱۸ براى هر صد خانوار به ۴۲ افزایش مىیافت، اما طرح، هزینه سنگینى داشت. براى مثال بودجه توسعه بخش مخابرات در سال ۱۹۸۱ به ۶۳۰ میلیون دلار بالغ مىشده است.
5. مى پاک در نوامبر ۱۹۸۴ گشایش یافت و کار آن، انتقال دادهها میان کامپیوترها و پایانههاى دادهها در مالزى و سایر کشورها بود. در ژوئیه ۱۹۸۹ اس تى ام خدمات اطلاعاتى مىسیس Maycis را راهاندازى کرد و به جاى استفاده از تکنولوژى جعبه اتصال (راهگزینى) از تکنولوژى مدار اتصال استفاده مىنمود. داتل توسط بخش مخابرات، در سال ۱۹۸۳، دایر شد تا دادههاى کم حجم را از طریق شبکه عمومى اتصال تلفنى بین کامپیوتر و پایانههاى دادهها منتقل سازد. تلیتا، سیستم اتصال متن ـ تصویر است. یعنى اطلاعات پایگاه دادههاى کامپیوترى را از طریق خطوط تلفن خانگى منتقل مىکند. تلیتا که با بریتکس از گروه فلیت پیوند دارد، مىتواند به ۳۰۰ هزار مصرفکننده خدمات بدهد. تله ماکس، خدمات پست تصویرى طبق ضوابط بینالمللى، مشترکین را از طریق دستگاههاى تصویربردارى و از راه شبکه عمومى اتصال تلفنى به هم ارتباط مىداد. این وسیله آسانى براى انتقال نمودارها، گرافیکها، عکسها، اسناد و یادداشتهاى دستنویس است. سرویس مدار اجارهاى قارهاى، برمبناى اجاره و از طریق مدارهاى نقطه به نقطه درجه صدا، صداها و دادهها را انتقال مىدهد. آتور، به طورى که قبلاً گفتیم، ارتباط تلفنى بین وسایل نقلیه موتورى، غیرموتورى و مکانهاى ثابت را تأمین مىنماید. سرویس دهى به سازمانها، به جز استىام، و از جمله برتیکس را نیو استرتیز تایمز از گروه فلیت در سال ۱۹۸۵ آغاز کرد. برتیکس اولین سرویس تلکسى مالزى، جز هزینه دستگاه تلویزیون یا ماشین رمزگشا هزینهاى ندارد و رایگان است. اخبار، اطلاعات توریستى، بازرگانى و تفریحات سالم و سرگرمیها را در اختیار متقاضى مىگذارد. به دلیل گرانى دستگاههاى گیرنده، تعداد مشتریانش اندک است، در اواخر سال ۱۹۸۶ به ۱۲۰۰۰ نفر مىرسید. نیو اسکن برناما توسط بانکها، رستورانها و پایانههاى حمل و نقل مورد استفاده قرار مىگیرد. برناما خدمات مالى دیگرى هم دارد، از جمله اسو شیتدپرس ـ داوجونز تلریت و خدمات مونیتور رویتر ـ بونیکوت. در سال ۱۹۸۷ حدود ۶۰ درصد شرکتهاى الکترونیکى، کامپیوترى و مخابراتى مالزى از یک یا چند سرویس یاد شده استفاده مىکردند (صدیقى، ۱۹۸۷، ص ۸۹) .
6. سیاست اقتصاد نوین (نپ) در ۱۹۹۰ به پایان رسید. هدف آن برابرسازى فرصتهاى اقتصادى براى همه مالزیایىها بود. اما همگان برآنند که از طریق سوبسید، وامهاى مناسب، سهمیهبندى مشاغل و دانشگاهها، و مقررات اعطاى پروانه و سهام، به ازدیاد ثروت قوم مالایایى کمک کرده است.
7. کامپیوترى شدن دست کم در ۴ روزنامه مالزیا نیز صورت گرفته است. سه تا از این روزنامهها توانستند به یارى کامپیوتر، چاپخانههایى در خارج از کوالالامپور دایر سازند و در نتیجه اخبار بیشترى از آن مناطق گردآورى کنند. برنامههایى در دست است که براى سال ۱۹۹۳ اداره تلویزیون ملّى کامپیوترى دایر سازند و سازمانهاى دولتى و بخش خصوصى بتوانند متون را از انگلیسى، چینى و ژاپنى به باهاسا مالزیا و برعکس ترجمه کنند. هدف از این کار ازدیاد میزان مطالب خواندنى در حوزههاى حرفهاى است که در حال حاضر از این نظر غنى نیستند زیرا منابع ترجمه شده به قدر کافى وجود ندارد. (بولتن ارتباط جمعى آسیایى، سپتامبر ـ اکتبر ۱۹۸۹، ص ۱۱) .
8. نظام مشابه دیگر در مالزى برتیکس است که به نیو استرتیز تایمز تعلق دارد و توسط آن اداره مىشود. این نظام که در ژانویه ۱۹۸۵ راهاندازى شد روزانه ۱۰۰۰ صفحه را از طریق تکهتکس منتقل مىسازد. این یک واکنش تشویقآمیز خاصه از ناحیه سوداگران به دنبال آورد و حاصل آن فروش۱۰ هزار گیرنده تا ژوئن ۱۹۸۶ بود (محمد حمدان عدنان و سانکاران، ۱۹۸۶، ص۱۱- ۱۲).
9. در سال ۱۹۸۷ آسیا ویک گزارش داد که شین مین دیلى نیوز در مالکیت نیو استرتیز تایمز قرار دارد («بقاى انسب»، ۱۹۸۷) .
۱۰. از ترکیب دو نیمه واژۀ تله کامیونیکیشن و اینفورماتیک واژه تله ماتیک ساخته شده که به معنی مخابرات ـ اطلاعات است.
11. بخشهایى از فدراسیون مالزى که خارج از شبه جزیره مالایا قرار دارند. ـ م.
12. turnkey مقاطعهاى که مقاطعهکار انجام همه کارهاى طرح را از اول تا به آخر و آماده بهرهبردارى شدن بر عهده مىگیرد. ـ م.
منابع
Abdullah Aziz b. M. Y., et al. (1986, December 2-5). The impact of new technologies in governmental systems: “The Malaysian experience. “ Paper presented at a conference at the Asian and Pacific Development Center, Manila.
Ahmad R. A. (1985, December-January). A newsroom on line: The Bernama story, Jurnal Kewartawanan Malaysia, pp. 25-26, 32.
Aznam, S. (1986, September 4). What is fit to print? Far Eastern Economic Review, p. 13.
Aznam, S. (1990, March 15). The news channel. Far Eastern Economic Review, pp. 20-21.
Aznam, S., & McDonald, H. (1989, June 22). The corporate cake. Far Eastern Economic Review, pp. 29-30.
Bartholomew, J. (1985, October 31). Europe hangs on to its long telephone lead. Far Eastern Economic Review, pp. 57-58.
Battle for Malaysia’s English readers. (1986, February 23). Asiaweek, p. 33.
Cabinet’s shy tycoon. (1984, July 27). Asiaweek, p. 28.
Chandra, M. (1986). Freedom in fetters. Penang: Aliran.
Clad, J. (1984a, September 6). Ambitious, three-part expansion. Far Eastern Economic Review, pp. 78-79.
Clad, J. (1984b, April 12). Vigilance is needed. Far Eastern Economic Review, pp. 34-35.
Clad, J. (1985, July 25). Ringing in the changes. Far Eastern Economic Review, p. 47.
Crawford, M. H. (1984). Information technology and industrialization policy in the Third World: A case study of Singapore, Malaysia, and Indonesia. Cambridge, MA: Harvard University, Program on Information Resources Policy.
For ASEAN, a satellite system. (1980, April 25). Asiaweek, p. 10.
Hamelink, C. (1983, May 14). Report to the Ministry of Information, Government of Malaysia. Kuala Lumpur: Government of Malaysia.
In Malaysia, dial p for profit. (1989, September 15). Asiaweek, pp. 57-59.
Jomo. (Ed.). (1989). Mahathir’s economic policies. Kuala Lumpur: Incan.
Kamunting makes bid for Malaysia’s Star. (1989, September 28). Far Eastern Economic Review, p. 14.
Kennedy, L. B. (1989, October 5). Privatization as a method of wealth redistribution: The case of Malaysian telecoms. Paper presented at the Conference on Culture and Communication, Philadelphia.
Lent, J. A. (1984a). Human rights in Malaysia. Journal of Contemporary Asia, 14(4), 442-458.
Lent, J. A. (1984b, October-December). Restructuring of mass media in Malaysia and Singapore: Pounding in the coffin nails? Bulletin of Concerned Asian Scholars, pp. 26-35.
Lent, J. A. (1989, April). Human rights and freedom of expression in Malaysia and the Philippines. Asian Profile, pp. 137-154.
Lim H. T. (1984, March 27-30). The computer and knowledge information development in Malaysia: Some perspectives. Paper presented at a workshop on the computer and information development in ASEAN, Singapore.
Lim K. S., Singh, K., Chandra, M., & Tan, P. (1986). Human rights in Malaysia. Kuala Lumpur: Democratic Action Party.
Maarof, A. B. (1984). Informations for development in Malaysia. Unpublished manuscript, Kuala Lumpur.
McDaniel, D. (1986, October 9). Privatization of television in Malaysia. Paper presented at the Conference on Culture and Communication, Philadelphia.
Mahathir Mohamad. (1981, July 9). Freedom of the press: Fact or fantasy. New Straits Times.
Ming, V. N. (1985, November 15). Microwave network to boos long-link telecommunications. Malaysian Digest, p. 7.
Mohd. Hamdan Adnan. (1985. The mass media in Malaysia. Media Asia, 12(3), 161-169.
Mohd. Hamdan Adnan & Sankaran Ramanathan. (1986, August 25-29). Microcomputers and media education in Malaysia: Positive developments in the use of communication technology. Paper presented at the metting of the International Association for Mass Communication Research, New Delhi, India.
Notgetting through in K.L. (1988, June 10). Asiaweek, P.58.
Ong F. C. (1989, Spring). The Malaysian telecommunications services industry: Development perspective and prospects. Columbia Journal of World Business, pp. 83-100.
Pearce, F. (1985, October 31). ASEAN pushes hard in a major bid to go “soft.’’ Far Eastern Economic Review, pp. 73-75.
Radzi Mansor. (1986, January-March). Policy issues of a national data communication system: The Malaysian perspective. Jurnal Kewartawanan Malaysia, pp. 8-11.
Rahim, S. A., & Pennings, A. J. (1987). Computerization and development in Southeast Asia. Singapore: AMIC.
Ragan, S. N. (1985). Use of media technology by a Third World news agency. Media Asia, 12(4), 220-222.
Saunders, R. J., etal. (1983). Telecommunications and economic development. Baltimore: Johns Hopkins University Press for World Bank.
Schiller, D. (1986, June 12-14). Pathways to digitalization in international telecommunications. Paper presented at the Institute of Social Sciences, Seoul, Korea.
Seaward, N. (1987a, September 3). A sense of mission-and missing shares. Far Eastern Economic Review, pp. 61-62.
Seaward, N. (1987b, September 3). Fleet group sails into heavy weather. Far Eastern Economic Review, pp. 58-59.
Seaward, N. (1988a, September 1). The Daim stewardship. Far Eastern Economic Review, pp. 52-55.
Seaward, N. (1988b, October 6). UMNO’s money machine. Far Eastern Economic Review, pp. 66-67.
Segal, J. (1982, September 10). Publish and be damned. Far Eastern Economic Review, pp. 92, 94.
Siddiqi, M. A. (1987). An assessment of the evolving telematics policies in Malaysia. Unpublished doctoral dissertation, Temple University.
Smith, P. (1983, September 15). New for Malaysia (private) Inc. Far Eastern Economic Review, pp. 69-75.
Survival of the fittest. (1987, September 27). Asiaweek, p. 46.
The world’s cheapest telephone system? (1979, December 7). Far Eastern Economic Review, pp. 62-63.
۵
رسانههاى گروهى، فرهنگ و ارتباطات در برزیل
اومار سوکى اولیویرا Omar souki oliveira
میراث وابستگى
شما کشورى مثل برزیل دارید که از نظر منابع طبیعى و امکانات جغرافیایى یکى از ثروتمندترین کشورهاى جهان است. در آنجا ثروت و صنعت حول مثلث بسیار کوچکى متشکل از ریودو ژانیرو، بلوهُوریزونته، و سائوپولو متمرکز شده است، در حالى که بقیه کشور همچنان با عقبماندگى و فقر وحشتناک دست به گریبان مىباشد. پُل سوئیزى (۱۹۸۶، ص ۱۰۲)
بهنظر مىرسد در برزیل رشد رسانههاى گروهى و وابستگى با هم همگام هستند. ضرورت فروش محصولات و مشروعیت دادن به ایدئولوژى وابسته گروههاى غالب، در گسترش رسانههاى گروهى کشور نقش تعیینکنندهاى داشته است. مجلات و روزنامهها، و بویژه رادیو و تلویزیون، به منظور یکنواخت کردن عادات خرید و علایق و سلیقههاى مصرفکنندگان، طى تلاشى فزاینده به مخاطبانى در اقصى نقاط این سرزمین وسیع (تقریباً به اندازه ایالات متحده آمریکا) مىرسند. این امر سبب تمرکز تولیدات رسانهاى در سائوپولو و ریودو ژانیرو شده است، دو شهرى که رویهم بیش از ۲۰ میلیون نفر جمعیت دارند. از سال ۱۹۸۵، پخش علائم تلویزیونى از طریق دو ماهواره ارتباطاتى داخلى انجام گرفته است که بىوقفه امواج تصاویر رنگى را به سراسر کشور ارسال داشتهاند. با این حال، نوآوریهاى تکنولوژیکى عمدتاً مورد استفاده گروههاى قدرت و در راه تأمین هدفهاى سیاسى و اقتصادى آنها بوده است. رسانههاى گروهى به ندرت بر خواستها و نیازهاى واقعى برزیلىها، مثل آموزش بهتر و ارتقاى فرهنگ منطقهاى، تکیه مىکنند. در این فصل میراث و پیامدهاى کشدار وابستگى رسانهاى، ارتباطاتى و فرهنگى در برزیل مورد بررسى قرار مىگیرد.
با نگاهى به آگهىهاى تجارى تلویزیون برزیل، تابلوهاى تبلیغاتى نصب شده در خیابانها و آگهىهاى مجلات، ناگهان این احساس به انسان دست مىدهد که در یک جهان صنعتى قرار گرفته است. آگهىها، و نیز برنامههاى تلویزیونى، در مجللترین زمینه و فضاى قابل تصور جریان پیدا مىکنند. بیشتر شخصیتها سفید پوست هستند، در تعطیلات پرهزینه به سر مىبرند، با جت شخصى سفر مىکنند و کمیابترین نوع ویسکى اسکاچ را مىنوشند. تابلوهاى تبلیغاتى بدنهاى زیبا و نیمهعریانى را نشان مىدهند که انواع معروف و بینالمللى ماستهاى رژیمى را تبلیغ مىکنند، و یا لذت یک زوج جوان از نوشیدن «کوکاکولا» را به نمایش مىگذارند. مجلات حتى از این هم پیشتر مىروند. آنها در مورد جدیدترین تجهیزات سمعى و پیشرفتهترین کامپیوترهاى شخصى تبلیغ مىکنند، اقلامى که همه «آدم حسابیها!» باید داشته باشند. اما واقعیت خیابانها چیز دیگریست. حدود ۷ میلیون کودک بىسرپرست در مناطق پرجمعیت حاشیه شهرها آواره و سرگردانند، و ۶۰ میلیون برزیلى در نزدیکى مرز گرسنگى بهسر مىبرند (NoBrasil، ۱۹۸۸) .
در برزیل دو دنیاى متفاوت در کنار یکدیگر وجود دارد. یکى دنیاى صنعتى است مرکب از طبقه ثروتمند و طبقه متوسط بالا که تقریباً ۱۵ درصد کل جمعیت ۱۴۰ میلیونى کشور را شامل مىشود: بازارى که این ۲۱ میلیون مصرفکننده ایجاد مىکند بزرگتر از بازار تمامى کشورهاى اسکاندیناوى است، و سطح زندگى آنها هیچ تفاوتى با زندگى یک شهروند اروپاى غربى یا آمریکایى متوسط ندارد. اما چه بر سر سکنه آن جهان سوم درون برزیل، آن ۱۱۹ میلیون محروم برزیلى مىآید؟ رسانهها و ماهوارههاى ارتباطاتى با وجود این شکاف اجتماعى، چگونه عمل مىکنند؟ آیا رسانهها و تکنولوژى پیشرفته ماهوارهاى وضعیت را بهتر مىکنند یا بدتر؟ اینها بعضى از مسائلى است که در این فصل مطرح خواهد شد.
مرورى بر رسانهها
بعد از کودتاى نظامى ۱۹۶۴، دولت، تلویزیون را به منزله یکى از ابزارهاى مهم مشروعیت بخشیدن به حکومت خود به کار گرفت. زیربناى ارتباط از راه دور کشور بهسرعت نوسازى شد، و براى دسترسى داشتن به دورافتادهترین نقاط برزیل ارتباطهاى میکروویوى کشور مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۹۶۷ حکومت نظامى، شرکت مخابرات از راه دور برزیل (امبراتلEmbratel ) را تشکیل داد و با استفاده از اعتبارات دولتى این نظام را توسعه بخشید. اداره و کنترل ارتباطهاى زمینى و ماهوارهاى داخلى مورد استفاده شبکهها با امبراتل است. نظام ۲۱۰ میلیارد دلارى ماهواره برزیل که در سالهاى ۱۹۸۶ و ۱۹۸۵ شروع به کار کرد، از دو ماهواره ساخت کانادا تشکیل مىشود. با این دو ماهواره هر فرد برزیلى مىتواند عملاً از تلویزیون استفاده کند (ترنرTurner، ۱۹۸۸، ص ۷). در سال ۱۹۸۵ حدود ۱۲۵ ایستگاه تلویزیونى وجود داشت که به شرح زیر بین شبکههاى ملّى تقسیم مىشد: گلوبو (۵۰) ، باندیرانتس (۲۶) ، سیستما برزیلو تلویزیون ـ SBT ـ (۲۲) ، منچت (۹) ، اجوکیتیوا (Globo, Bandeirantes, sistema, Brasileiro de Televisao,Manchete,Educative) (9) و ایستگاههاى مستقل (۹) (آموریم، ۱۹۸۵، ص ۸۵). در سال ۱۹۸۸ تعداد ایستگاهها به ۱۴۰ رسید و انتظار مىرود این سیر صعودى همچنان ادامه یابد. از ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۰ دولت ۸۵۰ مجوز جدید رادیو و تلویزیون را صادر کرد. بهرغم سلطه تلویزیون، ایستگاههاى رادیویى هم در سراسر کشور بهسرعت گسترش یافتهاند و تعداد آنها به ۲۱۰۰ رسیده است (۱۴۰۰ موج متـوسط و ۷۰۰ ایستگاه موج اف ام (umcongestiona men to politico، ۱۹۸۸) . فرستندههاى رادیو تلویزیونى به علت فشارهاى شبکه منحصراً از نوع پخش ماوراى جو هستند.
گرچه دولت بر امواج هوایى فرمانروایى مىکند، اما مالکیت امواج با بخش خصوصى است. به جز چند ایستگاه رادیو تلویزیونى دولتى، اکثریت قاطع خدمات سخن پراکنى در برزیل داراى مالکیت خصوصى است و از نظر مالى با پخش آگهىهاى تجارتى تأمین مىشود. مطبوعات نیز در دست بخش خصوصى است. پرخوانندهترین مجلات، مثل وجا و ایستو سنهورIstoe senhor (مشابه تایم و نیوزویک)، و نیز روزنامههایى مثل ژورنال دو برزیل و فولها دو سائوپلو (Folha de sao paub) (مشابه نیویورک تایمز و واشنگتن پست) در سائوپولو و ریو دوژانیرو تهیه و از طریق آگهىهاى ملّى و بینالمللى تأمین مىشوند.
یک بررسى تازه نشان مىدهد برزیلىها به طور متوسط در هفته ۱۸ ساعت از وقت خود را به تلویزیون، ۱۶ ساعت را به رادیوى موج متوسط، ۱۶ ساعت به رادیو موج اف ام، ۵ ساعت به روزنامه و ۴ ساعت را به خواندن مجله اختصاص مىدهند. تقریباً ۹۶ درصد از پاسخدهندگان گفتند هفته قبل تلویزیون تماشا کرده بودند، ۴۷ درصد به رادیو موج متوسط و ۶۱ درصد به رادیو افام گوش کرده بودند، ۵۸ درصد روزنامه و ۵۰ درصد مجله خوانده بودند، ۷۸ درصد پاسخدهندگان شبکه تلویزیونى گلوبو را مىپسندیدند (اولیویرا، ۱۹۸۸) . گلوبو به شبکههاى تلویزیونى آمریکایى شباهت دارد، بدین معنى که برنامههاى سرگرمکننده را به برنامههاى جدى ترجیح مىدهد.
طبق این بررسى، دومین شبکه تلویزیونى از نظر میزان محبوبیت، منچت است (۱۲درصد) که از ابتداى کارش در ۵ سال پیش بیشتر به محتواى برنامهها و ژورنالیسم تحقیقى گرایش داشته است. میزان محبوبیت سایر شبکهها به شرح زیر است: باندیرانتس ۵/۵ درصد، تات ۳ درصد واجوکیتیو۵/۱ درصد (اولیویرا ۱۹۸۸) . ایستگاه تلویزیونى اجوکیتیوا متعلق به دولت است اما بخشى از هزینه آن از طریق آگهىهاى بازرگانى تأمین مىشود. دولت – هم دولت نظامى و هم دولت غیرنظامى تازه تشکیل شده (از ۱۹۸۴) ـ براى پیشبرد و ارتقاى ایدئولوژى خود، همه این شبکهها را به کار مىگیرد.
به زعم ماتوس Mattos (1984) «دولت در سطوح فدرال، ایالتى و شهرى به بزرگترین آگهىدهنده در کشور تبدیل شده است» (ص ۲۱۱). دولتهاى فدرال و ایالتى ۶ درصد وقت آگهى شبکهها را مىخرند (آموریم Amorim، ۱۹۸۵، ص ۷۸) . اما «بزرگترین گروه آگهىدهنده، شرکتهاى چند ملیتى هستند که بین ۶۰ تا ۹۵ درصد هزینههاى تبلیغاتى خود را به تلویزیون اختصاص مىدهند». ( ماتوس، ۱۹۸۴، ص ۲۱۱). شرکتهاى فراملّى مثل فورد، فولکس واگن، جنرال موتورز، گیسى لور، نستله و کُلگیت ـ پالمولیو از اواخر دهه ۱۹۶۰ تاکنون جزو ۱۰ شرکت بزرگ آگهىدهنده در کشور بودهاند. به طور کلى، کالاهاى تبلیغ شده عمدتاً اقشارى را هدف مىگیرند که از نظر اقتصادى ـ اجتماعى در سطح بالاترى قرار دارند. بیشتر این کالاها اقلام مصرفى یا خدمات مالى ـ بانکى هستند که ارتباط چندانى با نیازهاى اولیه اکثریت مردم ندارند (سیموئس، کوستا و کِل simoes, Costa & keh 1986، ص ۲۱۲) .
شرکتهاى داخلى و بینالمللى، به عنوان اصلىترین ابزار بازاریابى در برزیل که از نظر اندازه هشتمین اقتصاد بزرگ دنیا به شمار مىرود، تلویزیون را ترجیح مىدهند. تولید ناخالص داخلى برزیل از تولید ناخالص داخلى ۲۸۰ میلیارد دلارى آمریکا بیشتر است (برزیل، ۱۹۸۷، ص ۳) و هزینههاى تبلیغاتى در سال ۱۹۸۶ به ۱۹۵۸ میلیون دلار رسید (نیکلسون، ۱۹۸۸، ص ۱۲۲) . دولت برزیل و شرکتهاى خصوصى براى تبلیغ ایدئولوژى و محصولات خود، مجموعاً ۲۵ درصد وقت سخن پراکنى را در اختیار مىگیرند (کاپارلىcaparelli، ۱۹۸۲، ص ۷۷) . بقیه وقت بین برنامههاى سرگرمکننده، ورزش، اخبار، آموزش و نمایشهاى مذهبى تقسیم مىشود.
اجرا و پیشبرد یک الگوى وابسته توسعه اقتصادى در برزیل منوط به توسعه گسترده رسانههاى گروهى، بویژه تلویزیون ماهوارهاى است. از زمان رایج شدن تبلیغات در سال ۱۹۶۰، نوعى حرص و آز تبلیغاتى گریبان کشور را گرفته است. براى حمایت از گسترش شرکتهاى فراملّى آمریکایى در برزیل، تکنیکهاى تبلیغاتى تهاجمى لازم بود، و استفاده از این تکنیکها خود به وسیلهاى نیاز داشت که سلیقهها را در سطح ملّى شکل دهد (کاپارلى ، ۱۹۸۲، ص ۷۹) . در اواخر دهه ۱۹۵۰، تلویزیون فقط ۱ درصد هزینههاى تبلیغاتى را جلب مىکرد. یک دهه بعد، یعنى پس از تأسیس فرستنده گلوبو، این رقم به ۴۳ درصد (کاپارلى، ۱۹۸۲، ص ۸۳) ، و در ۱۹۷۷ به ۶۳ درصد رسید. و اگر فقط ۱۰ شرکت از بزرگترین شرکتهاى تبلیغاتى را در نظر بگیریم، تلویزیون ۸۵ درصد بودجه تبلیغاتى آنها را به خود اختصاص مىدهد، که از این میزان گلوبو بیشترین سهم را دارد: ۸۵ درصد (سیموئس، ۱۹۸۶، ص ۲۱۲) .
با این حال، به نظر مىرسد دامنه عظیم نظام رسانهاى برزیل، همراه با تکنولوژى جدید، سهمى در بهبود کلى شرایط زندگى ملت نداشته است. برعکس، شواهد حاکى از آن است که فرایند نوسازى، که به کمک رسانههاى گروهى و ماهوارههاى سخن پراکنى به جریان افتاد، در جهت تداوم وابستگى، افزایش تمرکز ثروت و تشدید تفاوتهاى اجتماعى در برزیل بوده است.
رسانهها، ماهواره و وابستگى
بعضىاز کشورهاىپیرامونى(مثلآرژانتین، برزیل، مکزیک، کرهجنوبى و هنگکنگ) در واقع به کشورهاى صنعتى تبدیل شدهاند. با این حال تنها ۲۰ درصد از جمعیت کشورهاى پیرامونى قادر به خرید کالاهاى با دوامى هستند که خود این کشورها براى مصرف تودهها در کشورهاى مرکز تولید مىکنند (کاردوسو و فالتو، ۱۹۷۹، ص ۲۸) . در واقع اداره مرکزى بیشتر صنایعى که در کشورهاى پیرامونى دستاندر کار تولید کالاهاى مصرفى هستند در شمال است. آنها از مزیت تولید در مقیاس انبوه به عنوان وسیلهاى براى توزیع همزمان محصولاتشان در بسیارى از مناطق جهان بهرهمند هستند. جهت ایجاد و افزایش علاقه به این کالاها در افراد مختلف با فرهنگهاى گوناگون، یکنواخت کردن گزینههاى مصرفى در سطح جهانى منطقى به نظر مىرسد (فورتادو، ۱۹۸۲، ص ۱۰۶) . کارگزاریهاى تبلیغاتى آمریکایى دقیقاً به خاطر «آموزش» دادن مصرفکنندگان جهانى در صحنه ظاهر شده و رسانهها را در مقیاس بسیار وسیعى به کار گرفتهاند.
آژانسهاى تبلیغاتى مصرف اقلام تجملى را بالا مىبرند و وابستگى کشورهاى پیرامونى به مرکز را تقویت مىکنند (موسکو و هرمن Mosco, Herman، ۱۹۸۱). حدود ۱۸ درصد برنامههاى تلویزیون مکزیک و ۲۵ درصد برنامههاى تلویزیون برزیل به آگهىهاى تجارتى اختصاص دارد (کاپارلى، ۱۹۸۲، ص ۷۷) . قدرت فراملّى از طریق تبلیغات، که وابستگى فرهنگى و اقتصادى را تشویق مىکند، افزایش مىیابد (ژانوس Janus، ۱۹۸۱) . الگوهاى مصرفى کشورهاى صنعتى که به داخل خانههاى مناطق عقب افتاده نفوذ کرده، نمایانگر آیندهاى است که زیر سیطره تکنولوژى غربى خواهد بود (سودره sodre، ۱۹۷۷، ص ۱۰۰) . به سخن وزیر فرهنگ کشور برزیل: پدیده سلطه فرهنگى به سطح بىسابقهاى رسیده است. اکنون تمامى جوامع ما عمدتاً مصرفکننده فرهنگ، و دیگران تولیدکننده فرهنگ هستند (وزارت فرهنگ برزیل، ۱۹۸۶، ص ۴) . بنابراین رسانهها، در فرایند وابستگى فرهنگى و اقتصادى، یک نقش کلیدى دارند. آن دسته مطالعات مربوط به ارتباطات گروهى که وابستگى را در چارچوب نظرى کار خود قرار مىدهند، بر جریان بینالمللى پیامها و تأثیر آن بر جوامع صنعتى تأکید دارند. بنا به بعضى از این مطالعات، محصولات فرهنگى خارجى، ضمن داشتن یک تأثیر منفى بر فرهنگهاى سنتى (ماتلارت، ۱۹۷۸؛ شیلر ۱۹۷۶؛ ولز ۱۹۷۲)، پیوندهاى وابستگى به مرکز را هم تقویت مىکنند (تانستال ۱۹۷۷؛ انکتاد ۱۹۷۸) . به طور کلى، کسانى که استطاعتش را دارند، به کمک رسانهها سبک زندگى غربى را مىپذیرند، و آنهایى که امکان بهرهمندى از این فرصتها را ندارند سرخورده مىشوند.
در کنار مناسبات اقتصادى شمال و جنوب یک مبادله نابرابر فرهنگى نیز، بهویژه در زمینه برنامههاى تلویزیونى، وجود دارد (اسمیت ۱۹۸۰، واریس ۱۹۸۴) . بیشتر کشورهاى جهان سوم به پخش برنامههاى وارداتى بیش از برنامههاى محلى گرایش دارند (کاتز و وِدِل، ۱۹۷۷، واریس ۱۹۷۴ ۱۹۸۴؛ ولز ۱۹۷۲) . سالهاست که این پدیده مشاهده مىشود. مثلاً کاتز و وِدِل (۱۹۷۷) به این نتیجه رسیدند که در یازده کشور مورد بررسى، ۳۰ تا ۷۰ درصد برنامههاى تلویزیون از کشورى پیشرفته، و عمدتاً ایالات متحده آمریکا وارد مىشود. معدود برنامههایى که در داخل تولید مىشود معمولاً تقلیدى از برنامههاى کشورهاى غربى است. جریان اخبار نیز یکطرفه و از مرکز به پیرامون است. آژانسهاى خبرى که پخش اخبار را در کنترل خود دارند عبارتند از AFP, AP, UPI و رویتر. کاتز و وِدِل (۱۹۷۷) براى این سلطه سه دلیل اقامه مىکنند: وابستگى کشورهاى عقب افتاده به تکنولوژى غربى، هزینه بالاى تولید برنامههاى تلویزیونى و مشکلاتى که در تصویر کردن زندگى سنتى بر صفحه تلویزیون وجود دارد.
واریس (۱۹۸۶) از سال ۱۹۷۳ سرگرم بررسى این مسئله بود، یعنى از زمانى که متوجه شد گرایش غیرقابل انکارى نسبت به جریان یکطرفه برنامههاى تلویزیونى کشورهاى پیشرفته به سایر نقاط جهان، و نسبت به برنامههاى سرگرمکننده وجود دارد. ده سال بعد، تحقیق دیگرى را شروع کرد و بیش از ۵۰ کشور را مورد بررسى قرار داد. این بررسى نشان داد برنامههاى وارداتى به طور متوسط یک سوم یا بیشتر از یک سوم وقت برنامههاى تلویزیونى را به خود اختصاص مىدهند. در بعضى مناطق، مثل آمریکاى لاتین، سه چهارم شوهاى تلویزیونى، وارداتى و متعلق به آمریکاست. در حالى که برنامههاى خارجى تلویزیون آمریکا تنها ۲درصد برنامهها را تشکیل مىدهد. مختصر اینکه عدم تعادل مشاهده شده در سال ۱۹۷۳، تا یک دهه بعد هم همچنان وجود داشت (واریس، ۱۹۸۶، ص ۵۶) .
خنثىکردن این عدم موازنه مبادلات فرهنگى براى بیشتر کشورهاى دریافتکننده بسیار مشکل بوده است (واریس، ۱۹۸۴، ص ۱۵۲) . در این زمینه، رسانهها همچون کارگزاران قدرتمندى هستند که سبک زندگى وارداتى را در کشورهاى پیرامونى ترغیب مىکنند (اولیویرا، ۱۹۸۶، ولز ۱۹۷۲) . درست همانطور که شوهاى تلویزیونى، فیلمها و موسیقى وارداتى سبک زندگى آمریکاى شمالى را به تصویر مىکشند، مصرف کالاهاى مصرفى بادوام مثل اتومبیل، یخچال، تهویه مطبوع، کامپیوترهاى کوچک و بازیهاى ویدئویى را نیز تشویق مىکنند (ماتلارت، ۱۹۷۸، ۱۹۸۳ شیلر ۱۹۷۶) .
تلویزیون گلوبوى برزیل مصرف اقلام تجملى را تشویق مىکند، اقلامى که فقط طبقات ممتاز و کسانى که وجه اشتراک چندانى با بقیه جمعیت ندارند، قادر به خرید آن هستند (سودره ۱۹۷۷، ص ۱۱۶) . این موضوع در مورد سایر شبکههاى خصوصى نیز مصداق دارد، شبکههایى که همراه با گلوبو، با استفاده از سیستم ارتباطات ماهوارهاى برزیل، حتى دورافتادهترین مناطق شمال برزیل را زیر پوشش مىگیرند و با مخاطبان خود تماس برقرار مىکنند.
در سال ۱۹۸۱ دولت نظامى برزیل تصمیم به ایجاد یک نظام ماهوارهاى ملّى گرفت و سال بعد قرارداد خرید تجهیزات را با دولت کانادا به امضا رسانید. اما از سال ۱۹۷۸، امبراتل به منظور گسترش امکانات ارتباطاتى در جهت شمال و منطقه آمازون، از اینتل ست (یک نظام ماهوارهاى بینالمللى تحت کنترل آمریکا) انتقالدهندههاى فضایى اجاره کرده بود (مکآنانى MCAnany، ۱۹۸۹، ص ۷) . فکر تشکیل یک نظام ماهوارهاى ارتباطات در برزیل به سال ۱۹۶۹ بر مىگردد. در آن هنگام یکى از طرحهاى فنى دانشگاه استانفورد در زمینه آموزش ملّى، توسط کمیسیون ملّى فعالیتهاى فضایى به سرپرستى فرناندو مندونچا Fernando Mendonco، محقق برزیلى با سابقه کار در ناسا، با توجه به نیازهاى بومى تعدیل و تنظیم شد. مطالعه مزبور بر آن بود که به لحاظ فواصل جغرافیایى زیادى که مناطق مختلف کشور را از هم جدا مىکرد و به خاطر شکاف عظیم آموزشى در کشور، برزیل بتواند از این تکنولوژى سود ببرد. بنا به پروژه مندونچا، یکى از موارد استفاده از ماهواره مبارزه با بیسوادى در عقب افتادهترین مناطق شمالى و شمال شرقى برزیل بود، مناطقى که امکان دسترسى به آنها به هر طریق دیگرى جز ماهواره بسیار مشکل بود (Lá Vai O Brasil sat) ، (۱۹۸۵، ص ۱۵) .
بهرغم آرمانگرائى مندونچا و نیاز واقعى مردم برزیل، دولت نظامى با طرح اوّلیه مخالفت کرد. اما پس از گذشت بیش از یک دهه، ارتش دوباره به این مسئله برگشت، منتها از دیدگاهى که کمتر آرمانگرایانه بود. امبراتل براى توجیه هزینه ۲۱۰ میلیون دلارى خرید ماهواره براى برزیل، دلایل اقتصادى، فنى، سیاسى و استراتژیک ارائه کرد. قبل از شروع به کار برزیل ست ۱ و برزیل ست ۲ در سالهاى ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶، برزیل به اینتل ست وابسته بود و از این سیستم هفت انتقال دهنده فضایى اجاره کرده بود. در سال ۱۹۸۴ این کار ۸ میلیون دلار آمریکا هزینه در بر داشت، و به ادعاى تکنسینهاى امبراتل، اگر در سالهاى ۱۹۸۵ و ۱۹۹۲ نظام ماهوارهاى برزیل تشکیل نشده بود، کشور باید تقریباً مبلغ ۱۵۵ میلیون دلار آمریکا بابت اجاره انتقالدهندههاى اینتلست صرف مىکرد. این مبلغ معادل بیش از ۷۰ درصد کل هزینه ایجاد یک نظام داخلى با مالکیت ملّى بود (ص ۹ و ۱۹۸۵) (Lá Vai O Brasil Sat).
مسئله استراتژیک فضاى پارکینگ مناسب در مدار نیز به طور جدى مورد توجه بود. در آن زمان ایالات متحده حدود ۴۰ نقطه را اشغال کرده بود، و دولت نظامى برزیل از آن مىترسید که تأخیر در تصمیمگیرى سبب اشغال بهترین نقاط توسط سایر کشورها شود (وزارت ارتباطات برزیل، ۱۹۸۷، ص ۳). وانگهى، یک ماهواره ملّى علاوه بر کاربردهاى نظامى مستقیم، حضور فرهنگى برزیل در مناطق کم جمعیت مرزهاى غربى را نیز تضمین مىنمود (مکآنانى، ۱۹۸۹، ص ۷) .
امبراتل، واردکننده و مالک این دو ماهواره است و بخشى از ظرفیت انتقالدهندههاى خود را به مصرفکنندگان نهایى ارتباطات از دور (انتقال اطلاعات، تلفن، تلکس و غیره) و شبکههاى سخن پراکنى اجاره مىدهد. حتى قبل از شروع به کار سیستم، حدود ۵۰۰ بشقاب ماهوارهاى منتظر دریافت علائم تلویزیونى بودند. این آنتنها عمدتاً به ۴ شبکه تجارتى ملّى تعلق داشتند.
دولت امکانات بالقوه این تکنولوژى را در زمینه برنامههاى اجتماعى مورد نیاز در یک مقیاس منطقهاى یا ملّى، نادیده مىگرفت. وزیر آموزش و وزیر بهداشت هیچ طرحى براى استفاده از ماهواره در حوزه فعالیت خودشان ارائه ندادند. از همان ابتدا معلوم بود که یک چنین نظام پیچیده و گران قیمتى که با بودجه دولتى ایجاد شده بود، به دست شرکتهاى خصوصى و شبکههاى سخن پراکنى تجارتى خواهد افتاد (Lá Vai O Brasil sat) (1985، ص ۱۷) .
در ۱۹۸۸، مهمترین گروههاى ذینفع در تکنولوژى ماهواره، شبکههاى تلویزیونى خصوصى، استفادهکنندگان از تلفن و شرکتهاى فراملّى بودند. رؤیاى مندونچا براى استفاده از این تکنولوژى در جهت مقاصد توسعهاى به تحقق نپیوست. به زعم مکآنانى (۱۹۸۹، ص ۸) علت این امر آن بود که »با به کارگیرى تکنولوژیهاى جدید، ساختار قدرت در یک کشور خاص تغییر نمىکند بلکه تقویت مىشود«.
اثرات رسانههاى گروهى در مناطق پیرامونى
به سخن ولز (۱۹۷۲) «تلویزیون قبل از ایجاد کارخانه و شاهراههاى سراسرى، قبل از رسیدن ماشینهاى ظرفشویى و لباسشویى به بخش نوین، و قبل از بهرهمندى همگانى از آب لولهکشى تصفیه شده وارد کشورهاى فقیر مىشود» (ص ۵). تأثیر کلى این امر آن است که تبلیغات تلویزیون مصرف کالاهاى غربى را تشویق مىکند و کارى به مصرف کالاهاى محلى یا سنتى ندارد، کالاهایى که با شرایط کشورهاى جهان سوم تناسب بیشترى دارند (ولز، ۱۹۷۲، ص ۱۳۹) . اِلیوت و گلدینگ (۱۹۷۴) نیز بر(Elliot & Golding) ارتباط بین قرار گرفتن در معرض تبلیغات تلویزیونهاى غربى و مصرفگرایى تأکید کردهاند. رسانهها نقش آموزگاران عادات مصرفى را، که در نهایت به نفع شرکتهاى فراملّى است، بهعهده گرفتهاند (نوردنز استرنگ Nordenstreng، ۱۹۷۳) . در واقع، بیشترین سرمایهگذارى تبلیغاتى شرکتهاى فراملّى، در آمریکاى لاتین بوده است (بلتران و کاردونا Beltrin & Cardona، ۱۹۸۲، ص ۶۲) . ارائه برنامههاى رادیو تلویزیونى، ارزشهاى فرهنگى ایالات متحده آمریکا را به جهان سوم انتقال مىدهد (شیلر، ۱۹۷۶) ، ارزشهایى که ارتباط چندانى با واقعیتهاى روزمره مردم مناطق پیرامونى ندارد. تحقیقات مختلف تأثیر منفى برنامههاى تلویزیونى وارداتى را در آمریکاى لاتین نشان مىدهد. در یکى از بررسیهاى انجام شده، ۳۰ درصد زنانى که با آنها مصاحبه شد، گفتند فرزندانشان از شخصیتهاى محبوب برنامههاى تلویزیونى آمریکایى تقلید مىکنند. مطالعه دیگرى نشان داد که صددرصد قهرمانان برنامههاى وارداتى، آمریکایى هستند (بلتران، ۱۹۷۸، ص ۶۴) .
میلانزى Milanesie (1985) مىگوید تلویزیون تغییراتى در رژیم غذایى برزیلىها به وجود آورده است. به گفته او، تلویزیون غذاهاى کارخانهاى را سالمتر، مقوىتر، پرویتامینتر، خوشمزهتر و عملىتر تصویر مىکند، و این پیامها گرایش و وابستگى به غذاهاى آمایش شده را تقویت مىنمایند، مضافاً بر اینکه مصرفکننده بتدریج شیوههاى سنتى تهیه غذا را فراموش مىکند. این وضعیت شدیداً با شرایط زندگى دست کم ۴۰ میلیون تماشاچى تلویزیون در برزیل مغایر است، چهل میلیون نفرى که حتى قادر به تأمین حداقل نیازهاى غذایى خود نیستند (بارهتو،Barreto 1981، ص ۳۹) . در سال ۱۹۸۶ یک طرح تحقیقاتى را در ارتباط با بلوهُوریزونته، سومین شهر بزرگ برزیل با بیش از ۲ میلیون نفر جمعیت، به اجرا درآوردم، و با یک گروه ۱۹۸ نفرى که به طور تصادفى انتخاب شده بودند در مورد رسانهها مصاحبه کردم. نتیجه نشان مىداد که روزنامهها، مجلات و رادیوى موج افام رسانههایى هستند که ارتباط نزدیکى با مصرف واقعى دارند، استفاده از روزنامه و مجله نیز ارتباط نزدیکى با سطح آموزش و درآمد دارد. این رسانهها عمدتاً مورد استفاده قشرهاى اجتماعى ـ اقتصادى بالاتر است که نوعاً کالاهاى مصرفى با دوام بیشترى در اختیار دارند. همانطور که فورتادو (۱۹۸۳) اشاره کرده است، تنها همان ۵درصد قشر بالاى جهان سوم احتمالاً مىتواند مثل یک اروپایى یا آمریکایى متوسط زندگى کند، و بر واردات تکنولوژى برتر متکى باشد. در واقع، در بررسى بلوهُوریزونته از میان پاسخدهندگان، تنها ۴ درصد گفتند(VCR)، دوربین فیلمبردارى، یا اجاق مکروویو دارند. گرچه اینها بخش بسیار کوچکى از جمعیت جهان سوم را تشکیل مىدهند، اما الگوهایى هستند با نقش طبقات ممتاز که براى بقیه جمعیت هنجارهاى فرهنگى و اقتصادى وضع مىنمایند. تودهها سرنخ الگوهاى رفتارى خود را از بین قشرهاى بالاتر مىگیرند.
