فلسفه‌ی برف‌شکن / The Philosophy of Snowpiercer

فلسفه‌ی برف‌شکن / The Philosophy of Snowpiercer

برگرفته از وبلاگ The Korean Foreigner

به‌قلم جان لی

تاریخ انتشار مطلب به زبان اصلی: Saturday, August 17, 2013

هشدار: مقاله‌ی زیر داستان فیلم را لوث می‌کند. اگر هنوز برف‌شکن را ندیده‌اید و دوست دارید بدون دانستن داستان تماشایش کنید، این مقاله را نخوانید.۱

برف‌شکن را یک فیلم علمی‌تخیلی نامیده‌اند. مشکل بتوان علمی‌تخیلی‌اش دانست . اگر مردم اصرار می‌ورزند که علمی‌تخیلی بخوانندش، باید بپذیرند که بر پایه‌ی علمی بسیار ضعیف و تخیلی بسیار بد استوار است. فیلم با این فرض آغاز می‌شود که انسان راهی را برای مبارزه با پدیده‌ی گرم شدن زمین۲ توسط یک ماده‌ی شیمیایی ساختِ‌بشر یافته تا جوِّ زمین را خنک نماید. جوِّ زمین هم خنک می‌شود. البته آن‌قدر خنک که کل سیاره دچار یک عصر یخبندان نوین شده و متعاقباً منجر به انقراض انبوه حیات روی زمین که همه بدان آگاه هستیم، می‌شود. گرچه تنها تا انتهای فیلم که یک خرس قطبی روی پرده ظاهر می‌شود و تمام آن «انقراض انبوه حیات روی زمین که همه بدان آگاه هستیم» را از بیخ و بن نقض می‌کند.

این‌که از مخاطب انتظار داشته باشید باور کند که دانشمندان این ماده‌ی شیمیایی سیاره‌دگرگون‌کُن بی‌حصر را قبل از رها کردنش در اِستِراتُسفِر۳ در محیط آزمایشگاهی مورد آزمایش قرار نداده‌اند، بی‌نهایت مضحک است. مضحک‌تر از آن این‌که انتظار می‌رود تماشاگر باور کند که تنها چیزی که باقی مانده، و نه تنها باقی مانده بل‌که از بشریت هم در این جهنم یخ محافظت می‌کند، قطاری‌ست که بدون توقف دور دنیا می‌گردد.

برف‌شکن همان‌قدر علمی‌تخیلیِ خوبی‌ست که مزرعه‌ی حیوانات۴ یک نشریه‌ی کشاورزی معتبر است. با این وجود، درست مانند مزرعه‌ی حیوانات که تمثیل شگفت‌انگیزی‌ست، برف‌شکن هم همان‌گونه شگفت‌انگیز است. ممکن است عده‌ای از این بابت که برف‌شکن حال و روز دنیای امروزمان را توصیف نمی‌کند، آن را تمثیلی نامناسب بدانند. این منتقدین اشتباه نمی‌کنند. فیلم شبیه به دنیایی که امروزه در آن روزگار می‌گذرانیم نیست. اما، مزرعه‌ی حیوانات هم شبیه به زندگی واقعی جامعه‌ی انگلیسی ۱۹۴۰ که انگلیسی‌ها درش زندگی می‌کردند نبود.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/animalfarm-1jvsb08.jpg

من برف‌شکن را دو هفته پیش تماشا کردم و هنگامی که فیلم به پایان رسید، دو اندیشه در ذهن داشتم. نخست این‌که اثری کم‌یاب را شاهد بوده‌ام – فیلمی که به شعور مخاطبش احترام می‌گذارد. اندیشه‌ی دوم که در ذهن داشتم این بود که بیش‌تر مردم به‌ندرت درباره‌ی آن‌چه می‌دانیم صادق هستند و تقریباً همیشه درباره‌ی آن‌چه نمی‌دانیم ناصادق. به عبارت دیگر، بیش‌تر چیزهایی که مردم ادعا می‌کنند که به آن‌ها آگاهی دارند، خاصه در امور مربوط به علوم اجتماعی (مانند سیاست، اقتصاد، و فلسفه؛ مضامینی که این فیلم به آن‌ها می‌پردازد)، در واقع تظاهر به دانش است.

به همین دلیل، از آن‌جا که فیلم این فرض را گرفته که مخاطب هوشیار۵ است، به مضامینی می‌پردازد که، شوربختانه، در معرض (تخت تأثیر) فردیت (ذهنیت شخصی) بسیار گیج‌کننده‌ای قرار دارند، متعاقباً به این نتیجه رسیدم که افراد زیادی از عامه‌ی مردم خواهند بود که این فیلم را از حفره‌ی تنگ اتفاقات اخیرِ بس ساده و سطحی شده که در اخبار تماشا کرده‌اند، خواهند دید و براساس آن‌ها مورد قضاوتش قرار خواهند داد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/800px-Day_14_Occupy_Wall_Street_September_30_2011_Shankbone_2.JPGجنبش تسخیر وال استریت

همین که تنها تعداد معدودی یادداشت برای برف‌شکن منتشر شده که عنوان می‌کنند تمرکز اصلی فیلم بر روی مبارزه‌ی طبقاتی‌ست، دیدگاهی به‌غایت ساده‌انگارانه، به احتمال زیاد از آن بابت است که برف‌شکن هنوز در سینماهای خارج از کره به نمایش درنیامده است. دیر یا زود است که مقاله‌نویسان کوته‌فکر روزنامه‌های گوناگون که خود را پوپولیست روشن‌فکر می‌دانند تصمیم بگیرند که این فیلم را بهانه‌ای کنند برای فراخوان جنبش تسخیر. بله، مبارزه‌ی طبقاتی به‌طور قطع یکی از موضوعاتی‌ست که فیلم به آن می‌پردازد، اما موضوع پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.

مانند مزرعه‌ی حیوانات، آن‌چه برف‌شکن انجام می‌دهد به چالش کشیدن توتالیتاریانیسم۶ (تمامیت‌خواهی) و تمامی استبدادهای کوچکی‌ست که در خود جای داده است. همراه شدن با مخالفان تمامیت‌خواهی، درحالی‌که در یک دولت تمامیت‌خواه زندگی نمی‌کنید، آن‌چنان هیجان‌انگیز به‌نظر نمی‌رسد. اما، انتقاد زیرکانه‌ی دیگری که فیلم عرضه می‌دارد اخلاق (یا فقدان اخلاق) رهبران سیاسی، فارغ از این‌که از کجا آمده‌اند، می‌باشد. در این باره جلوتر بیش‌تر خواهم گفت.

در طول کل زمان فیلم، حتی یک عنصر هم وجود ندارد که توسطِ سرشتِ توتالیترِ رهبرِ قطار، به‌گونه‌ای، تحت تاثیر قرار نگرفته باشد. از همان ابتدای فیلم، مخاطب به فرجام ژرف محیط وخیمی که قسمت انتهای قطار را احاطه کرده، پرتاب می‌شود – دنیای کلاستروفیک۷ (تنگاهراسانه) دیکِنزی۸ که مأوای فقیرترین ساکنان قطار است. چپانده شده در این فضای تنگ و چرکین، این افراد، شامل قهرمان داستان، کُرتیس (کِریس ایوانز)، زندگی رقت‌باری دارند، البته اگر بشود نامش را زندگی گذاشت.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/Snowpiercer_concept-art_660.jpg

انقلاب در حال شکل‌گیری‌ست و برای مخاطبی که شاهد این‌ست که یک نگه‌بان قنداق سلاحش را وحشیانه به صورت یک پیرزن غیر مسلح می‌کوبد، دیری نمی‌پاید که با ساکنین انتهای قطار هم‌دل و هم‌صدا شده و خونش برای انتقام‌جویی به‌جوش آید. با توجه به اتفاقات دنیای حقیقی که در اطرافمان پدیدار گشته‌اند، برای مثال بهار عربی و تظاهرات ضدخشونت دیگر که در اروپا و ایالات متحده شاهدش بودیم، برای مردم بسیار آسان است تا برای ساکنین انتهای قطار هورا بکشند، و در عین حال، قضاوت زودرس، آن‌ها را به سمتی رهنمون کند که فیلم را درباره‌ی ۹۹٪ ستم‌دیده بدانند که برای اجرای عدالت در برابر ۱٪ ستم‌گر می‌جنگند.۹

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/EGYPT-PROTESTS.jpgتظاهرات در مصر

آن‌هایی که ادعا می‌کنند این فیلم یک انتقاد استعاری از ناعدالتی ذاتی موجود در سرمایه‌داری‌ست، نه تنها فیلم را درک نکرده‌اند، بل‌که از طبیعت سرمایه‌داری نیز بی‌اطلاع هستند.