از طرف دیگر، بین تماشا کردن تلویزیون و گوش دادن به رادیوى موج متوسط، و مصرف واقعى، یک ارتباط منفى وجود دارد. ظاهراً این ناقض تئورى است. اما نکته در اینجاست که هر دوى این رسانهها با درآمد نیز ارتباط منفى دارند. هر چه درآمد خانواده کمتر باشد، اعضاى خانواده گرایش بیشترى به تماشاى تلویزیون و گوش دادن به رادیوى موج متوسط دارند. این بینندگان و شنوندگان قدرت مصرفى نسبتاً کمى دارند. به نظر مىرسد تماشاى تلویزیون تمایل به مصرف را افزایش دهد، اما اگر شخصى وسیله خرید کالاهاى تبلیغ شده را نداشته باشد، مصرف تحقق پیدا نمىکند. با مقایسهاى که بین تمایل به اقلام کارخانهاى و تماشاى تلویزیون به عمل آمد معلوم شد رابطه مثبتى بین اینها وجود دارد که از نظر آمارى هم چشمگیر است. در این صورت مىتوان انتظار داشت که تماشاچیان فقیر در صورت امکان کالاهاى تبلیغ شده را خریدارى کنند.
وقتى رفتارهاى واقعى مورد سنجش قرار گرفت، نتیجه کار، رابطه مورد انتظار بین تماشاى برنامههاى تلویزیونى و مصرف را تأیید نمىکرد، اما وقتى تمایل و اولویت مورد بررسى قرار گرفت، ارتباط مثبت بود. این نتایج نشان مىدهد بین رفتار و گرایش تفاوتى وجود دارد. بین آرزوى داشتن چیزى و مصرف عملى آن، متغیر میانجى و بسیار قدرتمند درآمد قرار مىگیرد. پس، در این مورد، گرایش فقط در میان افراد قشرهاى بالاى اجتماعى اقتصادى به صورت مصرف واقعى تحقق پیدا مىکند. متأسفانه، بینندگان پر و پا قرص برنامههاى تلویزیونى در مناطق پیرامونى کسانى هستند که بیش از همه به مصرف تمایل دارند اما از حداقل امکانات براى عملى ساختن خواست خود محرومند.
رسانههاى گروهى و تفاوتهاى اجتماعى
همچنان که اسمایس (۱۹۸۲) شرح داده است، رسانههاى گروهى بر توجه و علایق اکثریت مردم سیطره دارند. افراد در جایى بین اولویتهاى شخصى خود و اولویتهاى ارائه شده توسط «صنعت آگاهى» (Consciousness indastxy) زندگى مىکنند. به نظر اسمایس، رمز رشد فوقالعاده این صنعت را مىتوان در موارد زیر یافت:
1. ارتباط تبلیغات با اخبار، برنامههاى سرگرمکننده و مواد اطلاعاتى در رسانههاى گروهى؛
2. ارتباط مواد اطلاعاتى و تبلیغات با کالاها و خدمات مصرفى واقعى، نامزدهاى سیاسى و مسایل عامه؛
3. ارتباط تبلیغات و کالاها و خدمات مصرفى با مردمى که آنها را مصرف مىکنند و …؛
4. کنترل کارآمد زندگى مردم، که شرکتهاى سرمایهدارى انحصارى با استفاده از این سه رشته ارتباط سعى در تثبیت و حفظ آن دارند (ص ۷) .
نظر متداول آن است که هدف از ارائه برنامههاى تبلیغاتى صرفاً حمایت مالى از فعالیتهاى رسانهاى است، و اینکه برنامههایى که بر صفحه تلویزیون مىآیند، آوازهایى که از رادیو شنیده مىشوند، و خلاصه محتواى همه رسانههاى گروهى، به شکلى از اقلام مصرفى جدا هستند. اما به نظر اسمایس (۱۹۸۲) این یک توهم است زیرا:
«رسانههاى گروهى تجارى در کلیت خود تبلیغاتى هستند. پیامدهاى تبلیغاتى حاوى خبر (اینکه کالاهاى خاص چیز «جدیدى» دارد که بذل توجه شنونده، خواننده یا بیننده را جلب مىکند)، سرگرمى (بسیارى از برنامههاى تبلیغاتى تلویزیون سرگرمکنندهتر از اصل برنامه هستند)، و اطلاعات درباره قیمت و کیفیت کالاهاى تبلیغ شده شرکت «آگهى دهنده» مىباشند. و تبلیغات و «محتواى برنامه» ـ هر دو ـ اهمیت قاطعى در فروش کالا و خدمات دارند، تجلى آنها هستند و آنها را در هالهاى از رمز و راز فرو مىبرند« (ص ۸).
جهان سوم با تسلیم شدن به این تهاجم فرهنگى، وابستگى بیشترى به تکنولوژى وارداتى پیدا مىکند (کاپارلى، ۱۹۸۲، فورتادو ۱۹۸۳). اما فقط تعداد محدودى از جمعیت مناطق پیرامونى توان مالى تقلید از سبک زندگى وارداتى را دارند. سطوح درآمد در کشورهاى مرکز به طور متوسط ده برابر سطح درآمد در مناطق پیرامونى است. بنابراین آن دسته از افراد این مناطق که مىتوانند مثل یک آمریکایى یا اروپایى زندگى کنند باید درآمدى ده برابر درآمد سرانه هموطنانشان داشته باشند. این ۵ درصد افراد صاحبامتیاز چیزى نزدیک به یکسوم درآمد جهان سوم را به خود اختصاص مىدهند (فورتادو، ۱۹۸۳، ص ۷۲-۳). درنتیجه، فرایند وابستگى، علاوهبر عمیقترکردنشکاف بین کشورهاى فقیر و غنى، تفاوت بین دارا و ندار در جهان سوم را نیز افزایش مىدهد.
بنا بر مطالعات بنیاد راکفلر، با نرخ رشدى معادل نرخ رشد دهه ۱۹۷۰، مصرف فردى در ایالات متحده آمریکا، تا پایان قرن به دو برابر خواهد رسید (کىkey، ۱۹۷۴، ص ۲)، پیشبینىاى که در آستانه تحقق است. مثلاً یک شهروند متوسط آمریکایى در طول زندگى تقریباً ۵۴ برابر یک هندى منابع جهانى رابه مصرف مىرساند. کشورهاى مرکز فقط ۳۰درصد جمعیت جهان را در خود جاى مىدهند، در حالى که ۸۰درصد مصرف انرژى به آنها اختصاص دارد (ایالات متحده آمریکا با ۶درصد جمعیت جهان ۳۰درصد انرژى موجود را مصرف مىکند) (اسمایس، ۱۹۸۲، ص ۳).
راموس(Ramos) (1986، ص ۱۷) به نقش متناقض رسانهها در برزیل اشاره مىکند، رسانههایى که بر مصرف کالاهاى بادوام تأکید دارند، در حالى که درآمد بیش از ۶۴درصد جمعیت شاغل برزیل کمتر از ۷۰ دلار در ماه است. براى ایجاد بازارى که بتواند از فرایند صنعتى شدن حمایت کند، به موازات برنامه «نوسازى» دهه ۱۹۶۰، یک سیاست تمرکز درآمدها نیز دنبال شد. بین ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰، سهم ۱۰درصد افراد ثروتمند برزیلى از کل درآمدها از ۶/۳۹ درصد به ۹/۵۰ درصد رسید، درحالىکه سهم ۵۰ درصد جمعیتکه فقیرترین قشر را تشکیل مىدهند، از ۴/۱۷ درصد به ۶/۱۲ درصد کاهش یافت (نگاهکنید بهجدول ۵ – ۱). طنز قضیه در اینجاست که سهم گروه اول در مشارکت اقتصادى، که تا آن زمان نیز به طور بىتناسبى بسیار بالا بود، تقریباً ۳۰درصد افزایش یافت، در حالى که سهم گروه دوم، که همان موقعهمتعریفىنداشت، بههماناندازه، یعنى ۳۰درصد کاهش پیدا کرد (ساپلیسىSuplicy، ۱۹۸۷). تعداد فزایندهاى از اقتصاددانان، اینپدیدهرا بخشىاز منطق سرمایهدارى وابسته مىدانند.
به گفته فورتادو (۱۹۸۳، ص ۸۲)، تمرکز درآمدها مهمترین پیامد تجلیل از مصرفگرایى در رسانههاى گروهى است. فشارهاى «نوسازى» به جاى تشویق توسعه اقتصادى اصیل و واقعى، قشرهاى ثروتمند و نخبگان قدرت را به سوى باز تولید الگوهاى مصرفى جهان پیشرفته سوق داده است. این فشارها به ایجاد تنّوع در مصرف انجامیده و انواع تکنولوژیهاى پذیرفته شده در روند صنعتى شدن را تعیین مىکند. تکنولوژى مصرف ـ سویه (Consumption-oriented) (و پویایى طبقاتى(Classdynamics) که محرک استفاده از آنها شد)، همراه با ذخیره فراوان کارگر غیرماهر و کم دستمزد جهان سوم، تأثیر قاطعى بر تمرکز درآمدها دارد. تولید براى مصرف نخبگان مستلزم پذیرش شیوههاى نوینى است که بر استفاده زیاد از سرمایه و کارگر ماهر متکىاند ـ منابعى که معمولاً در مناطق پیرامونى کمیاب هستند. از طرفدیگر، اگر تولید غذا، پوشاک و مصالحساختمانى ـ مواد مورد نیاز طبقاتفقیر بیشتر در اولویت قرار مىگرفت، زمین و کارگر غیرماهر بیشترى به کار گرفته مىشد – منابعى که در جهان سوم نوعاً در وضعیت عرضه مازاد قرار دارد (فورتادو، ۱۹۸۳، ص ۸۳).
جدول ۵ – ۱ درآمد جمعیت از نظر اقتصادى فعال در برزیل: کل مشارکت (%)
1960 ۱۹۷۰ ۱۹۸۰
50 درصد قشر پایین ۴/۱۷ ۹/۱۴ ۶/۱۲
10 درصد قشر بالا ۶/۳۹ ۷/۴۶ ۹/۵۰
5 درصد قشر بالا ۳/۲۸ ۱/۳۴ ۹/۳۷
1 درصد قشر بالا ۹/۱۱ ۷/۱۴ ۹/۱۶
منبع : ساپلیسی (۱۹۸۷، ص ۲۲- A)
در هر حال، انتخاب با کشورهاى پیرامونى نیست، انتخاب توسط مرکز به آنها دیکته مىشود. چنین به نظر مىرسد که فراوردههاى فرهنگى (تبلیغات شرکتهاى فراملّى، موسیقى، برنامههاى تلویزیونى، فیلمهاى سینمایى، کتابها، مجلات و غیره) که در کشورهاى صنعتى تهیه مىشود در افکار، اذهان و قلبهاى مردم جهان سوم رخنه کرده است. استعمار زیرکانهتر، اما با همان قساوت ۴۰۰ سال قبل به پیش مىرود. نخبگان جهان سوم، زیر بمباران مداوم رسانههاى وارداتى، به تولید کالاهاى مصرفى بادوامى روى مىآورند که تکنولوژى غربى، سرمایههاى جدید و کارگران ماهر را به کار مىگیرد. بنابراین وابستگى خود را تشدید مىکنند، چون مناطق پیرامونى نه سرمایه لازم را در اختیار دارند و نه نیروى کار ماهر را. سرمایه، تکنولوژى غربى و فرایندهاى جدید تولید باید با هزینههاى بسیار گزاف از خارج وارد شود، خلاصه اینکه انتخاب کالایى که مىباید تولید شود، چگونگى تولید آن را نیز تعیین مىکند، و هر دوى اینها از الگوهاى مصرفى طرح شده در رسانههاى گروهى، و القا شده به نخبگان و تصمیمگیرندگان کشورهاى پیرامون سرچشمه مىگیرند.
از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳، زمانى که دولت نظامى پایههاى قدرت خود را در برزیل تحکیم مىنمود، آگهىهاى تجارتى و دولتى بهشدت افزایش پیدا کردند. از نظر هزینههاى تبلیغاتى برزیل در جهان به مقام هفتم رسید، در حالى که از نظر سرمایهگذاریهاى آموزشى در مقام هجدهم باقى ماند. از طرف دیگر، قدرت خرید حداقل دستمزد طى دوره معروف به «معجزه برزیل» (Brazillian miracle) 50درصد کاهش یافت (بارهتو،۱۹۸۱، ص ۱۶ – ۱۷).
برنامهریزى براى معرفى محصولات جدید به بازار برزیل، با توجه به اندازه بازار صورت مىگیرد، بازارى با ۲۵ تا ۳۰ میلیون مصرفکننده که درآمدشان بین ۶ تا ۳۳ برابر حداقل دستمزدهاست (تقریباً ۳۰۰ تا ۱۷۰۰ دلار آمریکا در ماه) (پى یترو کولا Pietrocalla 1987، صفحات ۴۶ – ۴۷). بنابراین، برنامهریزى و تولید کالاهاى مصرفى، آن ۱۰۵ میلیون نفر برزیلى را که سطح درآمدشان زیر ۶ برابر حداقل دستمزد در ماه است نادیده مىگیرد، و بنا به ادعاى بلتران و کاردونا (۱۹۸۲، ص ۶۸)، پیامهاى ارسال شده توسط رسانههاى گروهى مستقیماً متوجه اقلیت ثروتمندى است که امکان برخوردارى از الگوهاى مصرفى نخبگان را دارند. پس رسانهها نیازهاى قومى، فرهنگى، اجتماعى و اطلاعاتى تودههاى برزیلى یا آمریکاى لاتینى را مورد توجه قرار نمىدهند.
جمع بندى
در مجموع، به نظر مىرسد عقبافتادگى فرایندى است مرکب و مشتمل بر صنعتى شدن وابسته، رسانههاى گروهى، تبلیغات جهانى، الگوهاى مصرفى وارداتى و تمرکز درآمدها. رسانهها و تبلیغات (که اساساً یکى هستند) یک جّو مبتنى بر مصرف ایجاد مىکنند که سبب افزایش درآمد گروهى معدود و کاهش درآمد اکثریت جمعیت مىشود.
بهرغم دگرگونیهاى ایجاد شده در اقتصاد جهانى، وابستگى هنوز هم زنده و صحیح و سالم است. این واقعیت که تعداد محدودى از کشورهاى جهان سوم صنعتى شدهاند به معنى آن نیست که ماهیت روابط شمال ـ جنوب تغییر کرده است. این مطلب در مورد محصولات فرهنگى نیز مصداق دارد. تعدادى از کشورهاى آمریکاى لاتین خودشان برنامههاى تلویزیونى تهیه کرده و از طریق ماهواره پخش مىکنند، اما این امر نقش رسانهها در این جوامع را تغییر نداده است، جوامعى که همچنان به تکنولوژى وارداتى وابستهاند.
به طور کلى نقش رسانهها در کشورهاى پیرامونى، فروش ایدئولوژى مصرف به کسانى بوده که استطاعت آن را داشتهاند. مصرف، به صورت هدف اصلى این جوامع در آمده است. تصمیمگیرندگان به منظور خدمت به طبقات متوسط بالا، تکنولوژى غربى را با هزینه گزاف وارد کشور مىکنند، در حالى که نیازهاى اساسى اکثریت مردم (خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و آموزش) عمدتاً نادیده گرفته مىشوند.
به نظر مىرسد رسانههاى تجارى و جدیدترین تکنولوژیهاى اشاعه و انتقال، مثل تلویزیونهاى ماهوارهاى، به عمیقتر شدن شکاف بین کشورهاى توسعه یافته و عقبافتاده، بین کشورهاى فقیر و غنى کمک کرده است. انجام تحقیقات ارتباطاتى و مطرح کردن بحثهاى مربوط به نیازهاى اساسى اکثریت محروم کشورهاى آمریکاى لاتین و سایر مناطق جهان سوم ضرورى مىنماید. حرکتهاى رسانهاى گزینه و گروههاى مقاومت فرهنگى در جنوب باید شناسایى، بررسى و تشویق شوند.
منابع
Amorim, J. S. D. (1985). Television, crisis economica y cambio politico en Brasil. Comunicacion my Cultura, 13, 75-95.
Barreto, R. M. (1981). Analise transnacional da propaganda. Sao Paulo: Summus. Beltran, L. R. (1978). TV etchings in the minds of Latin Americans: Conservatism, materialism, and conformism. Cazette, 24, 61-85.
Beltran, L. R., & Cardona, E. F. (1982). Comunicacao dominada: Os Estados Unidos e os meios de comunicaco na America Latina. Rio de Janeiro: Paz & Terra.
Brazil. (1987, April 25). Economist, pp. 3-26.
Brazilian Ministry of Communocations/Embratel. (1987). Brasilsat 2. Brasilia : Author.
Brazilian Ministry of Culture. (1986). Pronunciamento do Senhor Ministro da Cultura Celso Furtado na abertora do seminario interno do instituto de promocao cultural em 24 nov. 1986. Brasilia: Author.
Caparelli. S. (1982). Televisao e capitalismo no Brasil. Porto Alegre: L & PM.
Cardoso, F. H., & Faleto, E. (1979). Dependency and development in Latin America. Berkeley: University of California Press.
Elliot, P. & golding, P. (1974). Mass communication and social change: the imagery of development and the development of imagery. In E. de Kadt & G. Williams (Eds.),Sociology and development (pp. 224-254). London: Tavistock.
Furtado, C. (1982). A nova dependencia. Rio de Janeiro: Paz & Terra.
Furtado, C. (1983). O mito do desenvolvimento economico.Rio de Janeiro: paz & Terra.
Furtado, C. (1983). O mito do desenvolvimento economico. Rio de Janeiro: Paz & Terra.
Janus, N. (1981). Advertising and the mass media in the era of the global corporations. In E. McAnany et al. (Eds.), Camunication and social change (pp. 287-314). New York: Praeger.
Kats, E., & Wedell, G. (1977). Broadcasting in the Third World. Cambridg, MA: Harvard University Press.
Key, W. B. (1974). Subliminal seduction. New York: Signet.
La vai o Brasilsat. (1985). Revista Brasileira de Informatica, 6(70), 8-24.
Mattelart, A. (1978). Agresion desde el espacio. Mexico City: Siglo XXI.
Mattelart, A. (1983). Transnationals and the Third World: The struggle for culture. South Hadley, MA: Bergin & Garvey.
Mattos, S. (1984). Advertising and government influences: The case of Brazilian television. Communication Research, 11, 203-220.
McAnany, E. G. (1989). Brazil, satellites and debt: Who trades what to acquire new technologies? Media Development, 36(1), 6-9.
Milanesi, L. A. (1985). O paraiso via Embratel. Rio de Janeiro: Paz & Terra.
Mosco, V., & Herman, A. (1981). Radical social theory and the communications revolution. In E. Katz & I. Szesk & I. Szesko (Eds.), Mass media and social change (pp. 58-84). Beverly Hills: Sage.
Nicholson, P. (1988, May). Asia’ s space invaders. South,91, 122-123.
No Brasil, 60 milhoes tem racao alimentar inadequada. (1988, October 28).Estado de Minas. P. 13.
Nordenstreng, K. (Ed.). (1973). Informational mass communication. Helsinki: Tammi.
Oliveira, O. S. (1988). Brazilian media usage as a test of dependency theory. Canadian Journal of Communication, 13, 16-27.
Oliveira, O. S. (1986). Satellite TV and dependency: An empirical approach. Gazzete, 38, 127-145.
Pietrocolla, L. G. (1987). Sociedade de consume. Sao Paulo: Global.
Ramos, R. (1986). Gra-finos na Globo. Petropolis: Vozes.
Schiller, H. (1976). Communication and cultural domination. Armonk, NY: M. E. Sharp.
Simoes, I, F., Costa, A. H., & Kehli, M. R. (1986). Um pais no ar. Sao Paulo: Brasiliense.
Smith, A. (1980). The geopolitics of information. New York: Oxford University Press.
Smythe, D. (1982). Dependency road: Communications, capitalism, consciousness and Canada. Norwood, NJ: Ablex.
Sodre, M. (1977). O monopolio ga fala. Petropolis: Vozes.
Suplicy, E. M. (1987, June 1). Brasil, campeao de desigualdade. Folha de Sao Paulo, P. A-22.
Sweezy, P. (1968). The future of capitalism. In D. Cooper (Ed.), To free a generation (pp. 95-109). New York: Collier.
Tunstall, J. (1977). The media are American . New York: Columbia University Press. Turner,R.(1988,April). Callers hang on for new lines . South, 90, 71-71.
Um congestionamento politico. (1988,November 2). Istoe’ Senhor, pp. 26-27.
UNCTAD. (1978). Technological dependence. In K. Sauvant & H. Hasenpflug (Eds.), The new international economic order (pp. 265-280). Boulder, CO: Westview.
Varis, T. (1974). Global traffic in television. Journal of Communication. 24, 102-109.
Varis, T.(1984). The international flow of television programs. Journal of Communication,34, 143-152.
Varis, T. (1986). Patterns of television program flow in international relations. In J. Becker, B. Hedebro, & L. Paldan, (Eds.), Communication and domination (pp. 55-65). Norwood, NJ: Ablex.
Wells, A. (1972). Picture tube imperialism? New York: Orbis.
۶
ارتباطات، فرهنگ و انفورماتیک در برزیل چالشهاى جارى
آناماریا فادال fadul Anamaria – جوزف استر Joseph straubhaar
غالباً از برزیل به خاطر سیاستهاى ملّىگرایانه ارتباطاتى و انفورماتیک خود، با دیدگاهى مثبت یا منفى، یاد مىشود. در این فصل منطق سیاسى، تاریخى و فنى این سیاستها، مشکلات برزیل در تعقیب یک رشد خود اتکا، تثبیت پایگاه کشور در اقتصاد جهانى، و نیز واکنش به نیازهاى اجتماعى مردم مورد بررسى قرار مىگیرد. مقاله در عین حال مورد مطالعه خاصى مربوط به استفاده از مداخله دولت در زمینه تضمین گزینههاى ملّىگرایانه توسعه است.
زمینه: یک دموکراسى دشوار
برزیل در دهه ۱۹۸۰ صحنه دگرگونیهاى بزرگ سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى بود. پس از یک دوره بیست و چند ساله محدودیت آزادیهاى سیاسى در دولتهاى نظامى مختلف بین سالهاى ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵، اکنون وضعیت نهادهاى مدنى، مثل احزاب سیاسى، اتحادیههاى کارگرى، جنبشهاى دگرگونى اجتماعى و رسانههاى گروهى رو به بهبود مىرود. قانون اساسى جدید که در اکتبر ۱۹۸۸ به تصویب رسید، شکل جدیدى از حکومت را روى کار آورد. قانون اساسى قبلى در سال ۱۹۶۷ توسط حکومت نظامى تدوین شده بود.
اما کشور در مقابل این دستاوردهاى سیاسى، با یکى از حادترین بحرانهاى اقتصادى تاریخ خود رو به روست؛ وضع تراز پرداختها وخیمتر شده و میزان بدهیهاى خارجى به بالاترین سطح در تاریخ برزیل رسیدهاست، نرختورم بالا (حدود ۱۱۵۰درصد در سال ۱۹۸۹)، میزان رشد اقتصادى بسیار پایین و گاه حتى منفى، و درصد بیکارى هم بسیار بالاست. وضعیت موجود حاصل الگوى توسعهایست که در پى کودتاى نظامى ۱۹۶۴ در کشور پیاده شد. سیاست اقتصادى تغییر کرد، بدین معنى که به جاى تأکید بر مثلث اقتصادى متشکل از شرکتهاى بزرگدولتى، شرکتهاىفراملّى و شرکتهاى خصوصى داخلى، تنها دو بازیگر اول – دولت و شرکتهاى فراملّى ـ مورد توجه قرار گرفتند.
این وضعیت همچنان باقى است. گزارش جدیدى در مورد درآمد شرکتها حاکى از آن است که مقام اول و دوم به دو شرکت دولتى مربوط مىشود و رتبههاى بعدى به شرکتهاى فراملّى تعلق دارد، و فقط مقام دهم به یک شرکت خصوصى داخلى اختصاص مىیابد (وِجا، ۲۱ سپتامبر ۱۹۸۸، صفحات ۱۰۸ – ۱۰۹). اما در حال حاضر، این روند به مبارزه طلبیده شده است. در مبارزات انتخاباتى ریاست جمهورى در سال ۱۹۸۹، که پس از ۲۸ سال صورت مىگرفت، نقش شرکتهاى دولتى یکى از موارد بحثانگیز بود، و تعجبآور اینکه تعدادى از نامزدهاى جناحهاى چپ میانه تا راست، طرفدار خصوصىسازى بودند.
رشد و نوسازى برزیل را نمىتوان انکار کرد، اما توسعه این کشور همراه با کجرویهاى جدى چندى صورت گرفت. همانطور که خوآاو سایاد (Joao Sayad) (1986)، وزیر سابق برنامهریزى دولت سارنى Sarney گفته است: در آغاز دهه ۱۹۵۰، میزان درآمد سرانه ملّى ۱۶۰ دلار آمریکا بود، که برزیل را در زمره فقیرترین کشورهاى جهان غرب قرار مىداد. در سال ۱۹۸۰، در پایان یک دوره تاریخى توسعه، درآمد سرانه به ۲۰۰۰ دلار آمریکا رسیده بود. اما توزیع درآمدها همچنان ناموزون بود که حتى پس از گذشت یک دوره ۴۵ سالهپیشرفت و توسعهسریع، تقریباً ۵۰درصد برزیلىها ازگرسنگى، سوءتغذیه، فقدان مسکن مناسب و حداقل شرایط بهداشتى رنج مىبرند(ص ۱۹۳).
ارتباط از راه دور و انفورماتیک
یکى از عناصر اصلى در روند نوسازى برزیل، سه مرحله متمایز ایجاد ساختار ارتباطاتى است. در دهه ۱۹۶۰ یک نظام نوین ارتباط از راه دور ایجاد شد؛ در دهه ۱۹۷۰ صنایع فرهنگى متعددى پدید آمد، و در دهههاى ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ صنایع ملّى تکنولوژى اطلاعاتى ایجاد شد. هر یک از این مراحل جنبههایى از چندین مسئله مهم را آشکار مىسازند: نقش دولت، تأثیر ویژه گرایشهاى نظامى و امنیتى ملّى، تعادل بین بخش خصوصى، عمومى و شرکتهاى فراملّى در نظام سرمایهدارى برزیل، تغییر وابستگى، و تناسب کارایى الگوى صنعتى شدن به شیوه جایگزینى واردات با انواع و سطوح مختلف تکنولوژى ارتباطاتى از آن جملهاند.
برزیل تا حد زیادى از گرایشهاى جهانى تبعیت مىکرد. در دهههاى ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مسایل کلیدى عبارت بودند از: ایجاد زیربنا، ایجاد امکانات براى دسترسى به رسانهها، و ایجاد و حفظ یک هویّت ملّى. در برزیل، مثل جاهاى دیگر، ارتباطات شاخص اصلى توسعه تلقى مىشد. کشورى پیشرفته به حساب مىآمد که یک نظام ارتباطاتى جدید داشت.
این دو دهه شاهد اجراى طرحهاى توسعهاى بزرگى بودند که ایجاد امکانات براى دسترسى گسترده به ارتباطات را مدّ نظر داشتند. از آنجا که کشورهاى در حال توسعه شدیداً به ارتباطات امید بسته بودند، کارگزاریهاى ملّى و بینالمللى هزینههاى مالى پروژههاى نوسازى کشاورزى برزیل از طریق نظام ارتباطاتى را متقبل شدند.
پس از کودتاى ۱۹۶۴، از نظر ارتش، ارتباطات یکى از عناصر اصلى امنیت ملّى نیز بهشمار مىرفت. ارتش بر آن بود که ایجاد زیربنا و کنترل و حفظ انگاره یا مفهوم ملت، دو بُعد از ابعاد امنیت ملّى را تشکیل مىدهند. از این رو، در زمینه ارتباطات از راه دور، هم ارتباط تلفنى و هم ارتباطهاى میکروویو/ ماهوارهاى براى شبکههاى سخن پراکنى، سرمایهگذاریهاى سنگینى به بار آورد. کشور به یک نظام ارتباطاتى نیاز داشت که بتواند این عناصر را به هم پیوند دهد، کانالى فراهم سازد که به کمک آن تصویرى از برزیل ترسیم شود که الگوى توسعه اقتصادى مورد نظر ارتش را تأیید کند. قبل از کودتا، مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سینما از عناصر اصلى اداره فعالیتهاى مخالف دولت لیبرال بودند (دریفوسDreyfuss، ۱۹۸۰). بعد از کودتا، رسانههاى گروهى، بهویژه تلویزیون، در حمایت از رژیم جدید بسیج شدند. نظارت ایدئولوژیکى بر رسانهها، از طریق سانسور، و در مورد رسانههاى سخن پراکنى، از طریق کنترل مجوز، انجام مىگرفت. خلاصه اینکه سیاست وقت، ایجاد زیربنا و امکان دسترسى، و در عین حال تداوم کنترل ایدئولوژیکى دولت بر رسانهها بود که سبب بروز کشمکشهاى شدید با نیروهاى سیاسى مخالف مىشد.
پس از این مرحله از راهاندازى و کنترل شبکه ارتباطاتى برزیل، مرحله دوم، یعنى تأکید بر فرهنگ آغاز شد. این مرحله با تبعیت از الگویى که کاتز و وِدِل (۱۹۷۷) به آن اشاره کردهاند، پیش مىرفت، الگویى که در آن به جاى توجه به یکپارچگى ملّى و توسعه رسانههاى جهان سوم، بر تعریف و کنترل فرهنگ تأکید مىشد. در برزیل این مرحله، مرحله توسعه صنایع فرهنگى در ارتباط با توسعه سرمایهدارى بود. الگوهاى وابستگى علنى به منابع مالى خارجى، فراوردههاى فرهنگى، الگوهاى محتوایى و اجرایى، همه تغییر کردند و به اشکال پیچیدهتر توسعه وابسته تبدیل شدند. تلویزیون که نشان داده بود تنها وسیله قابل دسترسى در سطح ملّى است، عمدتاً از طریق ایجاد نظامهاى ملّى ارتباط از راه دور توسط دولتهاى نظامى، مورد تأکید قرار گرفت. کمکهاى مالى از طریق تبلیغات شرکتهاى ملّى و فراملّى، و دولتى و خصوصى تأمین مىشد. نقش رسانههاى گروهى در تبلیغات، بهویژه نقش رادیو و تلویزیون در کمک به ایجاد یک بازار داخلى، به عنوان یکى از اجزاى اصلى الگوى اقتصادى برزیل، بخش صریحى از سیاست ارتباطاتى را تشکیل مىداد.
سومین مرحله به مقوله دیگرى مربوط مىشد؛ اطلاعات و نقش آن، مقولهاى بود که در دهه ۱۹۸۰ اهمیت زیادى پیدا کرد. در سطح جهانى، یک انقلاب اقتصادى واقعى به وقوع پیوسته که اطلاعات را به یک فراورده اصلى تبدیل نموده است. در برزیل هم با شروع سیاست صنعتى در دهه ۱۹۷۰، صنایع انفورماتیک به عنوان هسته اصلى توسعه کشور مطرح شد. نقش کامپیوتر و صنایع وابسته به آن، در دستیابى به حاکمیت اقتصادى ملّى، یک نقش کلیدى به شمار مىرفت. بنابراین، امروزه اعتقاد بر آن است که توسعه باید بر ایده و مفهوم اطلاعات متمرکز باشد، و اینکه هر کشور فاقد استقلال در عرصه اطلاعات عقبافتاده تلقى مىشود. ایدئولوژى انقلاب اطلاعاتى، وارداتى بود اما به میزان زیادى با ناسیونالیسم اقتصادى درهم آمیخت، چیزى که به مبارزات قبلى براى ملّى کردن نفت و نیروگاههاى برق شباهت داشت.
در مورد برزیل، شاید بتوان گفت سیاست ملّى انفورماتیک به معنى فرصتى است براى دولت برزیل تا برنامه «معجزه اقتصادى» را عملى سازد، معجزهاى که در خلال صنعتىشدن وعده داده شده اما هنوز به واقعیت نپیوسته بود. از دهه ۱۹۵۰ الگوهاى اقتصادى پیشنهادى بر صنعتى شدن مبتنى بر جایگزینى واردات، بهویژه در صنایع اتومبیلسازى متکى بود. این الگو شرکتهاى چند ملیتى را به عنوان شریک انتخاب مىکرد ـ و در مقابل تأمین سرمایه و تکنولوژى، با ممنوع کردن واردات، یک بازار داخلى براى آنها فراهم مىنمود. الگوى مزبور باعث رشد شد اما نتوانست کشور را به یک قدرت جهانى تبدیل کند. راهحل پیشنهاد شده دست کشیدن از فکر صنعتى شدن مبتنى بر جایگزینى واردات نبود، اجتناب از بعضى از اشتباهات گذشته، و کنترل شرکت توسط شرکاى خارجى و وابستگى به تکنولوژى و سرمایه خارجى بود. و در این عصر جدید انفورماتیک، تنها راه گریز از وابستگى، توسعه تکنولوژى برزیلى توسط شرکتهاى برزیلى بود، و این فکرى بود که براى ارتش (باز هم به دلایل مربوط به امنیت ملّى)، رهبران سرمایهها و شرکتهاى ملّى، تکنیسینهاى کامپیوتر و ملّىگرایان چپ جاذبه داشت.
بخشهاى بعدى این فصل مشکلات مربوط به ارتباطات، صنایع فرهنگى((Culural industry انفورماتیک را بررسى کرده و تعارضها و تضادهاى موجود در برزیل را از یک دیدگاه تاریخى انتقادى مطرح مىنماید. هدف، ارزیابى چشماندازهاى برزیل در دهه آتى، و پرتو افکندن بر بعضى از مسایل عام مربوط به سیاستهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى در کشورهاى جهان سوم است.
ارتباطات و امنیت ملّى
تصمیمگیریهاى مربوط به سیاستهاى ارتباطاتى در برزیل، بهویژه از سال ۱۹۶۴، با توجه به برنامههاى نوسازى کشور و تأمین امنیت ملّى به تعبیر دولت صورت مىگرفت (ماتوس، ۱۹۸۲). ارتباطات سریع و کارآمد در کمک به ایجاد فکر یا انگاره ملت بسیار مؤثر بود. ارتش از منطقهگرایى سنتى وحشت داشت و فکر مىکرد که احتمال دارد مناطق دورافتاده مرزى جذب جامعه و هویت برزیلى نشوند. یکپارچهکردن برزیل یکى از هدفهایى بود که ارتش کاملاً به آن دست یافت.
ارتباط از راه دور، هم از جهت توسعه زیربنا براى ارتباط بین شرکتها و هم از نظر گسترش یک بازار مصرفى ملّى (که همگى جزو هدفهاى امنیت ملّى به شمار مىآمدند) تأثیر بسیار عمیقى نیز بر اقتصاد داشته است. اما تحکیم صنایع ملّى در این بخش بسیار جزیى بود. فعالیتهاى مربوط به خدمات ارتباط از راه دور و زیربناى مورد نیاز آن، ملّى شد و گسترش یافت. شرکتهاى متعلق به دولت فدرال، مثل امبراتل و تله براس(Telebras) در سطح ملّى، و شرکتهایى چون تِلِسپ (Telesp) در سائوپولو در سطح ایالتى، ارائه خدمات را برعهده داشتند. اما صنایع ساخت تجهیزات به شرکتهاى بزرگ فراملّى، مثل اریکسون، زیمنس و ان. اى. سى. واگذار شده بود. شرکتهاى دولتى و خارجى انحصار این صنایع را در دست داشتند و چنانکه یکى از صاحبنظران گفته است «کشور بین (امتیازهاى انحصارى به) شرکتهاى چند ملیتى تقسیم شده بود و کوچکترین نشانى از مفهوم رقابت به منزله بهترین وسیله خدمت به مصرفکننده، دیده نمىشد». (روجریو سرکوئیرا لایت (Rogerio Cerqueira Leite، به نقل از(Diario do comarcio e industria) (حس۴ ژوئیه ۱۹۸۴).
رئیس سابق تله براس، شرکت دولتى راهاندازى مخابرات از راه دور، در بررسى توسعه ارتباط از راه دور، با این ارزیابى نقادانه مخالف است. او از گسترش این بخش به عنوان یک گام اساسى در توسعه کشور دفاع مىکند:
بخش ارتباط از راه دور، از سلامت اقتصادى فوقالعادهاى برخوردار است. استفاده از ارتباط از راه دور در حال رشد است و تقاضا براى آن به سطح انفجارآمیزى رسیده است. این صنعت مىتواند با استفاده از تولیدات ملّى در سطحى نسبتاً بالا، بازار را راضى کند. جامعه اطلاعاتى در حال تکوین، نظام مخابراتى بهترى را طلب مىکند. کشور نمىتواند از رشد دست بکشد، اما در همه زمینهها هم قابل رشد نیست. باید زمینههایى را انتخاب کند که بیشترین امکانات را فراهم مىسازند (تله کامیونیکیشن، ۱۹۸۲).
مرورى بر تاریخ ارتباط از راه دور در برزیل، به حل بعضى از این مسائل کمک مىکند. در ابتدا نقش دولت جزیى بود، هیچگونه آئین و مقررات رسمى و حقوقى وجود نداشت. و ارائه خدمات در سطح منطقهاى پراکنده و زیر کنترل شرکتهاى خارجى بود. حتى قبل از روى کار آمدن دولت نظامى، این وضعیت، نامطلوب ارزیابى مىشد و در نتیجه دومین مرحله [سیاست ارتباطاتى] با قانون سخن پراکنى برزیل، شماره ۴۱۱۷ در ۲۷ اوت ۱۹۶۲، و ایجاد یکشوراىاجرایى – کانتل(CONTEL) (شوراى ملّى ارتباط از راه دور) آغاز گردید. طبق این قانون در سال ۱۹۶۵، براى راهاندازى شبکه مخابراتى کشورى و بینالمللى یک شرکت اجرایى، امبراتل، ایجاد شد که هزینه آن از بودجه مخابرات ملّى تأمین گردید.
طى یک رشته اصلاحات ادارى که مبیّن اولویتهاى دولت نظامى بود وزارت ارتباطات به منظور تقویت موقعیت کانتل تشکیل شد. امبراتل در مقام خود باقى ماند تا کار ادغام مراکز ایالتى و سایر مناطق در شبکه ارتباطى را تا سال ۱۹۷۲ به پایان برساند. در آن سال بر اساس قانون ۵۹۷۲ تله براس تأسیس شد تا امبراتل و سایر شرکتهاى عملیاتى کشورى و منطقهاى را هماهنگ کند. در سالهاى بعد نظام ارتباطاتى کشور توسعه بیشترى یافت، و طرحهاى خدمات ارتباطاتى، انتقال علائم تلویزیونى ۲۱ ایستگاه داخلى ماهوارهاى، به آب اندازى ۳ کابل زیردریایى، معرفى ویدئوتِکست، سیستمهاى آزمایشى انتقال تارهاى نورى بین ریودوژانیرو و سائوپولو؛ پرتاب دو ماهواره ملّى (برزیل سَت ۱ و ۲) و برنامهریزى براى پرتاب دو ماهواره دیگر به اجرا در آمد. اما از سال ۱۹۸۵ و جایگزینى دولت نظامى با یک رژیم غیرنظامى، سرمایهگذارى دولت فدرال و دولتهاى ایالتى در این زمینه کاهش پیدا کرده است. خوب یا بد، دولت غیرنظامى جدید اولویت را به مسائل دیگرى داده و در بعضى موارد منابع حاصل از شبکه مخابراتى را صرف سرمایهگذارى در سایر حوزهها مىکند.
از بُعد خدماتى، توسعه ارتباط از راه دور تا اندازهاى موفق بوده است. بیشتر روستاها از خدمات تلفنى بهرهمند شدهاند. نرخ استفاده از تلفن در برزیل از بیشتر کشورهاى جهان سوم بالاتر است و شبکه نسبتاً کارآمدى براى استفاده مصرفکنندگان در بخش فعالیتهاى اقتصادى پیشرفته فراهم شدهاست. اما در حال حاضر احساس مىشود که یک وضعیت بحرانى در حال تکوین است. ۵ سال پیش نویسندهاى نوشته است: نرخ تراکم از ۶ درصد به ۳۰ درصد رسیده است. میزان تقاضاى ارضاء نشده به ۵ میلیون خط تلفن افزایش یافته و قیمت یک خط تلفن در بازار آزاد ممکن است به ده هزار دلار آمریکا برسد. علت این امر آنست که دولت در این بخش سرمایهگذارى نکرده است، و سرمایهگذارى نکرده چون فاقد عزم سیاسى لازم بوده است (سکوئیر Siqueira ، ۱۹۸۹). در حوزه تجهیزات کارخانهاى، نتیجه دلسردکنندهتر بوده است. اودیلون سالموریا(Odilon Salmoria)، نماینده دولت فدرال گفته است (۱۹۸۶):
براى ارتباط از راه دور بازار خوبى وجود دارد، اما همان طور که قبلاً گفته شد، این بازار، تنها براى جمع شرکت با به اصطلاح سرمایهگذارى مشترک است. الگوهاى ارتباط از راه دور در زمینه جلب مصرفکننده موفق بودهاند، اما در توسعه تکنولوژى ملّى، چیزى که ما واقعاً براى انفورماتیک مىخواهیم، موفقیتى نداشتهاند (ص ۸۵).
تکنولوژى اطلاعات و حاکمیت ملّى
در خلال دهه ۱۹۷۰، سیاستگذاران برزیلى هر چه بیشتر متقاعد مىشدند که تکنولوژى اطلاعاتى اهمیت استراتژیکى براى امنیت ملّى و توسعه اقتصادى مستقل دارد. سیاست ملّى انفورماتیک طى مراحل مختلف شکل گرفت، اما نهایتاً بر ایجاد صنعت تکنولوژى کامپیوتر در داخل متمرکز شد. در سیاست مزبور گام متهورانه دیگرى نیز برداشته شد: حذف شرکتهاى فراملّى از عرصه صنایع کامپیوتر، با استناد به این اصل که اگر برزیل مىخواهد روند حرکت به سوى استقلال ملّى بیشتر را حفظ کند، باید پا به عرصه صنایع تکنولوژى برتر بگذارد.
تصمیم به گسترش قابلیّتهاى تکنولوژیکى در زمینه اطلاعات، گامى فراتر از سیاستهاى وارداتى قبلى و وارد کردن تکنولوژى از طریق سرمایهگذاریهاى شرکتهاى چندملّیتى بود. هدف سیاستهاى قبلى، ضمن قبول کنترل خارجى بر سختافزار، آن بود که با توسعه قابلیّتهاى نرمافزارى و محتوایى، وابستگى فرهنگى را کاهش دهد. بحثانگیزترین بخش سیاست مزبور حفظ تمامى بازار برزیل براى آن دسته از شرکتهاى برزیلى است که در حوزههاى زیر فعالیت مىکنند: کامپیوترهاى بزرگ و کوچک، تجهیزات مخابراتى ـ ارتباطاتى، نرمافزار و هر گونه وسیلهاى که از تراشههاى ریز پردازنده کامپیوترى استفاده مىکند. این قبیل سیاستها مستلزم استفاده از پایگاههاى دادههاى(data bases) ملّى است و جریانهاى فرا مرزى اطلاعات را محدود مىکند. سیاست ملّى انفورماتیک در یکى از هدفهاى اصلى خود موفقیّت قابل توجهى کسب کرد که همان عرضه کامپیوترهاى بزرگ و کوچک به بازار داخلى بود. در عین حال، این مورد نشاندهنده آن است که مقاومت در برابر فشارهاى صنایع کامپیوتر امریکاى شمالى که از طریق سیاستهاى تاکتیکى دولت آمریکا نیز حمایت مىشوند، تا چه اندازه مشکل و طاقتفرساست. مورد برزیل مجموعه مشکلات دیگرى را نیز نشان مىدهد؛ مشکلات مربوط به قطع وابستگى به سلطه تکنولوژیکى کشورهاى صنعتى در زمینههایى چون تکنولوژى اطلاعات که بر طیف گستردهاى از سایر کاربردهاى صنعتى اثر مىگذارد.
پیامدهاى سیاست حاضر، تا آنجا که تلاشهاى برزیل الگویى براى توسعه تکنولوژى برتر در سایر کشورهاى آمریکاى لاتین فراهم مىکند، به فراسوى مرزهاى ملّى کشیده مىشود. صنایع کامپیوتر آمریکاى شمالى بهسرعت خطرى را که متوجه منافعشان بود احساس کردند. در سال ۱۹۷۷ رئیس «کنترل دیتا» اشاره کرد که «موفقیت این قبیل سیاستها در برزیل، بهطور قطع در آینده، سایر کشورها را به گام نهادن در راستایى مشابه، در زمینه کامپیوترهاى کوچک و تجهیزات الکترونیکى تکنولوژى برتر تشویق مىکند». (به نقل از (Folhad esao paulo، ۱۲ ماه مه ۱۹۷۷، ص ۸).
دو محقق آمریکاى لاتین در بررسى فعالیتهاى برزیل در زمینه تولید تارهاى نورى براى ارتباط از راه دور، اشاره مىکنند که مورد برزیل معرف یک چالش و یک مشوق است: سایر کشورهاى آمریکاى لاتین باید تجربه برزیل را مورد توجه قرار دهند، زیرا برزیل در حال گذراندن مراحلى از توسعه است که در بیشتر کشورهاى در حال توسعه معمول است. علاوه بر این، برزیل باید در زمینه انفورماتیک که ارتباط مستقیمى با تارهاى نورى دارد، با ایالات متحده آمریکا مبارزه مىکرد. با خواندن بحثهاى مربوط به این موضوع در قبل و بعد از قانون انفورماتیک ۱۹۸۴، شخص احساس مىکند که باید مقاومت مقامات برزیلى را در مقابل دولت ایالات متحد و شرکتهاى آمریکایى تحسین کند، شرکتهایى که به علت حمایت قانون مزبور از شرکتهاى برزیلى، سالانه ۳۵۰ – ۴۵۰ میلیون دلار را از دست مىدادند. اگر در سال ۱۹۸۶ یک رشته گفتوگوهاى رسمى بین نمایندگان دولت آمریکا و برزیل در گرفت، به خاطر آن بود که برزیل ۶۰ درصد بازار تکنولوژى اطلاعاتى آمریکا در آمریکاى لاتین را تشکیل مىداد (فرناندز و فادال Fernandez & Fadul، ۱۹۸۸).
سرآغاز و تحول سیاست ملّى انفورماتیک
براى درک سیاست ملّى انفورماتیک، شناخت پیشینه نیروهاى تأثیرگذار بر سیاستهاى ملّى انفورماتیک ضرورى است. اولین مرحله از این تاریخ نشان مىدهد که ریشه سیاست ملّى انفورماتیک به امنیت ملّى و مسایل اجرایى دولت بر مىگردد. نیروى دریایى به تکنولوژى اطلاعات نیاز داشت و مىخواست تکنسینها در داخل کشور آموزش ببینند، به نحوى که بتوانند دست کم تجهیزات مربوطه را در جایى مطمئن تعمیر کنند. مسئله دوم به هدر دادن منابع کامپیوترى توسط دولت مربوط مىشد. این دو مسئله در سال ۱۹۷۲ به تشکیل کمیسیون هماهنگى فعالیتهاى پردازش الکترونیکى کاپری (Coor dinating Commission for Electronic processing) دبیرخانه برنامهریزى انجامید (نگاه کنید به تیگره (Tigre Activities (CAPRE)، ۱۹۸۴، ویانا (Viana)، ۱۹۸۰). هدف این کمیسیون استفاده عقلایى از کامپیوتر توسط شرکتها و کارگزاریهاى دولتى بود.
مرحله دوم در سال ۱۹۷۶ آغاز شد، یعنى هنگامى که «به دلیل واضح جلوگیرى از واردات (کامپیوتر)، حتى در بخش خصوصى، به منظور پیشگیرى از بدتر شدن موازنه پرداختها که در نتیجه اولین بحران بینالمللى نفت وضعیت وخیمى پیدا کرده بود»، مأموریت کاپرى هم سنگینتر شد (دایتزDytz، ۱۹۸۵، ص ۲۲). علاوه بر این ضرورتهاى کوتاه مدت و آشکار، احساس مىشد اصلاح تواناییهاى برزیل در زمینه انفورماتیک، اهمیت اجتماعى، اقتصادى و استراتژیکى زیادى دارد. کاپرى کار گسترش دامنه سیاست ملّى انفورماتیک و تعیین جهتهاى اصلى میکروانفورماتیک را به عهده گرفت. یکى از این مسایل سیاست بحثانگیز حفظ بازار براى کامپیوترهاى کوچک و ریز، و ایجاد نقطه عطفى در تاریخ صنایع انفورماتیک برزیل بود. تا آن سال (۱۹۷۷)، حوزه کامپیوترهاى کوچک و ریز تحت کنترل شرکتهاى چندملیتى قرار داشت (باربوسا Barbosa، ۱۹۸۵، ص ۵۶). ایجاد کبرا (COBRA)، اولین مرکز ساخت کامپیوترهاى داخلى که مىباید الگویى براى صنایع کامپیوتر برزیل فراهم مىساخت، این طرح جدید راتقویت مىکرد، بنابراین، بخش انفورماتیک ملّى، برخلاف سایر صنایع، در نتیجه نیازها و فشارهاى دولت به وجود آمد.
در مرحله سوم، سیاست ملّى انفورماتیک بیشتر تحت تأثیر مسائل مربوط به امنیت ملّى واقع شد. کاپرى که تحت نظر دبیرخانه برنامهریزى (سپلان!) (SEPLAN) (Plannig secretariad) بود، در سال ۱۹۷۹ جاى خود را به دبیرخانه ویژه انفورماتیک (سى) (Special secretariat for informatics) (SEL) داد، و سى تحت نظارت مستقیم شوراى امنیت ملّى قرار گرفت. کادر سى عمدتاً از افسران قدیمى ارتش تشکیل مىشد و اداره این مرکز عملاً و رسماً با ارتش بود. واگذارى مسئولیت اجراى کامل سیاست حفظ بازار به این نهاد و این که صنایع داخلى صددرصد از سرمایه و تکنولوژى داخلى استفاده کنند، قدرت سى را افزایش داد. سى بر همه جنبههاى برنامه تکنولوژى انفورماتیک کنترل داشت به استثناى حوزه ارتباط از دور که تحت نظارت وزارت ارتباطات بود. وزیر ارتباطات خواستار سیاست لیبرالترى بود که سرمایهگذاریهاى مشترک را مجاز سازد. اما نظامیان و غیرنظامیانى که بر منافع ملّى تأکید داشتند، با این تقاضاى وزارت ارتباطات مخالف بودند.
این سیاست در مقایسه با سیاست قبلى جایگزینى واردات که معمولاً ورود شرکتهاى چند ملیتى منتخبى را براى تأمین سرمایه و تکنولوژى لازم در زمینههایى مثل سویچینگ، ارتباط از راه دور، صنایع اتومبیل و هواپیما مجاز مىدانست، خیلى محکمتر بود. توجیه اصلى این تغییر آن بود که تکنولوژیهاى پیشرفته انفورماتیک، به لحاظ ضرورتهاى امنیتى از اهمیت استراتژیکى برخوردارند، و به دلیل هزینه سنگینى که دارند در رابطه با نرخهاى مبادله، مشکلات بیشترى ایجاد مىکنند. «وابستگى تکنولوژیکى، تا حدى که برزیل را تحت انقیاد سایر کشورها در آورد، تهدیدى علیه حاکمیت ملّى است» (باربوسا، ۱۹۸۵، ص ۶۰).
به نظر اولین دبیر سى، سیاست انفورماتیک براى کشور حیاتى بود: «انفورماتیک، که استفاده از آن سالانه ۳۰ درصد افزایش مىیابد، نه تنها از جنبههاى اقتصادى، که احتمال مىرود تا پایان سده حاضر صنعت اصلى جهان بشود، بلکه به لحاظ وابستگى شدید ما، یک مسئله استراتژیک تلقى مىشود. ما عمدتاً هیچ تکنولوژیى نداریم و هیچ چیز تولید نمىکنیم» (باربوسا، ۱۹۸۵، ص ۶۰ ).
در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰، به رغم بحران اقتصادى، سیاست ملّى انفورماتیک در زمینه گسترش سریع بخش صنایع داخلى کامپیوتر ثمرات چشمگیرى به بار آورد. تعداد شرکتهایى که طرحهایشان مورد تصویب کاپرى قرار گرفت از ۵ مورد در سال ۱۹۷۶ به تقریباً ۳۰۰ شرکت در سال ۱۹۸۳ رسید (تاوارزTavarez ، ۱۹۸۶). در سالهاى آخر این دوره، ۴۶ درصد بازار داخلى توسط تولیدکنندگان داخلى تأمین مىشد. این دستاورد مهمى بود چرا که قبلاً ژاپن (۵۴ درصد) و ایالات متحده آمریکا (۹۰ درصد) تنها کشورهایى بودند که بیشترین نیازهاى کامپیوترى برزیل را تأمین مىکردند (Dadose Ideias)، ۱۹۸۳).
در خلال سالهاى ۴- ۱۹۸۳و در فرایند بازگشت دموکراسى، یک حکومت غیرنظامى روى کار آمد و سیاست ملّى انفورماتیک موضوع بحثهاى مجلس شد. عدهاى طالب آن بودند که وابستگى سیاست ملّى انفورماتیک به شوراى امنیت ملّى قطع شود و محور فعالیتهاى آن از مسائل عمدتاً تکنیکى، اقتصادى و نظامى به ملاحظات مربوط به پیامدهاى سیاسى و اجتماعى تغییر یابد. این سرآغاز مرحله چهارم تحول سیاست ملّى انفورماتیک در برزیل بود.
کاهش نفوذ ارتش بر سیاست ملّى انفورماتیک، مطرح شدن منافع گوناگون در بحثهاى قانونگذارى را میسر ساخت. عدهاى طرفدار گشودن بیشتر مرزها در برابر سرمایه و تکنولوژى فراملّى بودند، اما اکثریت افراد درگیر در بحثهاى مربوط به سیاست انفورماتیک همچنان از سمتگیریهاى موجود پشتیبانى مىکردند. کریستینا تاوارز (Christina Tavares) (1986)، نماینده فدرال، سیاست ملّى انفورماتیک برزیل را با اشاره به مسایل مشابه دولتهاى اروپاى غربى توجیه مىکرد: «بسیارى از دولتهاى اروپایى نگرانند که یک شریک (فراملّى) جدید، یعنى آى بى ام، مخلّ حاکمیت ملّى آنها باشد، زیرا این شرکت به تنهایى ۶۰ تا ۷۰ درصد بازار جهانى انفورماتیک را کنترل مىکند».
در ۲۹ اکتبر ۱۹۸۴، مجلس بسیار دمکراتیک برزیل، قانون شماره ۷۲۳۲ را به تصویب رساند که سیاست ملّى انفورماتیک را از حوزه آئیننامههاى هیئت وزیران خارج نمود و تحت سرپرستى کنگره قرار داد و موقعیت سیاست ملّى انفورماتیک را به عنوان یک نهاد مشروع تثبیت نمود. بر اساس ماده یک این قانون:
ضوابط، وظایف و خطوط اصلى سیاست ملّى انفورماتیک، و نیز هدفها و مکانیزمهاى آن را تعیین مىکند. شوراى ملّى انفورماتیک (National Informatics Council) را تشکیل مىدهد، حوزههاى صدور تکنولوژى را تعریف مىنماید، بر پایى مرکز تکنولوژیکى انفورماتیک را مجاز مىدارد، و برنامههاى ملّى انفورماتیک و اتوماسیون، و نیز صندوق ویژهاى براى انفورماتیک در اطلاعات را بنا مىنهد (Atos do poder Legislativo)، (۱۹۸۴).
این قانون کنترل سیاست ملّى انفورماتیک را از شوراى امنیت ملّى گرفته و به نهاد، ریاست جمهورى واگذار مىکند؛ رئیس شوراى ملّى انفورماتیک باید گزارش کار خود را بهریاست جمهورى بدهد. بدین ترتیب یک ارگان تصمیمگیرى بهوجود آمد که از سى(SEI) جدا بود؛ در مقابل شوراى ملّى انفورماتیک پاسخگو بود و قوانین را به اجرا در مىآورد.
یکى از مسائل بسیار مهم این است که قانون مزبور سمتگیریهاى سالهاى ۱۹۷۷ – ۸۴ را حفظ مىکند. ماده ۲ مىگوید «هدف سیاست ملّى انفورماتیک گسترش قابلیت کشور در فعالیتهاى انفورماتیکى به منظور توسعه اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، تکنولوژیکى و اقتصادى جامعه برزیل است». در حالى که ماده ۱۷ مىگوید «دولت براى تشویق فعالیتهایى که از نظر دفاع ملّى جنبه استراتژیک دارند یا براى توسعه ملّى حیاتى هستند، از آنها حمایت نموده و مزایاى موقت ویژهاى به آنها اعطا مىکند». این ماده تعریف شرکتهاى ملّى را مورد تأیید مجدد قرار مىدهد:
شرکتهاى ملّى شرکتهایى هستند که اساسنامه آنها در کشور صادر شده، دفتر مرکزى آنها در داخل کشور قرار دارد، و کنترل آنها منحصراً و بدون قید و شرط، به طور مستقیم یا غیرمستقیم با افراد ساکن و مقیم در کشور یا با نهادى دولتى است. منظور از کنترل ۱. کنترل در تصمیمگیرى … ۲. کنترل تکنولوژیکى … و ۳ . کنترل سرمایه است. (Alos do Poder Legislativo)، (۱۹۸۴).
مرحله پنجم مربوط مىشود به قانون نرمافزار و فشارهایى که ایالات متحده آمریکا براى تعدیل یا حذف بعضى از ـ یا همه ـ این سیاستهاى حفظ بازار به عمل آورد. تولیدکنندگان آمریکایى نرمافزار و سختافزار از آن مىترسیدند که به دلیل سیاست حفظ بازار، پتانسیل فروش خود را از دست بدهند. زیان آنها در سال ۱۹۸۵ حدود ۷۰۰ میلیون دلار آمریکا برآورد مىشود (رایدینگ Riding، ۱۹۸۵). اعمال نفوذ و چک وچانههاى آمریکا، پیامدهاى پیچیدهاى داشت. گرچه در مراحلى، بهویژه هنگام تهیه قانون اساسى ۱۹۸۸، گروههاى فشار آمریکا با مداخله خود سبب رنجش و خشم عمومى شدند، به نظر مىرسد این فشارها در قانون نرمافزار ۱۹۸۷، که حق انحصارى تولیدکنندگان خارجى را بیشتر مورد حمایت قرار مىداد، نقش مهمى داشته است. بهویژه این که قانون شماره ۱۸ ( ۷/۶۴۶ دسامبر ۱۹۸۷) از مسئله مالکیت فکرى بر برنامههاى کامپیوترى حمایت کرده و مقررات فروش آنها را تنظیم مىکند.
به طور کلى شرکتهاى آمریکایى به خاطر از دست رفتن فرصتهاى موجود در بازار برزیل ناراحت بودند؛ اعمال نفوذ گروههاى رابط بر حمایت از حق انحصار متمرکز بود چون بعضى ازتولیدکنندگان کلیدى سختافزار (بهویژه اى بى ام و اَپلApple) و نرمافزار (مخصوصاً میکرو سافت Micro soft با سیستم عامل داس براى کامپیوتر شخصى اى بى ام) متوجه شده بودند که محصولات آنها به طور غیرقانونى و در حد گستردهاى در برزیل تکثیر مىشود. بیشتر کامپیوترهاى شخصى در برزیل با استفاده از تکنولوژى (IBM PC/XT یا (Apple11 ساخته شدهاند. اى بى ام توانسته است با تولید و فروش کامپیوترهاى بزرگ در برزیل کسب و کار پر سودى راه بیندازد، بنابراین شکایتهاى خود را تعدیل کرده است. اما میکرو سافت به تکثیر سریع داس ۳ اعتراض کرد و اَپل براى جلوگیرى از موافقت سى با فروش نمونهاى از کامپیوترهاى مکینتاش توسط یونیترون برزیل شدیداً از گروههاى فشار خود استفاده نمود. در هر دو مورد، سى ابتدا تقاضاى حمایت از حق انحصارى را رد کرد، و این امر سبب تشدید فشارهاى دولت آمریکا شد. اعمال فشار در سالهاى مختلف، اشکال متفاوتى داشته است، اما همیشه خطر مقابله به مثل در مورد تعدادى از کالاهاى برزیلى مطرح وجود داشت و شعار «جنس آمریکایى بخر» تمهیدى بود در برابر موانع بازرگانى ایجاد شده توسط سیاست ملّى انفورماتیک برزیل (کریستییَن ساینس مانیتور، ۱۶ نوامبر ۱۹۸۷، ص ۳).
قانون نرمافزار در برزیل، هم از نظر محتوا و هم به لحاظ شکل تصویب قانون سخت مورد انتقاد قرار گرفت. مجموعه قوانینى که سیاست ملّى انفورماتیک سال ۱۹۸۴ را مورد تأیید قرار مىداد از پشتیبانى ملّى برخوردار بود و توسط جنبش تکنولوژى اطلاعاتى برزیل رهبرى مىشد، در حالى که قانون نرمافزار بدون اینگونه بحثها و مشورتها به تصویب رسید. یکى از سردمداران صنعت کامپیوتر و طرفدار سیاست ملّى انفورماتیک گفته است که این قانون «بدون مشارکت طرفداران سیاست ملّى انفورماتیک تصویب شد. قانون مزبور موضوع تکنیکى بسیار پیچیده و بحثانگیز سرقت ادبى و کُپى رایت (حق انحصارى) را تنظیم مىکند. اما بدون مشورت آکادمیک و تکنیکى مناسب تدوین شده است» (فرگنى Fregni، ۱۹۸۸). کنوانسیون قانون اساسى، که در سال ۱۹۸۸ قانون اساسى جدید را تدوین کرد در تازهترین اقدام قانونگذارى، سیاست ملّى انفورماتیک را مورد تأیید دوباره قرار داد. ماده ۲۳۲ به صراحت دفاع از بازار برزیل را تحت عنوان یکى از جنبههاى حاکمیت ملّى تعریف مىکند: « بازار داخلى بخشى از منابع ملّى ماست و باید در جهت پیشبرد توسعه فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، رفاه مردم و استقلال تکنولوژیکى ملّى و در انطباق با قانون فدرال تقویت شود». قانون اساسى، تعریف قانون انفورماتیک از صنعت برزیل را نیز تأیید مىکند، و ماده ۱۷۷ تصریح مىنماید که دولت «باید از فعالیتهایى که براى توسعه کشور جنبه استراتژیک دارد حمایت کرده و براى این قبیل فعالیتها مزایاى موقت ویژهاى در نظر بگیرد» (Folha de saopaulo، ۲۵ اوت ۱۹۸۸، ص ۶). امید مىرود این مواد قانون اساسى، حمایت دائمى از توسعه علمى و تکنولوژیکى برزیل را تضمین نماید (FINEP.n.d).
مبارزه براى حفظ استقلال تکنولوژیکى
سیاست ملّى انفورماتیک برزیل از همان ابتداى به اجرا در آمدنش در سال ۱۹۷۶ موضوع بحث و جدلهاى فراوان بود. اما با شدت گرفتن بحث بین منافع گروههاى مختلف، که خود از فرایندهاى جدید قانونگذارى ریشه مىگرفت، بحث بر سر سیاست ملّى انفورماتیک نیز شعلهورتر شد. یکى از اولین و مهمترین مسائل این است: آیا سیاست حفظ بازار که سرمایهگذاریهاى مشترک با شرکتهاى فراملّى را محدود مىکند، بهترین راه رسیدن به خودکفایى تکنولوژیکى در برزیل به شمار مىرود؟ الوین تافلر(Alvin Toffler) در جریان سفرى به برزیل در سال ۱۹۸۴ مىگوید: «اگر برزیل بخواهد توسعه تکنولوژیکى مستقل داشته باشد، در عرصه اطلاعات عقب خواهد افتاد». او در دفاع از حضور شرکتهاى فراملّى در برزیل دیدگاه خود را چنین توجیه مىکند:
در عصر حاضر دگرگونیهاى تکنولوژیکى بسیار سریع است و کشورهاى کمتر توسعه یافته به سختى مىتوانند با این دگرگونیها همگام باشند و قدرت رقابت خود را در بازار حفظ کنند. در نتیجه، کارکردن با بقیه کشورهاى جهان بهتوسعه تکنولوژیکىآنها کمک مىکند. ضرورت حال یک فرایند بینالمللى است و نه یک فرایند ملّى (به نقل از Falha de sao paulo، ۱۰ سپتامبر ۱۹۸۴، ص ۷ ).
اما از نظر بسیارى از برزیلىها استدلال تافلر صرفاً نمایانگر منافع دولت آمریکا، شرکتهاى فراملّى و متحدان آنها در برزیل است.
در برزیل انتقادهاى مزبور بر پایه استدلالهاى مختلف صورت مىگیرد اما معمولاً به یک نتیجه مىرسند: سیاست حفظ بازار تاکنون سبب استقلال تکنولوژیکى برزیل نشده است. یکى از استدلالهاى فوق این مسئله را زیر سؤال مىبرد که آیا برزیل مشغول توسعه و تکمیل تکنولوژى برزیلى است یا صرفاً به بازسازى تکنولوژیهاى موجود مىپردازد. بهطور کلى سرمایهگذارى برزیل در عرصه توسعه تکنولوژیکى پائین بوده است. با وجود تصمیم رئیس جمهور سارنى مبنى بر سرمایهگذارى ۳ درصد تولید ناخالص ملّى براى تکنولوژى، از جمله تکنولوژى انفورماتیک، میانگین سرمایهگذارى واقعى در این زمینه ۶ درصد بود که برزیل را در ردهبندى جهانى در مقام بیست و پنجم قرار مىدهد (رودریگوس، ۱۹۸۹). باربوسا (۱۹۸۵) مىگوید:
قول داده بودند صنایع بومى طى ۵ سال تکنولوژى خاص خود را ایجاد کنند. اما نتوانستند به این وعده وفا کنند. گروههاى اقتصادى بزرگ این بخش سود زیادى مىبردند، چون مجبور نبودند در زمینه تحقیق و توسعه سرمایهگذارى کنند، در نتیجه هزینههایشان پایین آمده و سود بالا رفته است (ص ۶۰).
یکى دیگر از انتقادها آن است که سیاست ملّى انفورماتیک تا حد بسیار زیادى به مسئله حفظ بازار محدود بوده است. سیاست ملّى انفورماتیک باید در صدد دستیابى به هدفهایى فراتر از منافع تجارى خاص بوده و ایجاد یک حوزه تکنولوژیکى مستقل را مد نظر داشته باشد. بهترین تجربههاى بینالمللى حاکى از آن است که سیاست انفورماتیک باید عامل یکپارچگى سیاستهاى بخشهاى مختلف تشکیلدهنده حوزههاى گوناگون باشد. از آن جمله است: سیاست آموزش منابع انسانى در زمینه تکنولوژى انفورماتیک، آموزش متخصصان و آموزش عامه مردم؛ سیاست ارتباط از راه دور، که بتدریج نیاز بیشترى به تکنولوژى اطلاعات پیدا مىکند (بهویژه جریانهاى اطلاعاتى تله ماتیک و فرا مرزى)؛ سیاست صنعتى؛ استفاده از همکارى تکنولوژیکى به حد اکثر میزانى که تکنولوژى اطلاعات میسر مىسازد (ماشینهاى خودکار و روبوتها)؛ سیاست اشتغال، که ساختار و سطح آن در نتیجه به کار گیرى تکنولوژى اطلاعات در فرایندهاى تولیدى واردات بهتدریج تعدیل شده است؛ و سیاست فرهنگى، جایى که تکنولوژى اطلاعات رفتار انسانى را در حوزههایى مثل پردازش تصویر، ویدئو تکست (text video)، بازیهاى الکترونیکى (کامپیوترى) و ذخیره و ثبت اطلاعات شخصى بهشدّت تحت تأثیر قرار داده است.
یکى دیگر از انتقادهاى مهم آن است که برزیل در تلاش براى دستیابى به استقلال تکنولوژیکى بیشتر، به فراسوى سطح کلى تواناییهاى فنى و صنعتى خود مىرود، و این امر بر کارایى و قابلیت رقابت طیف گستردهاى از صنایع برزیل تأثیر مىگذارد. سناتور روبرتو کامپوس(Roberto Campos) ، وزیر سابق برنامهریزى و منتقد دیرینه سیاست ملّى انفورماتیک، گفته است سیاست ملّى انفورماتیک نمایانگر برداشت مطلقاً غلطى از چگونگى سیاست صنعتى است:
حفظ بازار به حفظ بىصلاحیتى تبدیل شده است. فقط نخبگان [برزیلى] کامپیوترهاى شخصى دارند، در حالى که در جهان صنعتى از این نوع کامپیوترها در مدارس ابتدایى استفاده مىکنند. از آنجا که تعاریف انفورماتیک دربرگیرنده تمامى تکنولوژى دیجیتالى مبتنى بر نیمهرساناهاست، یک عقبافتادگى تکنولوژیکى بر همه بخشهاى کارخانهاى تحمیل شده است … . همین تظاهر توخالى به «استقلال تکنولوژیکى» به حوزههاى تخصصى شیمى، ژنتیک زیستى و ماشینهاى دقیق نیز کشیده شده و انجام سرمایهگذاریهاى مشترکى را که مىتواند راه سریعى براى رسیدن به نوگرایى باشد، مشکلتر مىسازد (به نقل ازOE staso de sao panulo 24 ژوئیه ۱۹۸۸، ص۲).
انجمن تولیدکنندگان اتومبیل که یکى از بزرگترین مخالفان سیاست ملّى انفورماتیک است، نظرات کامپوس را تأیید کرد. سیاست حفظ بازار و کنترل سى بر همه ریز پردازندهها (microprocesso) سبب کندى دسترسى صنایع اتومبیل به آخرین و جدیدترین ریز پردازندههاى مربوط به تعدادى از کاربریهاى اتومبیلسازى شده و قابلیت رقابت صنایع اتومبیل برزیل را کاهش داده بود (جیانتى Giannetti، b 1989). انجمن صنایع نیز خط کلى سیاست ملّى انفورماتیک را به همین دلایل زیر سؤال برده است. به طور کلى، مطالعه آرتور اندرسون در زمینه صنایع بزرگ نشان مىدهد که اینها معتقدند هزینه تجهیزات اطلاعاتى بسیار بالا و سطح تکنولوژیکى بسیار پایین است. تقریباً همه این صنایع بر آنند که قانون انفورماتیک باید هنگام بررسى قانون مزبور در سال ۱۹۹۲ مورد تجدید نظر قرار بگیرد (ص۶- ۱۹۸۸،Constituicao Brasileira) .
از سوى دیگر، تعدادى از گروههاى بانکى بزرگ تولید سیستمهاى خودکار بانکى و سایر تجهیزات مربوطه را آغاز کردهاند. بنابراین صنایع بانکى منافع مشترکى با تولیدکنندگان صنایع اطلاعاتى دارند. این بدان معناست که شاید سیاستهاى سرمایهگذارى به شکل بىپرواترى بتواند این تنگناها را از میان بر دارد.
قیمت کامپیوترهاى شخصى در برزیل، مثل سایر کالاهاى صنعتى تکنولوژیکى، در نتیجه سیاست جایگزینى واردات، گرانتر و سطح متوسط تکنولوژى آنها پائینتر از میانگین جهانى است. در اکتبر ۱۹۸۹، در برزیل معمولىترین کامپیوترهاى کوچک از نوع اى بى ام، پى سى/ ایکس تى بودند، یعنى ارزانترین نوع این کامپیوترها با هارد دیسک ۲۰ مگا بایتى و به قیمت ۲۴۳۰ دلار آمریکا، یعنى تقریباً ۲/۵ برابر قیمت آنها در ایالات متحده آمریکاGuia de Compras)،۱۹۸۸). در کنار مشکل قیمت بالا و سطح تکنولوژیکى پایین محصولات داخلى، مشکل قاچاق کامپیوترهاى شخصى، دستگاههاى فاکس و اجزا و قطعات آنها نیز وجود دارد. در سال ۱۹۸۸ سردبیر نشریه بازرگانى (Revista Nacional de Telematica) برآورد کرد که تقریباً نیمى از ۳ میلیون کامپیوتر شخصى موجود در سائوپولو احتمالاً قاچاق بودهاند (مکاتبات شخصى اى. سکوئیرا، ۵ سپتامبر ۱۹۸۸).
کسانى که سیاستهاى جایگزینى واردات را تشویق مىکنند همیشه مىدانستهاند که هزینه تولید داخلى سبب بالاتر بودن قیمت کالاها در مقایسه با کالاهاى مشابه وارداتى مىشود، اما بنا را بر این مىگذارند که در مجموع این امر به نفع روند کلى توسعه صنعتى و رفاه اقتصادى مردم خواهد بود. کلودیو مامانا(Claudio Mammaua)، رئیس انجمن تولیدکنندگان کامپیوتر و ابزارهاى کامپیوترى خاطر نشان مىسازد که قیمت اتومبیل و سایر کالاهاى برزیلى نیز دو سه برابر قیمت فروش همان کالا در خارج است، به طورى که هزینه جایگزینى واردات در زمینه انفورماتیک بیشتر از همین هزینه در مثلاً صنایع اتومبیل نیست (جیانتى، a 1989، ص ۴۸). به هر حال، بحث بر سر این است که آیا انفورماتیک بر چنان طیف گستردهاى از صنایع و خدمات در برزیل اثر مىگذارد که پیامدهاى اقتصادى و صنعتى کلى آن منفى باشد.
نظرات نامزدهاى انتخابات ریاست جمهورى ۱۹۸۹ در مورد سیاست ملّى انفورماتیک تصویر مقطعى خوبى از مواضع مختلف در ارتباط با این سیاست را نشان مىداد. مطرح شدن مسئله سیاست ملّى انفورماتیک در مبارزات انتخاباتى ماه نوامبر اهمیت ویژهاى دارد. از بین ۹ نامزد انتخاباتى، سه نفر با داشتن گرایشهاى لیبرالى در زمینه اقتصاد، موافق حذف سیاست حفظ بازار بودند، در حالى که ۲ تن از نامزدها، با سمتگیریهاى ناسیونالیستىتر، از ابقاء آن طرفدارى مىکردند. بقیه هم معتقد بودند که سیاست مزبور باید به دقت مورد ارزیابى مجدد قرار گیرد ـ به نحوى که از سوءاستفاده از سیاستهایى حمایتى ممانعت گردد ـ سطح تکنولوژیکى ارتقا یابد، و مداخله دولت محدود شود. به جز چند استثنا، همه اینها سؤالاتى را مطرح مىکرد (Info، سپتامبر ۱۹۸۹، صفحه ۳۴۵). بهطور کلى، به نظر مىرسد مبارزات انتخاباتى مجموعه سؤالاتى را در مورد نقش دولت و صلاحیتش براى کنترل هدایت اقتصاد مطرح مىکند (در اکتبر ۱۹۸۹، فولاهو دو سائوپولو مجموعه مقالاتى با عنوان «دولت کوچکتر، فقر کمتر» به چاپ رساند). در مورد تمرکز بر سیاست جایگزینى واردات نیز سؤالاتى مطرح بود. تعدادى از این نامزدها و گروههاى رسانهاى بزرگ به طور ضمنى الگوى صادرات – سویه «ببرهاى آسیا Tigers of Asia» (کره جنوبى، تایوان، هنگکنگ و سنگاپور) را تحسین مىکردند. شاید مهمترین مسئله همان اتفاق نظر همه نامزدهاى انتخابات ریاست جمهورى در این نکته بود که سیاست ملّى انفورماتیک به شکوفایى بعضى از این صنایع، ایجاد مشاغل، توسعه منابع انسانى و صنعتى و شکوفایى و رشد توسعه تکنولوژیکى، در مقایسه با قبل، کمک کرده است. در اساس، بحثهاى مربوط به سیاستگذارى در برزیل حول محور تحلیلهاى هزینه – سود صورت مىگیرد، اما به ایجاد صنایع ملّى انفورماتیک متعهد است.
سیاست ملّى انفورماتیک، به رغم مشکلاتى که داشته، مبیّن یک حرکت مهّم در جهت تغییر الگوهاى توسعه اقتصادى ارائه شده توسط شرکتهاى فراملّى است. بحثهاى دموکراتیک دهه ۱۹۸۰، نه تنها از نظر اصلاح مشکلات مربوط به اجراى سیاست مزبور، بلکه به لحاظ عمیقتر کردن آگاهى ملّت نسبت به اهمیّت توسعه مستقل و خوداتکایى، بسیار با ارزش بوده است. اما در هر حال نباید سبب نادیده گرفته شدن دو مشکل اصلى بشود: ضرورت پرهیز از دادن شعارهاى توخالى درباره مواضع مخالف، و داشتن یک سیاست حمایتى حفظ بازار که واقعاً راه مؤثرى براى ارتقاى سطح کارایى تکنولوژى برزیل باشد، و همین طور ضرورت یافتن راههایى که این سیاست صنعتى را به سایر حوزههاى فعالیتهاى تولیدى تسرى دهد، به طورى که فرایند گستردهتر و یکپارچهترى از پیشرفت تکنولوژیکى ایجاد گردد.
مبارزه براى ارتباطات، فرهنگ و اطلاعات
بدیهى است که برزیل در ایجاد یک ساختار ارتباط از راه دور پیشرفتهاى زیادى کرده است، ساختارى که از بعضى جهات به انسجام مناطق و تبدیل آنها به یک کشور واحد کمک کرده است. تحول صنایع فرهنگى، دست کم در حوزه تلویزیون، نقش مهمى در توسعه هویّت فرهنگى ملّى داشته است. شاید بهتر بود سیاست ملّى تکنولوژى اطلاعات به شکلى تنظیم شود که طیف گستردهترى از نیازهاى توسعه صنعتى را در بر گیرد. اما اکثریت برزیلىها اتفاقنظر دارند که تصمیم بر محدود کردن نقش شرکتهاى فراملّى در این بخش استراتژیک و ایجاد زیربناى لازم براى توسعه مستقل تکنولوژى برتر تصمیم مثبتى بوده است. آیا این به معناى آن است که توسعه ارتباطات در برزیل در دهه آینده هم باید به همین شکل باشد؟
مضمون اصلى مقاله حاضر آن است که برزیل باید جهتگیریهاى سیاست ارتباطى خود را اساساً تغییر دهد. در یک سطح، سیاستى که تحتالشعاع هدفهاى یکپارچگى ملّى، بسیج قدرت اجرائى متمرکز و صنعتى شدن باشد باید تأکید بیشترى بر تحول مداوم دموکراسى مبتنى بر مشارکت داشته باشد. این امر نیاز به نوع دیگرى از یکپارچگى ارتباطات ملّى دارد که شاید اداره آن مشکلتر و تعارضآمیزتر باشد، اما نسبت به تحول فرهنگى و انسانى حساستر و پذیراتر خواهد بود.
اما در سطحى عمیقتر، لازم است براى همیشه مفهوم توسعه به عنوان یک گسترش کمّى در ارتباط با تعداد و نوع کالاهاى تولید شده کنار گذاشته شود. ما باید توسعه را بر حسب معیارهاى کیفىتر(more qualititive) از نو و به شرح زیر تعریف کنیم: نیازهاى اولیه انسانى مثل آموزش، مسکن آبرومندانه براى یک زندگى خانوادگى، احساس تعلق به یک جماعت، احترام به فقرا و اقلیتهاى بومى، حفظ محیط زیست و بوم شناسى و حس بیشتر اتحاد و یکپارچگى فرهنگى و اجتماعى بین کشورهاى جهان سوم. این برداشت از توسعه، به لحاظ پذیرش نیازهاى اولیه مردم و بومشناختى کشور ـ و نه تقاضاهاى اقتصاد سیاسى بینالمللى ـ بهعنوان نقطه شروع، برداشتى درونزا (endogenous) و قائم به ذات است. ما با این نظر مخالفیم که توسعه بر حسب دو قطب متضاد تعریف شود؛ در مرحله اول، واکنشى نسبت به ارضاى نیازهاى کمّى و مادى، و در مرحله بعدى، ارضاى نیازهاى انسانى، فرهنگى و معنوى کیفىتر. مسئله کیفیت باید در همه مراحل مطرح باشد. براى اعمال این بُعد کیفى قبل از هر چیز باید بر ابعاد فرهنگى توسعه بیشتر تأکید شود. در برزیل، باید این بُعد کیفىتر از جهات متعددى مورد توجه قرار گیرد، اما موارد زیر مهمترین آنها و نمونههاى خوبى براى جهتگیرى جدید است.
تمرکززدایى (decentralization) رسانهها و سایر شکلهاى ارتباطات
سیاستهاى بیست سال گذشته، بیشتر موافق زیربناهاى ارتباطى کنترل شده از مرکز و شبه انحصار (quasi-monopoly) صنایع فرهنگى بودهاند. تلویزیون گلوبو و شرکت انتشاراتى ادیتیورا ابریل(Editora Abril)، که یکى از مهمترین مجلات خبرى برزیل، وجا، و بسیارى دیگر از مجلات برزیل را منتشر مىکند، نه تنها سلطه فرهنگى خود را اعمال کرده بلکه از سیاست دولت مرکزى هم حمایت نمودهاند.
در حال حاضر فشارهایى براى تمرکززدایى و منطقهاى کردن رسانهها، بهویژه تلویزیون، وجود دارد. این کار به سیاستهاى حمایتى بیشترى نیاز دارد. ناپدید شدن این شبکههاى بزرگ در دهه آتى بعید مىنماید، اما اگر قانون جدید سخن پراکنى از چنین سیاستى حمایت کند، شاید ما شاهد برپایى شبکههاى یو اچ اف محلى و ایستگاههاى تلویزیونى منطقهاى باشیم. معرفى تکنولوژیهاى ارتباطاتى جدید در برزیل، مثل ماهواره، آنتن شلجمى(Parabolic)، ویدئو تکست، تارهاى نورى و کاربرىهاى کامپیوترى اهمیت زیادى دارد، چون این تکنولوژیها نه تنها مورد استفاده مناطق مادر شهرى بزرگ است، بلکه به شهرستانها، شهرهاى کوچک و مناطق روستایى نیز خدمات مىدهد. با تقویت رسانههاى منطقهاى و محلى، شاید آن بخشهایى از جمعیت که هنوز فاقد تلویزیون هستند دسترسى بیشترى به امکانات ارتباطى پیدا کنند. در گذشته، هم در رژیمهاى نظامى و هم غیرنظامى، امتیاز ایجاد شبکههاى رادیو و تلویزیونى بر پایه روابط شخصى و سیاسى اعطا مىشد. نبود سیاستى در جهت منافع و ملاحظات جماعتى، فرهنگى و آموزشى یکى از کمبودهاى اصلى سیاست سخن پراکنى برزیل است.
این تمرکززدایى، از نظر فرهنگى ابعاد کیفى مهمى دارد زیرا سبب مىشود هویتهاى منطقهاى بیشترى به صحنه آمده و نقش قویترى در توسعه فرهنگ ملّى ایفا کنند.
تمرکززدایى تنها از نظر جغرافیایى مهم نیست بلکه از جنبه طبقات اجتماعى نیز اهمیّت دارد. طى ۲۵ سال گذشته، میزان استفاده از رسانهها در جنبشهاى مردمى و پرطرفدار، رشد قابل توجهى داشته است. زیربناى رسانههاى فعلى از نظر ایستگاههاى رادیویى، روزنامههاى کوچک، مراکز مستندسازى با نشریات کوچک، شبکههاى تولید و مبادله ویدئویى و مراکز نمایش عمومى بسیار غنى است. همه اینها از نظر آموزش اولیه، تبیین فرهنگ مردمى و بهرهمند ساختن این بینشها از یک بار دمکراتیک در فرایندهاى سیاسى ارزش زیادى داشته است. به دنبال برقرارى دموکراسى، جنبشهاى مردمى، بهحق خواستار نفوذ بیشتر و صداى رساترى در سیاست ارتباطى کشور و جلب حمایت بیشتر از اقدامات خود در زمینه رسانهها خواهند بود. مثلاً تلویزیون داس ترابال هادورز، وابسته به حزب کارگر نوارهاى ویدئویى توزیع مىکند و مىتواند وقتى را که تلویزیون به طور رایگان در اختیارش مىگذارد، به شرح و بسط نظرات تشکیلات کارگرى بپردازد، اما مىخواهد براى ایجاد یک ایستگاه تلویزیونى یو اچ اف در سائوپولو مجوز بگیرد. باند یو اچ اف تلویزیونى به تازگى راهاندازى شده است و براى شبکههاى تلویزیونى وابسته به تشکیلات مردمى، فرصت دسترسى به رسانهها را فراهم مىسازد. انتقاد مىشود که شبکههاى تلویزیونى ملّى، مثل گلوبو، بر افکار عمومى سیطره دارند. اما تحقیقات انجام شده توسط لینز دا سیلوا Lins da Silva (1987) و دیگران در زمینه دریافت برنامههاى خبرى گلوبو،ژورنال نشنال، در جوامع کارگرى نشان مىدهد که میزان تأثیر برنامهها بر این گروهها کمتر از آن است که تصور مىشد. یکى از دلایلى که این قبیل گروهها مىتوانند قضاوت مستقلترى داشته باشند آن است که از طریق شبکههاى رسانهاى خود به اطلاعات گزینه دسترسى دارند.
سمت و سوى سیاست انفورماتیک
اکنون روشن شده است که زیربناى مادى ارتباطات و تکنولوژى اطلاعات به شکل پیشنهاد شده در الگوهاى توسعه دهههاى ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ براى ایجاد یک جامعه دموکراتیک کافى نیست. زیربنا و تکنولوژى مزبور باید پیوند نزدیکترى با بازیگران اجتماعى جدید، مطالبات جنبشهاى مردمى براى وزن سیاسى بیشتر و توسعه فرهنگى داشته باشد.
با توجه به رهنمودهاى اساسى سیاست کسب استقلال در تکنولوژیهاى اطلاعاتى پیشرفته، سیاست ملّى انفورماتیک باید به فراهم ساختن و توزیع منابع اطلاعاتى بیشتر توجه کند. این به معنى مثلاً، گسترش بانکها و پایگاههاى اطلاعاتى کشور است. باید چگونگى تأمین دسترسى آزادانه به تکنولوژى اطلاعات در برزیل مورد مطالعه قرار گیرد. شاید سیاست حفظ بازار و بالاتر بودن میانگین قیمت کامپیوتر در برزیل قابل توجیه باشد، اما باید در مورد مدارس، کتابخانه، سازمانهاى اجتماعى و سایر نهادهاى عمومى امتیازهایى قایل شود تا اینها بتوانند در زمینه دسترسى به اطلاعات براى قشرهاى کم درآمدتر امکانات برابرى فراهم سازند.
مسائل مربوط به خصوصى بودن اطلاعات در سطح داخلى در قانون اساسى جدید مطرح شده و به پیشبینى بند «فراخوانى اطلاعات» در ارتباط با دسترسى به پایگاههاى اطلاعاتى منجر گردد. برزیل با اعمال کنترل شدید بر جریان اطلاعات به بیرون مرزها، از خصوصى بودن اطلاعات حمایت کرده است، که این خود به سیاست حفظ بازار، و فشار در جهت پیشبرد دادهپردازى data-pro cessing در سطح ملّى، و نه بینالمللى، مربوط مىشود. نظر دولت برزیل آن است که کنترل جریان اطلاعات بازرگانى، قانونى است و باید از آن دفاع شود.
با وجود دستاوردهاى برزیل در زمینه زیربناى ارتباطى – مخابراتى و خدمات مربوطه از دهه ۱۹۵۰ تا دهه ۱۹۷۰، سرمایهگذارى در این حوزه کاهش یافته و میزان تراکم تلفنى از ۶ درصد در سال ۱۹۸۵ به تقریباً ۳۰ درصد در سال ۱۹۸۹ افزایش یافته است (تلسپ، ۱۹۸۹). این خود نشان مىدهد که باید در سرمایهگذارى براى ارتباط از راه دور و تکنولوژیهاى اطلاعاتى پیشرفتهتر تعادل مناسبى وجود داشته باشد.
مبارزه در راه یکپارچگى آمریکاى لاتین
در ۲۵ سال گذشته آگاهى ملّى برزیل نسبت به رابطه متقابل ارتباطات، فرهنگ ملّى و اطلاعات رشد چشمگیرى داشته است. توسعه صنایع فرهنگى ملّى، گرچه عمدتاً به تلویزیون محدود بوده است امّا خود یک گام مهم به شمار مىآید. تمایل به محدود کردن نفوذ شرکتهاى فراملّى یکى دیگر از نقطه عطفهاست. از دیگر دستاوردهاى اخیر، حرکت به سوى دموکراتیزه شدن است خاصه این که حرکت مزبور عمدتاً توسط جنبشهاى تودهاى و با استفاده از ارتباطات مردمى گزینه صورت مىگرفت.
البته فشارهاى ناشى از کشورهاى صنعتى، بهویژه ایالات متحده آمریکا روند مزبور را مورد تهدید قرار مىدهد. این مسئله ارتباط مستقیمى با مذاکرات مربوط به بدهیهاى خارجى برزیل و سیاستهاى صندوق بینالمللى پول دارد. یکى از موضوعهایى که غالباً بدان اشاره مىشود این است که به منظور ترغیب بانکهاى فراملّى، صندوق بینالمللى پول و کشورهاى اعتباردهنده به مذاکره درباره بدهیها، برزیل باید سیاست ملّى انفورماتیک خود را تعدیل کند.
به هر حال، نمىتوان فراموش کرد که بحران برزیل بخشى از بحران تمامى منطقه آمریکاى لاتین است. توسعه برزیل طى ۲۵ سال گذشته تا حد زیادى متأثر از روحیه ملّىگرایانه خود برزیل بوده است. اما در حال حاضر این به تنهایى کافى نیست. برزیل باید همکارى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى با سایر کشورهاى آمریکاى لاتین را در اولویت قرار دهد. چالش اصلى ده سال آتى، پس از برداشتن گامهاى لازم در جهت برقرارى دوباره دموکراسى، تفکر در مورد توسعه بیشتر ارتباطات، فرهنگ و تکنولوژى در جهت یکپارچگى منطقهاى آمریکاى لاتین خواهد بود.
منابع
Atos do poder Legislativo. (1984, October 29). Law No. 7,232, p. 102.
Barbosa, C,R.F. (1985). A informatica: situacao e desempenho. In R. Benakouche (Ed.), A questao de no Brasil. Sao Paulo: Brasiliense.
Constituicao Brasileira [Special edition]. (1988, July 1). Folha de Sao Paulo. Edition).
Dados e Ideias. (1983, August ).[Survey of 100 largest companies in informatics]. No. 63.
Dreyfuss.R.(1980).1964:O Goloe contro o estado. Petropolis: Vozes.
Dytz. E. (1985). Informatica: o modelo institucional brasileiro. In R. Benakouche (Ed.), A questao de informatica no Brasil. Sao Paulo: Brasiliense.
Fernandes, F..& Fadul, M.L.(1988).?Puede America Latina producer fibras opticas? Diazlogos , 21.
FINEP.(n.d). Agenda-Informative,56,10.
Fregni.E. (1988). [Speech]. Presented at the 8th Congresso da Sociedade Brasileira de Computacao, Rio de Janerio.
Giannetti, R. 91989a, May). Momento de reflexao para a informatica. Revista Nacional de Telematica, pp. 48.
Giannetti,R . (1989b.August). Carro eletronico: esta corrida Brasil perde . Revista Nacional de Telematica, pp. 8-17.
Guia de Compras [Shopping guide]. (1989, September 27). Folha de Sao Paulo, p. H-6.
Katz, E., Wedell, G. (1977). Bradcasting in the Third World. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Lins Silva, C. E. (1987). Muito Alem do Jardim Boranico. Sao Paulo: Summus.
Mattos, S. (1982). The impact of Brazilian military governments on Brazilian television. San Antonio, TX: Klingensmith.
Riding, A. (1986, May 5). [Article]. New York Times, p. D8.
Rodringues, L. (1989, May). Falta a politica de ciencia e tecnologia. Revista Nacional de Telematica, pp. 58-59.
Salmoria, O. (Ed.). (1986). A informatica e a nova republica. Sao Paulo: Hucitec.
Sayad, J. (1986). Proridade social e desenvolvimento tecnologica. In O. Salmoria (Ed.), A informatica e a nova republica. Sao Paulo: Hucitec.
Siqueira, E. (1989, May). Editorial. Revista Nacional de Telematica, p. 3.
Tavares, C. (1986). A informatica e o contorole da sociedade. In O. Salmoria (Ed.), A informatica e a nova republica. Sao Paulo: Hucitec.
Telecomunicacoes, um setor viavel. (1982, July 23). Folha de Sao Paulo.
Telesp (Sao Paulo telephone operating company). (1989, October 5). Presentation at Seminar on ISDN, Sao Paulo.
Tigre, P. B. (1984). Computador Brasileiro: industria tecnologia e dependencia. Rio de Janeiro: Campus.
Viana, D. M. M. (1980). Processo decisorio no setor de informatica nos ultimos dez anos. Unpublished master’s thesis, Instituto Universitario de Pesquisas do Rio de Jan
7
اقتصاد سیاسى تلویزیون
نوشته: مانجونات پنداکور (Manjunath pendakur)
دولت، طبقه و تلاقى شرکتها در هند . از مشخصههاى هند دهه ۱۹۸۰، در گرفتن مباحث زنده و داغ پیرامون تکنولوژى تلویزیون و هدفهاى آن در کشورى فقیر بود که بهسرعت به سوى صنعتى شدن پیش مىرفت. در این فصل به پیامدهاى سیاسى و اجتماعى سیاست ملّى تلویزیون توسط دولت مىپردازیم. آیا اصولاً هند باید تلویزیون داشته باشد؟ آیا هند استطاعت برخوردارى از تلویزیون رنگى را دارد؟ آیا چنان تلویزیونى باید اولویت را به آموزش بدهد و غیرتجارى باشد؟ چه کسى باید برنامههایش را تولید کند؟ آیا برنامههاى آن باید وارداتى باشد؟ رابطه تلویزیون با دولت چگونه باید باشد؟ ساختار نهادین آن چه مىشود؟ اینها سؤالات مهمى هستند که در کانون سیاستگذارى ارتباطاتى اغلب کشورهاى آسیایى ـ آفریقایى قرار دارند.
در کشورى که تقریباً ۸۳۵ میلیون نفر جمعیت دارد و از تنوع فرهنگى، زبانى و آداب و رسوم برخوردار است، اکثریت مردم قویاً خواهان نهادهاى نامتمرکز هستند، اما دولت مرکزى و حزب حاکم نیز براى محدود کردن این تفاوتها و تنوعها در مرزهاى تنگ دولت ملّى و سیطره جو، قویاً مصمم است. دولت مرکزى با توجه به پیشینه تاریخى (نهادهاى استعمارى بریتانیا)، و اقتدار قضایى ـ حقوقى منطبق با موازین قانون اساسى، از چنان قدرتى براى حفظ مرکزیت برخوردار مىباشد. در نتیجه، بخش ارتباطات، شامل پست و تلگراف، راه آهن، خطوط هوایى، رادیو، تلویزیون و فیلم مستند از سوى دولت کنترل مىشود. هر یک از اینها در دیوانسالارى متمرکز سازمان دهى شده و در معرض سوءاستفاده از سوى حزب حاکم مىباشد(۱).
هندوستان ۴۳ سال بعد از کسب استقلال از حکومت استعمارى بریتانیا، هنوز درگیر کشمکش میان تجدد و سنتخواهى است. روابط اجتماعى فئودالى نظیر کاربندگى، رباخوارى، تابعیت زن از مرد، مهریه و کاست همگى بهرغم دموکراسى مستحکم و پا بر جاى سرمایهدارى، با سختجانى به بقاى خود ادامه مىدهند(۲). همزمان، فرهنگ متضادى در میان مردمى که بیش از همه بازنده بودهاند رشد مىکند. تضاد به قدرى حاد است که شرارتهاى ماشین دولتى یا زمینداران علیه تهیدستان، ادیواسىها Adivasis (بومیان) و دالیت Dailits (نجسهاى سابق) موضوع روزمره مطبوعات هند شده است.«شب بىپایان (Endless Night)»، (۱۹۸۷، ص ۴). در چنین هنگامهاى و به منظور تثبیت و تبلور این مناسبات اجتماعى بهرهکشانه، پیرامون مسایل تحول و توسعه، توفانى در گرفته است که در حال از میان برداشتن کنترلهاى اجتماعى نمادین است، کنترلهایى که طى دو دهه گذشته در اقتصاد کشور اعمال شده است. این توفان همانا ملّى کردن بخشهاى کلیدى صنعت، بانکدارى و مدیریت بازار از طریق نظام پروانه، تعرفه و سهمیه است. با این جریان که با لفظ محترمانه «لیبرالى کردن» سیاستگذارى اقتصادى مشخص مىشود، بسیارى از کشورهاى جهان سوم در حال کنار زدن این کنترل و باز کردن درهاى کشور خود به روى سرمایه مستقیم خارجىاند. مصر در زمان انور سادات و هند در زمان ایندیرا گاندى نمونههاى بارز این ادغام اقتصادى ملّى در سرمایه بینالمللى بودند. تعهد قانون اساسى به بناى جامعهاى بر مبناى یک «الگوى سوسیالیستى» جاى خود را به «مسابقه با غرب» و «جفتک چهارکش» با تکنولوژى برتر داد. الگوى «نوسازى» بسیارى از روشنفکران غربى بهصورت بینش رایج میان نخبگان اقتصادى سیاسى در آمده است. این گرایش در تفکر سیاسى هند منجر به بالا گرفتن سریع همکارى با سرمایهداران فراملّى، در شکل سرمایهگذارى مستقیم در انرژى، حمل و نقل و بعضى از شاخههاى تکنولوژى برتر از جمله نرمافزار کامپیوتر شد. شراکت سرمایه ملّى و بینالمللى در شکل سرمایهگذاریهاى مشترک نیز افزایش یافته و منجر به رونق بازار کالاهاى کارخانهاى مصرفى شده است.
در جریان این تعلق خاطر به سرمایه خارجى، نیازهاى اساسى – خوراک، آب تصفیه شده، مسکن، شغل، آموزش ـ تقریباً ۳۰۰ میلیون نفر هندى (۴۰درصد جمعیت) عمدتاً نادیده گرفته شده است. به علاوه، اعمال و اجراى نیم بند قوانین مربوط به تضمین ایمنى و بهداشت کارگران و بهزیستى جوامعى که در اطراف کارخانهها واقع شدهاند، در این مرحله و پس از اجراى سیاست «لیبرالى کردن» کمتر مورد توجه بوده است.
از طرف دیگر، دولت در سال ۱۹۸۲ تصمیم گرفت تلویزیون رنگى را در کشور معمول سازد. در سال ۱۹۸۳ برنامههایى را در این زمینه متعهد شد و طرح بزرگى را براى گسترش برد علائم تلویزیونى و زیر پوشش گرفتن تمامى کشور از تصویب گذراند. دولت با استفاده از یک ماهواره ارتباطاتى که میلیونها دلار هزینه دربر داشت، کشور را زیر پوشش برنامههاى عامه پسند تلویزیونى، سریالها، مسابقات، برنامههاى ورزشى، اخبار و فیلمهاى سینمایى قرار داده است که عمدتاً در داخل تولید مىشوند. اما تعدادى از برنامهها نیز وارداتى است – و همه این برنامهها در فواصل بین تبلیغات و آگهىهاى تجارتى پخش مىشوند. تلویزیون که با تجربهاى اندک در زمینه برنامههاى آموزشى، دهه ۱۹۵۰ را پشت سر گذاشت، در دهه ۱۹۸۰ به یک نیروى اجتماعى بسیار مهم تبدیل شد. از ۱۶۰ میلیون خانوار هندى، ۲۷ میلیون داراى دستگاه تلویزیون هستند که البته بیشتر اینها در دهه ۱۹۸۰ از مزیت داشتن تلویزیون برخوردار شدند. تعدادى از خانوادههاى طبقات ممتاز نیز حدود ۱ میلیون VCR (Video-cassetl-Recorder) و دستگاههاى ضبط و پخش خریدارى کردهاند. بهرغم دسترسى محدود، تعداد بینندگان بالقوه تلویزیون در مدتى کوتاه به تقریباً ۲۰۰ میلیون نفر بالغ شد (جدول ۱-۷ ). این رشد چشمگیر تعداد بینندگان صاحب درآمد نسبتاً بالا براى خرید کالاهاى مصرفى، رشد بىسابقه صنایع تبلیغاتى را به همراه داشته است.
گرچه اهمیت و تأثیر برنامهها بر بینندگان هنوز بدرستى شناخته نشده است(۴)، در این فصل سعى داریم که چگونگى تغییر نهادهاى ارتباطاتى هند به وسیله طبقات قدرتمند داخلى و خارجى را تحلیل کنیم. ماهیت و دامنه توسعه تلویزیون در هند از نظر تاریخى بررسى مىشود و ابعاد اقتصاد سیاسى این توسعه مورد تحلیل قرار مىگیرد. نشان مىدهیم که دولتهاى ملّى در انتخاب تکنولوژى مناسب، چه در کشاورزى و چه در ارتباطات، با مشکل روبهرو هستند چرا که هر انتخاب منعکسکننده نیازها و اولویتهاى گروههاى مختلف قدرت در داخل و خارج کشور است. منابع، که شاید هم کمیاب باشند، به طور نابرابر اما بر مبناى نیازها و تقاضاهاى طبقات رقیب از سوى دولت توزیع مىشوند. در چنین زمینهاى از اولویتهاى متناقض، سیاست ارتباطاتى مىتواند قدرت یک گروه را در مقابل گروهى دیگر، و یا انباشت سرمایه در دست یک گروه را در مقابل گروه دیگر افزایش دهد.
ورود تلویزیون
به نظر مىرسد تلویزیون بیشتر در نتیجه ابتکار و اقدام بینالمللى، و نه منافع خاص اولین دولتهاى دوره بعد از استعمار وارد هند شده باشد(۵). کمبود ارز مدتها مانع از فعالیت دولت در این زمینه شد، اما فرستنده رادیویى تحت کنترل دولت به خوبى جا افتاده بود. عدهاى معمول شدن تلویزیون و توسعه آن در خلال سالهاى بعدى را نوعى ندانم کارى بوروکراتیک وزارت اطلاعات و سخن پراکنى و رادیوى سراسرى هند ـ دو بازوى دولتمرکزى براى اجراى سیاست ملّى در ارتباطات جمعى ـ مىدانند (دوگال Duggal، ۱۹۸۰، ماسانىMasani، ۱۹۷۶). واقعیت هر چه که باشد، معمول شدن تلویزیون و توسعه بعدى آن با شرکتهاى الکترونیکى فراملّى و کارگزاریهاى «یارى رسان» بینالمللى پیوند بسیار نزدیکى دارد.
تکنولوژى تلویزیون سیاه و سفید در سال ۱۹۵۵ در جریان برگزارى نمایشگاه صنعتى دهلىنو وارد هند شد (دوگال، ۱۹۸۰، صفحه ۸۰). فیلیپس (هلند) و رادیو کورپوریشن (آمریکا) دستگاههاى گیرنده ـ فرستنده، دوربین و سایر تکنولوژیهاى استودیوى تلویزیونى را به نمایش گذاشتند. اما اولین علایم نخستین ایستگاه تلویزیونى در دهلىنو در ۱۵ سپتامبر ۱۹۵۹ ارسال شد، هنگامى که سازمان آموزشى، علمى و فرهنگى سازمان ملل (یونسکو) ۰۰۰, ۲۰ دلار در اختیار دولت گذاشت تا یک کار تحقیقى در مورد استفاده از تلویزیون براى آموزش اجتماعى را به انجام برساند.
برنامه دولت آن بود که مرکز دهلى را به عنوان یک ایستگاه تلویزیونى آزمایشى راهاندازى کند. هدف از این کار آموزش پرسنل و تا حدى پى بردن به این مطلب بود که تلویزیون در توسعه و آموزش جامعه چه نقشى مىتواند داشته باشد (انجمن سخن پراکنى مشترکالمنافع، ۸۰- ۱۹۷۹، ص۵۰). ایستگاه آزمایشى دهلى جمرکز دهلىج کار خود را ـ دو روز در هفته ـ با پخش برنامههایى براى تعداد معدودى گیرنده در مراکز شهرى، که بهصورت کلوپهاىتلویزیونى و استودیوهاى منفرد طراحى شده بودند، شروع کرد. مشخصه اولین دهه فعالیت این شبکه کُندى توسعه آن بود – ۲۱ ساعت برنامه در هفته پخش مىشد. نیمى از برنامهها ویژه مدارس دهلى و نیمى دیگر براى کلوپهاى تلویزیونى و بینندگان تلویزیونى در خانهها بود (شرام و نلسونNelson، ۱۹۶۸، ص ۷). در ۱۹۶۷ یک کلوپ تلویزیونى روستایى به نام کریشى دارشان(Krishi Darshan) با همکارى سازمان انرژى اتمى، مؤسسه تحقیقات کشاورزى هند، تلویزیون دهلى و دولت ایالتى هاریانا و اوتار پرادش، ۷۹ روستاى اطراف دهلى را زیر پوشش مىگرفت. هر روز عصر روستاییان مىتوانستند حدود ۹۰ دقیقه تا دو ساعت برنامههایى را در مورد نوآوریهاى کشاورزى تماشا کنند(۶).
در سال ۱۹۶۵، در پى انتصاب ایندیرا گاندى به عنوان وزیر اطلاعات و سخن پراکنى، دولت شدیداً به رادیو و تلویزیون علاقمند شد. خانم گاندى که از نتیجه تحقیقات انجام شده توسط سازمان خوار و بار و کشاورزى در پنجاب در مورد پخش برنامههاى روستایى سخت به وجد آمده بود، به یکى از دوستان آمریکایى خود نامه نوشت و براى جلب همکارى سازمانهاى بینالمللى به منظور توسعه تلویزیون از او کمک خواست:
احساس مىکنم فرصت بىنظیرى براى پخش برنامههایى در زمینه شیوههاى بهتر کشاورزى و تنظیم خانواده از طریق تلویزیون فراهم آمده است، چون تأثیر بصرى خیلى بیشتر از صحبت کردن است … به دلیل کمبود حادّ ارز، در حال حاضر دولت قادر به افزایش واردات نیست. طبعاً اگر بتوانیم براى این کار از هر سازمان علاقهمند به تنظیم خانواده یا افزایش تولید کشاورزى کمکى دریافتکنیم، وضعیت بهتر خواهد شد (نورمنNorman، ۱۹۸۵، صفحات ۱۱۲-۱۱۳).
مسئله کمبود ارز در سراسر دهه ۱۹۶۰ بزرگترین معضل هند بود. رادیوى سراسرى هند All Indian Radio (AIR) در دهه ۱۹۷۰ پیشنهاد کرد صد هزار دستگاه گیرنده عمومى [تلویزیون همگانى] به هزینه تقریبى ۴۰ میلیون روپیه (۶/۳ میلیون دلار آمریکا) در اختیار جوامع روستایى هند بگذارد. اما این طرح به لحاظ فقدان پول مورد نیاز هرگز عملى نشد. در ۱۹۷۴ در مناطق شهرى و روستایى دهلى به ترتیب ۱۶۳ و ۷۶ گیرنده [عمومى] وجود داشت. در مقایسه، تعداد تلویزیونهاى داراى مالکیّت خصوصى تنها در خود دهلى بیش از ده هزار بود (ماسانى، ۱۹۷۶، ص ۸۳). بینندگان مرفهتر که از کیفیت و محتواى برنامههاى تلویزیون دهلى راضى نبودند دولت را براى پخش برنامههاى سرگرمکنندهتر و کاهش ساعات برنامههاى آموزشى زیر فشار گذاشتند. تقریباً ۶۲ درصد برنامهها جنبه سرگرمکننده پیدا کرده بودند (ماسانى، ۱۹۷۶، ص ۸۵). در سال ۱۹۷۴ بهنظر مىرسید که این گروه موفق شدهاند. چون با اینکه تلویزیون هنوز آگهىهاى تجارتى پخش نمىکرد، اما معلوم بود تلاش براى ارضاى بینندگان شهرى، الگوى استفاده از تلویزیون به منزله یک وسیله آموزش اجتماعى را تغییر خواهد داد.
رقابت نهادى و منافع خارجى
ماهیت و دامنه تلویزیون هند و نهایتاً تجارى شدن آن، نتیجه وجود منافع رقیب ملّى و بینالمللى بود. به نظر مىرسید آنچه که باعث شد اساساً در سیاستگذارى براى تلویزیون، تأکید بر برنامههاى آموزشى جاى خود را به تولید برنامههاى تفریحى و سرگرمکننده بدهد، در مقتضیات سیاست داخلى هند ریشه داشت.
خانم ایندیرا گاندى که از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۸ و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ نخستوزیر بود، کمى بعد از نخستوزیر شدن در سال ۱۹۶۷ اولویت خاصى براى تلویزیون قائل شد. در این زمینه دولت طرحهاى متعددى را به عهده گرفت، از جمله جدا کردن بودجه توسعه زیربنایى تلویزیون در چهارمین برنامه ۵ ساله که از سال ۱۹۶۹ شروع مىشد (نگاه کنید به جدول ۲- ۷). به علاوه، مؤسسات قدرتمند ملّى و بینالمللى براى شکل دادن به سیاست ملّى هند در رابطه با استفاده از تلویزیون صفآرایى کردند. در سطح داخلى ار و وزارت انرژى مهمترین نیروهاى رقیب بودند، در حالى که در سطح بینالمللى کارگزاریهاى «یارى رسان»، شرکتهاى فراملّى، دولت آمریکا و متحدان فکرى آنها نقش داشتند.
شرکتهاى الکترونیکى بزرگ، جنرال الکتریک، هیوز ار کرافت، وستینگهاوس، الکتریک اینترنشنال و کنسرسیوم ماهواره ایالات متحد، کومست (متشکل از اتى و تى، ار سى ا، وسترن یونیتون و آى تى تى) ـ که همه عمیقاً به بازار بالقوه بزرگ هند علاقهمند بودند ـ بررسیهاى لازم را خود انجام دادند (شرام و نلسون، ۱۹۶۸، صفحات ۲۴۵- ۲۳۳). ظاهراً این شرکتها توصیه کردند که هند «نمونه کادیلاک» (Cadillac version) [تکرار تجربه کادیلاک در هند در زمینه تلویزیون] نظام تلویزیونى را خریدارى کند (ل. نلسون، مکاتبات شخصى، ۱۳ ژانویه ۱۹۸۹). اما کارهاى زیربنایى توسط هیئت کارشناسى یونسکو، با همکارى هند در سال ۱۹۶۷ انجام شد و هیئت به این نتیجه رسید که شرایط هند براى یک آزمایش ماهوارهاى مناسب است (ماسانى، ۱۹۷۶، ص۸۸؛ یونسکو، ۱۹۶۸).
این کار با تحقیق بزرگ دیگرى به نام ماهواره ارتباطى براى آموزش و توسعه: مورد هند، توسط ویلبر شرام و لایل نلسون در اوت سال ۱۹۶۸ و با حمایتهاى مالى کارگزارى آمریکایى توسعه بینالمللى(U.S.A gency for International Deelopmint) دنبال شد. مطالعات مزبور نیازهاى فنى هند، هزینه و کاربردهاى آموزشى نظام تلویزیون را مورد بررسى قرار مىداد. در برآوردهاى آنان از هزینههاى سرمایهاى و هزینههاى سالانه مورد نیاز براى اداره شبکه، اختلاف قابل توجهى وجود داشت (داوان Dhawan، ۱۹۷۴، ص ۲۸). گزارش شرام و نلسون بسیار دقیق و تشویقآمیز است. آنها پیشبینى مىکنند تلویزیون نقش ارتباطى قاطعى در نوسازى کشور داشته باشد؛ از جمله در یکپارچگى ملّى، اصلاح تربیت معلم و آموزش در مدارس، آموزش از راه دور (بهویژه آموزش عالى و حرفهاى)، اشاعه اطلاعات مربوط به کنترل جمعیت و سوادآموزى، و دلچسب کردن زندگى روستایى به نحوى که مانع از مهاجرت به شهرها بشود. مهمتر از همه، آنها بر یکپارچگى ملّى بهعنوان «اولین و مهمترین» گام در روند «نوسازى» انگشت گذاشتند و استدلال نمودند که تلویزیون مىتواند نقش مؤثرى در این فراگرد داشته باشد:
هیچ یک از رهبران هند ـ حتى جماهاتماج گاندى و نهرو ـ نتوانستند با همه مردم هند صحبت کنند. تنها بخش بسیار کوچکى از جمعیت توانستهاند در رویدادهاى بزرگ حیات ملّى مشارکت داشته یا شاهد آن باشند. تحرک و جابهجایى حتى براى نخبگان بسیار مشکل بوده و افراد نسبتاً معدودى توانستهاند با فرهنگها، مشکلات و زبان سایر ایالتها و مردم آشنا شوند. اما تلویزیون مىتواند جایگزینى براى تحرکپذیرى فراهم آورد تا به وسیله آن مردم از رویدادهاى کشور با خبر شوند، رهبران ملّى را ببینند، به سراسر هند سفر کنند و بر مبناى دانش نسبتاً مشترکى تصمیمگیرى نمایند (ص ۴۷).
این جملات، پژواک گفتههاى نخبگان هند است. فرضیه اصلى این الگوى استفاده از تلویزیون آن است که صلاح و مصلحت تودههاى فقیر و بیسواد را نخبگان بهتر مىدانند. دولت به نفع تمامى ملت و خیرخواهانه از این واسطه جدید استفاده خواهد کرد. این الگو بر سلطه عناصر سیاسى و بوروکراتیک کنترلکننده دولت مىافزاید و بدین وسیله قدرت آنها را تقویت مىکند. مخاطبان را، نه به عنوان مشارکتکنندگانى که نوع و روند تغییر را تعیین مىکنند، بلکه به خاطر ایجاد تغییرات رفتارى هدف مىگیرد.
با توجه به چنین نقش مداخلهگرانهاى از بالا، انتخاب یک نظام پخش تلویزیونى، مقید و مشروط به استطاعت ملت مىشود. شرام و نلسون یک نظام پخش مختلط، مرکب از تکنولوژى ماهوارهاى و نظامهاى میکروویو زمینى را پیشنهاد کردند که پیشبینى مىشد که توسعه و تحول آن یک دوره ۲۰ ساله طول بکشد. سرمایه اولیه و هزینههاى راهاندازى طى این ۲۰ سال حدود۵/۴۳۶ میلیون دلار برآورد شد (ص ۱۶۲). هند باید طى ۲۰ سال معادل۰۰۰, ۲۷ دلار گیرنده خریدارى مىکرد تا روستاها که تقریباً ۸۴ درصد کل جمعیت را تشکیل مىدادند به تلویزیون دسترسى پیدا کنند (ص ۱۵۰). بههر حال، شرام و نلسون به مسئله منابع مالى نپرداختند و این تنها نقطه ضعف بررسى دقیق و موشکافانه آنهاست.
ظاهراً مطالعات یونسکو و کارگزارى آمریکایى توسعه بینالمللى، دست کم تا حدى، دستور کار نهایى برنامهریزان هند را تعیینکردند. اینمؤسسات بینالمللى، متحدان قدرتمندى چون ویکرامسارابهایى(Vikram sarabhai)، که سرپرستىسازمان انرژىاتمى و سازمان تحقیقات فضایى را بر عهده داشت، و نخستوزیر، خانم گاندى را هم در کنار خود داشتند. سارابهایى از یکخانواده پرنفوذ سیاسى از احمد آباد در غرب هند بود که پیوند نزدیکى با جواهر لعل نهرو، اولین نخستوزیر هندوستان ـ و دخترش ایندیرا گاندى داشت، و به خاطر همین ارتباط نزدیکش با گاندى مىتوانست بر تصمیمگیریهاى او تأثیر بگذارد.
سارابهایى خواستار نظامى مثل کریشى دارشان بود که عمدتاً در هدفهاى آموزشى مورد استفاده قرار گیرد. ار خواستار یک نظام زمینى معمولى بود که طى یک دوره ۲۰ ساله با برنامهریزى متمرکز، تحت کنترل و تغذیه شده از طرف استودیوهاى خودش تکمیل شود. سارابهایى نه این همه صبر و تحمل داشت و نه به ار و توانایىاش در پیشبرد چنین پروژه عظیم و مهمى معتقد بود. در این مبارزه، سارابهایى متحد بزرگى چون ایندیرا گاندى را در کنار خود داشت که نهایتاً بودجه دولت را کنترل مىکرد. اما، در حالى که سارابهایى در فکر تلویزیون ماهوارهاى براى مقاصد آموزشى بود، گاندى آن را وسیله ارزشمندىبراى حلمشکلات سیاسى کشور مىدید. در جریانملاقاتى با هیئتکارشناسى یونسکو، خانم گاندى گفت: «آیا فوقالعاده نیست اگر همه هند بتوانند رژه روز استقلال در دهلىنو را ببینند؟» (مراسمى که همه ساله به مناسبت سالگرد جنبش استقلال ملّى انجام مىگیرد و طى آن سنتاً نخستوزیر سخنرانى مىکند) (نلسون، مکاتبات شخصى، ۱۳ ژانویه ۱۹۸۹). با توجه بهطرز تفکر نخستوزیر، به نظر نمىرسد سارابهایى و سایر متخصصان مشکلى در متقاعد کردن او براى توسعه تلویزیون داشتهاند.
در این زمینه منافع متخصصان بینالمللى با منافع متخصصان فضایى کشور همخوانى داشت. شرام، با تجربهاى که در خلال جنگ جهانى دوم در زمینه جنگ روانى کسب کرده بود و با علاقهاش به اصلاحات رفتارى از طریق ارتباطات، و سارابهایى با علاقهاش به آموزش روستایى از طریق تلویزیون، هر دو در یک راستا حرکت مىکردند. در سالهاى بعد، سارابهایى (۱۹۷۴) مسئله تلویزیون ماهوارهاى را در چند کنفرانس مهم مطرح کرد تا نظر مخالفان ـ جامعه روشنفکرى روزنامهنگاران و سیاستمداران ـ را جلب کند (صفحات ۳۸ – ۶۵). رقابتهاى نهادى نقش قاطعى در این قضیه داشت، اما ضرورتهاى سیاسى به آن قطعیت داد.
تجربه تلویزیون آموزش ماهوارهاى
یکى از پیامدهاى اصلى این اقدامها امضاى توافق نامهاى بین سازمان انرژى اتمى هند و ناساى آمریکا در سال ۱۹۶۹ به منظور همکارى در آزمایشهاى ماهوارهاى بود. کمیته ملّى هند در امور تحقیقات فضایى و ناسا، به دنبال چند ملاقات در مورد یک پروژه آزمایشى در ارتباط با استفاده از تلویزیون ماهوارهاى در مقیاسى به مراتب گستردهتر از تلاشهاى قبلى به توافق رسیدند. هزینه این پروژه براى هند حدود ۶/۶ میلیون دلار آمریکا برآورد مىشد (شرام و نلسون، ۱۹۶۸ ص ۲۳۲).
ناسا در مقابل سهیم شدن در اطلاعات جمعآورى شده، ماهواره (ATS.6) تا خود را به مدت یکسال کامل به هند قرض مىداد. ایستگاههاى زمینى از یک آنتن بشقابى فقط گیرنده (با ۸ تا ۱۰ پا قطر)، و تجهیزات تبدیل و تقویت علائم براى تغذیه یک تلویزیون سیاه و سفید ۲۵ اینچى تشکیل مىشد. هزینه هر ایستگاه زمینى حدود ۵۰۰ دلار برآورد مىشد (« RCAITD»، ۱۹۷۳). این نظام پخش مستقیم، ضرورت برجهاى رله پر هزینه و گران قیمت را که مىبایست به فاصله ۳۰ مایل از یکدیگر قرار مىگرفتند، منتفى ساخت. برنامه بلند پروازانه تجربه تلویزیون آموزشى ماهوارهاى (سایت Satellite In structional Television Experiment از ۱۱ اوت) ۱۹۷۵ تا ۳۱ ژوئیه ۱۹۷۶ دوام آورد. در خلال این تجربه و بعد از آن کارگزاریهاى مختلف دولتى براى تصویب برنامههاى خود در ارتباط با تلویزیون سخت مبارزه مىکردند. گرچه سارابهایى، سخنگوى اصلى این طرح در گذشته بود، متخصصان مرکز کاربردهاى فضایى (SAC)از چهرههاى برجسته این صحنه نبرد شدند. (Space Applications Center) سایت آنتن بشقابى و گیرنده مورد نیاز ۲۴۰۰ روستاى واقع در ۶ ایالت همجوار – اوریسا، مادیاپرادش، بیهار، راجستان، آندرا پرادش و کارناتاکا ـ را فراهم کرد. این مناطق به دلیل عقبماندگى اقتصادى انتخاب شده بودند. بهعلاوه در ۲۵۰۰ شهر و روستا تلویزیونهاى معمولى وجود داشت که برنامهها را از طریق فرستندههاى زمینى دریافت مىکرد. ار که مسئول تهیه برنامهها بود، در دهلى، حیدرآباد و کاتاک مراکزىجهتتولید برنامه دایر نمود (پنداکورpendakur، ۱۹۷۵). کمیتههاى تخصصى متعددى از وزارتخانهها و ادارات ذیربط، دولت مرکزى و دولتهاى ایالتى در مورد موضوع برنامه به ار خدمات مشاورهاىمىدادند. متخصصان و کارشناسان دانشگاههاى کشاورزى، کالجهاىتربیت معلم و مؤسسات تأمین اجتماعى نیز در این کمیتههاىتخصصى شرکتداشتند. تنىچند از متخصصان بینالمللى، از جمله پروفسور شرام، نیز در اینزمینه به دولت کمکمىکردند.
سایت روزانه ۴ ساعت در ارتباط با بهداشت، آموزش، کنترل موالید، فنون کشاورزى و همبستگى ملّى برنامههایى پخش مىکرد. همچنان که پیشتر گفته شد، مرکز کاربردهاى فضایى به توانایى ار در ارائه برنامههاى مورد نیاز سایت اطمینان نداشت. به همین سبب، یک واحد تولید با نام بخش آموزش سمعى و بصرى ایجاد نمود. دو سازمان، یکدیگر را به خاطر تأخیر در کارها سرزنش مىکردند و حتى قبل از اینکه نتیجه کارها معلوم شود، مرکز کاربردهایى فضایى از دولت تقاضا کرد طرح پرتاب یک ماهواره زمین ایستگاهى را تصویب نماید ( ماسانى، ۱۹۷۶، ص ۹۱). اما طرح به علت کمبود منابع مالى تصویب نشد. قدرتگیرى اوپک و بالا رفتن قیمت نفت ذخیره ارزى بسیارى از کشورها، از جمله هند را بهشدت تحلیل برد. در هر حال، با شروع دهه ۱۹۸۰ هند برنامههاى فضایى بلند پروازانه خود را توسعه داد، و دگرگونیهاى عمیقى را در چشمانداز تلویزیونى کشور تدارک دید.
سیاست پخش رنگى
تصمیم دولت به تغییر سیستم پخش و استفاده از فرستندههاى رنگى حاصل ملاحظات سیاسى خاصى بود. در واقع پخش تلویزیونى رنگى در سالگرد مراسم روز استقلال در ۱۵ اوت ۱۹۸۲، در ردفورتRed Fort دهلى و با پخش سخنرانى خانم گاندى خطاب به ملت آغاز شد. در سالهاى ۳-۱۹۸۲ برگزارى سه رویداد بینالمللى در دهلىنو از طریق تلویزیون رنگى پخش شد و بدینوسیله اعتبار حزب حاکم را بالا برد. مهمترین این رویدادها اسیادASIAD (بازیهاى آسیایى) در نوامبر و دسامبر ۱۹۸۲ بود (مرکز اسناد ملّى،۱۹۸۳، ص ۴). هند میزبان هفتمین کنفرانس جنبشکشورهاى غیرمتعهد و اجلاس سران کشورهاى مشترکالمنافع نیز بود. خانم گاندى ریاست جنبش کشورهاى غیرمتعهد را بهعهده داشت و کشور هند از اعضاى برجسته جامعه مشترکالمنافع بود. دولت منعکس کردن این رویدادها را در اولویت قرار داده بود تا بدین وسیله توانایى تکنولوژیکى و سازمانى هند را به نمایش بگذارد و در جامعه بینالمللى کسب اعتبار نماید. پسر خانم گاندى، راجیو گاندى به ریاست کمیته برگزارى بازیهاى آسیایى منصوب گردید و مسئولیتهاى سازمانى اینرویداد کلاً بهاو سپردهشد. اینرویدادهاى سیاسىمهم، علاوه بر کسب یک اعتبار بینالمللى براىدولت، مىتوانست بهبهتر شدن تصویر دولت در جبهه داخلى نیز کمک کند. اجراى موفقیتآمیز برنامههایى چون بازیهاى آسیایى هم تصویر حزب و هم تصویر راجیو گاندى را که مىرفت نخستوزیر بعدى هند شود، بهبود مىبخشید. بنابراینجمعیت شهرى هند باید جشن و سرور و مراسممربوط به بازیها را مىدید.
سیاست به کارگیرى فرستندههاى رنگى بحثهاى داغى به وجود آورد. یکى از منتقدان، بى. جى. ورگاسB.G.Verghese (1980) روزنامهنگار صاحب نام مىنویسد: پاسخ مارى آنتوانت به کمبود نان، توزیع کیک [بین مردم] بود. دیگران نیز گهگاه به سیاستهاى نمایشى متوسل شدهاند. این بار توهم نوآورانه آقاى واسانت ساته Mr. Vasant sathe تلویزیون رنگى بوده است (ص ۶ ). ساته که در آن زمان وزیر اطلاعات و سخن پراکنى بود، مىگفت تلویزیونهاى سیاه و سفید، قدیمى و از مد افتاده هستند و پخش برنامههاى آموزشى به شکل رنگى نتیجه مثبتترى به بار خواهد آورد. او مىگفت کشورهاى دیگر، مثل نیجریه، سریلانکا و چین هم از فرستندههاى رنگى استفاده مىکنند و هند نباید از آنها عقب بماند. به علاوه، دولت استدلال مىکرد که براى ارسال تصاویر بازیها به سازمانها و مؤسسات سخن پراکنى خارجى باید از پخش رنگى استفاده کند و این تنها در صورتى امکان داشت که سازمان پخش تلویزیونى دوردارشان (Doordarshan)مىتوانست تجهیزات لازم را وارد کند (سینها Sinh، ۱۹۸۶، ص ۱۰۰). به هر حال این امکان وجود داشت که تجهیزات و خدمات مورد نیاز براى پخش این برنامهها براى این یکبار از تأمینکنندههاى بینالمللى خریدارى شود. مىشد تجهیزات تولید و دانش فنى لازم از شرکتهاى اروپایى و امکانات لازم براى پخش ماهوارهاى از اینتل سَت (سازمان ماهوارهاى بینالمللى که هند هم عضو آن بود) اجاره شود. جایى که به پخش برنامههاى آموزشى ضرورىتر مثل سوادآموزى بزرگسالان و بهداشت و سلامت کارگران توجهى نمىشد، این قبیل توجیهها براى مصرفگرایى آشکار، از نظر منتقدان قانعکننده نبود.
شبکه ملّى
همزمان با به کارگیرى فرستندههاى رنگى، دولت طرح جدید را اعلام کرد؛ ایجاد یک شبکه تلویزیونى سراسرى از طریق پرتاب ماهواره «اینست ۱» «Insat I» که بنا بود از اول ژوئن۱۹۸۳ راهاندازى شود. زمان پخش روزانه در ابتدا حدود یک تا یک ساعت و نیم و شامل برنامههاى تفریحى، آموزشى و اطلاعرسانى بود (دیلى تلهکستDaily Telecast، ۱۹۸۲، ص ۷). بدیهى است هدف از این کار جمعآورى مخاطبان بیشتر براى بازیهاى آسیایى و سایر رویدادهاى دهلىنو بود که در اواخر سال ۱۹۸۲ شروع شد. حدود ۴۰ فرستنده از جمله ۲۰ فرستنده کم قدرت در نوامبر ۱۹۸۲ ساخته شدند و برنامههاى رنگى را به سراسر کشور ارسال نمودند (مرکز اسناد ملّى، ۱۹۸۳، ص ۵).
موفقیت پخش تلویزیونى بازیهاى آسیایى سبب حرکتهاى جسورانه بعدى دولت شد. دو سال بعدى نیز سرشار از فعالیتهاى عنان گسیخته و دیوانهوار براى توسعه شبکه سراسرى و زیر پوشش گرفتن منطقهاى وسیعتر و فراهم آوردن امکانات بیشتر براى خرید تلویزیون توسط افراد بود.
همانطور که جدول ۱-۷ نشان مىدهد، تا سال ۱۹۷۱ تنها یک فرستنده تلویزیونى در کشور وجود داشت که محل آن در دهلىنو بود. فرستندههاى جدید در مراکز مادر شهرىبزرگ مثل بمبئى، سریناگار، کلکته، مدرس، لوکتو، آمریتار و جالاندار ساخته شدند (دولت هند، ۳-۱۹۸۲، ص ۲۶). بین سالهاى ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۳، تعداد کل فرستندههاى کشور بیش از ۸ برابر شد. اما از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ این گسترش واقعاً چشمگیر بود، ۱۳۳ فرستنده جدید راهاندازى شد. طرح ویژه توسعه تلویزیون زیر نظر اس. اس. گیلُS.S.Gill وزیر وقت اطلاعات و سخن پراکنى به اجرا درآمد. هدف از این طرح تدارک پوشش تلویزیونى براى ۷۰ درصد جمعیت کشور از طریق ۲۶ فرستنده پرقدرت (۱۰ کیلو واتى) مستقر در شهرهاى بزرگ و ۱۱۸ فرستنده کم قدرت (۱۰۰ واتى) در شهرهایى با جمعیت دست کم صد هزار نفرى بود (مرکز اسناد ملّى، ۱۹۸۳، ص ۷). از آنجا که علائم مخابره شده از فرستندههاى پر قدرت در یک شعاع ۱۰۰ مایلى و علائم مخابره شده از فرستندههاى کم قدرت در شعاع ۲۰ مایلى قابل دریافت است، دولت تصمیم گرفت با پخش تلویزیونى رنگى به قلب روستاهاى هند نفوذ کند.
جدول ۱-۷ توسعه چشمگیر تلویزیونهند در فاصله سالهاى ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۵ را در رابطه با جمعیت و بُرد برنامههاى تلویزیونى نشان مىدهد. برنامههاى تلویزیونى در سال ۱۹۷۱ فقط نیم میلیون نفر را زیر پوشش مىگرفت اما در ۱۹۸۵ آن چنان گسترش یافته بود که براى ۳۹۶ میلیون یا تقریباً ۶۰ درصد جمیعت امکان دسترسى به تلویزیون را فراهم مىساخت. این فرستندهها، بخشى توسط شرکتهاى خصوصى و بخشى توسط شرکتهاى تحت مالکیت دولت در هند ساخته مىشدند. هزینه این فرستندهها به تنهایى حدود ۹۵۰ میلیون روپیه، یا ۸۶ میلیون دلار آمریکا برآورد مىشد. (مرکز اسناد ملّى، ۱۹۸۳، ص ۷). در سال ۱۹۸۸ تعداد فرستندههاى تلویزیونى به ۲۵۸ رسید که ۷۲ درصد مساحت کشور را تحت پوشش قرار مىدادند. طرحهاى دیگرى هم براى افزایش تعداد فرستندهها به ۵۵۸ و تحت پوشش قرار دادن ۸۳ درصد خاک هند در دست اجرا بود («طرحهاى دولت براى دو برابر کردن» [تعداد فرستندههاى تلویزیونى]، ۱۹۸۸، ص ۱۰).
جدول ۱-۷ برآورد رشد جمعیت، پوشش امواج تلویزیونى و تعداد بینندگان
سال جمعیت فرستنده
(میلیون) برد امواج تلویزیونی (میلیون) بیننده
(میلیون)
1971 ۵۴۸ ۱ ۵/۰ ۰۵/۰
1973 ۵۷۶ ۵ ۴۴ ۷/۱
1975 ۶۰۱ ۸ ۸۸ ۱/۵
1977 ۶۳۰ ۱۴ ۱۲۷ ۵/۸
1979 ۶۵۶ ۱۸ ۱۵۶ ۴/۱۲
1981 ۶۸۵ ۱۹ ۱۶۷ ۴/۱۶
1983 ۷۱۹ ۴۲ ۲۱۰ ۳/۳۰
1985 ۷۵۶ ۱۷۵ ۳۹۶ ۶۰
1988 ۸۳۵ ۲۵۸ — ۲۱۶
(برآورد)
منبع:
India Handbook(1985), New Delhi; Government of India Press; and Television in India (1985), New Delhi: Audicnce Research unit. Doordarshan Kendra.
جدول ۲-۷ بودجه و هزینههاى سخن پراکنى در کشور، ۱۹۴۸ – ۱۹۷۹ (به میلیون روپیه)
برنامه بودجه تخصیص یافته هزینه
پیش برنامه (۵۱-۱۹۴۸) ۴/۳۶ —
برنامۀ اول (۵۶-۱۹۵۱) ۴/۴۹ ۹/۲۱
برنامۀ دوم (۶۱-۱۹۵۶) ۸۰ ۷/۵۶
برنامۀ سوم (۶۶-۱۹۶۱) ۱۴۰ ۴/۷۶
سه برنامۀ سالانه (۷۰-۱۹۶۶) ۷/۱۴۶ ۸/۱۰۰
برنامۀ چهارم (۷۴-۱۹۶۹) ۱/۶۸۰ ۲/۲۷۱
451 برای رادیو و
229 برای تلویزیون ۷/۱۵۶ برای رادیو و
5/۱۱۴ برای تلویزیون
برنامۀ پنجم (۷۹-۱۹۷۴) ۸/۸۹۳ —
384 برای رادیو و
8/۵۰۹ برای تلویزیون
منبع: دولت هند، (۱۹۷۸، جلد ۲، ص ۸ – ۱۰۷).
این رشد عظیم زیربناى تلویزیون همچنان که در جدول ۲-۷ نشان داده شده است، در نتیجه تخصیص منابع مالى قابل توجه به طرحهاى مختلف توسعه ملّى صورت پذیرفته است. بزرگترین جهش در کل بودجه سخن پراکنى مربوط به برنامه چهارم مىشود، اما برترى تلویزیون از برنامه پنجم آغاز شد (۱۹۷۸-۱۹۷۴)، به هنگامى که دولت بودجه آن را از ۲۲۹ میلیون روپیه (۲۰ میلیون دلار آمریکا) به ۵۰۹ میلیون روپیه (۷/۴۶ میلیون دلار آمریکا)، یعنى به بیش از دو برابر افزایش داد. در برنامه ششم، ۸۶۹ میلیون روپیه (۷۹ میلیون دلار) تنها به توسعه تلویزیون اختصاص داده شد (دولت هند، ۳-۱۹۸۲، صفحات ۱۳-۱۲).
جدول ۳-۷ رشد افزایش قابل توجه تعداد گیرندههاى تلویزیونى کشور، بین سالهاى ۱۹۸۳ و ۱۹۸۵ را نشان مىدهد، نیاز به توضیح بیشتر دارد. دولت، با توجه به اولویت ویژهاى که براى ایجاد شبکههاى ملّى قائل شده بود، اقدامهاى چندى به عمل آورد: تعدیل محدودیتهاى وارداتى، تعدیل مقررات گمرکى، کاهش مالیات بر واردات و مقررات ویژهاى که اجازه مىداد هندیان مقیم خارج براى بستگان خود در هند تلویزیون بفرستند. در این دوره حدود یک میلیون دستگاه تلویزیون وارد هند شد. دولت با صدور مجوز براى ورود تکنولوژى کیتهاى تلویزیونى از خارج و مونتاژ آنها در داخل که به دلیل هزینه پائینتر کار به صرفه بود، مقررات مربوط به تولید تلویزیون در داخل را نیز تعدیل کرد (مرکز اسناد ملّى، ۱۹۸۳، ص ۱۱-۹). بدین ترتیب دولت سیاست اولیه خود مبنى بر تقویت تحقیق و توسعه در زمینه تکنولوژى بومى براى تولید تلویزیون را کنار گذاشت. این عوامل و سیاست توسعه زیربنا منجر به افزایش قابل توجه تعداد تلویزیونهاى موجود کشور شد.
در هر حال گستردگى پوشش تلویزیونى تا آنجا اهمیت دارد که دسترسى به دستگاه گیرنده (تلویزیون) هم میسر باشد. چنان که جدول۳- ۷ نشان مىدهد تعداد تلویزیونهاى کشور از ۴۰۰ در سال ۱۹۷۱ به ۸/۶ میلیون در ۱۹۸۵ رسید. یکى از بررسیهاى اخیر تعداد خانوادههاى تلویزیوندار را ۲۷ میلیون برآورد مىکند (دا کانها Dacanha 1989، ص ۱۱۱)، که تقریباً ۸/۱۶ درصد کل خانوارهاى کشور است. از آنجا که دعوت دوستان و بستگان به تماشاى تلویزیون پدیده کاملاً رایجى است، یک تلویزیون خانگى به طور متوسط ۸ بیننده دارد. از این رو مىتوان تعداد بینندگان بالقوه را حدود ۲۱۶ میلیون نفر یا ۲۵درصد کل جمعیت برآورد کرد.
مانع اصلى افزایش تعداد تلویزیونهاى خانگى، قیمت گران تلویزیون در مقایسه با دستمزدهاى پائینى است که به کارگران پرداخت مىشود. در ۱۹۸۵ قیمت متوسط یک تلویزیون سیاه و سفید ۲۰ اینچى حدود ۳۵۰۰ روپیه (۲۰۰ دلار آمریکا) و یک تلویزیون رنگى با همین اندازه، بسته به مارک و سایر ویژگیهاى آن، بین ۷۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ روپیه (۴۰۰ – ۷۰۰ دلار آمریکا) بود (یادداشتهاى شخصى نویسنده از کارهاى میدانى در هند، دسامبر ۱۹۸۵). یک ماشیننویس شهرى باید همه درآمد سالانه خود را بدهد تا یک تلویزیون سیاه و سفید بخرد، و یک معلم مدرسه یا یک کارگر کارخانه باید همه درآمدش را کنار بگذارد تا یک تلویزیون رنگى خریدارى کند. کارگران کشاورزى که روزانه ۵/۳ روپیه (۲۰ سنت) دستمزد مىگیرند و کارگران غیرماهر که روزانه ۱۰ روپیه (کمتر از ۱ دلار) دریافت مىکنند حتى نمىتوانند تصور کنند که با یک عمر صرفهجویى و پسانداز، قادر به خرید تلویزیون باشند. این عوامل دست کم تا اندازهاى میزان نسبتاً پایین تعداد تلویزیونهاى موجود کشور را توجیه مىکند.
آیا سیاست تدارک تلویزیونهاى همگانى به منظور ایجاد امکان دسترسى فقرا به تلویزیون درست است؟ دولت تصمیم داشت تا سال ۱۹۸۲ حدود ۲۰۰۰ تلویزیون وى اچ اف را در اختیار مراکز عمومى تماشاى تلویزیون قرار دهد (دولت هند، ۱۹۸۲ – ۳، ص ۲۶ – ۲۷). حتى اگر تعداد این مراکز عمومى تا پایان دهه به ۲۰۰۰۰ برسد، باز هم کمتر از ۱ درصد تلویزیونهاى خصوصى کشور خواهد بود.
در کشورى مثل هند چه کسانى هزینه نظامهاى ارتباطى پیشرفته را مىپردازند؟ هزینه تخمینى ماهواره ارتباطى این ست ۱ – B که در فورد ائرواسپیس (Ford Aerospace) ساخته و در اوت ۱۹۸۳ توسط ناسا پرتاب شد، حدود ۱۵۰ میلیون دلار بود («دهکده جهانى»، ۱۹۸۵). جدول ۲-۷ بودجه دولت براى ساخت زیربناى تلویزیونى (و رادیویى) کشور بر اساس طرحهاى توسعهاى مختلف را نشان مىدهد. این مبلغ حدود چند میلیارد روپیه است. درست همانطور که در آمریکا هزینه ساخت و نگهدارى شاهراهها بر دوش آمریکاییان متوسط افتاد تا سازندگان بزرگ اتومبیل از سودهاى کلان بهرهمند شوند، و میلیاردها دلار براى تحقیق و توسعه در زمینه فضا سرمایهگذارى شد تا سرمایه خصوصى، از جمله مجتمع نظامى ـ صنعتى بتواند از بازارهاى ماهواره و سایر بازارها بهرهکشى کند، اکثریت هندیان طبقات پائین هزینه زیربناى تلویزیون (و رادیو) را مىپردازند. خانم ایندیرا گاندى هنگام شرکت در مراسم بیست و پنجمین سال تأسیس مؤسسه مطالعات اجتماعى ا. ان. سینها (A.N.Sinha) در شهر پاتنا در ۴ ژانویه ۱۹۸۴ به این واقعیت تلخ و ظالمانه اشاره کرد که «نُه دهم همه منابع مورد نیاز براى توسعه از پساندازهاى داخلى و عمدتاً از طرف فقرا، نه ثروتمندان، بوده است.» (دولت هند، ۱۹۸۵، جلد ۱، ص ۳۷).
جدول ۳-۷ رشد تعداد دستگاههاى تلویزیون و تعداد بینندگان، ۸۵-۱۹۷۱
سال تعداد تلویزیون تعداد بیننده (به میلیون)
1971 ۰۰۴/۰ ۵/۰
1973 ۱۶/۰ ۷/۱
1975 ۴۵/۰ ۱/۵
1977 ۶۷/۰ ۵/۸
1979 ۱/۱ ۴/۱۲
1981 ۱/۷ ۴/۱۶
1983 ۸/۲ ۳/۳۰
1985 ۸/۶ ۶۰
1988 ۲۷ (برآورد) ۲۱۶
منبع: واحد پژوهش مربوط به بینندگان
به نفع چه کسى؟
شالوده مادى (اقتصاد سیاسى) این توسعه عظیم تلویزیون دولتى هند چیست؟ با وجود نیازهاى حاد اکثریت مردم مناطق شهرى و روستایى، دولت مبالغ هنگفتى را به ایجاد زیربناى مناسب براى تلویزیون رنگى اختصاص داده است. حتى هنگامى که در نیمه سال ۱۹۸۳ طرح ویژه گسترش سریع بُرد امواج تلویزیونى از دهلىنو تصویب مىشد، نخستوزیر به وجود این نیازهاى حاد اکثریت مردم هند اذعان داشت. گاندى در سخنرانى خود در کنفرانس علوم هند در رانچى(Ranchil) در ۳ ژانویه ۱۹۸۴ اظهار داشت:
اولویت اول فراهم ساختن مقادیر کافى غذا، پوشاک، سوخت، خدمات بهداشتى و طیف وسیعى از اطلاعات براى همه، بهویژه براى اقشار ضعیفتر در هر گروه است … برنامه هفتم باید ما را قادر سازد از همه سرمایهگذاریهایى که شده و قابلیتهایى که تاکنون به دست آمده است، حداکثر استفاده را نموده و همه توجه خود را صرف تخفیف فقر نمائیم (دولت هند، ۱۹۸۵، جلد ۱، صفحه ۳۷).
آیا برنامه گاندى براى توسعه تلویزیون صرفاً اشاعه قدرت سحرآمیز و افسانهاى خانواده حاکم بود؟ اگر برنامههاى خبرى روزانه و پوشش تلویزیونى سفرهاى نخستوزیر به پایتختهاى کشورهاى جهان و روستاهاى هند را تحلیل کنیم، پاسخ به این سؤال به طور قطع مثبت خواهد بود. اما در هر حال، چنین تحلیلى از چگونگى خدمت تلویزیون به اشکال مختلف قدرت در جامعه، یک تصویر ناقص به دست مىدهد. شاید قبل از همه اینها، دولت به نیازهاى سایر نیروهاى قدرتمند ـ ملّى و بینالمللى ـ یعنى طبقه متوسط جدید، بخشهاى مختلف سرمایه داخلى، و بخشهاى خاصى از سرمایه بینالمللى پاسخ مىدهد. براى شناخت تارهاى درهم تنیده این نیروها و چگونگى صفآرایى آنها در مقابل تلویزیون رنگى به بررسى تفصیلى چشمانداز اقتصاد سیاسى هند نیاز داریم.
در صحنه داخلى ابعاد متعددى باید مورد توجه قرار گیرد ایندیرا گاندى که در سال ۱۹۶۷ به عنوان رهبر حزب حاکم و نخستوزیر به قدرت رسید، توانست با موفقیت دومین ارتش بزرگ آسیا (پس از چین)(۸ ) و دیوانسالارى عظیمى را به وجود آورد که نخبگان آن از طریق تعهدات سنگین دولتى در زمینه تولید کالاى صنعتى و بخشهاى خدمات سنتى، از جمله حمل و نقل، پست، تلگراف، تلفن و دیگر نظامهاى ارتباطاتى تغذیه مىشدند. اصلاحات ارضى و سایر قوانینى که براى درهم شکستن قدرت انحصارى طبقات دارا در مناطق روستایى و شهرى طراحى شده بود عموماً بىتأثیر و عملاً به معنى نفوذ فزاینده اشرافیت زمیندار بود. استفاده موفق از دادههاى تکنولوژیکى جدید در کشاورزى و ایجاد پروژههاى آبیارى توسط دولت (که غالباً «انقلاب سبز» (Green Revolution) نامیده مىشد)، کالایى شدن بیشتر زمین و انباشت بیشتر سرمایه در دستهاى طبقات زمیندار را تسهیل کرد. این بدان معنا بود که دختران و پسران این زمینداران روستایى تازه ثروتمند شده، هسته جوانان شهرى طالب آموزش و دیگر امکانات را تشکیل خواهند داد، و به طبقات ممتاز هند، به نخبگان دیوانسالارى، نظامى و مالى خواهند پیوست.
با فرارسیدن نیمهدهه ۱۹۷۰ یکطبقه متوسط بزرگ بهوجود آمدهبود که حدود ۲۰درصد (برآوردها بین ۵ تا ۳۰ درصد است) جمعیت را تشکیل مىداد و خواهان استفاده بیشتر از کالاها و خدمات بود («خیزش طبقه متوسط»، ۱۹۸۵). این طبقه متوسط جدید که در دهه ۱۹۶۰ دوچرخه و رادیوى ترانزیستورى و در دهه ۱۹۷۰ موتور سیکلت و یخچال خریده بود، در دهه ۱۹۸۰ تشنه خرید تلویزیون رنگى و دیگر کالاهاى الکترونیکى بود. طالب کالاهاى مرغوب و با کیفیتى بود که سرمایهدارى انحصارى تحت حمایت دولت و شرکتهاى وابسته به بخش دولتى قادر به ارائه آن نبودند. این طبقه به موازات رشد صنایع مصرف سویه و کارگزاریهاى تبلیغاتى، نیروى قدرتمندى را تشکیل مىداد که در شکل دادن به سیاست دولت در مورد تلویزیون بسیار مؤثر بود.
مزایاى ثانویه توسعه، مثل برق ارزان قیمت، بذرهاى جدید داراى بازده بالاتر، کودهاى شیمیایى، تسهیلات اعتبارى، جادهها و سایر مسایل زیربنایى در حالى که به نفع اشرافیت زمیندار بوده، سبب فقر بیشتر بىزمینها و کارگران مهاجر شده است. بعضى از اینها براى رهایى از ستم فئودالهاى روستایى، کار اجبارى، رباخوارى و سلطه کاست به شهرها گریختند. از طرف دیگر، در سال ۱۹۷۸ و در پى یک دوره ۱۸ ماهه اعلام حالت «فوقالعاده در کشور» که طىّ آن همه آزادیهاى مدنى لغو شد و هزاران تن از دانشجویان و فعالان سیاسى، رهبران اتحادیهها و هر کسى که تهدیدى علیه دولت به شمار مىآمد، دستگیر و زندانى شد، گاندى از پست نخستوزیرى کنار زده شد.
مخالفت فزایندهاى که منجر به «اعلام حالت فوقالعاده در کشور» شد عمدتاً از ناحیه گروههاى دانشجویى، کارگران و تودههاى شهرى که از میزان بالاى بیکارى، فقر روستاییان، نرخهاى بالاى تورم و توزیع نابرابر ثروت ناراضى بودند، بر مىخاست. گرچه خانم گاندى بار دیگر در ۱۹۸۰ به قدرت بازگشت، اما هنوز هم مجبور بود با این گروههاى ناراضى مقابله کند. شاید این شرایط و اعتقاد او به جاذبه بصرى تلویزیون (نورمن، ۱۹۸۵، ص ۱۱۳) او را متقاعد مىکرد که یک نظام ملّى و سراسرى تلویزیون رنگى مىتواند به ایجاد تصویرى از یک کنترل کامل و کارآمد کمک کند و دولت را قادر سازد بر طیف گستردهاى از جمعیت تأثیر بگذارد.
هند به خاطر اخراج غولهاى فراملّیتى نظیر آى بى ام و کوکاکولا در ۱۹۷۸، یعنى هنگام «تبعید» سیاسى کوتاه مدت گاندى، در غرب شهرتى به هم زده بود. بازگشت او به قدرت علاقه دوباره به سرمایه بینالمللى را مطرح ساخته بود، گرچه سرمایهگذارى بخش خصوصى آمریکا در هند هرگز به سطح بعضى از کشورهاى جهان سوم نرسید.(۹) سرمایهگذارى خصوصى آمریکا در هند حدود ۵۰۰ میلیون دلار، یعنى تقریباً ۳ درصد سرمایهگذارى خصوصى آمریکا در جهان تخمین زده مىشود. («هند»، ۱۹۸۲، ص ۳۶). صندوق بینالمللى پول در سال ۱۹۸۰ یک وام ۸۲۲۰ میلیون روپیهاى (۷۴۷ میلیون دلار آمریکا) به هند را تصویب کرد و بدین وسیله اعتمادش را به سیاست اقتصادى هند پس از بازگشت گاندى نشان داد.(۱۰) هند به گرفتن وامهاى سنگین از صندوق بینالمللى پول، بانک جهانى و سایر بانکهاى تجارى ادامه داد. برآوردهاى اخیر نشان مىدهد که کل بدهى هند (از جمله بدهیهاى کوتاه مدت) بین سالهاى ۱۹۸۵ ـ ۱۹۸۹ بیش از دو برابر شد و به ۹۶۰ میلیارد روپیه (۶۴ میلیون دلار آمریکا) رسید («بدهیهاى خارجى»، ۱۹۸۹، ص ۲۱۱۲).
ظاهراً سیاست آغوش باز(open-armspolicy) در مقابل سرمایه خارجى امتیازى بود که خانم گاندى مىباید در ازاى وام صندوق بینالمللى پول مىداد. سیاست دولت مبنى بر کنار گذاشتن فعالیتهاى تحقیق و توسعه در زمینه صنایع الکترونیک و دعوت شرکتهاى فراملّى خارجى براى ارتباط از راه دور یکى از این موارد است. این مورد در روزنامهها و مجلات به طور گستردهاى به عنوان یک فرصت ۱۲/۵ میلیارد دلارى گزارش مىشد، فرصتى که تا آن زمان شرکتهاى فراملّى به آن دسترسى نداشتند. اما اکنون سرمایه خارجى مىتوانست در توسعه و نوسازى نظام ارتباط از راه دور هند مشارکت داشته باشد.(۱۱) در ۱۹۸۴ آى تى تى، جنرال الکتریک، نوردرن کامیونیکیشن کانادا، پلى بریتانیا، ال. ام. اریکسون سوئد و سایر شرکتهاى فرانسوى، ایتالیایى و ژاپنى براى داشتن سهمى از این بازار، رقابت مىکردند («آغاز کار بخش خصوصى»، ۱۹۸۴، ص ۲۰ – ۱؛ «تله کامیونیکیشن»، ۱۹۸۳، صفحات ۶۶ – ۶۷)، و بدین ترتیب نفوذ شرکتهاى فراملّى در اقتصاد هند افزایش یافت.
یک هیئت بازرگانى آمریکایى به رهبرى معاون وزیر توسعه تجارت، چارلز. اى. کاب(CharlesE.Cobb) در ۱۹۸۸ گزارش کرد که بازار ارتباط از راه دور هند بزرگتر از مقیاس پیشبینى شده است. هیئت اطلاع داشت که دولت هند قصد دارد طى ۱۲ سال آینده حدود ۴۰ میلیارد را به ایجاد زیربناى ارتباط از راه دور اختصاص دهد. هند تصمیم داشت حدود ۸۰ درصد بودجه این طرح را از داخل کشور تأمین کند، اما حدود ۹/۳ میلیارد دلار آن باید طى ۷ سال از خارج تأمین مىشد. هیأت با مسّرت تمام پى برد که حدود ۴۰ درصد این بودجه به واردات مستقیم تکنولوژى ارتباط از راه دور اختصاص یافته است (شفرینShefrin، ۱۹۸۸، ص ۲۰)، که این نتیجه سیاست اقتصاد آزاد دهه ۱۹۸۰ بود. این اطلاعات ضمن اینکه دلیل هجوم گسترده سرمایه فراملّى به اقتصاد هند در دهه ۱۹۸۰ را به وضوح نشان مىدهد، آگهىها و تبلیغات مجلات هند نیز شاخصهاى قابل توجهى از همین پدیده به دست مىدهند. مثلاً به این آگهى یکى از بانکهاى هند که هندیان مقیم آمریکا را به سرمایهگذارى دلارهایشان در هند دعوت مىکند توجه کنید:
جنرال فودز ـ دوپونت ـ بوش ـ لادا ـ توشیبا ـ پژو ـ اسنم ـ همگى مقیم هند شدهاند. به عنوان یک هندى غیرمقیم باید بدانید چرا بسیارى از شرکتهاى چند ملیتى بزرگ جهان در توسعه هند مشارکت مىکنند زیرا به استعدادهاى بالقوه و توانایى رشد این کشور اعتماد دارند … بله شما هم باید در رشد و توسعه کشور خود مشارکت داشته باشید. اندوختههاى شما مىتواند براى شما و براى کشور شما کار کند ـ با مشارکت ویسیا بانک (هند امروز، ۳۱ ژانویه ۱۹۸۷، صفحات ۲۸ – ۲۹).
همه مىدانند که شرکتهاى فراملّى براى سرمایهگذارى عمدتاً به سرمایه بومى تکیه مىکنند، اما در این مورد طالب سرمایهگذارى دلارهایى هستند که نیروى کار آزموده و علمى هند [مغزهاى متفکرى که هند به خارج از کشور صادر کرده است] در خارج پسانداز کرده است. آمار موجود نشان مىداد که میزان این سرمایهگذاریها افزایش قابل توجهى داشته است و از ۱۹/۳۸ میلیارد روپیه (۵۴/۲ میلیادر دلار آمریکا) به ۵۴۰/۱۴۱ میلیارد روپیه (۴۳/۹ میلیارد دلار آمریکا) افزایش یافته است («بدهیهاى خارجى»، ۱۹۸۹، ص ۲۱۱۱). به راحتى مىتوان تصور کرد که آخر و عاقبت این اندوختههاى به خانه برگشته چه خواهد شد.
راجیو گاندى، که از زمان ترور مادرش در ۱۹۸۴ نخستوزیر هند شد، مرتب راجع به «وارد کردن» هند به قرن بیست و یکم از طریق یک انقلاب مبتنى بر کامپیوتر صحبت مىکرد، مضمونى که در میان طبقه متوسط و بالاى شهرى و روستایى طنین خاصى پیدا مىکرد. سیاستهاى راجیو گاندى دقیقاً براى پاسخگویى به تقاضاهاى این طبقات براى کالاها و خدمات بهتر طراحى شده بود. به نظر مىرسد تغییر جهت سیاست جارى و گرایش نسبت به نظامهاى تلویزیونى داراى پایگاه شهرى و کنترل شده از مرکز (دهلى) با برنامههاى سرگرمکننده، بخشى از همین مجموعه است. این سیاست در بخش در حال رشد شرکتهاى بخش خصوصى و از جمله در صنایع تبلیغاتى نیز که در ایجاد یک فرهنگ مصرفى نقشى کلیدى دارد، طرفداران و متحدانى خواهد داشت.
قدرت شرکتهاى خصوصى و تجارى شدن تلویزیون
در دهه ۱۹۷۰ دولت هند در تلاش براى ادغام شدن بیشتر در سرمایه بینالمللى و تسریع روند صنعتى شدن بر مبناى اصول سرمایهدارى در جهت بالا بردن بهرهورى ملّى، کشور را در مسیر تازهاى قرار داد. در سال ۱۹۷۹ هند از نظر تولید کالاهاى صنعتى در مقام دهم و از نظر تعداد محقق و مهندس در مقام سوم (پس ازآمریکا و ژاپن) قرار گرفت. بعضى از شرکتهاى بزرگ خصوصى و عمومى جنبه صادراتى پیدا کردهاند (مثلاً، انجام پروژههاى مربوط به کشیدن راه آهن، ساخت هتل، خانههاى پیش ساخته و چندین پروژه بزرگ مهندسى در آفریقا و خاورمیانه). صادرات کالاهاى مصرفى تولید شده توسط شرکتهاى فراملّى هند، مثل صابون و لوازم آرایش نیز بازار بیشترى پیدا کردهاند. بخش مصرفى / صنعتى از نظر تعداد پروانههاى صادر شده براى شرکتهاى جدید بین سالهاى ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ بیش از ۸۸ درصد رشد داشته و از ۵۸۰۰۰ شرکت جدید به ۱۱۰۰۰۰ رسیده است. نه تنها تعداد شرکتها افزایش یافته، بلکه سرمایه بیشترى نیز در دست شرکتهاى بزرگ انباشت شده است. مثلاً، در این دوره ۵ ساله، سرمایه پرداخت شده شرکتهاى عام با مسئولیت محدود ۸۷ درصد افزایش داشت و از ۱۴۵۰۰۰ میلیون به ۲۷۵۰۰۰ میلیون روپیه رسید (هند امروز، ۳۱ ژانویه ۱۹۸۷، ص ۵۳). این توسعه با رشد صنایع تبلیغاتى همگام بوده است.
به موازات صنعتى شدن بیشتر در راستاى اصول سرمایهدارى، تحقیقات مربوط به بازار و تبلیغات ـ دو بازوى ایجاد تقاضا و مدیریت آن ـ نیز ضرورت پیدا کرده است. تنها بخش صنایع به مطالعات، جمعیتشناسى و روانشناسى طبقه متوسط هند علاقهمند نیست، بلکه دولت راجیو گاندى هم در زمینه تحقیقات مربوط به بازار، هزینههایى را متحمل شده است، از جمله مطالعات و بررسیهاى پژوهشى چندى توسط وزارتخانههاى بهداشت، جهانگردى و دارایى به عمل آمده است. سرپرست یکى از شرکتهاى تحقیقاتى برجسته، گروه بازاریابى و پژوهش، این مسئله را مورد تأیید قرار مىدهد:
این دولت تصور مىکند که ما مىتوانیم تقریباً همه چیز را پیشبینى کنیم. مهمتر این که یک روشنبینى واقعى و خالى از تعصب وجود دارد. کارى که سال گذشته براى دولت انجام شد بیش از مجموع کارهایى بوده که طى ۵ سال قبلى انجام گرفته است («تحقیقات بازار» ۱۹۸۶، ص ۷۴ ).
بهنظر مىرسد نیازهاى رژیم جدید براى ایجاد و اداره وفاق و مشروعیت بخشیدن به خود در جامعهاى که در ۴۰ سال گذشته روى لبه تیغ حرکت مىکرده و از ۱۹۷۴ در حال از هم گسیختن بوده، همچنین نیاز نخبگان صنعتى به ایجاد فرهنگ مصرفى، به گسترش صنعت تلویزیون و تبلیغات دامن زده است. ناخدایان صنعت و دولت «دموکراتیک» براى جلب مخاطب ـ رأىدهنده ـ مصرفکننده نهایتاً از سلاحهاى ایدئولوژیکى و (تکنولوژیکى) مشابهى استفاده خواهند کرد.
رشد و افزایش قدرت کارگزاریهاى تبلیغاتى یکى از شاخصهاى سنجش «توسعه اقتصادى» و از جمله رشد صنعتى، کالایى شدن، فرهنگ مصرفى و رخنه سرمایه خارجى است. اطلاعات موجود در مورد وضعیت صنایع تبلیغاتى در هند، که در بخش خصوصى و به شکل آمیزهاى از شرکتهاى ملّى و فراملّى توسعه یافتهاند، اهمیت فزاینده این صنعت را نشان مىدهد. صورتحسابهاى ناخالص همه شرکتهاى تبلیغاتى از ۱۰ میلیون روپیه (۶/۱ میلیون دلار آمریکا) در ۱۹۵۵ به تقریباً ۲ میلیارد روپیه (۱۸۲ میلیون دلار آمریکا) در ۱۹۸۰ افزایش یافت، در حالى که تعداد شرکتهاى مجاز کشور از ۶۲ در سال ۱۹۵۸ به ۱۶۸ در ۱۹۷۸ رسید (بیزینس ایندیا، ۹ – ۲۲ ژوئن ۱۹۸۰). جدول ۴-۷ فهرست ۱۵ شرکت تبلیغاتى بزرگ هند و صورتحساب ناخالص آنها در سالهاى ۸۷-۱۹۸۲ را نشان مىدهد. صنایع تبلیغاتى هند آشکارا زیر سیطره شرکتهاى فراملّى است. رهبرى آنها با لینتاس (Lintas) است اما شرکتهاى داراى مالکیت هندى نیز به تدریج اهمیت بیشترى پیدا کردهاند.
جدول ۴-۷ صورتحساب ناخالص شرکتهاى تبلیغاتى بزرگ، ۱۹۸۷-۱۹۸۲ (به میلیون روپیه)
شرکت ۱۹۸۲ ۱۹۸۳ ۱۹۸۴ ۱۹۸۵ ۱۹۸۶ ۱۹۸۷
تبلیغات و افزایش فروش ۵/۷۲ ۸۶ ۳/۱۰۰ ۴/۱۱۰ ۵/۱۲۱ ۲/۱۳۱
تبلیغات چایترا ۵/۷۶ ۸/۱۱۰ ــ ۵/۱۱۹ ۳/۱۶۳ ۶/۱۸۰
خدمات تبلیغات کلاریون ۲/۱۶۰ ۵/۱۹۳ ــ ــ ــ ۱/۲۹۷
داکانها ــ ــ ۴۶ ۷/۵۹ ۲/۸۰ ۱۰۸
اورست ۶/۸۳ ــ ۳/۹۵ ۱۳۰ ۴/۱۹۹ ۲۸۲
گرانت، کنیون واکهارت ۸/۵۸ ۶/۶۱ ۸/۶۰ ــ ــ ــ
تامسون هندوستان ۷/۲۷۲ ۳/۲۷۵ ۹/۳۱۷ ۸/۳۶۳ ۱/۴۴۴ ۴/۶۴۴
تبلیغاتی جیسون ۸/۶۱ ۲/۷۱ ۹/۹۴ ــ ۶/۱۰۹ ــ
لیناس ایندیا ۴/۱۵۸ ۳/۲۱۶ ۳/۲۳۷ ۱/۲۸۳ ۸/۳۹۶ ۲/۶۵۶
مودرا ۲۱ ۳۷ ۸۰ ۱۵۰ ۲۸۰ ۴۰۰
اوگیلوی، نبسون و مدّر ۱۰۰ ۵/۱۲۵ ۸/۱۴۶ ۲/۱۷۸ ۲/۲۴۵ ۳۰۷
ردیفیوژن ــ ــ ۱۲۴ ۴/۱۸۱ ــ ــ
آر.کی.سوامی ــ ــ ۱۰۰ ۱۴۵ ۱۸۰ ۲۵۰
شیلپی ۳/۴۷ ۷/۶۴ ــ ــ ۳/۸۳ ــ
تبلیغاتی اولکا ۵/۸۲ ۹۰ ۱۱۰ ۱۳۵ ــ ۹/۲۵۴
منبع : (ص۵۳ و ۱۹۸۹)Advertizing Age Various dates: for Mudra’s billings.see Sarkar
توجه: این ارقام تقریبى هستند، چون پایان سال مالى شرکتهاى مختلف متفاوت است. سعى شده همه ارقام نزدیک به عدد صحیح باشند.
سخنگویان این صنعت در توجیه عقبنشینى سرمایه خارجى در مقابل سرمایه بومى در صنایع تبلیغاتى، دو دلیل مهم را ارائه مىکنند. به موجب قانون ۱۹۷۴ ارز، اکثریت سهام همه شرکتها باید متعلق به هندیان باشد. به علاوه، دولت که خود یکى از آگهىدهندگان بزرگ است، با شرکتهایى که مالکیت غیرهندى داشته باشند معامله نمىکند (و. و. منونV.V.menor، مکاتبات شخصى، ۲۱ اوت ۱۹۸۰). وانگهى، رشد صنایع تبلیغاتى تا حد زیادى نتیجه رشد بخش مصرفى داخلى در دهه ۱۹۸۰ بود. شرکتهایى مثل مودرا کامیونیکیشن که به شرکتهاى عمده بومى ـ رى لى یانس کورپوریشن ـ گره خورده بودند رشد سریعترى داشتهاند (سرکاSarkar، ۱۹۸۹). مشکل بتوان گفت که با وجود سیاست فعلى آغوش باز در مقابل سرمایه خارجى، شرکتهاى داراى مالکیت داخلى قادر به حفظ موقعیت خود خواهند بود یا نه، بهویژه اینکه شرکتهاى فراملّى عادتاً با شرکتهاى تبلیغاتى فراملّى معامله مىکنند که پیوندهایى هم با بازارهاى داخلى آنها دارند.
یکى دیگر از نکات قابل توجه (نگاه کنید به جدول۴- ۷ ) آن است که صورتحساب همه این شرکتها به جز یکى (گرانت، کنیون و اکهارت) (Grant, kenyon, Ekhardt) طى این دوره ۶ ساله افزایش داشته است. ترازنامه بعضى از آنها، مثل مودرا، ۲۰ برابر شده است.
جدول ۵-۷ نحوه سرشکن شدن هزینههاى تبلیغاتى مابین رسانههاى مختلف را نشان مىدهد. هر چند اطلاعات، مربوط به یک دوره مشابه نیست. شایان توجه است که این دادهها یک تصویر ناقص از هزینههاى رسانهاى ارائه مىکنند، چون کمیسیون فعالیتهاى تجارى انحصارى و انقباضى، تنها فعالیت ۱۳ شرکت تبلیغاتى در این سالها را بررسى کرده است. در هر حال، این دادهها نشانه آنند که از نظر شرکتهاى تبلیغاتى سینما و تلویزیون اهمیت بیشترى پیدا کردهاند. در حالى که هزینههاى شرکتهاى تبلیغاتى در دوره ۷۷- ۱۹۷۴ در بخش مطبوعات ۱۵۹ درصد بالا رفته، افزایش هزینهها در بخش تلویزیون ۱۹۸ درصد و در رادیو و تلویزیون ۱۹۲ درصد بوده است. اگر براى سالهاى بعدى هم اطلاعات مشابهى در دست داشتیم احتمالا مىدیدیم که با کاهش تماشاگران سینماها و افزایش تماشاگران تلویزیون، هزینه شرکتهاى تبلیغاتى در بخش تلویزیون بالاتر رفته است. مدیر یکى از شرکتهاى تبلیغاتى برآورد مىکند که در سال ۱۹۸۶ هزینه سرانه پیامهاى بازرگانى تلویزیون که براى ۱۲ میلیون بیننده بالغ پخش مىشد ۱۰ روپیه (۷۵ سنت آمریکا) بود.
جدول ۵-۷ هزینههاى شرکتهاى آگهىدهنده براىاستفاده از رسانهها، ۷۷-۱۹۷۴ (بهمیلیون روپیه)
سال مطبوعات سینما رادیو و تلویزیون سایر رسانهها کل
1974 ۶/۱۶ ۲/۴ ۷/۴ ۳/۵ ۷/۳۰
1975 ۲/۳۲ ۹/۷ ۴/۱۰ ۹/۶ ۵/۵۷
1976 ۳/۴۰ ۴/۱۱ ۲/۱۲ ۱۰ ۷۴
1977 ۴۳ ۲/۱۲ ۸/۱۳ ۹ ۳/۷۸
درصد افزایش ۱۵۹ ۱۹۸ ۱۹۲ ۷۰ ۱۵۴
منبع: کمیسیون انحصارها و فعالیتهاى تجارى محدودکننده، دهلىنو
این دادهها تصویرى ناقص از هزینههاى رسانهاى ارائه مىکند، چون کمیسیون فقط ۱۳۰ شرکت تبلیغاتى را در یک دوره چهار ساله مورد بررسى قرار داده است.
بینندگان ـ مصرفکنندگان این کالاها و خدمات، قشرهاى فقیر و بىزمین نیستند بلکه طبقات دارا و نخبگان نظامى دیوانسالارى هستند. وقتى برنامههاى تلویزیون و رادیو، سرگرمکننده باشد، این مشتریان بهتر و با هزینه کمتر قابل دسترسى هستند. جدول ۶-۷ فهرست شرکتهاى تبلیغاتى و هزینههاى تبلیغاتى آنها در سال ۱۹۸۵ را نشان مىدهد. بسیارى از کالاها و خدمات آنها براى اکثریت مردم شهرنشین یا روستایى قابل دسترسى نیست.
شرکتهاى تبلیغاتى نه تنها خواستار افزایش برنامههاى سرگرمکننده تلویزیون هستند بلکه از مزاحمت برنامههاى آموزشى روستایى در شبکههاى تجارى تلویزیون شکایت دارند (دولت هند، ۱۹۷۸، جلد ۱، ص ۸۵). دولت که بین تقاضاهاى شرکتهاى تبلیغاتى [بازرگانى] و اولویتهاى خود در مورد تبلیغات [سیاسى] گرفتار شده است، برنامههاى مربوط به کارگران کشاورزى و صنعتى را در فواصل برنامههاى سرگرمکننده پخش مىکند.
از آنجا که بیشتر دارندگان تلویزیون طالب برنامههاى آموزشى نیستند، برنامههاى تفریحى و سرگرمکننده بینندگان بیشترى دارد. دوردارشان در سال ۱۹۸۲ بررسىاى در ارتباط با بینندگان انجام داد که نشان مىداد بیشتر تماشاگران تلویزیون طرفدار فیلمهاى بلند (۷۳ – ۸۴ درصد)، مصاحبه با شخصیتهاى فیلمها و برنامههاى فیلم ـ آواز (۶۸ – ۸۱ درصد) هستند (میترا، ۱۹۸۲، ص ۱۷). در ۱۹۸۲ دولت براى جایگزینى برنامههاى آموزشى با برنامههاى تفریحى اعلام آمادگى کرد. و اسانت ساته(Vasant sathe)، وزیر وقت اطلاعات و سخنپراکنى گفت: «بگذارید از تلویزیون عایدات بیشترى داشته باشیم تا بتوانیم مبالغ بیشترى صرف توسعه کنیم» (میترا، ۱۹۸۲)، که منظور، توسعه زیربنایى تلویزیون بود. انعکاس سخنان او را در کلمات پرشور سورش چاولا، مسئول رسانهاى شرکت هندوستان تامپسون مىتوان دید که مىگفت «فیلم و برنامههاى مبتنى بر فیلم باید در صدر برنامههاى تلویزیون باشد … فیلم، رادیو و تلویزیون را حفظ مىکند. اگر فیلم را از اینها بگیرید هر دو از بین مىروند» (میترا، ۱۹۸۲). احتمالاً منظور او این است که در نبود برنامههاى سرگرمکننده مثل فیلم، شرکتها نمىتوانند بینندگان ـ مصرفکنندگان را جلب کنند. در چنین وضعیتى تلویزیون هیچ فایدهاى براى صنایع تبلیغاتى نخواهد داشت.
صنایع تبلیغاتى از طریق سازمانهاى واسطه و گروههاى فشار خود مثل باشگاه تبلیغات و انجمن تبلیغات هند، دولت را براى افزایش زمان پخش و وقت اختصاص داده شده به برنامههاى تبلیغاتى، گسترش نفوذ رادیو و تلویزیون به مناطق روستایى و برنامههاى سفارشى شرکتها زیر فشار مىگذاشت (دولت هند، ۱۹۷۸، جلد ۱، ص ۸۵).
سازندگان تلویزیون نیز که مىخواستند تلویزیونهاى بیشترى بفروشند، براى تغییر سیاست دولت در زمینه برنامهها و اختصاص وقت بیشتر به برنامههاى سرگرمکننده به دولت فشار مىآورند (ورى بیتى، ۱۱ اکتبر ۱۹۷۸). در سال ۱۹۸۳ براى اولین بار اجازه پخش یک سریال تلویزیونى به سفارش و هزینه شرکتهاى خصوصى و به منظور تبلیغ براى شرکت خصوصى صادر شد و این امر تلویزیون هند را به مسیر تازهاى کشاند. اولین سریال، هوم لاگ یا ما مردم موفقیت بزرگى کسب کرد. سریالهاى وارداتى مثل «من لوسى را دوست دارم» و «ضربههاى متفاوت» قبلاً پخش شده بود، اما حالا برنامههاى سرگرمکننده تلویزیون واقعاً ساخت داخل بود. چون هیچ کانال رقیبى وجود نداشت، بینندگانى هم که این سریالها را دوست نداشتند مجبور بودند با آنها بسازند.
جدول ۶-۷ سفارش دهندگان و آگهىدهندگان اصلى تلویزیون، ۱۹۸۵
مقام نام شرکت آگهی دهنده مبلغ پرداخت شده (به روپیه)
1 کلگیت پالمولیو ۳۴۰۱۵۰۰
2 فود اسپشیالیتیز ۳۸۸۵۰۰۰
3 هیندوستان لوور ۲۳۱۰۰۰۰
4 خایتان فنز ۷۷۰۰۰۰
5 ویکولب ۲۵۵۵۰۰۰
6 پارل اکسپورتز ۸۴۰۰۰۰
7 ام/اس پریمامارکتینگ ۴۹۰۰۰۰
8 گوجرات کواوپریتیوز ۲۵۵۵۰۰۰
9 تاتااویل میلز ۱۷۸۵۰۰۰
10 ریچارد سون هیندوستان ۷۵۰۰۰
11 پوندز ۷۶۵۰۰۰
12 دابور ۵۹۰۰۰۰
13 گودریج ۳۰۷۵۰۰۰
14 مایورپن ۹۱۰۰۰۰
15 جئوفری منر ۱۹۲۵۰۰۰
16 کوبری ۱۶۸۰۰۰۰
17 ویپ چمپیون ۱۰۵۰۰۰
18 ریلاینس تکستایل ۷۷۰۰۰۰
19 بمبئی اویل میلز ۱۵۴۰۰۰۰
20 باجاج ۱۸۵۵۰۰۰
21 سایرین ۷۴۳۰۰۰
منبع: Screen (6 دسامبر ۱۹۸۵، ص ۱۲)
نرخ مبادله حدود یک به سیزده محاسبه شده است.
سریال ما مردم یک نقطه عطف محسوب مىشد چرا که برنامههاى تلویزیونى نوع وارداتى و عامهپسند را وارد تلویزیون هند کرد. در مورد اثرات اجتماعى و فرهنگى برنامههاى سرگرمکننده وارداتى مطالب زیادى نوشته شده است. اما درباره ارتباط دقیق بین برنامههاى سرگرمکننده و چگونگى گرفتار شدن بینندگان ـ سیاستگذاران در استفادههاى خاص از تلویزیون، که همه نهایتاً به شکلى در خدمت منافع تجارى هستند، چندان صحبتى نمىشود. بعد از ما مردم سریال دیگرى پخش شد به نام خاندان که نسخه سریال داینستى (dynasty) (خاندان) آمریکایى بود. سریالهاى کمدى، مسابقات تلویزیونى و سایر برنامههاى سبک وارداتى نیز به تدریج جاى خود را باز کردند.
سریال ما مردم در عین حال الگویى براى نزدیک کردن دولت، شرکتهاى تبلیغاتى و بینندگان را فراهم ساخت، و موفقیت آن پخش برنامههاى سفارش شرکتهاى خصوصى از تلویزیون هند را تثبیت کرد. ما مردم حاصل یک ارتباط بینالمللى مرموز بود که جزئیات آن هنوز هم روشن نیست. هدف، تولید سریالى در مورد کنترل جمعیت بود و طرح آن را مؤسسه جمعیت نیویورک ریخته بود. دولت که متوجه شده بود داستانهاى تلویزیونى درآمریکاى لاتین محبوبیت زیادى کسب کردهاند، کارآموزانى را به مؤسسه تلویزاى مکزیک فرستاد (دولت هند، ۱۹۸۲ – ۳، ص ۳). سریال به هزینه تاتاس، یکى از شرکتهاى صنعتى هند، پخش شد. بنابراین مامردم و سایر برنامههاى سرگرمکننده سفارشى تلاقى منافع ـ سرمایه ملّى و بینالمللى و متحدان سیاسى آنها و حمایت گستردهتر دولت هند براى دستیابى به هدفهاى تبلیغاتىاش ـ را نشان مىدهد.
ظاهراً دولت پس از گسترش شبکه و افزایش ساعات روزانه پخش برنامهها در جریان مسابقات آسیایى در تنگنایى گرفتار شده بود و نمىتوانست براى پر کردن ساعات پخش، برنامههاى مطلوب و مورد پسند تولید کند. وى. ان. گاجیل، وزیر اطلاعات و سخن پراکنى در ۱۹۸۵ به عدم آمادگى دولت براى تهیه برنامه اعتراف کرد: نوشته روى دیوار کاملاً واضح بود. ما همیشه خواستهایم مردم را از طریق تلویزیون آموزش دهیم، سرگرم کنیم و مطلع سازیم. اما پس از توسعه (تلویزیون) در جریان بازیهاى آسیایى به این نتیجه رسیدیم که اگر برنامهها فاقد روح و شور زندگى باشد هیچ یک از این هدفها تأمین نخواهد شد (میترا، ۱۹۸۵، ص ۱۹۱). دولت براى پاسخگویى به تقاضاى سیرى ناپذیر شبکه تلویزیونى گسترش یافته، نه منابعمالى لازمرا دراختیار داشت و نه تشکیلاتپخش، یعنى دوردارشان، از عهدهچنین کارى برمىآمد. بهعلاوه، ساختار سراسر بوروکراتیکآن باخلاقیت درونزا و مشارکت هنرمندان خارج از سازمان در تهیه برنامههاى زنده و پرهیجان سازگار نیست.(۱۲) شاید ساختار اجرایى متمرکز شده در دست معدودى از مسئولان بلند پایه و کنترل آن از دفتر نخستوزیر عالى باشد، اما نسبت به نیازها و خواستهاى محلى و منطقهاىحساس نیست. گاجیل با اشاره به نوع توصیههایى که دولت از مشاوران و متخصصان برنامههاى تلویزیونى دریافت مىکند، نبود خلاقیت در دوردارشان را برملا مىسازد. او مىگوید:
آنها سه نوع برنامه تجارى پیشنهاد مىکردند: برنامههایى که توسط خود آگهىدهنده تولید مىشود، برنامههایىکه در دوردارشان تهیه و به آگهىدهنده پیشنهاد مىشود، و برنامههاى خارجى وارد شده توسط آگهىدهنده. نخستوزیر فقید خانم ایندیرا گاندى، ضمن انتقاد از برنامههاى کسلکننده، منفعل و غیرمبتکرانه دوردارشان، معتقدبود کهذوق و استعداد راباید درخارج [از دوردارشان] پیدا کرد. گسترش دادن پایه و اساس برنامه به استفاده از منابع [هنرمندان] بیروناز سازماننیز تصمیماو بود (سِتى و میترا، ۱۹۸۵، ص ۱۳۶).
محبوبیت ما مردم و سایر سریالها سبب واکنش مشتاقانه کارگزاریهاى تبلیغاتى و شرکتها شد. ویکو لَب (Viccolab)، تولیدکننده خمیر دندان و سایر کالاهاى مصرفى بهداشتى که با پخش یک سریال کمدى(yeh Jo Hai Zindagi) کالاهاى خود را تبلیغ مىکرد، اعلام نمود که میزان فروشش ۸۰۰ درصد بالا رفته است. هیندوستان لوور، سریال کوزموس را پخش مىکرد، فیلمى از زندگى کارل ساگان متخصص فیزیک نجومى، محصول PBS، و جهان بقا، فیلمى از حیات وحش محصول کشور بریتانیا.
در مدتى کوتاه دوردارشان هم از نظر ظاهر و هم از نظر عملکرد بهشدت تغییر کرد. در عرض سه سال از بازار خریدارها به بازار فروشندهها منتقل شد. رشد قابل توجه درآمد دوردارشان در نتیجه فروش برنامهها و پخش برنامههاى سفارشى شرکتهاى بازرگانى خود دال بر تغییر وضعیت آن است (به جدول ۷ – ۷ نگاه کنید)، این درآمدها از ۰/۶۴ میلیون دلار در سال ۱۹۷۶، زمانى که دوردارشان پخش پیامهاى بازرگانى را پذیرفت، به ۲۶/۱۹ میلیون دلار در سال ۱۹۸۴ رسید، و سال بعد تقریباً دو برابر یعنى ۹۲/۵۱ میلیون دلار شد. در ۱۹۸۸ این درآمدها به ۳/۱۰۷ میلیون دلار افزایش یافت (جین Jain، ۱۹۸۹، ص ۹۲).
جدول ۷ – ۷ درآمد ناخالص دوردارشان از تبلیغات، ۸۵-۱۹۷۵ (به میلیون دلار)
سال درآمد ناخالص
1975 ــ
1976 ۶۴/۰
1977 ۷۳/۱
1978 ۱۴/۴
1979 ۱۳/۵
1980 ۷۳/۶
1981 ۳۹/۹
1982 ۲۵/۱۳
1983 ۵۰/۱۶
1984 ۱۹/۲۶
1985 ۹۲/۵۱
1987 ۶۶/۹۰
1988 ۳۳/۱۰۷
منبع: واحد پژوهش بینندگان (۱۹۸۵)، ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹، جین (۱۹۸۹، ص ۹۲)
نرخ مبادله روپیه یک به پانزده محاسبه شده است.
جدول ۶-۷ فهرست بزرگترین شرکتهاى آگهىدهنده در تلویزیون در سال ۱۹۸۵، و پول صرف شده براى جلب بینندگان را نشان مىدهد. جاى تعجب نیست وقتى مىبینیم غولهاى صنایع غذایى و آرایشى از غرب، و در کنار آنها سردمداران بومى صنعت (تاتاس، گودریج، باجاج، ریلانیس) و لوازم آرایش (ویکولَب) در صدر جدول قرار دارند. اینها براى جلب ۲۰۰ میلیون تماشاچى / مصرفکننده رقابت مىکنند.
جمع بندى
این تحول تاریخى، قراردادن یک شبکه تلویزیونى ملّى بسیار عظیم در اختیار بخش رو به رشد شرکتى و دولت سیطره جو، مبین شکل کاملاً جدیدى از همکارى، و آمیزهاى از منافع گروههاى مختلف قدرت در جامعه هند است. هدف دو گانه دولت از آموزش اجتماعى ـ افزایش مشارکت شهروندان در طرحهاى توسعهاى دولت، و نیز مشروعیت بخشیدن به سلطه حزب بر دستگاه دیوانسالارى – به جاى خود باقى است. تفاوت اصلى آن است که دولت، به دلایلى که گفته شد، تصمیم گرفته است مشارکت نزدیکترى با بخش در حال رشد شرکتهاى خصوصى داشته باشد.
توجه تلویزیون هند به باز تعریف نقشهاى بیننده ـ شهروند را مىتوان به صورت فرایندى دید که نشان مىدهد دولت هند چگونه همیشه از انباشت سرمایه و قدرت در دست عدهاى معدود حمایت کرده و در عین حال با شعارهاى توخالى خدمت به فقرا این وضعیت را توجیه نموده است. با اینکه سیاست فوق موقتاً طبقات خاصى از جامعه هند را راضى کرده است اما تضادهاى خاص خود را نیز دارد. مثلاً، هنوز به تقاضاى گروههاى مختلف زبانى براى پخش برنامههاى سرگرمکننده به زبان بومى پاسخ مثبت داده نشده است. خواستهاى ایالتى مختلف نیز، بهخصوص در مناطقى که احزاب رقیب در قدرت هستند، برآورده نشده است. اینها مسائلى هستند که بررسى بیشترى را مىطلبند. استفاده دولت مرکزى از بخش خبر تلویزیون براى جا انداختن اسطورهاى که خانواده گاندى را به عنوان ناجى ملت مطرح مىساخت، مورد توجه بینندگان طبقه متوسط در سراسر کشور بوده است. سوءاستفاده آشکار حزب حاکم از تلویزیون، بحث و جدلهاى داغى در مطبوعات به وجود آورده است. واکنش بیننده ـ شهروند نسبت به این سوءاستفاده دولت ایجاب مىکند در آینده، مطالعات دقیقترى به عمل آید. منافع غالب طبقات ممتاز و دولت که تغییر در سیاست تلویزیون نماد آن است، توسط یکى از دستاندرکاران ناسیونالیست صنایع تبلیغاتى به مبارزه طلبیده شده است:
در دهه ۱۹۳۰، هنگامى که گاندى امپریالیسم اقتصادى صنایع لانکاشایر را نشانه گرفته بود، صحبت کردن از اقتصاد روستایى قابل درک بود. نمىدانم در دهه ۶۰، هنگامى که سیطره اقتصادى امپریالیسم بریتانیا جاى خود را به غارتگرى شرکتهاى چند ملیتى داده است، اگر مهاتما زنده بود چه واکنشى نشان مىداد (کاترکKatrak، ۱۹۸۷، ص ۷۷).
او اشاره مىکند که امروزه انقلابى در حال شکلگیرى است:
در بازار به آهستگى و در رسانهها با سر و صدا. پایگاه این [انقلاب] دهکده مورد توجه گاندى نیست، همه شهرهاى بزرگ و کوچک این سرزمین است. ردهاى جدید، نسبتاً غیرمکانیکى و کار طلب از تدوینکنندگان و بستهبندىکنندگان که در اتاقکها کار مىکنند، مدام پایههاى صنعت غولآساى چند ملّیتى را فرسوده مىسازد (ص ۷۷).
هنوز نمىتوان گفت که سرمایهداران هندى در شرایط سیاست اقتصادى آزاد، قدرت شرکتهاى فراملّى را تضعیف خواهند کرد. تجربه بیشتر اقتصادهاى وابسته خلاف این مطلب را ثابت مىکند. موافقت دولت با ورود پپسى کولا به بازار هند در سال ۱۹۸۸ به هیچ وجه نشانه پیروزى سرمایه داخلى نیست. پس از خروج کوکاکولا از هند در یک دهه پیش، چندین شرکت هندى انواع و اقسام نوشابههاى غیرالکلى را به بازار ۶۰۰۰ میلیون روپیهاى (۴۰۰ میلیون دلارى) نوشابههاى غیرالکلى وارد کرده بودند و نیازى به دعوت یک شرکت خارجى نبود تا ارز خارجى کمیاب کشور را به خارج منتقل کند (دِواداسDevadas، ۱۹۸۸ ص ۶۲ – ۳ ). به علاوه، سرمایهگذارى در حرفهاى را که اساساً بر میزان غذاها و نوشابههاى غیرالکلى آمایش شده مىافزاید، و در هر حال تجملى و براى مصرف ثروتمندان است، چگونه مىتوان توجیه کرد؟ انواع تازهتر نوشابه و چیپس در حالى به بازار عرضه مىشود که مشکل اساسى ارائه خدمات تغذیهاى و بهداشتى به تودههاى مردم فقیر هنوز باقى است.
همزمانى دعوت پپسى کولا به هند و اختصاص دادن تلویزیون به استفادههاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى به نفع طبقات ممتاز تکاندهنده است. ظاهراً برنامهریزان دولت براى تلویزیون هند سیاستى تدوین کردهاند که به طور همزمان پاسخگوى نیازهاى تبلیغاتى و خواستهاى سرمایهداران فراملّى و نیز تقاضاى طبقات متوسط بالا براى برنامههاى سرگرمکننده است، در حالى که نیازهاى ارتباطاتى و سایر خواستهاى اکثریت مردم هند نادیده گرفته شده است. یکپارچگى و اتحاد قدرت بورژوازى فراملّى و بورژوازى بومى و ارزشهاى اجتماعى مشترک آنها نشان نمىدهد که سیاست تلویزیون دولت به منظور اصلاحات اجتماعى براى اکثریت مردم هند طراحى شده یا حتى تصادفاً ربطى به آنها داشته باشد.
پینوشت
۱. حزب کنگره از بدو استقلال هند در سال ۱۹۴۷ بر نهادهاى سیاسى کشور سلطه داشته است. تنها یک دوره ۲ ساله از ۱۹۷۸ و بار دیگر در نوامبر ۱۹۸۹ دولتهاى ائتلافى بر سر کار آمدهاند. در دوره دوم دولت ائتلافى اقلیت به نخستوزیرى وى. پى. سینگ تشکیل شد.
2. بنا به برآورد بنیاد صلح گاندى در سال ۱۹۸۶، در هند تعداد ۲۶۰ هزار کارگر بنده وجود داشته است که رقم خوشبینانهاى مىباشد. چون انجمن ضد بردگى ـ مستقر در لندن ـ و کمیسیون بینالمللى حقوقدانان برآورد کردهاند که در هندوستان ۵ میلیون نفر به خاطر عدم استطاعت در پرداخت قروض خویش به صورت کارگر ـ بنده در آمدهاند. گزارش اینها به کمیته فرعى حقوق بشر سازمان ملل متحد در ۱۹۸۳اشاره مىکند که بسیارى از کودکان ۱۰ـ ۹ ساله مجبورند بدون دریافت مزد کار کنند تا هنگامى که دین پدر و مادرشان ادا گردد(آرشیو معاصر کیسینگ،۱۹۸۳، ص ۳۲۴۴۴ ). دولت مرکزى با تصویب قانون الغاى کار بندگى در سال ۱۹۷۶ گامى در این مسیر برداشت اما چون اغلب کسانى که از کار بنده استفاده مىکنند از زمینداران ثروتمندند و قدرت سیاسى زیادى دارند مانع اجراى قانون شدند («وقتى که بندگى مرجح شمرده مىشود»، ۱۹۸۷، ص ۶).
3. برخورد دولت هند با فاجعه انفجار کارخانه یونیون کاربید در بوپال را به هیچ عنوان جز واسطهگرى براى سرمایه بینالمللى نمىتوان توجیه کرد. در یکى از بزرگترین تراژدیهاى صنعتى تاریخ در سراسر جهان بیش از دو هزار نفر در اثر پخش گازهاى شیمیایى جان باختند و هزاران نفر دیگر دچار نقص عضو و بیماریهاى دیگر شدند، ودولت از دیوان عالى هند خواست تا به یونیون کاربید کمک کند. به جاى پرداخت تقریباً ۴ میلیارد دلار خسارت، براى درمان قربانیان و خانوادههاى آنان، که گروههاى شهرى روى آن توافق کردهاند، دولت فقط ۷۰۰ میلیون دلار از یونیون کاربید گرفت.
4. در این زمینه بررسیهاى بیشترى در حال انجام است. نگاه کنید به وینالینام (۱۹۸۹ (۱۹۸۸)، و پنداکار (۱۹۸۹).
5. هند در ۱۵ اوت ۱۹۴۷ خود را از سلطه بریتانیا رهانید و کسب استقلال نمود.
6. پوشش تلویزیونى حدود ۶۰۰ دهکده اطراف دهلىنو را در بر مىگرفت که از این تعداد فقط ۳۰۰ دهکده برق داشتند. سیاست دولت در زمینه برقرسانى به تقریباً ۵۰۰۰۰۰ دهکده هندى به دلایل مختلف از جمله به دلیل کمبود منابع مالى وافزایش مصرف در شهرها دچار اشکال شده است. این یکى دیگر از مشکلاتى است که باید حل شود تا تلویزیون مخاطبان سراسرى پیدا کند.
7. وقتى پولى به دلار آمریکا تبدیل مىشود معنى و مفهوم خود را، به علت تفاوت در نرخ دستمزدها و قدرت خرید در دو کشور، از دست مىدهد. مثلاً در ۱۹۸۵ یک رادیوى ترانزیستورى تک باند موج متوسط تقریباً ۱۵۰ روپیه بود که معادل حقوق هفتگى یک کارگر کارخانه و دستمزد ماهانه یک کارگر کشاورزى است.
8. طبق آمار رسمى هزینههاى دفاعى و هزینههاى سرمایهاى دولت هند از ۹۶۸۰ میلیون روپیه در ۱۹۶۷ – ۶۸ به ۲۵۴۴۰ میلیون روپیه در سال ۱۹۷۶ – ۷۷ رسیده است. این آمار محتاطانه هزینههاى صرف شده براى تأسیسات اتمى نیروهاى شبه نظامى را در بر نمىگیرد (سِلبورن، ۱۹۷۷، ص ۴۳۶).
9. در حال حاضر دریافت ارزى سالیانه براى کارمزد بدهیهاى هند به تقریباً ۲۲/۸ درصد عایدات صادراتى سالانه رسیده است و از آنچه که اقتصاددانان نقطه خطر نامیدهاند، یعنى ۲۰درصد گذشته است (هند امروز، ۱۵ ژانویه ۱۹۸۷، ص ۴۷).
10. صندوق بینالمللى پول دو نوع اعتبار جداگانه به دولت هند اعطا کرده است. یکى به مبلغ ۵۴۰۰ میلیون روپیه از محل وجوه امانى صندوق و یکى به مبلغ ۲۸۲۰ میلیون روپیه از محل تسهیلات جبرانى صندوق بینالمللى پول. بازپرداختهاى اینها طى یک دوره ده ساله به پایان مىرسید (آسیا ریدر۱۵، ۹ سپتامبر ۱۹۸۰، صفحات ۱۵۶۴۰-۱۵۶۳۹).
11. وزارت ارتباط از راه دور در ۱۹۸۶ برآورد کرد که نیازهاى سرمایهاى هند براى تدارک امکانات ارتباط دور کافى تا سال ۲۰۰۰ حدود ۵۵۰۰۰۰ میلیون روپیه است. در برنامه هفتم هزینه سرمایهاى براى اصلاح و گسترش شبکه ارتباط از دور ۴۰۰۰ میلیون روپیه بود (هند امروز، ۳ سپتامبر ۱۹۸۶، ص ۷۰).
12. من در سالهاى ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ با بسیارى از کارکنان دوردارشان ـ تولیدکنندگان، نویسندگان، فیلمبرداران و غیره ـ در مدرس، بمبئى بنگالور مصاحبه کردم. گرچه نمىخواستند نامشان فاش شود، اما همگى در انتقاد از کنترل بیش از حد مرکز (دهلى)، دیوانسالارى عظیم، و کینهتوزى و انتقام مقامهاى بالاتر به خاطر داورى مستقل در موضوعهاى نو و خلاق، که همه از دلایل اصلى توسعه کند دوردارشان بهشمار مىآیند، یک صدا بودند.
منابع
Audience Research Unit, Doordarshan Kendra. (1985). Television in India. New Delhi: Author. Behl, N. (1988). Equalizing status: Television and tradition in an Indian village. In J. Lull (Ed.), World families watch television (PP. 136-157). Newbury Park, CA: Sage.
Commonweaith Broadcasting Association. (1979-1980). Handbook. Delhi: Author.
Da Cunha, S. (1989, August 21-September 3). Who watches TV ads? Business India.
Daily telecast of national programs proposed. (1982, April 24). The Hindu.
Devadas, D. (1988, September 15). Pepsi – Cola: Fizzing again. India Today.
Dhawan, B. D. (1974). Economics of television in India. New Delhi: S. Chand.
Duggal, K. S. (1980). What ails Indian broadcasting? New Delhi: Marwah.
Endless night in Dabi Pada. (1987, January 25). Indian Express Magazine.
External debt:Long and short of it. (1989). Economic and Political Weekly, 24 (26-29).
Global village. (1985, January 22). Nova. Public Broadcasting Sistem.
Government of India, Ministry of Information and Broadcasting. (1978, February). Akash Bharati National Broadcasting Trust: Report of the Working Group on Autonomy for Akashvani and Dpprdarshan (Vols. 1-2). New Delhi: Publications Division.
Government of India, Ministry of Information and Broadcasting. (1982-1983). Annual report. New Delhi: Publications Division.
Government of India, Ministry of Information and Broadcasting. (1985, March). An Indian personality for television: Report of the Working Group on Software for Doordarshan. New Delhi: Publications Division.
Government plans to double TV transmitters. (1988, May 22). Indian Express.
India Handbook. (1985). New Delhi: Government of India Press.
India: Reviving the welcome for U.S. business. (1982, March 1). Business Week.
Jain, M. (1989, August 31). Doordarshan: Going to the movies_ Mandi House Iures major filmmakers. India Today, P. 92.
Katrak, K. (1987, August 15). The neo- Swadeshis. India Today.
Keesing’s Contemporary Archives. (1983). Record of world events (Vol. 29). London: Long- man.
Market research: Boom time. (1986, November 15). India Today.
Masani, M. (1976). Broadcasting and the people. New Delhi: National Book Trust.
Mitra, S. (1982, May 31). Doordarshan: The tedium is the message. India Today.
Mitra, S. (1985, December 31). Television: The spreading screen. India Today.
National Documentation Centre on Mass Communication, Research and Refrence Division. (1983, April). Colour television. Unpublished manuscript (mimeo), Ministry of Information and Broadcasting, Ne: Delhi.
Norman, D. (1985). Indira Gandhi: Letters to an American friend, 1950-1984. New York: Harcourt Brace Jovanovich.
Pendakur, M. (1975, August). [Notes form fieldwork on the Satellite Instructional Television Experiment. Karnataka and Andhra Pradesh].
Pendakur. M. (1989, October 27). Television in an Indian village: Modes of production and women viewers Paper presented at the annual meeting of the Union for Democratic Communications, New York.
Private sector opened to telecommunication. (1984, March 30). India Abroad.
RCA Limited brings TV to Indian villages. (1973, May). Communications news.
Rise of the middle class. (1985, December 31). India Today.
Sarabhai, V. (1974). Science policy and national development (K. Chowdhry, Ed). New Delhi: Macmillan.
Sarkar. K. (1989. May 30-June 12). Mudra Communications: Into the big League. Business India.
Schramm. W., & Nelson, L. (1968). Communication satellites for education and development: The case of India (Vol. 2). Washington, DC: U.S. Agency for International Development.
Selboume, D. (1977). An eye to India: The unmasking of a tyranny. Middlesex, England: penguin.
Sethi, S., & Mitra, S. (1985, July 15). Television serlals: Soap opera success. India Today.
Shefrin, I. H. (1988, August 1). U. S. telecommunication mission finds opportunities in India, Business America.
Sinha, B. K. (1982, November). Television. In Mass media in India 1980-81 . New Delhi: Ministry of Information and Broadcasting, Research and Reference Division.
Telecommunications: The gold rush. (1984, September 30). India Today.
UNESCO. (1968). Preparatory study of a pilot project in the use of satellite communication for national development purposes in India (jointly prepared by a UNESCO expert mission in cooperation with a national counterpart team appointed by government of India). Paris: Author.
Verghese, B. G. (1980, August 21). The case against colour TV. Indian Express.
Vilanilam, J. (1989). Television advertising and the Indian poor. Media, Culture and Society, 11(4).
When serfdom is prefdom to freedom. (1987, January 25). Indian Express Magazine.
۸
«ببرى» از شهر شیر
جایگاه سنگاپور در تقسیمبندى بینالمللى جدید ارتباطات و اطلاعات.
نوشته: جرالد ساسمن
پیشکسوتان «جامعه اطلاعاتى»
کتابهاى دانشگاهى، سنتى و بازارى مربوط به تکنولوژى اطلاعات همچنان سرشار از شور و شوق در مورد پدیدهاى است که الوین تافلر، نویسنده مشهور آمریکایى تحت عنوان «چیزى در حد یک انقلاب جهانى» و «اولین تمدن انسانى واقعى در تاریخ مدون» تصویر کرده است (ص ۲۷ – ۲۸). این پیشبینیهاى توخالى و سادهلوحانه «انقلابى» که بیشتر به دل خوشکنک مىماند تا تاریخ اجتماعى، مشارکت واقعى و شرایط مادى، بهویژه سهم نیروى کار جهان سوم را که تولید و پخش تجهیزات و خدمات ارتباطى/ اطلاعاتى را میّسر ساخته است، چندان مورد توجه قرار نمىدهد. به نظر مىرسد نظریهپردازان «عصر جدید» تلاقیها و تعارضهاى قدرت اجتماعى را نادیده گرفته و در تصور ظهور مسیح تکنولوژى موعود هستند، ماشینى شبیه انسان که ضمن ایمن ساختن جهان براى اصول شرکتگرایى، دگرگونى و پیشرفت را به ارمغان مىآورد. یکى دیگر از نظریهپردازان «تکنولوژى به مثابه بازیگر»، یا در مفهومى کاملاً تحتالفظى، به مثابه «موتور توسعه»، تاریخنگار آمریکایى دانیل بورستین (Daniel Boorstin) (1978) است که مىگوید همان طور که اولین شبکه آبیارى به عنوان اولین «معمار» ذیروح یک تمدن شناخته شد، الکترونیک دیجیتالى هم ناجى عصر حاضر شده است.
مضمون آموزه تافلر، بورستین، بل، نایس بیتNaisbit و سایر تکنیک مدارانTechnocentrics این است که تحول «ما بعد صنعتى» قدرتهاى اقتصادى شمالى، جدایى بنیادین از سیاست و اصول اقتصاد سیاسى را اجتنابناپذیر مىسازد، و ظاهراً جهان سوم را از گرفتار شدن در تنگناى تکنولوژیهاى منسوخ اعصار گذشته نجات مىدهد. به نظر مىرسد تکنیکمداران بر پایه «نظریه مرحلهاى» توسعه، چندان درکى از مناسبات گذشته و جارى اقتصادهاى استعمارگر و مستعمرات سابق ندارند، اقتصادهایى که به خاطر داشتن تاریخ مشترک، هر چند متعارض پیوندهاى انداموارى با یکدیگر دارند. پیشرفتهترین و ظاهراً پیشگامترین تکنولوژیهاى عصر «ما بعد صنعتى»، حتى کامپیوترهاى شخصى آى بى ام که نماد صنایع «قرن آمریکایى» است، از اجزا و قطعاتى تشکیل مىشود که حداقل ۷۰ درصد آن در خارج، عمدتاً در شمال شرقى / جنوب شرقى آسیا تولید شدهاند، و رقباى فراملّى آى بى ام در صنایع کامپیوتر و مخابرات از راه دور نیز نیروى کار جهان سوم را دست کم مىگیرند. در آسیا عامل کار با حمایت ماشین دولتى / نظامى سرکوبگر، که از نظر سیاسى متحد قدرتهاى سرمایهدارى صنعتى در مرکز است، بسیج شده است.
این مسئله ارتباط کاملاً مستقیمى با تمامى نظریه »جامعه اطلاعاتى« دارد، چرا که شورشهاى کره جنوبى و فیلیپین و تنشهاى حاصل از مطالبات دمکراتیک در سایر نقاط نشان مىدهد نیروهاى سیاسى و کارگران مبارز و از بند گسیخته، تقسیمبندى بینالمللى کار را به مبارزه طلبیده و خواهان آزادى بیشتر در تعیین سرنوشت خویش هستند. آمریکاییها، کم و بیش، و بیشتر شهروندان سایر کشورهاى صنعتى، در مورد ساختار تولید ارتباطات و سایر فعالیتهاى صنعتى که تأثیر مستقیمى بر زندگى آنها دارد، اطلاع چندانى ندارند. عادتهاى نسبتاً نخبهگرایانه آمریکایىها، اروپایىها و ژاپنىها در زمینه تماشاى تلویزیون، ویدئو، ضبط ویدئویى و صوتى، استفاده از تلفن و کامپیوتر و سایر امکانات ارتباطاتى عمدتاً به لحاظ کمک مالى یا «اجارهاى» که مقاطعهکاران فرعى تولید «خارجى» به مناطق صنعتى سرمایهدارى پرداختهاند میّسر گردیده است. در این رابطه هیچ چیز جدیدى وجود ندارد، و بنابراین پیامدهاى تکنولوژى امروزین ـ یا مقدمهچینى تافلر، دانیل بل و سایرین ـ هم «انقلابى» نیستند.
موضوع داستانهاى مربوط به موفقیت جهان سوم، که نظریهپردازان نواستعمارى اقتصاد سیاسى و حتى بعضى از مارکسیستهاى ارتدوکس بر سر زبانها انداختهاند، مربوط به حدود ده کشور «تازه صنعتى شده» است که از نظر نرخ رشد، صنعتى شدن و انباشت سرمایه پیشرفتهاى چشمگیرى داشتهاند. گفته مىشود از میان اینها «چهار ببر کوچک»؛ سنگاپور، کره جنوبى، تایوان و هنگکنگ آینده امید بخشترى دارند. نظر عمومى در مورد این چهار ببر آنست که آنها توانستهاند به برکت نیروى کار منضبط، آیندهنگرى، سیاستهاى موافق سرمایهدارى و سیاستهاى صنعتى تجارت آزاد، و با استفاده از «مزایاى نسبى» خود در دنیایى که ساختار قدرت اقتصادى آن تحت سیطره ایالات متحده آمریکا و ژاپن است، از عقبماندگى بگریزند. هر چهار کشور نقش استراتژیکى در بازار تجهیزات و خدمات ارتباطات جهانى دارند و همین توان نسبى، پشتیبان و ستون روبناى اطلاعاتى شده است. این مقاله هدفهاى سهگانهاى را دنبال مىکند:
1 . تحلیل نقش کشورهاى تازه صنعتى شده در تقسیمبندى بینالمللى کار بهعنوان زمینهاى براى رفع ابهام از ادعاهاى نظریهپردازان «عصر ارتباطات»،
2. تعریف تعهدات پرشورترین، منسجمترین و از نظر اقتصادى و درآمد سرانه پیشرفتهترین «ببر» از این «چهار ببر کوچک»، سنگاپور «شهر شیر»، نسبت به تکنولوژى اطلاعات / ارتباطات، و تعریف تلاش این کشور براى انطباق دادن خود با وضعیت «جایگاهش(niche)» در تقسیمبندى بینالمللى جدید کار.
3 . بحث درباره اثرات این هدفهاى سیاستگذارى، تا جایى که دنبال شده، بر وضعیت سیاسى و ارتباطاتى شهروندان سنگاپورى.
کشورهاى تازه صنعتى شده با عنوان نیمه پیرامونى
تحلیلهاى اصلى از کشورهاى تازه صنعتى شده با دیدگاههاى کارکردگرایانه نهادگرایانه انطباق دارد، دیدگاههایى که توسعه این کشورها را حاصل انتخابهاى منطقى رهبران سیاسى، تجارى و کارگرى واقعبین در جهت بالا بردن عامل کاربرى و بازده و پایین آوردن هزینهها و موانع تولید مىداند. چنین تحلیلهایى نوعاً فاقد یک درک و تعبیر تاریخى از طبقه و شاخصهاى سیطره جوى امکانات توسعه است که به رغم دعاوى عینى خود، مانع از انتخابهاى منطقى در سیاستگذارى مىشود. از دیدگاهى انتقادىتر، تحلیل نظامهاى جهانى که مرزهاى سیاسى را کم اهمیتتر از نیروهاى اقتصادى فراملّى به حساب مىآورد، گسترش و توسعه بینالمللى دست کم سه عملکرد مهم دارد که تحلیلهاى مرسوم معمولاً آنها را نادیده مىگیرند.
اول، در دوره پس از جنگ جهانى، برترى سیطره جویانه ایالات متحده آمریکا به این ابرقدرت اقتصادى و نظامى تازه از راه رسیده اجازه داد که نه تنها در دفاع از دستور کار سیاسى، دفاع از یک «جهان آزاد» (یعنى جهان سرمایهدارى در مقابل جهان سوسیالیستى) نقش پلیس جهانى را ایفا کند، بلکه وظیفه سازماندهى نوسازى زیربناى جهان سرمایهدارى را به عهده گیرد. در دهه ۱۹۶۰، بازسازى اقتصادهاى اروپاى غربى و ژاپن به منظور افزایش قدرت رقابت آنها، همراه با افزایش دستمزدها در ایالات متحده آمریکا و تشخیص روزافزون آسیبپذیرى کشورهاى استراتژیک جهان سوم در مقابل مطالبات ناسیونالیستى و نیروهاى سوسیالیستى، باعث انتقال سرمایه و خدمات به مناطق تولیدى شد که دستمزدهاى پائینترى داشتند. اما این انتقال، یعنى سرمایهگذارى مستقیم، به تعداد انگشتشمارى از کشورهاى جهان سوم که از نظر منابع طبیعى غنى بودند و سرانه تولید ناخالص ملّى نسبتاً بالایى داشتند، محدود بوده و هست. تا سال ۱۹۷۸ فقط ۲۰ کشور از کشورهاى جهان سوم ۷۵ درصد کل این سرمایهگذاریها را دریافت کردند. بین سالهاى ۷۸-۱۹۷۱ هشت کشور، از جمله کشورهاى تازه صنعتى شده، از کشورهاى جهان سومى آسیا سه چهارم تمام سرمایهگذاریهاى مستقیم خارجى را دریافت کردند (مرکز سازمان ملل براى شرکتهاى فراملّى، ۱۹۸۳، ص ۱۷،۶،۲). دوم، این جابهجایى دسترسى منطقهاى به مواد اولیه و نقاط توزیع کالاهاى تمام شده را براى فرایندهاى کارخانهاى تکمیلى (مثل اتومبیل و کامپیوتر) در کشورهاى همسایه، و یا براى بازاریابى در آن حوزه جغرافیایى و یا هر دو میسّر مىساخت.
سومین دلیل اهمیت کشورهاى تازه صنعتى شده که غالباً هم نادیده گرفته مىشود، نقش ایدئولوژیکى آنهاست. منظور من الگویى است که کشورهاى تازه صنعتى شده فراهم آوردهاند که همان »الگوى نقش« و ترغیب گرایشهاى موافق در تکنوکراسیهاى سایر کشورهاى جهان سومى و ایجاد همچشمى در آنهاست. والر شتاین (۱۹۸۴) استدلال کرده است که کشورهاى نیمه پیرامونى موقتاً به عنوان حایلى بین کشورهاى فقیر و غنى عمل مىکنند و باعث توزیع میزان بالاترى از مازاد تولید جهانى مىشوند، که بدون آن امکان بروز یک آرایش اجتماعى قطبىتر و رویارویى مناسبات سیاسى بسى بیشتر خواهد بود (صفحات ۱۰۵-۱۰۳ و جاهاى دیگر). نخبگان کشورهاى صنعتى مرکز دیدگاههاى ایدئولوژیکى رشد مشترک، وابستگى متقابل، امکان واقعى انتقال تکنولوژى، توسعه زیربناى نوین، و انباشت محلى سرمایه در جهان سوم را، به عنوان گزینههایى در برابر نگرشهاى سیاسى تند مارکسیستى و غیره، ترغیب مىکنند.
به هر حال، این عملکرد کشورهاى تازه صنعتى فرمولهاى آرمانگرایانهاى هستند. در واقعیت، قالب بینالمللى پیچیدهاى که شرکتهاى تازه صنعتى شده در درون آن عمل مىکنند، ظرفیت بىپایانى براى موانع اقتصادى غیرقابل پیشبینى دارد. بگذریم از موانع سیاسى، که بیشترین امیدها و انتظارات توسعهاى صاحبان جهانى قدرت را نقش بر آب مىکند. هیچ اطمینانى نیست که کشورهاى سرمایهدارى صنعتى، جریان سرمایه به کشورهاى تازه صنعتى شده و شرایط تجارت با این «اقتصادهاى اعجابانگیز» را حفظ کنند. سنگاپور در سال ۱۹۸۶ عقبنشینى چشمگیر سرمایه مالى و بانکى ایالات متحده آمریکا و در ۱۹۸۹ لغو نظام تعمیم یافته اولویتها (Generalized system of preferences) را (که باعث سرمایهگذارى بیشتر سنگاپور در کشورهاى تحت حمایت این نظام، مثل فیلیپین، شد) تجربه کرده است. در عین حال خطر صنایع کارخانهاى اتوماتیک (خودکار) دولت لى کوآن (Lee Kuan yew)را مجبور به بازاندیشى در مورد استراتژى جذب سرمایه خارجى از طریق منابع ارزان قیمت مونتاژ کالاهاى الکترونیکى کرده بود.
بهعلاوه، سنگاپور براى کسب موقعیت مرکزیت منطقهاى شرکتهاى فراملّى و مرکز سرمایهگذارى و ارتباطات و خدمات شمال شرق ـ جنوب شرق آسیا، با سایر کشورهاى تازه صنعتى شده منطقه، بهویژه با هنگکنگ رقابت مىکند. از آنجا که سنگاپور از نظر مبادلات و سرمایهگذارى فراملّى وابستهترین کشور از میان «چهار ببر» است، بیشتر از بقیه در مقابل رکودها و پسرفتهاى اقتصادى رقبا و طرفهاى تجارى خود آسیبپذیر است. طنز قضیه در اینجاست که اثرات نامطلوب لغو نظام تعمیم یافته اولویتها بیش از همه دامن بزرگترین گروه سرمایهگذارى بلند مدت در سنگاپور، یعنى شرکتهاى فراملّى آمریکایى با ۷ میلیارد دلار سرمایهگذارى تا پایان ۱۹۸۵ (از جمله جنرال الکتریک که بزرگترین کارفرماى خصوصى است)، را گرفته و بر بزرگترین بازار گروه (بازار داخلى) تأثیر گذاشته است، و بنابراین تمایلات آتى گروه به سرمایهگذارى دوباره در اینکشور جزیرهاى به هیچ وجه مطمئن نیست (وزارت بازرگانى ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۷، جدول ۱- ۸ ).
درک کاملترى از پویایى ساختارى سنگاپور و سایر کشورهاى تازه صنعتى شده در اقتصاد «دهکده جهانى» مستلزم درک مفهومى عملکردهاى تاریخى و تخصصى آنها در اقتصاد جهانى است تا رشد مادى و خصوصیات «الگوى نقش» در چشمانداز قرار گیرد. این نگرش عمیقتر براى مدافعان نگرش تک خطى غالب، نگرش بانک جهانى به توسعه و مضمونهاى غیرانتقادى بحثانگیز است. چون این نگرشها مثل توصیه اولیه مک کلند در مورد «ضرورت پیشرفت»، همچنان توسعهنیافتگى را عمدتاً نتیجه نارساییهاى مدیریتى، تکنیکى و فرهنگى مىدانند، و نه حاصل شرایط خاص تاریخى و مناسبات دولتى سیطره جو و سرکوب اجتماعى و طبقاتى. نشریات تجارى و اقتصادى آمریکایى، تا موقعى که اقتصادهاى «معجزهگرى» (مثل برزیل) تداوم دارند و موفق هستند، با آب و تاب از آنها تعریف مىکنند، اما نسبت به تعریف و توضیح شکستها و عدم موفقیتها اکراه دارند. تنها به همین دلیل، »معجزه« سنگاپور و درک آن در اقتصاد جهانى و بهویژه در حوزههاى تکنولوژى پیشرفته مثل ارتباط راه دور و کامپیوتر به بررسى دقیقتر و زمان بیشتر نیاز دارد. با چنین درکى بهتر مىتوانیم پیشبینى کنیم که ارتباطات بینالمللى و خود این کشور در کجاى تقسیمبندى جهانى جدید و از نظر تکنولوژیکى فشرده کار و تولید، جاى مىگیرند.
منشأ اقتصاد اطلاعاتى و خدماتى سنگاپور
سنگاپور از اوایل سده ۱۹ که به عنوان یک بندر ترانزیتى و مبادله محموله کشتیها براى کمپانى هند شرقى بریتانیا مطرح بود تا زمان حاضر که نمونه یک مرکز اصلى تولید کالاهاى الکترونیکى، یک قطب ارتباطاتى و مرکز خدمات منطقهاى شده، نقش بسیار ویژهاى در اقتصاد جهانى داشته است. سرنوشت سنگاپور که با قدرتهاى دولتى، تجارى و معنوى هلند در اندونزى، اسپانیا و (بعداً آمریکا) در فیلیپین، فرانسه در هندوچین، و بریتانیا در مالایا، برمه، بورنئو و هند احاطه شده بود، توسط نیروهاى رو به رشد صنعتى و سرمایهدارى نوین جهانى شکل گرفته است. در سال ۱۸۲۲ حدود ۱۳۰۰۰۰ تن محموله دریایى از این بندر آزاد رد شد. جزیره در سراسر این قرن در نتیجه توزیع کالا و تجارت، از جمله ابریشم خام صادر شده از چین، آهن و کالاهاى شیشهاى از انگلستان، و انتقال تریاک انگلیس از هند به سالنهاى تریاککشى در آسیاى شمال شرقى رشد کرد. در ۱۹۸۳ حجم محمولهها به ۱۸۳ میلیون تن رسید و بدین ترتیب سنگاپور دومین بندر پر تراکم دنیا شد، به علاوه، حدود ۲۶۰۰۰۰ تن کالا نیز از طریق هوا حمل گردید (پپیرسون، ۱۹۶۱، ص ۲۳؛ وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، ۱۹۸۶ ص ۳۰۱-۳۰۰). اجزا و قطعات الکترونیکى و تجهیزات مخابراتى مهمترین اقلام صادراتى سنگاپور در ۱۹۸۷ بود که بیشترین مقدار آن، تقریباً ۲۵ درصد، به ایالات متحده آمریکا مىرفت (فصلنامه اکونومیک ریویو سنگاپور، ۱۹۸۷، ص ۱۶).
وضعیت اقتصادى هیچ کشور جهان سومى به اندازه سنگاپور با توسعه قدرتهاى سرمایهدارى گره نخورده است. با توجه به اینکه تقاضا براى کالاهاى صادراتى تقریباً دو سوم کل بازده کالاها و خدمات سنگاپور را جذب مىکرد، رقمى که در مقایسه با سایر کشورهاى تازه صنعتى شده بسیار بالاست، تجربه این جزیره در زمینه تحول و توسعه، از جمله پویایى سیاسى کشور، مورد مناسب و مفیدى براى مطالعه الگوى سرمایهدارى وابسته است. بازار آمریکا براى صادرات سنگاپور، بهویژه اجزا و قطعات ارتباطاتى، از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۷ اهمیت فزایندهاى کسب کرد، در حالى که مبادلات بین منطقهاى (با آ سه آن) که قبلاً بزرگترین طرف تجارى سنگاپور بود، در این دوره مقام و اهمیت خود را از دست داد. در واقع وقتى در نظر بگیریم که شرکتهاى فراملّى ۷۰ درصد صادرات «داخلى» سنگاپور را به خود اختصاص مىدهند، منابع و مقاصد داد و ستد چندان مهم نیستند. حدود ۵۵ درصد صادرات سنگاپور به بزرگترین بازار خود، ایالات متحده آمریکا، از شرکتهاى آمریکایى و عمدتاً مربوط به بخش الکترونیک هستند. شاید لغو نظام تعمیم یافته اولویتها در فعالیتهاى تجارى در ارتباط با صادرات سنگاپور به ایالات متحده آمریکا که از ژانویه ۱۹۸۹ شروع شد، در نهایت سبب انتقال سرمایه آمریکایى به مناطقى غیر از کشورهاى تازه صنعتى شده یا بروز شکلى از قیمتگذارى انتقالى و در نتیجه کاهش درآمد مشمول مالیات براى دولت سنگاپور بشود (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، ح ۱۹۸۶، ص ۲۳۲ – ۳ ). با این حال، بخش تجهیزات و خدمات ارتباطاتى همچنان یکى از ارکان اقتصاد رشد سنگاپور بوده است، حتى در خلال رکود اقتصادى سال ۱۹۸۵، هنگامى که بخش حمل و نقل و ارتباطات (بهویژه خدمات ارتباط از راه دور) بهرغم نرخ رشد منفى ۸/۱ درصدى تولید ناخالص داخلى، ۳ درصد رشد داشت.
شاید این موضوع ارتباط چندانى با وضعیت سایر کشورهاى مشتاق جهان سوم نداشته باشد، اما اقتصاد سنگاپور از ثبات بلند مدت قابل توجهى برخوردار بوده است، میانگین نرخ رشد سالانه تولید ناخالص داخلى در دهههاى ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به ترتیب ۷/۸ درصد و ۴/۹ درصد، و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ حدود ۵/۸ درصد بود که این آخرین دوره با رکود اقتصادى کشورهاى صنعتى بزرگ مصادف شد، رکودى که در ۱۹۸۵ به سنگاپور نیز رسید. به هر حال، بهبود اقتصادى اخیر سنگاپور و ثبات نسبى آن به هیچ وجه مبیّن داستان موفقیت اقتصاد آزاد نیست، چرا که مالکیت دولتى و مقررات سنگین از جنبههاى محورى این اقتصاد بوده است. یکى از اقتصاددانان سنگاپور دستاوردهاى کشورش را بیشتر نتیجه «دست دراز» مداخله دولت مىداند … تا «دست ناپیداى بازار آزاد» (لیم، ۱۹۸۲، ص ۷۶۱). دولت در حوزههایى مثل خدمات عمومى، خطوط هوایى، خدمات پستى و مخابراتى، شهرکهاى صنعتى، بخش اعظم زیربناى بهداشتى، مسکن، آموزش تا مقطع سوم، رادیو و تلویزیون و بسیارى دیگر از اقدامات تجارى تأمینکننده انحصارى است (لیم، ۱۹۸۳، ص ۷۵۵ ). گرچه ۱۹۸۷ سرآغاز حرکت به سوى خصوصى کردن بسیارى از شرکتها و مؤسسات بود، اما در همین سال دولت با ۶۳۴ شرکت پیوندها و «ارتباطهاى تعیینکنندهاى» داشت.
به علاوه، سنگاپور شرایط ویژهاى دارد که اقتباس و تقلید الگوى توسعه اقتصادىاش را، اگر نه غیرممکن، بسیار مشکل مىسازد. مثلاً اطلاعات مربوط به درآمد سرانه نسبتاً بالاى آن باید با توجه به اهمیت شهرى این جزیره تحلیل شود. بخش کشاورزى، یعنى بخشى که همیشه در مبادلات بینالمللى دست کم گرفته مىشود و فشارى بر دوش توسعه صنعتى بوده است، حدود ۱ درصد تولید ناخالص ملّى (۱۹۸۴) و ۲ درصد نیروى کار (۱۹۸۰) را به خود اختصاص مىدهد. در مقایسه این ارقام براى اندونزى به ترتیب ۲۶ و ۵۷ درصد، براى فیلیپین ۲۵ و ۵۲ درصد، براى تایلند ۲۰ و ۷۰ درصد و براى هند ۳۵ و ۷۰ بوده است. گرچه آمار مربوط به هنگکنگ هم قابل قیاس مىباشد و براى کره جنوبى ۱۴ و ۳۰ درصد و براى تایوان ۶ و ۲۰ درصد است (هَمیلتون، ۱۹۸۷، ص ۱۲۲۸). از طرف دیگر، در مقایسه با این کشورها پائینترین نرخ هزینههاى دولتى ـ ۱۸ درصد ـ را به خدمات اقتصادى اختصاص مىدهد (همیلتون، ۱۹۸۷، ص ۱۲۲۸) که علت آن تا حدى نرخ نسبتاً پایین فقر شدید است.
سنگاپور به سرمایهگذارى خارجى شدیداً وابسته است. از کل سرمایه سرمایهگذارى شده در سال ۱۹۸۶ که نسبت به سال قبل آن ۲۷ درصد افزایش یافته بود، تقریباً ۹۰ درصد منشأ خارجى داشت (استرتیز تایمز، ۲۸ ژانویه ۱۹۸۷). برنامه لىکوآنیو آن بود که جزیره را به یکى از بزرگترین مراکز منطقه براى شرکتهاى فراملّى و «صادرکننده خدمات خارجى» این شرکتها تبدیل کند (وزارت صنایع و بازرگانى سنگاپور، ۱۹۸۶، ص ۱۳). در سال ۱۹۸۵ ایالات متحده آمریکا بزرگترین سرمایهگذار خارجى بود، یعنى ۳۸ درصد کل تعهدات سرمایهگذارى و تقریباً نصف سرمایهگذارى بخش خارجى (نگاه کنید به جدول ۱-۸ ) به آمریکا تعلق داشت. از نظر کلسرمایهگذاریهاى خارجىدر کشورهاىجهانسومى آسیا، تنها هنگکنگ و اندونزى از سنگاپور جلو هستند (وزرات بازرگانى ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۷، ص ۱). اما رکود سال ۱۹۸۵ به تجدیدنظر در سیاست اقتصادى دولت در سال بعدى و کمیته تحریم بخش خصوصى انجامید. کمیته خواستار لغو تدریجى مشارکت دولت در شرکتهاى سوداگرى طى ده سال آتى شد. توصیه کرد ۴۱ شرکت وابسته به دولت خصوصى شوند و اعلام کرد که خصوصى شدن ۱۳ مورد فوریت دارد، از جمله تلکوم سنگاپور (قبلاً تله کامیونیکیشن آتوریتى آو سنگاپور(Telecommunication Authority of singapore) نام داشت). تلکوم سنگاپور که انحصار تلفنى داخلى و خارجى را در اختیار دارد، دومین سهامدار در شرکت انحصارى سنگاپور پرس هولدینگ است و همه ارتباطات و مخابرات غیر سخن پراکنى سنگاپور را در دست دارد (هفته نامه وال استریت ژورنال آسیا، ۲۳ مارس ۱۹۸۳؛ استرتیز تایمز، ۱۸ مارس، ۱۹۸۷). به نظر مىرسد در حال حاضر دولت در زمینه طرح خصوصىسازى تلکوم سنگاپور و شرکت سخن پراکنى سنگاپور عقبنشینى کرده است.
بعضى نگران آنند که این خصوصىسازى انحصارهاى دولت منجر به بروز «سلطه خارجى» بر تلکوم سنگاپور شود کوو، لو، تو Kuo,Low &Toh ، ۱۹۸۹، ص ۶۶)، و در نتیجه سنگاپوریها را بیشتر در معرض استثمار قرار دهد. منطق خصوصىسازى ارتباطات ـ اطلاعات توسط دولت لى هم مثل دولت ایالات متحده آمریکا، سرعت دادن به توسعه خدمات تخصصى براى نیروهاى جدید بازار بوده است. با توجه به شواهد مربوط به ایالات متحده آمریکا مىتوان تصور کرد که تأکید بیش از حد در این زمینه، تعهدات قبلى نیروهاى قدیمى بازار، یعنى نیروهایى را که به وسیله قانون مقیّد به تدارک تسهیلات همگانى و مرغوب براى صدا، ضبط و ارتباطات سخن پراکنى شدهاند، تضعیف مىکند یا به تعویق مىاندازد.
جدول ۱-۸ منابع سرمایهگذارى خارجى در سنگاپور*، ۱۹۸۵
منبع میلیون دلار سنگاپور
ایالات متحده ۴۳۲
ژاپن ۱/۲۴۴
اروپا ۴/۲۱۲
بازار مشترک ۴/۱۹۲
سوئد ۹/۱۴
سوئیس ۷/۴
اروپای دیگر ۵/۰
سایر کشورها ۲/۲۰
کل سرمایهگذاری خارجی ۷/۹۰۸
کل سرمایهگذاری محلی ۴/۲۳۲
کل ۲/۱۴۱/۱
منبع: وزارت اطلاعات و ارتباطات سنگاپور، ۱۹۸۶، ص ۲۳۲ – ۳
* از جمله پتروشیمی
نمودار۱-۸ شاخصمقایسهاى مخابرات از راهدور و سایر بخشهاىاقتصاد ملّى سنگاپور، ۸۰-۱۹۷۴
عملکرد مقایسهاى ۸۰-۱۹۷۴ (۱۰۰=۱۹۷۴) ، منبع: کراوفورد، ام. ۱۹۸۴، ص ۱۴
منبع: کراوفورد، ام. ۱۹۸۴، ص ۱۴
تکنولوژى اطلاعات به عنوان یک پروژه ملّى
ترسها به کنار، نقش و اهمیت آشکار ارتباطات پیشرفته براى دولت لى، در شتاب دادن به رشد صنایع خدماتى و جلب سرمایهگذاریهاى شرکتهاى فراملّى و مراکز منطقهاى به سواحل سنگاپور دستکم گرفته شده است. به موجب یکى از مطالعات انجام شده در مورد سنگاپور، حزب عمل مردم (people Action party) با تأکید بر انباشت سرمایه به جاى جنبههاى مشارکتى تکنولوژیهاى جدید ارتباطاتى، تلاش کرده است ضمن ایجاد یک دولت خدمتگزار با جمعیتى غیرسیاسى، تمرکز بر حوزههاى اقتصادى را میسر سازد (کو و چن Kuo & chen، ۱۹۸۳، ص ۷). در دسامبر ۱۹۸۶، دولت به رهبرى قائم مقام وزیر صنایع و بازرگانى، سرتیپ لى هین لونگ (پسر نخستوزیر)، طرح تکنولوژى اطلاعاتى کشور را به منظور «توسعه یک صنعت قوى تکنولوژى اطلاعاتى صادرات ـ سویه» براىاصلاح «بهرهورى و قدرت رقابت همه بخشهاى اقتصادى» به مرحله اجرا درآورد (بولتن اقتصادى سنگاپور، ژانویه ۱۹۸۷، ص ۴). طرح تکنولوژى اطلاعاتى کشور که مورد حمایت کارگزارى همکارى بینالمللى ژاپن نیز هست، به عنوان یک پروژه بین کارگزارى دفتر ملّى کامپیوتر، دفتر توسعه اقتصادى، تلکوم سنگاپور، و دانشگاه ملّى سنگاپور در حال گسترش است. مهمترین بخشهاى آن عبارتند از تولید سختافزار کامپیوتر، خدمات کامپیوترى و خدمات مخابراتى، با سلطه شرکتهاى خارجى بر تولید سختافزار و خدمات مربوط به اجزا و بخشهاى مصرفکننده نهایى. درآمد حاصل از خدمات کامپیوترى و مخابراتى در سال ۱۹۸۵ به ترتیب بالغ بر ۵۵۰ میلیون (۲۶۰ میلیون دلار آمریکا) و ۱ میلیارد دلار سنگاپور مىشد.
تحقیق و توسعه در «حوزه» تخصصى تکنولوژیهاى اطلاعاتى، مثل ویدئو تکست خودکارى وسایل ادارى و هوش مصنوعى عمدتاً با کاربردهاى تجارى جهانى منطبق است و پیشبینى مىشود سرمایهگذاران بزرگ خارجى را جلب نماید. دولت همچنین امیدوار است شرکتهاى فراملّى تکنولوژى اطلاعاتى یک مرکز عملیاتى منطقهاى در سنگاپور دایر کنند که در آن بخش برنامهریزى دولتى در زمینه مقاطعهکارى، بازاریابى، پخش اطلاعات، استانداردها، بازسازى صنعتى، اقدام به سرمایهگذاریهاى مشترک، و ارائه خدمات پشتیبانى و تدارک زیربنا نقش اصلى را داشته باشد. زیربناى مخابراتى جدید عامل بسیار قاطعى در جلب این نمونه و سایر انواع سرمایهگذارى خارجى و داد و ستد و مناسبات بیشتر با تقریباً همه بانکهاى بینالمللى موجود در کشور (که بزرگترین مصرفکنندگان اطلاعات هستند) مىباشد. همچنان که نمودار ۱-۷ نشان مىدهد، رشد مخابرات از راه دور خیلى بیشتر از سایر اولویتهاى اقتصادى کلیدى کشور در خلال سالهاى رشد تکوینى کشور – ۱۹۷۴ – ۱۹۸۰ – بوده است.
یکى از حوزههاى کلیدى که مىباید «جایگاه» سنگاپور را حفظ کند بانکدارى و امور مالى است. در اینجا هم براى تبدیل سنگاپور به یک مرکز پولى منطقهاى براى مبادلات جهانى، باید بر جدیدترین و پیچیدهترین زیربناى مخابراتى موجود تکیه شود. ویژگیها و انگیزههاى متعددى سبب جذابیت سنگاپور براى مؤسسات بانکى و مالى بینالمللى مىشود، و بیشتر این مؤسسات به نظامهاى ارتباطاتى و اطلاعات طلب نیاز دارند که دولت را مجبور به سرمایهگذارى زیربنایى مىکند. کامپیوترها و نظامهاى ارتباطى به عنوان رابط مستقیم در مبادله پولى بینالمللى سنگاپور و مبادلات تجارى شیکاگو (ایالات متحده آمریکا) عمل مىکنند، ارتباطى که از طریق خط ماهوارهاى به هزینه ماهانه ۱۵۰۰۰ دلار براى هر کانال برقرار مىشود. این ارتباط، مبادلات تجارى ۲۴ ساعته را در مسیر ساخته و هزینههاى انتقال سود و پول را کاهش مىدهد (هفته نامه وال استریت ژورنال آسیا، ۳۰ ژانویه ۱۹۸۵).
مخابرات از راه دور و زیربناى کامپیوتر: سرمایهگذارىهاى اصلى
با اینکه بیشتر کشورهاى منطقه آ سه آن در نتیجه رکود اقتصادى مجبور به کاهش هزینههاى ارتباطاتى شدهاند، سنگاپور همچنان با طرحهاى بلند پروازانه خود در زمینه زیربنا و سرمایهگذارى به پیش مىرود. تراکم تلفنى در سنگاپور که بعد از ژاپن صاحب پیشرفتهترین شبکه مخابراتى آسیا محسوب مىشود، ۴۳ تلفن براى هر ۱۰۰ نفر است (مشترکان مناطق مسکونى۷۲ درصد خطوط اصلى و ۵۲ درصد کل خطوط تلفن در دوره ۸۴-۱۹۸۳را در اختیار دارند) که با آمار مربوط به آلمان غربى و بریتانیا چندان فاصلهاى ندارد ( اِتى و تى، لانگ لاینز، ۱۹۸۳، ص ۳۳؛ اینترنشنال تله کامیونیکیشن یونیون، ۱۹۸۶، ص ۱۵- ۳۱۳). سنگاپور ارزانترین نرخ خدمات تلفنى در جهان را دارد، لیست انتظار کوتاه براى خط تلفن و قابلیت اطمینان خدمات تلفنى نیز به جلب سرمایه خارجى کمک مىکند. به گفته بعضى منابع، عدم جاذبه نسبى نظامهاى مخابراتى سایر کشورهاى آ سه آن سبب دلسردى صنایع کارخانهاى در این کشورها شده و در عین حال دفاتر مرکزى شرکتهاى فراملّى در منطقه و سایر سرمایهگذاریها را به سوى سنگاپور سوق داده است. از جمله شرکتهاى اِتىوتى، اریکسون، توشیبا، اَپل، اسپرى، ایتا جنرال و سایر شرکتهاى ارتباطاتى و کامپیوترى. غالباً شرکتهاى مزبور علت انتقال خود از سایر مناطق به این کشور را نظام ارتباطاتى پیشرفته آن مىدانند (فار استیرن اکونومیک ریویو، ۱۹ فوریه ۱۹۸۷، ص ۶۸ – ۹).
رقابت براى سرمایهگذارى فراملّى، کشورهاى منطقه را به جان یکدیگر انداخته است و هنگکنگ و فیلیپین براى تبدیل شدن به مرکز ارتباطاتى منطقه با سنگاپور رقابت مىکنند. سنگاپور به لحاظ برخوردارى از یک موقعیت استراتژیک و به طور کلى تعهدات اقتصادى خود، در این مرحله بیش از همه شایسته چنین جایگاهى است. نظام ماهواره ارتباطاتى دو – اقیانوسى این کشور (اینتلست) بیش از ۱۰۰۰ مدار دارد، و یک ارتباط جداگانه با ماهواره پالاپا ارتباطات تلفنى بین سنگاپور و شهرهاى مرزى اندونزى را برقرار مىکند. کابلهاى زیردریایى این کشور را مستقیماً به فیلیپین، اندونزى، مالزى و تایوان، و به طور غیرمستقیم به خاورمیانه و اروپا پیوند مىدهد. طرحهاى بینالمللى آتى شامل ارتباط با هنگکنگ، تایوان و استرالیاست، و بناست سنگاپور بخشى از اولین شبکه تارهاى نورى فرا اقیانوسى باشد که به هزینه اِتى و تى و جهت برقرارى ارتباط سنگاپور با کره جنوبى، ژاپن و سایر نقاط آمریکا و امکان دسترسى به هاوایى و ایالات متحده آمریکا انجام خواهد شد.
سرمایه خارجى، بهویژه سرمایه ژاپنى، سنگاپور را به عنوان یک مرکز منطقهاى کارآموزى کامپیوتر نیز هدف گرفته است. در این راه مؤسسه ژاپنى – سنگاپورى تکنولوژى نرمافزار، مؤسسه فنى ژاپن – سنگاپور، یک مرکز کارآموزى تکنولوژى اطلاعات که توسط آى بى ام و سرمایهگذارى مشترک دولت و اِتى و تى دایر شده، مؤسسه ارتباطات – اطلاعات – سنگاپور و دانشگاهها و پلىتکنیکهاى سنگاپور در زمینههاى آموزشى مخابرات دور یکپارچه و زیربناى سختافزارى و نرمافزارى کامپیوتر به عنوان راهى براى صدور بیشتر فراوردهها و خدمات تکنولوژى اطلاعاتى و ایجاد شبکههاى پایگاه دادهها و اطلاعاتى براى شرکتهاى محلى با هم همکارى داشتهاند.
تلفن، تلکس و تلگراف
سنگاپور، در تلاش براى تبدیل شدن به یک مرکز بزرگ جهانى براى داد و ستد، امور مالى و بانکدارى، صنایع تکنولوژى برتر و سایر صنایع خدماتى اطلاعات – طلب (information-intensive) بیشترین و سنگینترین سرمایهگذاریهاى ارتباطاتى خود را براى ایجاد زیربناى مخابرات از راه دور بینالمللى اختصاص داده است. ۴۰۹ میلیون دلار سنگاپور (۱۹۰ میلیون دلار آمریکا) از کل درآمدهاى ناویژه گزارش شده براى سال ۱۹۸۵ – ۸۶، از مکالمات تلفنى و تلکس بینالمللى به دست آمده است، در حالى که »صورتحساب مکالمات تلفنى داخلى« ۱۴ میلیون دلار سنگاپور (۵/۶ میلیون دلار( بوده است (اداره مخابرات سنگاپور، ۱۹۸۶، ص ۱۰). در سال ۱۹۷۶، ارتباط بینالمللى مستقیم (IDD) معمول شد، و پس از گذشت یک دهه، خدمات تلفنى با کمک این شبکه، بیش از ۲۰۰ نقطه جهان را زیر پوشش گرفت، که ۱۵۵ مورد آن ارتباط بینالمللى مستقیم (IDD) بود. در حال حاضر همه تلفنها عمدتاً دکمهاى ـ فشارى هستند که شنیدن مستقیم صدا و انتقال دادهها را میسر مىسازند. کاهش نرخ خدمات تلفن و ارسال تصویر و افزایش استفاده از نمابرها (facsimile) سبب شد مکالمات بینالمللى بین سالهاى ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۶ هفده برابر شود (ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۷).
خدمات بینالمللى تلکس خودکار کامپیوترى در سال ۱۹۷۴ شروع شد، که همراه با خدمات تلفنى، در سال ۱۹۸۶ از ۲۵ پست (مرکز مبادله) استفاده مىکرد و بیشتر این پستها در پایان سال ۱۹۸۷ از طریق کابلهاى زمینى تارهاى نورى با هم ارتباط داشتند. بین سنگاپور و ۲۰۴ نقطه در جهان ارتباط تلکس وجود دارد که ۱۸۴ مورد آن کاملاً خودکار است، و مشترکین جدیدترین دستگاههاى تلکس را در اختیار دارند. به علاوه، در ۱۹۸۶ خدمات «تله تکس» نیز معمول شد که سرعت آن ۴۰ مرتبه بیش از سرعت تلکس معمولى است. همانطور که جدول ۸ – ۲ نشان مىدهد، افزایش مکالمات تلفنى بینالمللى خیلى بیشتر از تلکس بینالمللى بوده است، و استفاده از تلگرافهاى بینالمللى بهسرعت منسوخ مىشود. به موجب یکى از بررسیهاى انجام شده توسط دولت، بازار در حال گسترش مخابرات از دور، بهویژه در زمینه تجهیزات و خدمات تلفنى باعوامل چندى مرتبط است: اول از همه، علاقه به سرمایهگذاریهاى خارجى است (که ایالات متحده آمریکا و ژاپن براى کسب مقام اولى رقابت مىکنند)؛ «برنامه دولت براى اسکان اجبارى در مجتمعهاى آپارتمانى» که سبب سبک متمایز ساختمانهاى بلند در سنگاپور شد (در ۱۹۸۵، ۸۴ درصد جمعیت در آپارتمانهاى دولتى دفتر توسعه مسکن سکونت داشتند)؛ موقعیت استراتژیک سنگاپور نسبت به شرق آسیا، استرالیا و اروپا؛ و بالاخره، تلاش براى رسیدن به استانداردهاى تکنولوژیکى پیشرفته و شبکه دیجیتالى خدمات به هم پیوسته (ISDN) (رات، ۱۹۸۵، ص ۵-۴ ) از جمله عوامل یاد شدهاند.
تجهیزات و خدمات اطلاعاتى
انگیزه و تلاش دولت براى ایجاد نظامهاى اطلاعاتى پیشرفته، با نیاز شرکتهاى فراملّى به پیشرفتهترین تجهیزات و امکانات ارتباط از راه دور رابطه نزدیکى دارد، و این نظامهاى اطلاعاتى نیز، به نوبه خود در ایجاد صنایع تکنولوژى اطلاعاتى، نقشى محورى ایفا مىکنند. نماد و مفهوم آشکار اظهارات رسمى دولت در مورد توسعه اقتصادى این است: «کسانى که در بهرهگیرى از تکنولوژى اطلاعاتى عقب بمانند قادر به رقابت نخواهند بود». به همین جهت تصویرى که اکنون دولت از خود ارائه مىدهد تصویر کشورى است که رقابت با سایر کشورهاى صنعتى پیشرفته را شروع کرده است (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، b 1986، ص ۱۵۲).
جدول ۲-۸ رشد تلفن، تلکس و تلگراف بینالمللی در سنگاپور
تلگراف مکالمات تلفنی تلکس کل تعداد بستههای پستی
سال شبه جزیره مالزی بینالمللی بین المللی* شبه جزیره مالزی بینالمللی تلفنها** ارسال شده
1975 ۶۸ ۸۴۰ ۸۴۳ ۱۱۰ ۱۵۵۲ ۳۱۸ ۳۳۱۴۴۷
1976 ۵۵ ۷۹۸ ۱۰۷۷ ۱۷۶ ۲۱۵۴ ۳۷۴ ۳۵۰۱۷۲
1977 ۴۵ ۸۰۰ ۱۳۰۱ ۲۴۴ ۲۸۱۲ ۴۵۵ ۳۶۷۵۰۰
1978 ۴۵ ۷۳۹ ۱۷۶۰ ۳۰۴ ۳۶۷۳ ۵۴۰ ۳۹۲۸۹۳
1979 ۴۶ ۷۰۱ ۲۴۹۰ ۳۹۴ ۴۹۹۱ ۶۲۵ ۴۱۲۰۸۵
1980 ۴۶ ۶۵۵ ۳۵۳۵ ۵۲۳ ۶۸۳۱ ۷۰۲ ۴۴۳۹۸۹
1981 ۴۴ ۵۶۷ ۵۰۵۸ ۶۶۹ ۸۸۹۴ ۷۷۵ ۴۸۱۸۴۲
1982 ۳۸ ۴۴۵ ۷۰۹۱ ۹۶۶ ۱۱۰۷۴ ۸۵۲ ۵۰۳۲۳۵
1983 ۳۶ ۳۷۸ ۹۶۷۳ ۱۲۷۳ ۱۲۶۲۰ ۹۲۳ ۵۶۰۳۲۹
1984 ۴۳ ۳۳۶ ۱۲۶۴۳ ۱۵۲۸ ۱۴۱۴۰ ۱۰۰۳ ۶۱۳۵۲۶
1985 ۳۱ ۲۷۵ ۱۵۷۲۵ ۱۵۶۰ ۱۴۶۸۲ ۱۰۷۴ ۶۲۷۹۹۱
منبع: اداره مخابرات سنگاپور (۱۹۸۶)
ارقام مربوط به تلگراف و تلکس بینالمللی فقط تلگرافها و تلکسهای ارسالی را در برمیگیرد.
* به استثنای تلفنهای (trunk) اصلی و STD به شبه جزیره مالزی ** پایان دوره
این در عمل به معنى تأکید بر ارائه ابزار اطلاعاتى به شرکتهاى فراملّى، و بهویژه بر جلب بزرگترین استفادهکنندگان اطلاعات ـ بانکها و شرکتهاى مالى فراملّى، است تا صنایع سنگاپور بتوانند قدرت رقابت خود را حفظ کنند. دفتر توسعه تجارت سنگاپور اقدام به ارائه خدمات کامپیوترى داتل (Datel public switched on-line services) نموده است که با بیش از ۳۰۰ پایگاه اطلاعاتى بینالمللى و ۳۷ مرکز جمعآورى اطلاعات مربوط به فراوردهها، گرایشهاى بازار، فرصتهاى موجود براى داد و ستد بینالمللى و غیره ارتباط دارد. خطوط هوایى سنگاپور که یکى از بزرگترین مصرفکنندگان خدمات اطلاعاتى «در مدار» (on-line) در داخل کشور است، ۲۵۰۰ پایانه کامپیوترى در سراسر جهان دارد. سنگاپور در سیتا (SITA)، شبکه بینالمللى کامپیوترى براى رزرو بلیت هواپیما و مراکز جهانگردى، و نیز در سوویفت (swift)، شبکه بینالمللى خدمات بانکى کامپیوترى براى اطلاعات بین بانکى و انتقال ارز، مشارکت دارد. در سال ۱۹۸۳، سنگاپور ۱۱۹ بانک تجارى و ۴۸ بانک بازرگانى داشت که استفادهکنندگان بالقوه سوویفت بودند. بیشترین ترافیک مبادله دادهها با ایالات متحده آمریکا است (لانگ دیل، ۱۹۸۴، ص ۲-۱۴۱).
حامى و پشتیبان این طرحها و خدمات کامپیوترى ـ ارتباطاتى زیربنایى در سنگاپور، صنایع رو به گسترش الکترونیک است که حتى در جریان رکود اقتصادى کشور و رکود جهانى اوائل دهه ۱۹۸۰، از یک رشد سالم ۴/۸ درصدى در ۱۹۸۶ و ۴۰ درصدى در اولین سه ماهه ۱۹۸۷ برخوردار بود. مقدمات محکم شدن جاى پاى سنگاپور در صنایع الکترونیک در دهه ۱۹۶۰ فراهم شد، و زیربناى ارتباطاتى و حمل و نقل قوى این کشور، پایین بودن دستمزدها، نیروى کار منضبط و کنترل شده، رایج بودن زبان انگلیسى و نقش تاریخى این کشور در تجارت آزاد و به عنوان مرکزى براى مبادله محمولهها سبب شد تا این کشور براى صنایع نیمهرساناها که به طور روزافزونى جنبه بینالمللى پیدا مىکردند، یک منطقه طبیعى سرمایهگذارى به حساب آید. گرایش بیشتر به صنایع تکنولوژى برتر که در دهه ۱۹۷۰ شروع شد، تمایلات دولت در چندین زمینه را منعکس مىکند که عبارتند از: داشتن سهم بیشتر در بخشهایى از این صنایع که «ارزش افزوده» بالاترى تولید مىکنند، شناخت و درک روند خودکارى (اتوماسیون) در صنایع کامپیوتر و نیز تشخیص تواناییهاىسنگاپور با توجه به محدودیت زمین، نیروى کار ماهر و قدرت رقابت این کشور در مقایسه با سایر کشورهاى منطقه که در مسیر مشابهى حرکت مىکنند. به علاوه، با در نظر گرفتن این مطلب که جایگاه سنگاپور در منطقه و در ارتباط با تولیدکنندگان محلى چندان قابل توجه نیست، این کشور بیشتر به بازیهاى استراتژیهاى شرکتهاى فراملّى وابسته است و چاره دیگرى جز ادغام شدن بیشتر در حوزههاى سریعاً رشد یابنده تکنولوژى برتر را ندارد. دولت سنگاپور آیندهاى متکى بر تکنولوژى اطلاعات را پیشبینى مىکند که در آن متخصصان سنگاپورى کامپیوتر و الکترونیک از یک برترى جهانى برخوردار خواهند بود و در نتیجه سرمایه خارجى و مشارکت محلىدر تولید فراوردههاى کلیدى مثل شبکههاى ویدئو تکست، شبکههاى مبتنى بر دانش، اتوماسیون لوازم ادارى، نرمافزار ابزار مهندسى و شبکههاى چند زبانه را جلب خواهند نمود. کارایى سنگاپور به عنوان مرکز خدمات کامپیوترى براى شرکتهاى فراملّى مستقر در منطقه با خدمات منطقهاى که این کشور براى جنوب شرقى آسیا و کشورهاى غرب اقیانوس آرام فراهم مىکند، از جمله پردازش کامپیوترى برنامههاى صنعتى و تولید ادارى، حسابدارى و سیاههبردارى، که به سهم خود شدیداً به ارتباطهاى از راه دور پیشرفته وابستهاند، تقویت مىشود (لانگدیلLangdale، ۱۹۸۴، ص ۱۴۱). به هرحال، بنا به اظهار محققان سنگاپورى که در این زمینه مطالعاتى را به انجام رساندهاند، در ۱۹۸۹ توسعه تکنولوژى اطلاعاتى هنوز «در مراحل ابتدایى» بوده است (کو و همکاران، ۱۹۸۹، ص ۶۴).
تارهاى نورى
و شبکههاى خدمات بههم پیوسته دیجیتالى به منزله آینده کشور
شرکتهاى ژاپنى که بخشهاى بزرگى از بازارهاى فروش تجهیزات ارتباطات دور، از جمله سخن پراکنى را در کنترل دارند، از ۱۹۸۵ در طرح مشترکى با تلکوم سنگاپور براى ایجاد یک شبکه خدمات به هم پیوسته دیجیتالى(Integrated services digital network) براى سنگاپور، نقش اول را داشتهاند. از نظر ژاپن، سنگاپور منطقه بسیار مهمى براى صدور تجهیزات ارتباطاتى و فعالیتهاى تحقیق و توسعه به شمار مىآید و محل تولید کالاهاى صادراتى ژاپن مثل دستگاههاى پخش کامپکت دیسک و ضبط صوتهاى آیواى ژاپن، و یک مرکز جدید ۷/۱۶میلیون دلارى براى ساخت ابزار دقیق است. در طرح اخیر ۳۰ مهندس و تکنیسین تربیت خواهند شد که پس از خاتمه دوره آموزش به سایر شرکتهاى فراملّى ژاپنى در مالزى، تایوان و کره جنوبى اعزام مىگردند. بنابراین، سنگاپور به عنوان یک مرکز تولیدى تکمیلى در درون شبکه جهانى شرکتهاى فراملّى، و با سطوح بالاتر دستمزدها و مهارتها، به عنوان مأمور منطقهاى شرکتهاى فراملّى در رابطه با کشورهاى همسایه عضو آ سه آن عمل مىکند (جنوب، ژوئن ۱۹۸۷، ص ۱۰۱). ستون فقرات پروژه (ISDN) بر یک شبکه ۵۰ میلیون دلارى (۲۳ میلیون دلار آمریکا) از کابلهاى تارهاى نورى استوار است، شبکهاى که بخشى از طرح ۳ میلیارد دلارى (۴/۱میلیارد دلار آمریکا) تلکوم سنگاپور در ۵ سال آتى را تشکیل مىدهد. در سال ۱۹۸۵، دولت به عنوان بخشى از برنامه خود براى ارتباط دادن تمامى ۲۵ پست تلفنى از طریق تارهاى نورى تا پایان سال ۱۹۸۷، ۲۲ میلیون دلار (۲/۱۰ میلیون دلار آمریکا) براى ۷۰۰۰ کیلومتر کابل تارنورى هزینه کرد.
بناست تارهاى نورى هم بخشى از «طرح معمارى» جدید سنگاپور شده و کاربردهاى تخصصى ویدئو و تلویزیون مدار بسته را در هم ادغام کند. قرار بود آزمایشهاى مربوط به صدا، اطلاعات و ویدئو روى تارهاى نورى شبکه به هم پیوسته دیجیتالى در سال ۱۹۸۷ تکمیل شود (ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۷). با توجه به بعضى آسیبپذیریهاى مشهود سنگاپور در گذشته نزدیک، هنوز معلوم نیست اقتصاد این کشور بتواند به این قبیل سرمایهگذاریها ادامه دهد.
ارتباطات جمعى
یکى دیگر از بازارهاى فروش شرکتهاى فراملّى، بخش عظیم ارتباطات جمعى سنگاپور است که رادیو و تلویزیون، مطبوعات، فیلم، سینما و نظام پستى کشور را در بر مىگیرد. کارگزاریهاى مختلف دولتى که مسئولیت هر یک از این شبکهها را به عهده دارند، همه در نهایت زیر نظر وزارت ارتباطات و اطلاعات هستند. رادیو و تلویزیون از سال ۱۹۸۰ تحت نظارت بنگاه سخن پراکنى سنگاپور، یک اداره نیمه دولتى بوده است؛ روزنامهها و مجلات و سایر مطبوعات بر اساس قانون سال ۱۹۴۷ روزنامهها و مطبوعات، و آییننامه ۱۹۷۷ روزنامهها و مطبوعات، و نیز قوانین اصلاحى بعدى فعالیت مىکردهاند، سانسور فیلمها توسط دفتر سانسور فیلم اعمال مىشود؛ و نظام پستى، پس از بازسازى در سال ۱۹۸۲ تحت کنترل اداره مخابرات سنگاپور (جدیداً تلکوم سنگاپور) بوده است.
رادیو و تلویزیون
برنامه تلویزیون که بیشتر جنبه تفریحى و سرگرمکننده دارد عمدتاً به زبان انگلیسى (۵۹ درصد) و ماندارین چینى (۲۵ درصد) است. برنامههایى که به زبان مالاکایى و تامیلى پخش مىشوند به ترتیب ۹ و ۷ درصد ساعات پخش را به خود اختصاص مىدهند. این را با ارقام جمعیتى مقایسه کنید: مالاکایى ۱۵درصد، تامیل ۷درصد، چینى ۷۶درصد، اروپایى، اروپا ـ آسیایى و سایر نژادها ۲درصد. برنامهریزى عملاً مطابق قانون نیست، قانون، زمانبندى برنامههاى تلویزیون را چنین تقسیم مىکند: ۳۵درصد انگلیسى، ۳۵درصد چینى، ۲۰ درصد مالاکایى، ۱۰درصد تامیلى (کو، ۱۹۷۳، ص ۲۶۹؛ کو و چن ۱۹۸۳، ص ۷۵؛ یونسکو، ۱۹۸۵، ص ۳۱-۱۰و ۴۱-۱۰). حدود ۶۰ درصد همه برنامههاى تلویزیون عمدتاً از آمریکا، هنگکنگ، و تایوان وارد مىشود، ۱۰درصد برنامههاى رادیو به زبان انگلیسى است. برنامهها تحت کنترل شدید و دقیق دولت است، و نصب آنتنهاى بشقابى براى دریافت خصوصى تصاویر ارسالى از فرستندههاى خارجى، به خاطر ترس از اشاعه آن چه که رژیم «مفاسد اجتماعى» مىنامد، مجاز نیست (کو و چن، ۱۹۸۳، ص ۶۸؛ وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، ۱۹۸۶، ص ۱۳۱).
روند گسترش رادیو و تلویزیون در سنگاپور بسیار سریع بوده است. در ۱۹۸۳ b 681000، مجوز رادیو و ۴۷۲۰۰۰ مجوز تلویزیون، به ترتیب به نسبت ۲۷۲ و ۱۸۸ در هر هزار، صادر شده است. چون این مجوزها براى اماکن صادر مىشود، امکان استفاده از چندین دستگاه در یک مکان وجود دارد، بنابراین تعداد واقعى گیرندهها بیشتر از تعداد مجوزها یعنى چیزى حدود ۵۰ تا ۱۰۰ درصد است. افزایش میزان دسترسى به تلویزیون کاملاً قابل توجه است. سنگاپور از نظر پوشش رادیو و تلویزیونى، خیلى جلوتر از اکثر کشورهاى جهان سوم است (حتى اگر سنگاپور را نه با کشورها بلکه با شهرهاى بزرگ کشورهاى جهان سوم مقایسه کنیم)، این کشور بیشتر با کشورهاى تازه صنعتى شده قابل قیاس مىباشد. به هر حال، بعد از یک گسترش ۵ میلیون دلارى (آمریکا) در سالهاى ۵-۱۹۸۳، خریدهاى بزرگ تجهیزات توسط بنگاه سخن پراکنى سنگاپور تا دست کم ۹۰-۱۹۸۹ متوقف شدهاند (رات ROtt، ۱۹۸۵، ص ۵۱)، که در نتیجه آن طرحهاى وزارت بازرگانى آمریکا که بین سالهاى ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۶ سالانه ۷ میلیون دلار ارزش داشت متوقف گردید و خرید تجهیزات توسط بنگاه سخن پراکنى که تنها در سال ۱۹۸۰-۸/۸ میلیون دلار بود، بشدت کاهش پیدا کرد (اداره ملّى ارتباطات راه دور و اطلاعات آمریکا، ۱۹۸۳، ص ۵).
سینما و ویدئو
فیلمها و نوارهاى ویدئویى زیر نظر دفتر سانسور فیلمها است هر چند این دفتر نظام طبقهبندى شده خاصى براى این کار ندارد، اما معمول آن است که همه فیلمها و نوارهاى ویدئویى قبل از نمایش بررسى شوند، و در این رابطه نسبت به آن چه که پورنوگرافى (هر آنچه که ظاهراً روابط جنسى آزاد، همجنس بازى، زنا و بىبند و بارى جنسى را ترغیب کند)، تحریکات قومى، بىثباتى سیاسى، مداخله خارجى و فعالیتهاى ضد رژیم تعبیر شوند، حساسیت خاصى وجود دارد (بولتن ارتباطات جمعى آسیا، ژوئیه ـ اوت ۱۹۸۶، ص ۶). از آنجا که سنگاپور عملاً هیچ تولید سینمایى داخلى ندارد، کار دفتر قابل توجه و سنگین است. دفتر در ۱۹۸۵، براى ۶۸۴۰۰۰ نوار ویدئویى، از جمله تعدادى کپى، ۲۲۰۰۰ نوار صنعتى، آموزشى و تربیتى، و ۳۷۶۲ فیلم سینمایى مجوز صادر کرد (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، چ ۱۹۸۶، ص ۱۹۴). دولت دیدگاه محتاطانهاى نسبت به فیلمهاى خارجى و سایر رسانههاى گروهى دارد؛ لى کوان یو که از طرفداران قدیمى سانسور است، نظر خود را چنین توجیه مىکند:
مردم کشورهاى ثروتمندتر غرب، روزنامهها و مجلات، تلویزیون و فیلمهاى سینمایىشان به کشور ما مىآیند. ما کاملاً در معرض نفوذ آنها هستیم. سانسور تنها تا حدى مىتواند از این نفوذ جلوگیرى کند. تولید فیلم و چاپ نشریات در داخل نباید تحت تأثیر اینها قرار گیرد، و این اهمیت قاطعى دارد. (به نقل از کو، ۱۹۸۳، ص ۱۷۲).
رسانههاى چاپى، مطبوعات، نشریات
بعد از هنگکنگ، سنگاپور بالاترین تیراژ روزنامه در منطقه و احتمالاً بیشترین میزان سانسور را دارد. در دسامبر ۱۹۸۵، هفت روزنامه منتشر مىشد. سه روزنامه به زبان چینى، دو روزنامه به انگلیسى، یکى به زبان مالاکایى و یکى به زبان تامیلى. روزنامه دیگر تامیلى، از سپتامبر ۱۹۸۳ به صورت سه بار در هفته چاپ مىشد، و در خلال سالهاى ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ دو روزنامه چینى و انگلیسى فعالیت خود را متوقف کردند. مجموع تیراژ روزنامهها، به رغم کاهش تعداد آنها، از ۶۴۴۰۰۰ در ۱۹۸۱ به ۷۱۳۰۰۰ در ۱۹۸۵ افزایش یافته است، که از این تعداد تقریباً نیمى به زبان چینى، ۴۳ درصد به زبان انگلیسى، ۵ درصد مالاکایى و کمتر از ۱ درصد تامیلى است. در ۱۹۸۴، طبق تصویب دولت، همه روزنامههاى محلى به جز نشریات تامیلى و بسیارى از روزنامهها و مجلات خارجى که در محل چاپ مىشدند، ظاهراً به دلایل اقتصادى و نیز براى «رسیدن به آرمانهاى مشترک» و «تداوم بخشیدن به ارتقاى محتواى سر مقالهها»، تحت عنوان سنگاپور پرس هولدینگ (singa pore press Holdings) (SPH) در یکدیگر ادغام شدند (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپورb، ۱۹۸۶، ص ۱۲۹ – ۱۳۰). حالا تحریریه روزنامههاى سنگاپور پرس هولدینگ موظفند براى رسیدن به مواضع مشترک در سرمقالهها، جلسات روزانهاى داشته باشند (فصلنامه اکونومیک ریویو آو سنگاپور، ۱۹۸۷، ص ۶ – ۷).
حدود ۶۳ کارگزارى خبرى خارجى، روزنامه، مجله و ایستگاه سخن پراکنى خارجى در سنگاپور دفتر دارند، و خبرنگاران ژاپنى بزرگترین هیئت نمایندگى خارجى را تشکیل مىدهند. بسیارى از نشریههاى خارجى در خود سنگاپور و به کمک ماهوارههاى خبرى بینالمللى تهیه و چاپ مىشوند، از جمله اینترنشنال هرالد تریبون، تایم، اکونومیک، وال استریت ژورنال آسیا و یو.استودى [آمریکاى امروز]. کلاً سنگاپور در مقایسه با رقیبش هنگکنگ، هزینه چاپ پائینترى دارد، کیفیت رنگ و تکنولوژى باز تولید گرافیکى بهتر، و تعداد پروازها به سایر پایتختهاى منطقه، مثل جاکارتا، دهلىنو، و کوالالامپور بیشتر است. سنگاپور قصد داشت به یکى از مراکز جهانى بزرگ چاپ و نشر تبدیل شود، و درآمدهاى حاصل از این بخش در سال ۱۹۸۵ حدود ۹۹۰ میلیون دلار سنگاپور (۴۷۰ میلیون دلار آمریکا) بود که ۱۳۶ میلیون دلار آن (۶۵ میلیون دلار آمریکا) به درآمدهاى صادراتى ۱۹۸۴ مربوط مىشد (وزارت ارتباطات و اطلاعات، a 1986، ص ۱۸۶ (. در سال ۱۹۸۷، پارلمان سنگاپور قانون حق طبع را، که شامل مطبوعات، فیلم و ویدئو مىشد، از تصویب گذراند. در پى تصویب قانون فوق، دولت آمریکا، گرچه به طور موقت، تصمیم به اعطاى امتیاز برقرارى دوباره مزایاى نظام تعمیم یافته اولویتها گرفت.
در هر حال، بین سالهاى ۸۸-۱۹۸۶ مسایل متعددى در رابطه با آزادى مطبوعات خارجى مطرح شد که به اقدامهاى تلافىجویانه دولت لى علیه تایم و وال استریت ژورنال آسیا، آسیا ویک و فار ایسترن اکونومیک ریویو( فیر)، و همگى در مالکیت آمریکایىها، انجامید و همگى به گزارش سوء و مداخله در سیاست داخلى کشور متهم شدند. تیراژ وال استریت ژورنال آسیا از ۵۰۰۰ به ۴۰۰ نسخه و تایم از ۱۸۰۰۰ به ۲۰۰۰ در هفته کاهش یافت، در حالى که اجازه کار خبرنگاران «فیر» لغو گردید و فیر و وال استریت ژورنال آسیا عملاً ممنوع شدند. فدراسیون بینالمللى ناشران روزنامه این حرکتهاى دولت را به عنوان «اقدامى همپایه سانسور» مورد حمله قرار داد و سرمقاله هفتهنامه وال استریت ژورنال آسیا، اعمال محدودیت علیه این مجله را «اقدام جمهورى موز» نامید (هفته نامه وال استریت ژورنال آسیا، ۱۶ و ۲۳ فوریه، ۱۹۸۷). وزیر خارجه سنگاپور با بیان این مطلب که «آزادى مطبوعات به سبک آمریکایى مناسب سنگاپور نیست» اقدام دولت را توجیه کرد. دولت لى قوانین متعددى علیه نشریات داخلى و خارجى از تصویب گذراند و به استناد آنها حق لغو امتیاز و ممنوعیت منابع مالى خارجى براى روزنامههاى محلى را براى خود حفظ نمود، گرچه شرکت مادر استرتیز تایمز، و SPH، از نظر مالى با بسیارى از شرکتهاى خارجى، از جمله داو جونز (ایالات متحده آمریکا) و ماترا (فرانسه) پیوند دارد. نشریات یا ناشران، سردبیران و روزنامهنگاران خاطى ممکن است با استناد به هر یک از قوانین زیر مجازات شوند: قانون نشریات نامطلوب (۱۹۶۷)، قانون اغتشاش (۱۹۶۴)، قانون امنیت داخلى (۱۹۶۳)، و قانون روزنامهها و مطبوعات (۱۹۷۴).
در اوت ۱۹۸۶، اصلاحیه قانون روزنامهها و مطبوعات از تصویب پارلمان گذشت. این اصلاحیه فروش روزنامههاى خارجى را «در صورت مداخله در سیاست سنگاپور» ممنوع مىکرد و امکان تقاضاى پژوهش نیز وجود نداشت. حساسیت دولت نسبت به ژورنالیسم جستوجوگر(Investigatire Journalism) و مترادف دانستن آنها با تهدید امنیتى آنچه که دولت «مخالف منافع عامه» مىنامید، سبب شد که تایم، فیر، آسیا ویک و وال استریت ژورنال آسیا با استفاده از این آخرین تمهید (اصلاحیه ۱۹۸۶)، مسئول شناخته شوند. در دسامبر ۱۹۸۹، یکى از دادگاههاى سنگاپور رأى داد که فیر در جریان پوشش خبرى سال ۱۹۸۷ به دروغ از زبان لى کوان یو نخستوزیر، مددکاران اجتماعى سنگاپور را به «مارکسیست» بودن متهم کرده است و باید ۲۳۰ هزار دلار سنگاپور (۱۱۸۰۶۹ دلار آمریکا) به نخستوزیر خسارت بپردازد. این سومین بارى بود که لى در طول ۱۳ سال نخستوزیرىاش از مطبوعات به جرم افترا زدن، خسارت دریافت مىکرد.
اطلاعات دولت
دولت علاوه بر کنترل عملیات همه رسانههاى گروهى، خود نیز یکى از دستاندرکاران فعال رسانهاى است. همه رسانههاى گروهى اخبار رسمى خود را از اداره اطلاعات وزارت اطلاعات و ارتباطات مىگیرند، و همین اداره است که به طور منظم اطلاعات مورد نیاز سازمانهاى خبرى را فراهم مىکند تا آنها در اختیار عامه مردم بگذارند. بخش مطبوعات این اداره براى مصاحبهها و خلاصه و تفسیر اخبار برنامهریزى مىکند و همه ترتیبات و اقدامات لازم دیگر براى تماسهاى رسانهاى داخلى و خارجى را به عمل مىآورد. در عین حال وزارت ارتباطات و اطلاعات خود یکى از بزرگترین ناشران است که بولتنهاى آمارى و خبرى متعددى، با کیفیت تولید بسیار بالا درباره رویدادهاى جارى چاپ مىکند، و پروژههاى نمایشى و تشویقى چندى را مثل «ترویج نزاکت ملّى»، «سیاست ترویج زبان چینى» و «ماه بهرهورى» را سازماندهى مىنماید. همچنان که پیشتر گفته شد، وزارتخانه یاد شده از نظر کنترل میزان نفوذ خارجىها بر رسانههاى سنگاپورى نیز نقش پدرسالارانه فعالى دارد. در گزارشى که براى اداره ارزیابى تکنولوژى کنگره ایالات متحده آمریکا تهیه کردم، زیربناى ارتباطاتى سنگاپور به طور کاملترى مورد بحث قرار گرفته است (ساسمن، ۱۹۹۰).
چشماندازهاى اقتصاد مبتنى بر اطلاعات سنگاپور
چنانکه پیشتر گفته شد، نقش ویژه و تخصصى سنگاپور، و جایگاه خاصش در اقتصاد جهانى، در نیمه اول سده ۱۹ کاملاً تثبیت شده و جا افتاده بود. با جدا شدن از مالزى در سال ۱۹۶۵، این دولت – شهر جزیرهاى استقلال سیاسى کامل کسب کرد و از کنترل دولتهاى بزرگتر، قدرتمند و از نظر منابع طبیعى غنىتر منطقه خارج شد. سیاستهاى «تجارت آزاد» که دولت سنگاپور زیر نظر و با کمک حزب عمل مردم پیگیرانه دنبال کرده است، از بسیارى جهات مداخله شدید دولت در بخشهاى بازرگانى و صنعتى را پنهان مىکند، هر چند خود دولت گهگاه پیشنهاد کرده با توجه به گرایش جهانى مستمر نسبت به تخصصى شدن و خصوصى شدن ارتباطات و سایر صنایع، فعالیتهاى اقتصادى خود را کاهش دهد. در حال حاضر، کارایى و دوام اقتصاد سنگاپور، که در نتیجه رکود جهانى نیمه دهه ۱۹۸۰ متزلزل شد و اثرات منفى آن را تجربه مىکند، شدیداً به سرمایهگذارى فراملّى وابسته است. اخیراً دولت سنگاپور براى جلب سرمایهگذاریهاى خارجى بیشتر دست به اقدامات متعددى زده است، از جمله در سهم پرداختى کارفرما به صندوق مرکزى وجوه احتیاطى (نظام تأمین اجتماعى کشور)، کنترل دستمزدها و مالیات بر درآمد شرکتها کاهش چشمگیرى به وجود آورده است. در ۱۹۸۶ کل سرمایهگذاریها ۲۷درصد افزایش داشت که ۸۵درصد آن به سرمایهگذاریهاى خارجى مربوط مىشد (استرتیز تایمز، ۲۸ ژانویه ۱۹۸۷).
با اینکه بخشهاى کلیدى مثل امور مالى، بازرگانى و ساختمان هنوز دستخوش رکودند، پیشبینى مىشود ارتباطات همچنان گسترش یابد. در حالى که بخش حمل و نقل و ارتباطات، بین سالهاى ۸۴-۱۹۸۰ از یک رشد سالم ۶/۱۱ درصدى برخوردار بود، در درون این بخش ارتباطات بیشترین رشد ـ ۵/۲۱ درصد ـ را داشته است (وزارت بازرگانى و صنایع سنگاپور، ۱۹۸۶، ص ۲۲۰). در سال کم رونق ۱۹۸۵، بخش ارتباطات راه دور و حمل و نقل هوایى به رغم کاهش در مبادله محمولههاى دریایى(در نتیجه کاهش مبادلات خارجى) ۳ درصد رشد داشت، در حالى که بخشهاى صنایع کارخانهاى، ساختمان و بازرگانى همه رشد منفى، به ترتیب ۳/۷درصد، ۳/۱۴ درصد و ۵/۱ درصد داشتند (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، ۱۹۸۶، ص ۶ ). شرکتهاى ارتباطى خارجى علاقه خاصى به سنگاپور نشان دادهاند، چرا که پیشبینى شده بود منطقه جنوب شرقى آسیا رشد کرده و مبالغ قابل توجهى از سرمایهگذاریها و مبادلات را جذب نماید، از جمله تجهیزات مخابراتى از سوى ایالات متحده آمریکا به ارزش تقریبى ۳۱ میلیارد دلار تا سال ۱۹۹۲ به سنگاپور فروخته شود (ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۷). براى سنگاپور این به معنى ۳۸/۱میلیارد دلار واردات تجهیزات مخابراتى، ۰۶/۲ میلیارد دلار صادرات، و ۵۸/۱ میلیارد دلار تولید محلى تا سال ۱۹۹۰ بود (رات، ۱۹۸۵، ص ۶۵). در سال ۱۹۸۵، اِتى و تى همه کارخانههاى تولید تلفن خود را به سنگاپور منتقل کرد، جایى که سطح دستمزدها کمتر از ربع سطح دستمزدها در شروه پورت، لوئیزیانا، است. در نتیجه این جابهجایى ۳۰ میلیون دلار سرمایه به سنگاپور منتقل شده است، یک پروژه ۴۰ میلیون دلارى براى ایجاد کارخانه ساخت مدارهاى به هم پیوسته دیجیتالى نو نیز به آن افزوده شده است (دفتر توسعه اقتصادى سنگاپور، ۱۹۸۵، ۱۹۸۷). بعد هم اِتى و تى یک قرارداد ۴۱ میلیون دلارى را براى ایجاد شبکه اتصال (راهگزینى)(digital switching) به امضاء رسانید (وال استریت ژورنال آسیا، ۳ – ۴ نوامبر ۱۹۸۶).
با درآمد سرانهاى که در حال حاضر بالاتر از ۸۰۰۰ دلار است، دیگر به سختى مىتوان سنگاپور را جزو کشورهاى «کمتر توسعهیافته» طبقهبندى کرد. با وجود این، همان طور که نمایندگان خود این کشورها صادقانه اشاره کردهاند، اگر آمار مربوطه را با توجه به آسیبپذیرى و شکنندگى توسعه کشور بسنجیم ارقام چندان تحسین برانگیز نیستند. روند توسعه سنگاپور هنوز عمدتاً با طراحى فراورده، تحقیقات بازار و به عهده گرفتن نقشهاى تجارى عمده که از ویژگیهاى اقتصادهاى پیشرفته محسوب مىشود، بیگانه است. سنگاپور براى اصلاح وضعیت خود به تدریج سهم هزینههاى تحقیق و توسعه از تولید ناخالص داخلى را افزایش داده و امیدوار است تا اواخر دهه، آن را به ۱ درصد برساند (سهم هزینههاى تحقیق و توسعه از تولید ناخالص داخلى در کشورهاى صنعتى پیشرفته ۲/۵-۲ درصد است)، یک «پارک علوم» نیز براى تحقیق و توسعه صنعتى ایجاد کرده است. دولت هزینههاى نظامى خود را نیز تا سال ۱۹۹۰ به ۲۳ درصد بودجه کشور (۵/۵ درصد تولید ناخالص داخلى)، افزایش داد، و از جمله تعدادى هواپیماى جنگنده بسیار پیشرفته اف ۱۶ خریدارى کرد (نیویورک تایمز، ۶ مه، ۱۹۹۰). با بالا بردن سطح تکنولوژى، شاید سنگاپور هم بتواند به جاى باقى ماندن در وضعیت یک مرکز فرعى براى شرکتهاى فراملّى، فراوردههاى پیشرفته خود را تولید و صادر کند.
زیربناى ارتباطاتى سنگاپور که شاید در آسیا مقام دوم را داشته باشد (بعد از ژاپن) به ایجاد انگیزه براى سرمایهگذارى و داد و ستد کمک مىکند. در سالهاى اخیر، تلکوم سنگاپور با پایین آوردن نرخ مخابرات راه دور، که پائینترین نرخ در منطقه است، به جاذبه خدمات مخابراتى خود افزوده است. در سال ۱۹۸۵ نرخ ارتباط مستقیم بینالمللى، مدارهاى اجارهاى، تلکس مُدوم، بىسیم (pager)، خدمات اجاره خطوط تلفن و فاکس بین ادارات کاهش پیدا کرد. سال ۱۹۸۵ سال کسادى و رکود بود، و درآمد خالص در مقایسه با سال قبل ۱۴ درصد کم شد. با همه این احوال، چون بیشتر ارتباطهاى بینالمللى سنگاپور با کشورهاى همسایه، مثل مالزى، اندونزى، تایلند و هند است و قابلیت اطمینان این مبادلات مخابراتى به بالا بردن سطح تکنیکى مخابرات در این کشورها نیز بستگى دارد، چشماندازها چندان اطمینانبخش نیستند.
یکى از سؤالات مربوط به ارتباطات که از نظر سیاسى هم حساس است با سیاست دولت در زمینه رسانههاى گروهى ارتباط دارد. اخیراً فشار براى لغو محدودیت آزادى رسانههاى گروهى در منطقه، در فیلیپین، کره جنوبى و چین زیاد شده است. در نیمه سال ۱۹۸۷، دولت سنگاپور ۱۶ «مارکسیست» – مددکاران اجتماعى کاتولیک، حرفهاىهاى جوان وابسته به حزب کارگر و اعضاى گروههاى نمایشى ـ را با استناد به قانون امنیت داخلى دستگیر کرد. قانون مزبور که توقیف افراد به مدت ۲ سال قابل تمدید و بدون محاکمه را مجاز مىداند، از طرف عدهاى به عنوان حرکت حزب حاکم عمل مردم براى «از میان برداشتن هرگونه مخالفت ممکن با سلطه سیاسى این حزب» تلقى شد (فار ایسترن اکونومیک ریویو، ۴ ژوئن ۱۹۸۷، ص ۸). در سال ۱۹۸۸، دستگیریهاى مجدد، ممنوعیت سازمانهاى تودهاى کلیساى کاتولیک و پروتستان ادامه پیدا کرد. شرایط استبدادى در کشورى که، سواى این مورد، از نظر سیاسى یکى از باثباتترین جوامع جهان است، در یکى از گزارشهاى دولتى در ایالات متحده آمریکا مورد توجه قرار گرفت و بر این نکته انگشت گذاشت که روندهاى سلسله مراتبى تصمیمگیرى در سنگاپور «مانع از تبادل نظرى و فکرى لازم براى توسعه و تحول شالوده تحقیق و توسعهاى صنایع داخلى تکنولوژى اطلاعاتى مىشود» (ایالات متحده آمریکا، ۱۹۸۷).
یکى دیگر از متغیرها در طرح تکنولوژى اطلاعاتى آتى، همکارى سرمایه و کار بومى است. دست کم پنج مسئله با این قضیه ارتباط مستقیم دارند. یکى از اینها مسئله خصوصىسازى است که اخیراً دولت خود را بدان متعهد کرده است. آیا مدیریت و نیروى کار معتقد است این مؤسسات خصوصى شده یا به طور کلى جامعه، قادر به تأمین منافعش خواهند بود؟ یکى دیگر از مسایل مربوطه اقدام دولت در زمینه بالا بردن سهام شرکتهاى خارجى در مراکز دلالى و حقالعمل کارى به بیش از ۴۹ درصد است که با مخالفت اکثریت دلالان بورس روبهرو شده است. این مسئله سؤال دیگرى را مطرح مىکند: آیا فعالیتهاى اقتصادى مشتریان خارجى باید مد نظر باشد یا فعالیتهاى مشتریان داخلى؟ پاسخ این سؤال خود تأثیر شدیدى بر جهت و منابع سرمایهها و درآمدهاى مربوط به بخش ارتباطات خواهد داشت.
مسئله سوّم، در سیاستهاى پرداختى جدید، وضعیت کارگران مىتواند عامل تعیینکنندهاى باشد. در گذشته افزایش دستمزدها همه کارگران را در بر مىگرفت. بنا بر سیاستهاى جدید، افزایش دستمزدها بر مبناى میزان بهرهورى و سودآورى هر شرکت خاص تعیین خواهد شد. خروج اجبارى تنها نماینده حزب کارگر از پارلمان در سال ۱۹۸۶ و دستگیرى سوسیالیستها با استناد به قانون امنیت داخلى که به دوره قبل از استقلال تعلق داشت، جو مستبدانهترى ایجاد کرده است و این خود مقاومت اتحادیههاى کارگرى نسبتاً ضعیف را در برابر تغییرات، غیرممکن مىسازد. مسئله چهارم؛ تصمیم دولت مبنى بر کاهش سهم پرداختى کارفرمایان به صندوق مرکزى وجوه احتیاطى (در حالى که سهم کارکنان و کارگران ثابت مانده است) و احتمال کاهش بعضى دیگر از مزایاى رفاهى، فشار براى کاهش مشارکت کارکنان مهاجر، و افزایش دورهاى نرخ بیکارى (۶/۵ درصد در نیمه ۱۹۸۶)، در سالهاى آتى همچنان یکى از دلمشغولیهاى بخش کارگرى خواهد بود. همکارى سیاسى کارگران، که به طور متوسط در مقایسه با کارگران هنگکنگى، کره جنوبى و تایوانى دستمزد بالاترى دارند، در نهایت عامل مؤثرى در جلب سرمایهگذاریهاى خارجى خواهد بود. در یک بررسى انجام شده در زمینه فعالیتهاى اقتصادى، پاسخدهندگان گفتهاند در انتخاب سنگاپور براى سرمایهگذارى، ثبات سیاسى و اقتصادى بیش از پایین بودن هزنیهها یا کیفیت کار کارکنان در تصمیمگیرى آنها نقش داشته است (ویکراما سوریا و فونگ (wickrama suriya & phuong)، ۱۹۸۵، ص ۱).
آخرین مسئله، که ارتباط مستقیمترى با توسعه داخلى تکنولوژى اطلاعات دارد، به مشارکت و انضباطى مربوط مىشود که سرمایهدارى و نیروى کار داخلى تمایل به تحقیق و توسعه و جامعه اطلاعاتى مبتنى بر خدمات باید از خود نشان بدهند. در حالى که نرخ باسوادى بزرگسالان نسبتاً بالا ـ ۸۶ درصد ـ است، آشنایى با کامپیوتر هنوز کاملاً پایین مىباشد، اما اخیراً آموزش مقدماتى کامپیوتر در سطح مدارس آغاز شده است. با توجه به اینکه در ۱۹۸۶ دو سوم جمعیت فقط از آموزش ابتدایى برخوردار بود و ۲۲درصد مردم اصولاً آموزش رسمى نداشتند، نمىتوان نرخ یادگیرى کامپیوتر را یک شبه بالا برد (بیزنیس آسیا، ۷ اوریل، ۱۹۸۶، ص ۱۰۹). در حال حاضر، دولت از نیروى کار مىخواهد ساعات بیشترى کار کند، و از کارگران و سرمایهداران محلى انتظار دارد همچنان تسلیم قدرت سیاسى انحصارى حزب عمل مردم، از جمله مسئله جانشینى پسر لى به عنوان نخستوزیر باشند، چرا که آزادى سیاسى ظاهراً نتیجه و پیامد آزادى اقتصادى نیست. با افزایش قابلیت رژیم براى کنترل شهروندان که از طریق ارتباطات الکترونیکى میسر شده است، نظر محتاطانه بعضى از محققان در مورد آینده اطلاعاتى کشور قابل درک است:
شاید از نظر مقامات، جمعآورى و ذخیره اطلاعات خصوصى و شخصى در مورد شهروندان، براى هدفى «مشروع» و جمعى در منافع دولت، جامعه یا هر سازمانى که این مقامات نمایندگى مىکنند، امرى کاملاً طبیعى باشد (کو و همکاران، ۱۹۸۹، ص ۶۶).
یکى از مسائل مربوط به کارگران و حمایت از زندگى خصوصى افراد، نظر دولت نسبت به حق تولید مثل است. لى کوآن یو با اعمال تعبیر خود از به ـ نژادى، مصرّانه زنان تحصیلکرده را به ازدواج و دنیا آوردن بچههاى بیشتر تشویق مىکرد، بچههایى که در آینده ذخیره تکنیکى، تخصصى و مدیریتى کشور را افزایش داده و محیطى مناسب براى اداره فعالیتهاى تحقیق و توسعهاى ایجاد خواهند نمود. در سال ۱۹۸۲، واحد توسعه اجتماعى «قایقهاى عشق» به راه انداخت تا مجردان مرفه را به ازدواجهاى ژنتیکى درست و بالا بردن نسبت «ژنهاى برگزیده(Disigner genes)» مورد نظر لى تشویق کند ـ اما تاکنون هیچیک از اینها موفق نبوده است.
البته سیاست کنترل موالید در مورد قشرهاى فقیر و غیرچینى جمعیت قضیه کاملاً متفاوتى است. دفتر جمعیت و تنظیم خانواده سنگاپور با استفاده از رسانههاى کاملاً کنترل شده، تخفیف در قیمت تبلیغهاى تلویزیونى، بیانیهها، تریبونهاى تلویزیونى، تبلیغات سینمایى، داستانهاى روزنامهاى، آگهى، سرمقاله، بروشور و جزوه، به هر ۴ زبان رسمى کشور، سعى کرده است خانواده کوچک را به عنوان یک هنجار اجتماعى جا بیندازد و مورد تحسین قرار دهد. این شیوهها سبب شده است تا نرخ رشد جمعیت در سال ۱۹۸۰ تا ۱/۲ درصد کاهش یابد. در هر حال روشن نیست چه مقدار از این کاهش نتیجه تشویقهاى به عمل آمده از جانب رسانههاى گروهى است. بنا به یکى از مطالعات انجام شده، دولت مجازاتهاى سختى براى خانوادههاى داراى بیش از دو فرزند قائل شده است: کاهش مزایاى رفاه اجتماعى، افزایش هزینه زایمان، حذف شدن از لیست متقاضیان مسکن و مدرسه، و در مورد بیگانه، عقیم شدن اجبارى (کوا، ۱۹۸۳ ص ۲۱۱ – ۱۲). به دلایلى که کاملاً روشن نیست، لى ناگهان عقاید دیرینه خود را در مورد کنترل جمعیت کنار گذاشت و اخیراً، شاید در نتیجه کم شدن نیروى کار بومى سنگاپور، موضع مثبتترى نسبت به زاد و ولد اتخاذ کرده است.
سنگاپور در آستانه سال ۲۰۰۰
پیشبینى مىشود در سراسر دهه ۱۹۹۰ سیاستهاى دولت، به رغم چالشها و جابهجایىهاى شدید سیاسى و اقتصادى، سنگاپور را به یک جامعه الکترونیکى ـ مخابراتى تبدیل کند، جامعهاى با شبکههاى تارهاى نورى کاملاً بههم پیوسته، صنایع نرمافزارى بومى، زیربناى اتوماسیون ادارى پیشرفته در بخش خصوصى و عمومى، مرکزى براى فراوردههاى ارتباطى جدید، یک مرکز منطقهاى و جهانى براى بانکهاى اطلاعاتى، مبادلات به هم پیوسته وثیقهها و امور مالى و سایر خدمات اطلاعاتى، و خلاصه، یک مرکز اصلى تحقیق و توسعه براى آزمایشهاى میدانى تجهیزات و خدمات جدید.
این سناریو به توسعه سالم صنایع اطلاعاتى در کشورهاى بزرگ عضو سازمان توسعه و همکارى اروپا و ثبات اقتصادى و سیاسى نسبى منطقه آسیاى جنوب شرقى بستگى دارد، و نیز مستلزم آنست که ایالات متحده آمریکا و ژاپن علیه سنگاپور و همسایگانش سیاستهاى حمایتى تبعیضى اتخاذ نکنند. به علاوه، چنین سیاستهایى بنا را بر آن مىگذارد که نیروى کار فنى و مدیریتى سنگاپور به جاى انتخاب یک سبک زندگى سطح بالا ـ که امر غیرمنتظرهاى نیست ـ، دستمزدهاى پایین و سایر مقررات سخت را بپذیرند کمربندها را سفت کنند، و به خاطر ادغام شدن در اقتصاد جهانى و اقتصاد رقبایشان در جهان اوّل – مثل بعضى از سنگاپوریها ـ طالب مناطق سرسبز آمریکاى شمالى، استرالیا و سایرنقاط جهان نباشند. به علاوه، با توجه به اینکه هنگکنگ در سال ۱۹۷۷، و شاید نهایتاً تایوان هم، ضمیمه سرزمین اصلى چین مىشوند، احتمال دارد انتظارات سنگاپور در زمینه صدور تکنولوژى به جمهورى خلق چین تحتالشعاع مصالحهاى قرار گیرد که پکن (Beijing) باید به آن تن در دهد، یعنى با عناصر تجارى و ادارى تایپه و سایر مستعمرات سابق امپراتورى چین مصالحه کند.
بهنظر برنامهریزان دولتى، سنگاپور امکانات ویژهاى براى کسب یک نقش تخصصى در اقتصاد جهانى دارد. نیروى کار بسیار متخصص و آموزش دیدهاى دارد، سطح بهرهورى بسیار بالاست، پیشینهاى از مناسبات باثبات کار ـ سرمایه دارد، موارد رشوه و فساد ادارى و تجارى بسیار نادرست است، محیط شهرى آن در نتیجه فشارهاى شدید جمعیتى یا جغرافیایى محدود نیست، یک استراتژى اقتصادى منسجمدارد و ظاهراً نظام سیاسىاش از دیدگاه اکثریت رأىدهندگان مشروع است. بهعلاوه، زیربناى ارتباطاتى سنگاپور از نظر تکنیکى «پیشرفته» است و با طرح شبکه دیجیتالى خدمات به هم پیوسته که به منظور تدارک و ایجاد یک نظام چند کاره و ارزش افزوده خدمات اطلاعاتى طراحى شده است، این کشور جزیرهاى به یک مرکز طبیعى منطقه براى مصرفکنندگان فراملّى تبدیل مىشود. آینده سایر «ببرهاى» منطقه هنوز این قدر مطمئن نیست یکى از عواملى که به هیچ وجه قابل پیشبینى نیست، سطح فعلى ناآرامیهاى دانشجویى و کارگرى در تایوان و کره جنوبى است که شاید در دهه آینده سبب بروز شکلى از دگرگونى سیاسى شود و وضعیت فعلى مناسبات تولید شرکتهاى فراملّى را در هم ریزد.
چشماندازهاى سایر کشورهاى جهان سومى که از الگوى زیربناى ارتباطاتى سنگاپور یا سایر دستاوردهاى اقتصادى چشمگیر این کشور تبعیت مىکنند، به این اندازه امیدوارکننده نیست. شواهد موجود حاکى از آن نیست که شرکتهاى فراملّى مایل یا قادر به گسترش حجم سرمایهگذاریهاى خود باشند یا بر تعداد مناطق فعالیت خود – حدود ۲۰ کشور در حال حاضر – بیفزایند. یک رکود بینالمللى بزرگ حجم واردات کشورهاى جهان اول را پایین خواهد آورد، حتى بدون رکود، با توجه به فرصتهاى بالقوه سرمایهگذارى در اروپاى شرقى، شاید کشورهاى عضو سازمان همکارى و توسعه اروپا سرمایههاى خود را از جهان سوم به این منطقه منتقل کنند. همینطور، امر تأمین و تغذیه جمعیت در حدّ خدمات اجتماعى اساسى، در واقع سبب کاهش سطح سرمایهگذارى بیشتر کشورهاى جهان سوم و از جمله کشورهاى تازه صنعتى شدهاى مثل مالزى، تایلند، فیلیپین، برزیل و مصر، در ارتباطات دور شده است.
تکنولوژى ارتباطى بیشتر، ارتباطات کمتر؟
سرانجام، باید پیامدها و اثرات زیربناى ارتباطاتى جدید را در حکومتهاى استبدادى و سرکوبگرانهاى مثل سنگاپور مورد بررسى قرار دهیم. آیا این تکنولوژیها و فرایندهاى ارتباطى جدید در شکل و محتواى فعلى خود، از دیدگاه انسانگرایانه، مطلوبند؟ آیا تکنولوژیهاى ارتباطى جدید، از نظر تکنولوژیکى و ایدئولوژیکى به عنوان ابزارى جهت تقویت گروه کوچکى از نخبگان مورد استفاده قرار مىگیرد، گروه معدود و بیرحمى که قبل از هر چیز متعهد به حفظ منافع و قدرت مىباشد؟ آیا فراهم شدن امکان دسترسى عامه به وسایل ارتباطى جدید مثل کانالهاى سخن پراکنى جدید، و اقعاً زندگى افراد را بهبود مىبخشد یا صرفاً نوع جدیدى از «افیون تودهها» در شکل «تفریح» و «رفاه» خلق مىکند که در بلند مدت مقاومت اجتماعى، فرهنگى و فکرى نسبت به حکومت سیطرهجو را تضعیف مىنماید؟
شواهد اخیر، مربوط به کره جنوبى، تایوان، سنگاپور و سایر نقاط حاکى از آن است که بهبود جنبههاى فیزیکى و مادى زندگى سبب افزایش تقاضاهاى مردم براى مشارکت ـ در محل کار، تریبونهاى مختلف سیاسى و به طور کلى مناسبات عمومى ـ خواهد شد. در اواخر دهه ۱۹۸۰، نخبگان قدرت در اتحاد شوروى و اروپاى سوسیالیستى با تقاضاهاى تندى از این نوع روبهرو شدند که پیامدهاى آن هنوز کاملاً روشن نیست، عدهاى مىترسند دور جدیدى از «بالکانى شدن۱» اروپا شروع شود و. عدهاى دیگر این را نتیجه گریزناپذیر بهبود شرایط مادى مىدانند. مىتوان پیشبینى کرد سنگاپور با بالاترین درآمد سرانه در میان کشورهاى جهان سومى که تولید نفت ندارند، شکلى از این «گلاسنوست۲» (فضاى باز سیاسى) را تجربه کند، اما به نظر نمىرسد دولت. لى از چنین گرایشى استقبال نماید. تعدادى از منابع معتبر بینالمللى، از جمله کمیسیون بینالمللى حقوقدانان، وجود روزافزون الگوهاى سرکوب سیاسى و شکنجه زندانیان سیاسى در این کشور را گزارش کردهاند، و سازمان عفو بینالمللى از «برخوردهاى شدیداً بیرحمانه، تحقیرآمیز و غیرانسانى» با زندانیان سیاسى اطلاع یافته و از مقامهاى سنگاپورى خواسته است «میثاق بینالمللى حقوق مدنى و سیاسى» را امضا کند و آن را محترم شمارد (فار ایسترن اکونومیک ریویو، ۱۹ نوامبر ۱۹۸۷، ص۲۴ ). آسیا واچ (۱۹۸۹)، یک سازمان خبرى مستقر در واشنگتن دى. سى. به این نتیجه رسیده که در سنگاپور مجموعه قوانینى وجود دارد که براى «زندانى کردن سردبیران، ناشران و روزنامهنگاران، و توقیف نشریاتى که از سیاست دولت انتقاد مىکنند» استفاده مىشود (ص ۵۹).
کنترل لى بر سیاست و رسانهها در خلال تمامى دوران پس از استعمار، او را در کنار سایر فرمانروایان مستبد (پارک، موبوتو، چیانگ، مارکوس، سوهارتو و …) یعنى کسانى قرار مىدهد که نمىخواهند حتى ذرهاى از قدرتشخصى خود را از دست بدهند. رسانههاى گروهى، زیر سلطه انحصارى مطبوعاتى استرتیز تایمز و بنگاه سخن پراکنى دولتى سنگاپور، کاملاً و بدون هیچگونه انتقادى توجیههاى رسمى («توطئههاى مارکسیستى») براى سرکوب سیاسى را مورد حمایت قرار دادهاند. گرچه در پایان سال ۱۹۸۷، تعداد ۲۱ زندانى سیاسى آزاد شدند، در ۱۹۸۸، پس از آنکه ۹ نفر آنها نامه سرگشادهاى در مورد اعمال شکنجه بدنى و روانى نسبت به زندانیان سیاسى منتشر کردند، ۱۱ نفر دستگیر شدند. رژیم لى در یک محاکمه نمایشى شبیه محاکمات استالین در دهه ۱۹۳۰، نسخههاى به دقت تدوین شده «اعترافات» زندانیان سیاسى را از تلویزیون پخش کرد. بستگان و وکلاى زندانیان سیاسى گفتهاند مکالمات و نامههاى پستى آنها کنترل مىشود و به طور مرتب تحت نظر هستند (عفو بینالمللى، ۱۹۸۷، ص ۱۳- ۱۲). حتى یک انتقاد نسبتاً ملایم از سوى مطبوعات محافظهکار شرکتهاى خارجى، عملاً سبب ممنوعیت آنها با استناد به قوانین مطبوعاتى جدید مىشود، قوانین ارتجاعىاى که براى جلوگیرى از «مداخله در سیاست داخلى» قدرت نامحدودى به دولت مىدهد.
سرکوب جنبش اتحادیههاى کارگرى چپ در دهه ۱۹۶۰ سبب تحکیم سلطه بلا منازع لى بر حزب عمل مردم شد. اما در سالهاى اخیر جبهه مخالف سیاسى بیشتر از بین طبقات حرفهاى و کلیسا بوده است. فرانسیس سهئول Francis seow، رئیس انجمن حقوق سنگاپور و معاون سابق دادستانى، به خاطر انتقاد از قوانینى که سبب کنترل دولت بر مطبوعات مىشد، از سمت دولتى خود برکنار شد. در ژانویه ۱۹۸۸، دولت، دفاتر منطقهاى یکى از تشکیلات بینالمللى وحدت کلیسایى، کنفرانس مسیحیت آسیا، را به خاطر حمایت از «جنبشهاى آزادیبخش» تعطیل کرد و پنج تن از کارکنان خارجى آن را اخراج نمود (بوستون گلوب Boston Globe، ۹ ژانویه، ۱۹۸۸، فار ایسترن اکونومیک ریویو، ۱۴ ژانویه ۱۹۸۸، ص ۲۲).
مدتى بعد (ماه مه ۱۹۸۸) سهئو با استناد به قانون بازداشت ISA و به اتهام ملاقات با مقامات سفارتآمریکا دستگیر شد. گفتهمىشد مقاماتآمریکایى او را تشویقکردهاند تا به مخالفان سیاسى پیوسته و به نفع دستگیرشدگان فعالانه دست به اقدامات حقوقى و قانونى بزند (بوستون گلوب، ۸ مه ۱۹۸۸). گرچه در انتخابات ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ نزدیک به ۴۰ درصد رأىدهندگان علیه حزب حاکم رأى دادند، از ۷۸ نماینده پارلمان فقط یکى از جناح مخالف است (دو نفر بودند که آن یکى کرسى خود را از دست داده است). در همین اواخر، دولت با ممنوع کردن آموزش مذهبى داوطلبانه در نظام آموزشى و درگیر شدن کلیسا در فرایندهاى سیاسى دولتى، حمله خود را متوجه کلیساى رومن کاتولیک نیز کردهاست (فار ایسترناکونومیک ریویو، ۱۹ اکتبر ۱۹۸۹، ص ۱۳).
واکنش عمدتاً نمادین لى علیه رسانههاى خارجى، در متن یک واحد سیاسى و اقتصادى کوچک فراملّیتى شده اما آسیبپذیر، قابل درک است. بحرانهاى اقتصادى ۸۶-۱۹۸۵، عدم اطمینان نسبت به مهمترین طرفهاى تجارى، ایالات متحده آمریکا، کاهش چشمگیر محبوبیت حزب عمل مردم، و رشد تقاضاهاى لیبرال دمکراتیک در سنگاپور (و به طور کلى در منطقه)، هماهنگ با رشد وضعیت مادى این کشور، سبب بروز تعارض عمیق منافع اقتصادهاى مرکز و پیرامون شده است. در سال ۱۹۸۷ سنگاپور با قبول توافقنامه دو جانبهاى در زمینه حق انحصارى (کُپى رایت) و جلوگیرى از دزدى ایدهها (کتب، نوارهاى ویدئویى و برنامههاى کامپیوترى) و معافیت مالیاتى ۹۵ درصد از کالاهاى آمریکایى وارداتى (قبل از لغو نظام تعمیم یافته اولویتها، تنها ۳۰ درصد کالاهاى سنگاپورى از این مزیت برخوردار بودند(، به دولت آمریکا امتیازهایى داد.
این امتیازها به منظور حمایت از نقش سنگاپور به عنوان یکى از صادرکنندگان بزرگ و یکى از اقتصادهاى خدمات ـ سویه (serice-oriented) منطقهاى در جهان سرمایهدارى صنعتى داده شد. اقدام ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۸۸ در زمینه لغو امتیاز نظام تعمیم یافته اولویتها براى کشورهاى تازه صنعتى شده آسیایى، که به منظور تعدیل هزینههاى سنگین و کسرى تراز پرداختهاى این ابرقدرت به هزینه آسیبپذیرترین متحدانش صورت گرفت، یک تهدید جدى علیه هدفهاى توسعهاى بلند مدت سنگاپور تلقى شد. به علاوه، رژیم لى که از طرف بلوک قدرت ضد چینى (UMNO) مالزى در ۱۹۶۵ طرد شده بود و از اقدامات دولت آمریکا براى «مقابله به مثل» تجارى بیشتر مىترسید، موضع سختترى نسبت به اصلاحات دمکراتیک اتخاذ کرده و سعى دارد «تصویر» ناسیونالیستى خود را در داخل کشور تقویت کند. در اوایل ۱۹۸۸، حزب عمل مردم حتى بر سر لغو امتیازهاى نظام تعمیم یافته اولویتها یک تظاهرات خیابانى ضد آمریکایى به راه انداخت، پدیدهاى که به ندرت آن هم علیه قوىترین متحد در سنگاپور به وقوع مىپیوندد. تظاهرات، آشکارا اقدامى براى تقویت ویژگیهاى «ناسیونالیستى» لى و جانشینهاى بالقوه او، از جمله پسرش لى هین لونگ بود.
پیامدهاى «جامعه اطلاعاتى»
کشورهاى تازه صنعتى شده آسیا با عرضه اجزاء الکترونیکى کامپیوتر، تلویزیون و ویدئو، تجهیزات تلفن، خدمات مالى و اطلاعاتى و سایر لوازم ارتباطى ـ اطلاعاتى به بخش جدایىناپذیرى از «جامعه اطلاعاتى» جهان تبدیل شدهاند. در عین حال نوعاً شرایط کار سرکوبگرانه و کنترل سیاسى، جزیى از بافت اجتماعى داخلى بوده است، وضعیتى که عدهاى آن را براى تأمین رضایت خاطر طرفهاى تجارى خود ضرورى مىبینند. در هر حال، جو سیاسى تازهاى در آسیا پدید آمده است و تقاضا براى مشارکت دموکراتیک و شرایط بهتر کار احتمالاً موقعیت ممتاز شرکتهاى فراملّى را تضعیف خواهد نمود، شرکتهایى که اساساً مسئول طراحى نظام جهانى ارتباطى ـ اطلاعاتى اقتصاد ـ امنیت ـ سویه هستند. تحلیل عمیقترى از مقتضیات اجتماعى زیربنایى این نظام نشان مىدهد که آیندهگرایى جبرگرایان تکنولوژیکى اجتنابناپذیر نیست و بر قضایاى غلط و اقتصادگرایى سیاستزدایى شدهاى متکى است که نسبت به جریانهاى اجتماعى در حال پیدایش بىتفاوت مىباشد. سنگاپور به عنوان یک کشور جهان سومى، به طور قطع در دهههاى اخیر پیشرفتهاى مادى قابل ملاحظهاى داشته است که بخش اعظم آن نتیجه مدیریت شدیداً مداخلهگرایانه دولت و کنترل رسمى است نه «تجارت آزاد». اما با توجه به مسئله آزادیهاى فردى و حق تعیین سرنوشت، باید پرسید به چه بهایى؟
شواهد تاریخى در کشورهاى پیرامونى، (مثل آرژانتین، برزیل، مکزیک، کره جنوبى، تایوان و سنگاپور) نشان مىدهد صرف «موفقیت» مادى کشورهاى تازه صنعتى شده، سبب بروز خصومت نسبت به شرایط سیاسىاى شده است که خود دلیل توسعه آنها بودهاند. انحصار اطلاعاتى دولت لى کوان یو و حساسیت بیش از اندازهاش نسبت به انتقاد، با یک «جامعه اطلاعاتى» که مىباید بر اساس نظام ارتباطاتى متکى بر «معمارى باز» بنا شود، مغایرت دارد. حملات همه جانبه به فعالان اجتماعى و رسانههاى گروهى نشانه آن است که لى و حزب عمل مردم از پیامدهاى موج مطالبات ضد استبدادى وحشت دارند و مىترسند تغییراتى نظیر آن چه که سبب سرنگونى دولتهاى مارکوس و چان شد و قدرت دنگ شیائوپنیگ در چین را مورد تهدید قرار داد، دامن سنگاپور را هم بگیرد. در حال حاضر، سرکوب سیاسى را با نرخهاى بالاى رشد اقتصادى توجیه مىکنند. از طرف دیگر، رکود اقتصادى این جزیره پیرامونى بسیار آسیبپذیر و از نظر ساختارى وابسته به سرمایهدارى جهانى که در نتیجه رکود و کسادى موجود در غرب پدید آمد، احتمالاً فشارهایى براى اصلاحات اجتماعى، و نیز مقاومت محافظهکارانه ایجاد خواهد کرد. در این مرحله، مبارزه براى کنترل زیربناى ارتباطاتى ماهیت جدیدى پیدا خواهد کرد.
فضاى دمکراتیک محدودىکه درحالحاضر در فیلیپین و کرهجنوبى ایجاد شده به احساسات ضد مداخلهگرى و افزایش مطالبات کارگرى در این کشورها دامن زده است. آزادى سیاسى در سنگاپور، هم مىتواند محرک چنان احساسات و مطالباتى شود. طیف سیاسى متنوعتر نهایتاً به یک سیاست خارجى مبنى بر عدم تعهد و ضد سلاحهاى هستهاى در سنگاپور خواهد انجامید که بىشباهت به سیاست خارجى کشورهاى ساحلى و قارهاى کناره اقیانوس نخواهد بود. در کنار این سیاست خارجى، اصلاحات زبانى مورد تقاضاى گروههاى متنوع قومى جزایر، نزدیکى بیشتر با چین و شوروى، مطالبات کارگرى زیادتر و نمایندگى کردن هر چه بیشتر گروههاى سوسیال دموکرات و متمایل به سوسیالیسم به پیش خواهد رفت. از زمان جنگ جهانى دوم به این طرف، در عمق سیاست کشورهاى شمال شرقى و جنوب شرقى آسیا چنین جریانهایى وجود داشته و تنها با مداخله نظامى بریتانیا – ایالات متحده آمریکا و مداخلههاى پنهان از رو آمدن این جریانها جلوگیرى به عمل آمده است. تنها یک رکود اقتصادى در ایالات متحده آمریکا در دهه ۱۹۹۰ مىتواند این کشور را به خود مشغول نماید، کارى که در دهه ۱۹۳۰ نیز صورت گرفت، و در نتیجه در کشورهاى دستنشانده جهان سوم جنبشهاى استقلالطلبانه قوت گرفت.
گسستگى در بنیادهاى سیاسى و اقتصادى تقسیم بینالمللى کار موجب مىشود تا پیشبینىهاى جبرگرایان تکنولوژیکى تا حد قابل ملاحظهاى زیر سؤال برود. فرضهاى مربوط به «جامعه اطلاعاتى» و ظرفیت جهانى در حمایت از چنان جامعهاى، بیش از آن پیچیدهاند، که بتوان دقیقاً مسائل را پیشبینى کرد. در همان حال که سنخ جدیدى از روبناى ارتباطى ـ اطلاعاتى در شرف شکلگیرى است، صورت، شکل و عناصر پیشرو مشارکتکننده در آن، مىتوانند چیزى کاملاً متفاوت از دیدگاههاى جدیدى باشند که جریان اصلى آیندهشناسان در بحثهاى غیرتاریخى و غیرسیاسى خود مطرح مىسازند.
پینوشت
1. بالکانى کردن. یعنى تقسیم کردن یک منطقه به کشورهاى کوچک و قابل کنترل این واژه با اشاره به تقسیم بالکان به تعداد زیادى ممالک کوچک توسط ابرقدرتهاى اوایل سده بیستم به عالم سیاست راه یافته است. پیشبینى نویسنده در مورد یوگسلاوى و تقسیم آن به چند کشور کوچک به تحقق پیوسته است.
2. اصطلاحىکه گورباچف آخرینرهبر شوروى براى آزادیهاىسیاسى در کشور بهکار مىگرفت.
منابع
Amnesty International. (1987). Singapore: Detentions without trial under the Internal Security Act. New York: Author.
AT&T Long Lines. (1983). The world’s telephones. Morris Plains, NJ: Author.
Asia Watch. (1989). Silencing all critics: Human rights violations in Singapore. Washington, DC: Author.
Boorstin, D.J. (1978). The republic of technology. New York: Harper & Row.
Crawford, M. (1984). Information technology and industrialization policy in the Third World: A case study of Singapore, Malaysia and Indonesia. Cambridge, MA: Harvard University, Program on Information Resources Policy.
Hamilton, C. (1987, October). Can the rest of Asia emulate the NICs? Third World Quarterly, PP. 1224-1256.
International Telecommunications Union. (1986). Yearbook of common carrier telecommuni. Cation statistics, 1975-1984. Geneva: Author.
Kuo, E. C. Y.(1983). Communication policy and national development. In P.S.J. Chen (Ed.), Singapore development policies and trends (PP. 268-281). New York: Oxford University Press.
Kuo, E. C. Y., & Chen, P. S. J. (1983). Communication policy and planning in Singapore. Boston: Kegan Paul International.
Kuo, E. C. Y., Low, L., & Toh, M.-H. (1989, Spring). The Singapore telecommunications sector and issues affecting its competitive position in the Pacific region. Columbia Journal of world business, PP. 59-71.
Langdale, J. (1984). Computerization in Singapore and Australia. Information Society, 3(2).
Lim, L. Y. C. (1983, June). Singapore’s success: The myth of the free market. Asian Survey, PP. 752-764.
Pearson, H. F. (1961). Singapore: A popular history, 1819-1960. Singapore: Eastem Universi-ties.
Quah, J. S. T. (1983). Public bureaucracy, social change and national development. In P. S. J. Chen (Ed.), Singapore: Development policies and trends (PP. 197-223). New York: Oxford University Press.
Quarterly economic review of Singapore. (1987). London: The Economist.
Rott, G. (1985). Market profile of telecommunications equipment in Singapore. Washington, DC: U.S. Department of Commerce.
Singapore Economic Development Board. (1985, April). Singapore investment news. Singapore: Author.
Singapore Economic Development Board. (1987, February). Singapore investment news. Sin-gapore: Author.
Sigapore Ministry of Trade and Industry. (1986). The Singapore economy: New directions. Singapore: Author.
Singapore Ministry of Communications and Information. (1986a). Singapore facts and pictures 1986. Singapore: Author.
Singapore Ministry of Communications and Information. (1986b). Singapore 1986. Singapore: Author.
Sussman, G. (1990). Communication systems for an information age: Singapore. In U.S. Congress, Communication system for an information age assessment. Washington, DC: Office of Technology Assessment.
Telecommunications Authority of Singapore. (1986). Telecoms annual report 1985/86. Singapore: Author.
Toffler, A. (1980). The third wave. New York: William Morrow.
UNESCO. (1985)Statistical yearbook 1985. Paris: Author.
United Nations Centre on Transnational Corporations. (1983). Salient features and trends in foreign direct investment. New York: Author.
United States. (1987, February). Telegram no. 027215 DC0264, U.S. Department of Commerce, Washington, DC.
U.S. Department of Commerece (1987). U.S. direct investments abroad. Washington, DC: Bureau of Economic Analysis.
U.S. National Telecommunication and Information Administration. (1983). Telecommunication policies in seventeen countries: Prospects for future competitive access. Washington, DC: Author.
Wallerstein, I. (1984). The politics of the world-economy. London: Cambridge University Press.
Wickramasuriya, R. S., & Phuong, T. H. (1985). The Singapore Manufacturing Futures Survey-1985: Preliminary report (Part 2). Singapore, School of Management.
ویراستاران : جرالد ساسمن و . جان. ای. لنت
مترجم: طاهره ژیان احمدی
دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
1387
این اثر ترجمهای است از:
Trasnational Communications
Wiring The Third World
Edited by Gerald Sussman John A. Lent
Sage Publications, 1991
دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
ارتباطات فرا ملّی و جهان سوم
ویراستاران:جرالد ساسمن / جان ای. لنت
مترجم:طاهره ژیان احمدی
چاپ اول: ۱۳۷۴
چاپ دوم بهصورت e-book : 1387
شابک ۱-۳۰-۶۷۵۷-۹۶۴-۹۷۸ ISBN 978-964-6757-30-1
تقدیم به تودههای محرومی که به
«انقلاب ارتباطی»
دعوت نشدهاند.