بسیاری از ضد‌سرمایه‌دار‌ها خیز برمی‌دارد تا به هر کس که گوش شنوایی دارد بگویند گردش درآمد که ادعا می‌شود در نظام اقتصادی سرمایه‌داری وجود دارد، یک افسانه است – و این‌که سرنوشت اقتصادی شخص توسط شرایط اجتماعی‌اقتصادی۱۰ که در آن متولد شده، مشخص می‌شود و آن شخص ابداً هیچ‌گونه فرصتی نخواهد داشت تا از نردبان مشهور طبقاتی بالا رود. به‌نظر می‌رسد مهاجرانی که وارد کشورهای در حال توسعه می‌شوند و با پولی اندک و دانشی خُرد در رابطه با زبان محلی، در آن جوامع با تلاش زندگیِ‌شان را ادامه می‌دهند و رشد می‌کنند و یا بسیاری از فرزندانشان در مدارس ممتاز شده، شغل‌هایی حرفه‌ای و درآمدزا کسب کرده و یا به کسب و کار پُررونق می‌پردازند، نمی‌تواند آن ضد-سرمایه‌دارها را از دینشان منحرف کند.

این حقیقت که طبقات اقتصادی در جوامع سرمایه‌دار وجود دارند، غیرقابل انکار است. اما، ادعای ضد-سرمایه‌دارها که اعضایی که آن طبقات را می‌سازند ایستا هستند چیزی جز حماقت خودسرانه نیست.

در حقیقت چیزی که ضد-سرمایه‌دارها ادعا می‌کنند با آن در جنگ هستند در زندگی حقیقی جوامع سرمایه‌داری موجودیت ندارد، اما در دنیای برف‌شکن وجود دارد. در دنیای برف‌شکن، سرنوشت اقتصادی‌اجتماعی شخص توسط بلیطی که شخص خریده (و یا نخریده) قبل از آغاز به سفر بدون توقف ۱۷ ساله‌ی قطار تعیین شده است – درجه اول، اقتصاد، و زالوها۱۱ (گدایان). حتی فرزندان کسانی که در قطار به دنیا آمده‌اند، بسیار بعدتر از رویدادهایی که در آغاز رخ داد تا این نظام شکل گیرد، مجبور می‌شوند در ایستگاه‌هایی که والدینشان در آن‌ها سکنی داشته‌اند، زندگی کنند. به‌گفته‌ی مِیسِن (تیلدا سِوینتُن)، یکی از آنتاگونیست‌های دل‌نشینانه شرور فیلم: «مردم ابتدای قطار سَر هستند و آن‌هایی که در انتها پا،» که سخنرانی‌اش را مستبدانه این‌طور به پایان می‌رساند: «حد خود را بدانید، سر جایتان بمانید!»

نظام اجتماعی‌ای که در قطار حاکم است براساس یک نظام فئودال قرون وسطاست، که با خشونت وحشیانه‌ای تحمیل می‌شود. به‌سختی به جامعه‌ی سرمایه‌داری شبیه است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/5395891.jpg

وقتی مردم بدون تفکر عمیق به این فیلم نگاه می‌کنند، ممکن است به راحتی به این فکر بیفتند که فیلم در مورد داشتن‌ها و نداشتن‌هاست، وضعیتی که ادعا می‌شود سرمایه‌داری اجازه‌ی رشدش را می‌دهد. اما، این ادعا از حقیقت بس دور است. سرمایه‌داری، با توجه به سرشتش، نیازمند آزادی سیاسی است، که در کنار دیگر چیزها، شامل فرصت برای پویایی اجتماعی‌اقتصادی می‌باشد. برف‌شکن ادعانامه‌ای برای سرمایه‌داری نبود، بل‌که ادعانامه‌ای برای استبداد است.

دیگر موردی که نشان می‌دهد فیلم قصد به چالش کشیدن استبداد را به جای سرمایه‌داری دارد، چگونگی توزیع خوراک توسط رژیم به ساکنین انتهای قطار است. وقت غذا، ساکنین انتهای قطار که همیشه گشنه و دچار سوءتغذیه هستند توسط نگه‌بانان به صف شده و سرشماری می‌شوند تا خوراک جیره‌بندی شده – قالب‌های ژلاتینی قهوه‌ای رنگ که قالب‌های پروتئین نامیده می‌شوند – را بینشان تقسیم کنند. بعدتر آشکار می‌شود که هیچ‌کدام از ساکنین انتهای قطار خبر نداشتند که آن قالب‌های پروتئین از چه ساخته می‌شدند – سوسک‌های خمیر شده (فیلم هرگز روشن نمی‌کند که آن همه سوسک از کجا آمده‌اند).

در دنیای واقعی، از میانه‌ی سده‌ی نوزدهم، کشورهایی که در آن‌ها قحطی پیش آمده کشورهایی بودند که توسط رژیم‌های مستبد اداره می‌شدند که تلاش داشتند خوراک و زرع را براساس تصمیمات سیاسی توزیع و کنترل کنند. زیمباوه تحت سلطه‌ی رابرت موگابه (Robert Mugabe)، کره‌ی شمالی تحت سلطه‌ی سلسله‌ی کیم (Kim)، چین تحت سلطه‌ی مائو سه تونگ (Mao Tse Tung)، اِتیوپی تحت سلطه‌ی مِنگیتسو هِیلی ماریام (Mengistu Haile Mariam)، سومالی تحت سلطه‌ی محمد فرح عدید (Mohamed Farrah Aidid). در صد و پنجاه سال گذشته، هرگونه قحطی که دنیا شاهدش بوده نتیجه‌ی، محض استفاده از عبارتی مطلوب، سوءاداره‌ی سیاسی بوده است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/8dc1a284-e272-4a29-baaa-b5a2c86a2151.jpgقحطی در سومالی

گرچه، در دقایق پایانی فیلم، مشخص می‌شود که خوراک ساکنین انتهای قطار تنها این قالب‌های سوسک‌های خمیرشده نبودند. هنگامی‌که کُرتیس انگیزه‌اش را برای رساندن انقلاب تا ابتدای قطار عنوان می‌دارد، می‌گوید که زمانی بوده که مجبور شده گوشت انسان بخورد.

در آن روزهای نخستین که قطار سفرش را آغاز کرده بود و پایاپای عصر یخبندان معاصر به پیش می‌رفت، ساکنین انتهای قطار که بلیط نخریده بودند اما به‌اندازه‌ی کافی خوش‌شانس بودند که سوار قطار شوند بدون غذا به حال خود رها شده بودند. در نتیجه، وقتی گشنگی تاب‌ربا می‌شود، شروع به خوردن یک‌دیگر می‌کنند. کُرتیس اشاره می‌کند که مزه‌ی گوشت انسان را چشیده است و این‌که «نوزادان از همه خوش‌مزه‌ترند.» او اعتراف می‌کند که حتی ادگار (جَمی بِل)، دست راستش در انقلاب، هنگامی که نوزاد بوده، تقربیاً نزدیک بود توسط کُرتیس کشته و خورده شود، اما در آخرین لحظات گیلیام (جان هِرت)، پیر ساکنین انتهای قطار و مرشد و پدر‌نمای کُرتیس، با قطع کردن بازویش برای ساکنین گشنه‌ی انتهای قطار در ازای جان ادگار، جلویش را می‌گیرد. تنها پس از این‌که بسیاری از افرادْ خورده می‌شوند و یا طاوطلبانه، برای تهیه‌ی خوراک دیگران، اعضای بدنشان را قطع می‌کنند است که قالب‌های پروتئین توسط نگه‌بانان به دستشان می‌رسد.

در برف‌شکن، قطار کشوری است که یک ستم‌گر بر آن فرمانروایی می‌کند؛ مردم به‌زور در ایستگاهایشان تحت حکم مرگ زندانی شده‌اند. سوءتغذیه و خوردن حشرات و هم‌نوع خواری داستانی‌ست که بارها و بارها در اخبار شاهدش بودیم (این‌جا، این‌جا، این‌جا، این‌جا). وقتی کُرتیس گذشته‌اش مبنی بر چشیدن گوشت انسان را به‌یاد می‌آورد، می‌گوید گرچه منطقی‌ست که ساکنین انتهای قطار برای لطفی که در حقشان شده تا سوار قطار شوند و به زندگی ادامه دهند، شکرگذار باشند، اما با درنظر گرفتن جهنمی که تجربه کرده‌اند، غیرممکن است حتی ذره‌ای احساس قدرشناسی داشته باشند. عدم هم‌دردی با او غیرممکن است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/1452/GoEnglish_com_OutOfTheFryingPanAndIntoTheFire.gif
ادامه دارد

۱. اخطار را جدی بگیرید، زیراکه این نقد تقریباً تمام داستان فیلم را لوث می‌کند و تماشای فیلم دیگر لطفی نخواهد داشت. — م

۲. Global Warming

۳. Stratosphere

۴. Animal Farm در نزد مخاطبان فارسی زبان با عنوان «قلعه‌ی حیوانات» نیز شناخته می‌شود. — م

۵. Intelligent

۶. Totalitarianism

۷. Claustrophobic

۸. Dickensian

۹. اشاره به شعار اصلی جنبش تسخیر وال استریت: «ما ۹۹٪ هستیم». — م

۱۰. Socioeconomic

۱۱. Freeloader

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *