بخش سوم جنگ های صلیبی

واکنش دیگر حاکمان مسلمان در برابر صلیبی‏ها

صلیبی‏ها پس از فتح بیت‏المقدس کوشیدند تا مسأله فلسطین، سوریه و حتی عراق کنونی را فتح یا ناامن کنند. این سبب شد که دیگر حاکمان مسلمان که اندکی روحیه شجاعت در آن‏ها باقی مانده بود، ایستادگی کنند. عمادالدین زنگی ـ حاکم موصل ـ توانست حلب را از محاصره صلیبی‏ها رها سازد و در سال ۵۲۴ ه . ق قلعه اتارب را فتح کند.

قلعه اتارب در مسیر حلب ـ موصل قرار داشت و صلیبی‏ها از آن‏جا کاروان‏های تاجران مسلمان را غارت می‏کردند. عمادالدین زنگی با سپاهیانش به سوی آن قلعه حرکت کرد. وقتی صلیبی‏ها از این لشکرکشی باخبر شدند، از صلیبی‏های دیگر شهرها مانند حاکم اروفه کمک خواستند. سپاه صلیبی‏ها نیز به شمار چندین برابر سپاه مسلمانان به منطقه رسید. با این حال، عمادالدین به شدّت جنگید و توانست صلیبی‏ها را شکست دهد و قلعه را بازپس بگیرد. وی از آن‏جا به قصد قلعه حارم ـ در نزدیکی انطاکیه ـ رفت، ولی صلیبی‏ها با او کنار آمده و صلح کردند.

در سال ۵۳۰ ه . ق یکی از سرداران اتابک عمادالدین با مهارتی تمام و استتار کامل، شبیخون پیش‏بینی نشده‏ای را به شهر لاذقیه ـ از بندرهای لبنان که در دست صلیبی‏ها بود ـ سازمان‏دهی کرد و پس از کشتار بسیار و گرفتن هفت هزار نفر اسیر و شمار زیادی غنیمت، به حلب بازگشت.

سپس اتابک، قلعه بعرزین را پس از چندین حمله به تصرف خود درآورد. امپراتور قسطنطنیه با سپاهی برای رهایی قلعه، لشکرکشی کرد و شیزر۱ را به محاصره درآورد، ولی اتابک او را درمانده و وادار به عقب‏نشینی ساخت. اتابک قلعه عرقه را نیز از چنگ صلیبی‏ها خارج و بعدها قلعه الرها (اُدِسا) و سپس اروفه را پاک‏سازی کرد. از این رو، در سال ۵۴۰ ه . ق، بخش گسترده‏ای از سرزمین اشغالی از سوی صلیبی‏ها را به دامان مسلمانان بازگرداند. وقتی اتابک شب هنگام به دست مخالفان داخلی به قتل رسید، نورالدین زنگی حرکت‏های پدر را پی گرفت.۲

ترکان سلجوقی که از همان آغاز، هدف هجوم صلیبی‏ها قرار داشتند، پیشاپیش جبهه مقاومت قرار گرفتند. نخستین واکنش رسمی سلجوقیان هنگامی بود که حرّان به محاصره صلیبی‏ها درآمد. در آن جنگ، معین الدین لقمان و شمس‏الدین جگرمش که با هم دشمنی داشتند، متحد شدند و صلیبی‏ها را شکست دادند و از صلیبی‏ها نزدیک به دوازده هزار کشته شد.۳

مودود، اتابک موصل و طغتکین، حاکم دمشق نیز در برابر صلیبی‏ها مقاومت‏ها کردند، ولی نخست به دلیل بی‏اعتمادی به یکدیگر نتوانستند با صلیبی‏ها بجنگند. البته آنان در ادامه کار، با هم متحد شدند و توانستند صلیبی‏ها را در ناحیه طبریه به‏سختی شکست دهند و اسیران و غنیمت‏های فراوانی از آن‏ها بگیرند.۴ این اتحاد پیروزی‏های بزرگی برای مسلمانان به بار آورد، ولی بار دیگر توطئه کارگر شد و مودود غازی به دست یکی از فداییان اسماعیلی کشته شد.۵

البته روند مبارزه با صلیبی‏ها، در خاندان سلجوقی تا زمان اتابک زنگی چندان چشم‏گیر نبود.


۱ . Shizar.
۲ . الحرکه الصلیبیه، ج ۲، صص ۵۶۵ ـ ۶۱۵؛ الحروب الصلیبه والاسره الزنکیه، شاکر احمد ابوبدر، الجامعه اللبنانیه، ۱۹۷۲؛ الکامل، ج ۱۰، صص ۶۴۷ ـ ۶۷۵، ج ۱۱، صص ۵ ـ ۶۲ و ۱۱۰؛ الروضتین فی اخبار الدولتین، شهاب الدین ابی محمد ابوشامه، محمد حلمی محمد احمد، قاهره، کمیته تألیف و ترجمه و نشر، ج ۱؛ مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب، جمال الدین محمد (ابن واصل)، جمال الدین الشیال، مطبوعات اداره‏احیاء التراث القدیم، قاهره ۱۹۵۷ م ، ج ۱، صص ۳۶ ـ ۱۰۲.
۳ . الکامل، ج ۱۰، صص ۳۷۴ ـ ۳۷۵.
۴ . همان، ج ۱۰، صص ۴۸۷ ـ ۴۸۸، مرآه الزمان، سبط بن الجودی، چ هند، ۱۳۵۱ ه .ق، صص ۵۴۶ ـ ۵۴۷؛ الحرکه الصلیبه، چ ۱، صص ۴۶۵ ـ ۴۵۶.
۵ . الکامل، ص ۴۹۶.

 

 

فصل دوم: دومین مرحله جنگ‏های صلیبی

 

 

علت آغاز جنگ‏های دوم صلیبی

گفتیم که اتابک زنگی ـ امیر قدرتمند موصل ـ توانست بسیاری از قلعه‏های مسلمانان را از دست صلیبی‏ها خارج کند و حتی الرها (ادسا) را آزاد سازد. پس از آن که وی به دست توطئه گران داخلی کشته شد، قلمرو حکومتش میان دو فرزند پسرش تقسیم شد؛ موصل به الغازی رسید و حلب از آن نورالدین گردید.

در این زمان، الرها که به دست اتابک زنگی تصرف شده بود، به محاصره ژوسلن دوم درآمد. پس از این دگرگونی‏های سیاسی در حکومت زنگی، ارامنه شهر الرّها (ادسا) توطئه کردند و دروازه‏های شهر را به روی سپاهیان ژوسلن گشودند. در نتیجه، شهر به تصرف سپاهیان صلیبی درآمد. سپاهیان اندک ترک به دژ شهر پناه برده و مقاومت کردند. نورالدین با سپاهی از حلب برای بازپس‏گیری الرها حرکت کرد. شهر به محاصره درآمد و محاصره شدگان صلیبی از دو سو هدف تیرها قرار گرفتند. از یک‏سو، ترکان درون و از سوی دیگر، سپاه بزرگ نورالدین که بیرون قلعه شهر، آن‏ها را محاصره کرده بودند. سرانجام ژوسلن و سپاهیانش محاصره را شکستند و فرار کردند، ولی با تعقیب ترکان به خسارت‏های سنگینی دچار شدند.

ساکنان ارمنی که در این توطئه دست داشتند، قتل عام شدند و باقی‏ماندگان به عنوان برده در بازار حلب فروخته شدند. نورالدین به سوی انطاکیه پیشروی کرد و قلعه‏ها و سرزمین‏های تصرف شده را یکی پس از دیگری، بازپس گرفت. سقوط الرّها سبب شد که در اروپا، مجالس خطابه برای برانگیختن مسیحیان به جنگ گسترش یابد.

فرماندهان صلیبی که از این پیشروی‏ها بیمناک شده بودند، در بیت‏المقدس گردهم آمده و برای یافتن راه چاره به مشورت پرداختند. آن‏ها هیأتی را برگزیده و به اروپا فرستادند تا از پاپ و حاکمان اروپا کمک بخواهند. این هیأت ارمنی به حضور پاپ اورنیوس سوم (۵۴۸ ـ ۵۴۰ ه.ق) که به تازگی جای پاپ درویتربو را گرفته بود، رسیدند. آن‏ها به پاپ گفتند که اگر کمک کافی از اروپا نرسد، به زودی حتی بیت‏المقدس نیز به دست مسلمانان خواهد افتاد. پاپ نامه‏ای به سن برنارد ـ رییس دیر کلرو ـ نوشت و از او خواست تا پادشاهان اروپایی را به شرکت در این جهاد برانگیزد.

سن برنارد پس از دریافت نامه پاپ اوژان سوم بی‏درنگ به دیدار پادشاه فرانسه رفت و او را به جهاد تشویق کرد. سن برنارد که در فرانسه به سر می‏برد و رییس فرقه رهبانان سیسترسی نیز بود، شخصیتی برجسته، محترم و مقدس برای مردم مسیحی به شمار می‏آمد. وی بسیار پرشور و متعصب بود، به گونه‏ای که بارها می‏گفت احساسات خود را بر قضاوتش مقدم می‏دارد. او تصمیم گرفته بود که جنگ صلیبی دوم را به راه اندازد و هرکار ممکنی را در این راه انجام می‏داد.

برنارد، اجتماعی بزرگ در فرانسه مرکزی ترتیب داد که در آن شخصیت‏های بزرگ مذهبی، نظامی و سیاسی فرانسه و حتی خود لویی هفتم ـ پادشاه فرانسه ـ گردهم آمده بودند. در آن انجمن، نامه پاپ خوانده و از آن‏ها خواسته شد که به فرمان پاپ عمل کنند.

پاپ منشورهایی به تمام نقاط اروپا فرستاد که بر اساس آن‏ها شرکت کنندگان در جنگ‏های دوم صلیبی از پرداخت هرگونه عوارض معاف می‏شدند و خانواده و دارایی‏های آن‏ها از حمایت کلیسا برخوردار می‏گشت. پاپ به مردم وعده داده بود که چنان‏چه در مرحله‏ای از جهاد شرکت کنند، تمامی گناهان گذشته و حال و آینده آن‏ها بخشوده خواهد شد.

پادشاه فرانسه که پیش از فرمان پاپ قصد داشت سفری زیارتی به اورشلیم انجام دهد با نامه پاپ در تصمیم خود جدی‏تر شد. برنارد نمایندگانی به مناطق مختلف فرستاد و از آن‏ها خواست تا همه مردم را برای شرکت در مرحله دوم جنگ صلیبی تشویق کنند و فرمان بخشودگی پاپ را برای آنان بخوانند. او نامه‏ای به مردم انگلیس نوشت و آن‏ها را به جنگ تشویق کرد.۱

برنارد در این نامه نوشت:

اکنون به سبب گناهانمان، دشمنان توهین کننده به صلیب، دست به کار شده‏اند تا حضور خود را نشان دهند. شمشیرهای آنان انتقام ویرانگری از سرزمین موعود می‏گیرد. شما مردان نیرومند و شجاع چه می‏کنید؟ شما خدمت‏گزاران صلیب چه می‏کنید؟ آیا آن‏چه را که مقدس‏ترین است، پیش سگان خواهید انداخت؟

… عیسی مسیح شما را می‏آزماید. او از آسمان به فرزندان قوم می‏نگرد تا ببیند کسی را می‏یابد که آگاهانه از آن چه در زمین روی داده است، غمگین شده باشد. او به زیان شما نمی‏کوشد؛ او می‏خواهد شما را بالا ببرد… خداوند می‏خواهد با بخشودن گناهان، عمل کسانی را که به خاطر او سلاح برگرفته‏اند، تلافی کرده و به آن‏ها افتخار بی‏پایانی ارزانی دارد.۲

برنارد به آلمان رفت و دوک‏نشین‏های آلمانی را به جنگ برانگیخت. او توانست کنراد هوهنشتافن ـ امپراتور آلمان ـ را به جنگ صلیبی برانگیزد، به گونه‏ای که وی خود پیشاپیش سپاهی رهسپار جنگ‏های صلیبی شد. هم‏چنین برنارد نامه‏ای به اسپانیا فرستاد و پادشاهان و بزرگان آن‏جا را به شرکت در جنگ‏های صلیبی فرا خواند. فرستاده برنارد توانست پادشاه اسپانیا را نیز به جنگ صلیبی تشویق کند.

شاید یکی از علت‏هایی که پاپ، سپاهیان پادشاهان اروپا را به لشکرکشی علیه مسلمانان برانگیخت، این بود که با این بهانه، از نیروی آن‏ها برای سرکوبی مخالفانش بهره بگیرد که او را از رم بیرون کرده بودند و او اکنون در ویتربو می‏زیست. علت دیگر آغاز مرحله دوم جنگ‏های صلیبی، رقابت پادشاهان اروپا با یکدیگر و پیش‏دستی هرکدام در بهره‏مندی بیش‏تر از سرمایه‏های فراوان سرزمین‏های اسلامی شرق بود. آن‏هایی هم که در جنگ‏های مرحله اول صلیبی امکان حضور نداشتند و اکنون در حسرت غنیمت‏های مادی و افتخارات دینی و اجتماعی مانده بودند، برای شرکت در یک لشکرکشی بزرگ به سرزمین‏های اسلامی آمادگی داشتند.برای کنراد ـ امپراتور آلمان ـ بیش از آن که برای جنگ با مسلمانان اقدام کند، مبارزه با اسلاوهای کافر مهم بود؛ زیرا اسلاوها بیش‏تر از مسلمانان برای او خطر داشتند و فاصله آلمان با اسلاوها بسیار کم‏تر از سرزمین مسلمانان بود. وی در کرانه‏های مدیترانه مصالحی داشت که بیش‏تر به ایتالیا مربوط می‏شد. هم‏چنین او در قبال وعده دریافت تاج امپراتوری از دست پاپ که تمام آرزویش بود، قول داده بود در برابر راجر دوم ـ شاه سیسیل ـ و رومیان مرتد از پاپ پشتیبانی کند. افزون بر این، وی هنوز در آلمان، بر تاج و تخت خود ایمن نبود و با وجود فتح واینزبورگ، دشمنی هواخواهان دودمان ولف را هنوز پیش روی خود داشت. از سوی دیگر، دسیسه‏گری‏های برادر خوانده و خواهر خوانده‏هایش در سرزمین‏های شرقی حکومتش، همواره فتنه برمی‏انگیخت.۳

بنابراین، پشتیبانی پاپ از او و جنگ‏های صلیبی می‏توانست به سودش باشد. از سوی دیگر، به گفته رانسیمان، مردم آلمان در آن سال که برنارد مشغول برانگیختن مردم برای جنگ‏های صلیبی بود، دچار کمبود محصول بودند. از این رو، اورشلیم را خوان گسترده‏ای می‏دانستند که می‏تواند همه آن‏ها را بی‏نیاز کند.۴ خود پاپ نیز به فرانسه رفت و لویی هفتم را به جنگ صلیبی فرا خواند.۵


۱ . الحرکه الصلیبیه، ج ۲، صص ۶۲۱ ـ ۶۲۳؛ الحروب الصلیبیه، سالم محمد الحمیده، الجزء الثالث، طباعه و نشر دارالشؤون الثقافیه العامه، الطبعه اول ۱۹۹۳ ـ صص ۲۱ ـ ۲۲؛ الصلیبیون فی الشرق، میخائیل زابوروف، ترجمه به عربی: الیاس شاهین، دارالتقدم، مسکو، ۱۹۸۶، صص ۱۷۰ ـ ۱۷۷؛ تاریخ الحروب الصلیبیه، سهیل زکّار، دارالفکر، الجز الثانیه، صص ۷۵۸ ـ ۷۵۹.
۲ . جنگ‏های صلیبی، هانس ابرهارد مایر، صص ۱۱۷ ـ ۱۱۹.
۳ . جنگ‏های صلیبی، استیون رانسیمان، برگردان: منوچهر کاشف، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۲۹۵.
۴ . همان، ص ۲۹۶.
۵ . همان، ص ۲۹۸.

 

 

آغاز جنگ‏های دوم صلیبی

ارتش آلمان به قصد جنگ‏های صلیبی به سوی مجارستان و بالکان حرکت کرد. در قلمرو بیزانس، لشکر پیاده آلمانی‏ها یک شعبده‏باز یونانی را به اتهام جادوگری گرفتند و خواستند که او را بسوزانند. مردم شهر در پشتیبانی از شعبده‏باز، با سپاهیان کنراد جنگیدند. در پی این درگیری، شهر به تاراج رفت و در آتش سوخت. آلمانی‏ها در ادامه مسیر، پیوسته با اهالی محل درگیری‏هایی داشتند. حتی در نزدیکی قسطنطنیه، صومعه‏ای سوزانده شد و راهبان آن به قتل رسیدند.

در این حال، مانوئل ـ امپراتور بیزانس ـ تصمیم گرفت که اجازه ندهد آن‏ها از قسطنطنیه بگذرند. امپراتور آلمان زیربار نرفت و خود را به قسطنطنیه رسانید. کنراد با هفتاد هزار نفر نیروی نظامی نخست تصمیم گرفت علیه امپراتور بیزانس بجنگد که مانع ورود آن‏ها به قسطنطنیه می‏شد، ولی سرانجام با هم کنار آمدند و قرار شد که هر آن‏چه صلیبی‏ها بخواهند به آن‏ها بدهند، ولی وارد شهر نشوند.

کنراد از بُسفر گذشت و وارد آسیای صغیر شد. در این هنگام، پادشاه فرانسه نیز به قسطنطنیه رسید. امپراتور بیزانس با پادشاه فرانسه رفتاری دیگر داشت. از او استقبال گرمی کرد و وی را به داخل شهر فراخواند.

مانوئل با قلیچ ارسلان سلجوقی ـ حاکم بخشی از آسیای صغیر ـ قرارداد صلح ۱۲ ساله امضا کرده بود. از این رو، برای کمک به آلمان‏ها علاقه‏ای نداشت؛ زیرا:

۱ ـ صلیبی‏ها در جنگ‏های مرحله اول، بر خلاف تعهّد خود، شهرهای آسیای صغیر را که پیش‏تر از آن امپراتور بیزانس بود، پس از بازپس گرفتن از مسلمانان به بیزانس باز پس نداد.

۲ ـ گفته می‏شد که فرانسوی‏ها قصد کمک به دشمن سیسیلی او را دارند. از این رو، اتحاد با قلیچ ارسلان سلجوقی هم مایه اطمینان او از سوی مسلمانان آسیای صغیر بود و هم پشت‏گرمی خوبی در برابر دشمنان اروپایی بود. بنابراین، مانوئل نمی‏خواست که متحد مسلمان خود را بی‏دلیل از دست بدهد.

به سبب این دوستی، مانوئل اطلاعاتی را درباره صلیبی‏های آلمانی و فرانسوی به ترکان سلجوقی داد و همین سبب گردید که بعدها مسلمانان در برابر آلمانی‏ها و فرانسوی‏ها پیروز شود. به هر حال، وجود رقابت میان پادشاهان آلمان و فرانسه سبب شد که آن‏ها نخست به مسلمانان حمله نکنند. مسلمانان نیز با توجه به شناختی که از قلمرو خود داشتند، از کمین‏گاه‏ها بر سر آلمانی‏ها و فرانسوی‏ها ریختند و آنان را قتل عام کردند. بدین ترتیب، از سپاه بزرگ آلمانی و فرانسوی اندکی بیش باقی نماندند و آن‏ها که گریختند از گرسنگی و تشنگی در امان بودند. این گروه به سختی خود را به بیت‏المقدس رسانیدند و برای حمله به دمشق آماده شدند.

سرانجام کنراد سوم و لویی هفتم ـ پادشاهان آلمان و فرانسه ـ و نیز بودئن سوم ـ پادشاه صلیبی ـ در سال ۵۴۳ ه .ق، رهسپار دمشق گشتند. دمشق در آن زمان در دست اتسز ـ وزیر و قیّم یکی از نوادگان طغتکین ـ بود. شهر به محاصره سپاهیان صلیبی در آمد. حاکم شهر از سیف‏الدین ـ حاکم موصل ـ و نورالدین ـ حاکم حلب ـ یاری خواست. آنان با سپاهیان انبوهی راهی دمشق شدند. صلیبی‏ها که در خود توان ایستادگی نمی‏دیدند، محاصره را رها کرده و بازگشتند.۱


۱ . العلاقات السیاسیه بین الامپراتور الرمانیه المقدسه و الشرق الاسلامی، قاهره، مکتبه مدبوگی، ۱۴۰۹ ه.ق، ص ۵۱؛ تاریخ جنگ‏های صلیبی، حریری، صص ۸۲ ـ ۸۳؛ الکامل، ج ۱۱، صص ۱۳۰ ـ ۱۴۱؛ ذیل تاریخ دمشق، صص ۲۹۸ ـ ۲۹۹.

 

 

سرانجام مرحله دوم جنگ‏های صلیبی

برخلاف تصور صلیبی‏ها، محاصره چهار روزه دمشق به سرعت شکسته شد. آنان ابزار و وسیله‏های لازم را برای ویران کردن قلعه و دژ و باروهای شهر نداشتند. افزون بر این، در میان خود صلیبی‏ها بر سر انتخاب حاکم آینده شهر پس از تصرف، اختلاف بود. به هر حال، پس از پایان جنگ و عقب‏نشینی صلیبی‏ها هرکدام از شاهان به سویی رفتند. کنراد ـ امپراتور آلمان ـ سرخورده و دست خالی به کشورش بازگشت. لویی هفتم نیز مدتی در اطراف اورشلیم و انطاکیه ماند و پس از مدتی به فرانسه بازگشت.

این شکست سنگین، صلیبی‏ها را نزد مسلمانان رسوا کرد. مسلمانان روحیه گرفتند و فهمیدند که می‏توانند با اتحاد خود، پادشاهان مسیحی و صلیبی‏ها را شکست دهند. آنان متوجه شدند که صلیبی‏ها در درون، اختلاف‏های اساسی دارند و اگر بتوانند یکپارچه باشند و فکر خود را به کار اندازند، می‏توانند با شدت بخشیدن به اختلاف‏های میان آنان، به پیروزی‏های بزرگی برسند.

این شکست، دشمنی و اختلاف‏های داخلی صلیبی‏ها را تشدید کرد. صلیبی‏های شکست خورده برای توجیه شکست خود کوشیدند گناه شکست را به گردن متحدان پیشین خود بیندازند و این به افزایش دشمنی آن‏ها با یکدیگر انجامید. در پایان جنگ، آلمان‏ها همان قدر از فرانسوی‏ها متنفر شدند که پیش‏تر از بیزانسی‏ها نفرت داشتند و فرانسوی‏ها سرسختانه بر این باور شدند که خطر بیزانسی‏ها برای جهان مسیحیت، بیش‏تر از مسلمانان است و پیش از آغاز جنگ صلیبی دیگری، نخست باید قسطنطنیه را به دست گیرند.

 

 

پیروزی‏های مسلمانان پس از شکست صلیبی‏ها

پس از شکست صلیبی‏ها، نورالدین زنگی نیرو و جرأت بیش‏تری یافت. او کوشید حوزه قدرت و نفوذ خود را از حلب به درون شام ببرد. ژوسلین، سردار و حاکم صلیبی که الرّها (ادسا) را مدتی در اختیار داشت، به لشکرگاه نورالدین رفت و از او امان خواست، ولی گرفتار زندان شد. نورالدین زنگی به انطاکیه حمله‏ور گشت و لشکر ریموند را در بغراس شکست داد و سپس دژ انب را به محاصره درآورد. در نبردی که در سال ۵۴۴ ه . ق (۱۱۴۹ م) بیرون دژ روی داد، لشکر ریموند کاملاً نابود و خود ریموند نیز به دست یکی از سرداران نورالدین کشته شد. کاسه سر شاهزاده انطاکیه را سیم اندود کردند و امیر نورالدین آن را به پیشگاه خلیفه هدیه کرد.

نورالدین قلعه‏های ارزغان و تل کشفهان را تصرف کرد و پادگان‏های حارم و ارتاح را نیز باز پس گرفت. وی اطراف انطاکیه را کاملاً به تصرف درآورد، ولی برای تصرف انطاکیه اقدام فوری نکرد؛ چون انطاکیه شهر بزرگی بود و محاصره آن کار ساده‏ای نبود. از سوی دیگر، پس از مرگ ریموند آن شهر از لحاظ سیاسی هنوز با ثبات بود؛ زیرا بطریق آیمری ـ نایب‏السلطنه ـ شهر را به دست گرفته بود تا بوهموند سوم ـ فرزند پنج ساله ریموند ـ بالغ شود.

نورالدین، افامیا را نیز گرفت و قرارداد صلحی با صلیبی‏های انطاکیه بست که بر اساس آن صلیبی‏ها متعهد شدند به قلمروهای مسلمانان تجاوز نکنند. از سوی دیگر، عسقلان ـ شهری که در دست فاطمیان بود ـ به تصرف صلیبی‏ها درآمد. نورالدین هم با بودن دمشق نتوانست کاری برای آن‏جا بکند. از این رو، دمشق را گرفت که در دست مجیرالدین بود.۱

پس از آن که پادشاه صلیبی بیت‏المقدس، بودوئن در گذشت، پسرش آموری جای او را گرفت. او مدت‏ها از اختلاف سیاسی ـ اعتقادی میان فاطمیان مصر و نورالدین زنگی برای استحکام قدرت خود سود جست، ولی طمع اشغال مصر، ارتباط سیاسی او را با هر دو قدرت مسلمان تیره کرد؛ زیرا او در اتحادی با امپراتور بیزانس تصمیم گرفت به مصر حمله کند. از این رو، در سال ۵۶۵ ه . ق (۱۱۶۹ م) دمیاط را محاصره کرد.۲

در این زمان، صلاح الدین ایوبی مصر را در اختیار داشت. صلاح الدین دژ و محافظان دمیاط را بیش‏تر کرد و از نورالدین زنگی که صلاح‏الدین، کارگزار و امیر او بود، کمک خواست. ناوگان دریایی بیزانس کارگر نبود و استحکام قلعه و شهر نیز سبب شد که محاصره به طول انجامد. در نتیجه، قحطی در اردوی بیزانس راه یافت. با رسیدن کمک از سوی شام به وسیله نورالدین زنگی، دیگر برای صلیبی‏ها امیدی نماند. محاصره پس از پنجاه روز تلاش بی‏نتیجه، به پایان رسید و صلیبی‏ها شکست خورده، برگشتند.۳


۱ . الکامل، ج ۱۱، صص ۱۳۸ ـ ۱۵۰ و ۱۵۴ ـ ۱۶۲ و ۱۹۷ ـ ۱۹۸ و ۲۲۷ ـ ۲۲۸.
۲ . همان، ج ۹، ص ۳۴۶.
۳ . همان، صص ۳۵۱ ـ ۳۶۵.

 

 

ظهور صلاح الدین ایوبی و اخراج صلیبی‏ها از قلمرو مسلمانان

صلاح الدین ایوبی که کرد نژاد بود، به راهنمایی عمویش، به خدمت نورالدین زنگی درآمده بود. عموی صلاح الدین، اسدالدین شیرکوه از سرداران نورالدین در حلب بود. نورالدین، مناطق حمص و رحبه را به کمک شیرکوه به دست آورد. شیرکوه برادری به نام نجم‏الدین داشت که از سوی نورالدین در دمشق حکومت می‏کرد.

شیرکوه از سوی نورالدین مأمور تصرف مصر گردید. وی سه بار به مصر لشکر کشید و در این لشکرکشی‏ها برادرزاده‏اش ـ صلاح‏الدین ـ را نیز با خود برد. پس از آن که سرانجام فاطمیان پذیرفتند که به جای نزدیکی با صلیبی‏های بیت‏المقدس، به نورالدین نزدیک شوند، شیرکوه توانست در مصر قدرت برتر به شمار آید. وی صلاح الدین را به وزارت دولت فاطمی رسانید.۱

صلاح الدین پس از مرگ عمویش، سرانجام در ۵۶۴ ه .ق (۱۱۶۹ م.) به خواست خلیفه فاطمی ـ العاضد ـ به جای عمویش به وزارت نشست. صلاح‏الدین کوشید پایه‏های حکومتش را پیوسته استوار دارد و دشمنانش را از میان ببرد.۲

در این هنگام، صلیبی‏ها و بیزانس‏ها دمیاط را محاصره کردند، ولی کوشش‏های نظامی و توانایی صلاح‏الدین، صلیبی‏ها را وادار به عقب‏نشینی کرد و این سبب شد که صلاح‏الدین بیش از پیش مشهور شود.

صلاح الدین در ۵۶۷ ه . ق (۱۱۷۱ م) علیه خلیفه فاطمیه ـ اسماعیلی کودتا کرد و او را برکنار ساخت و خود پرچم سیاه عباسیان را در مصر برافراشت. صلاح‏الدین دستور داد دیگر به نام فاطمیان خطبه خوانده نشود. این گونه عملکردهای صلاح الدین بدان سبب بود که:

۱ ـ او خود یک سنی تعصبی بود؛

۲ ـ وی می‏کوشید با یکپارچه کردن قلمرو اسلامی از چند دستگی‏ها جلوگیری کند تا جهان اسلام بتواند بهتر و مؤثرتر با صلیبی‏های سوریه بجنگد. البته نباید حس قدرت‏طلبی و توسعه‏جویی صلاح‏الدین را نیز نادیده گرفت.

به هر حال، آخرین خلیفه فاطمی پس از برکناری چندان عمر نکرد و هوادارانش نیز همه گرفتار شدند.۳ البته صلاح‏الدین پس از قدرت یابی، بی‏درنگ مبارزه با صلیبی‏ها را آغاز نکرد؛ زیرا پیش از آن که در برابر صلیبی‏ها رسالت دینی حسّ کند و از آن‏ها بیمناک باشد، برای حفظ قدرت خود در مصر، از نورالدین بیم داشت. از این رو، کوشید نخست اقتدار خود را حفظ کند و سپس آن را به سمت قلمرو نورالدین گسترش دهد و آن گاه به صلیبی‏ها بپردازد. او با احتیاط، از فرمان برداری نورالدین سرباز می‏زد، ولی از رویارویی مستقیم خودداری می‏کرد؛ زیرا به قدرت نورالدین آشنایی داشت و می‏دانست که نورالدین می‏تواند قدرت وی را در مصر از میان ببرد. وقتی نورالدین در ۵۶۹ ه . ق (۱۱۷۴ م) درگذشت، صلاح‏الدین برای فتح قلمرو او آماده شد.۴

صلاح‏الدین نخست در کشورگشایی جدّی نبود؛ زیرا یمن در جزیره‏العرب منطقه‏ای کلیدی برای تجارت به شمار می‏آمد. از سوی دیگر، او که اسماعیلیه را در مصر برانداخته بود، هنوز بازماندگان آن‏ها را در مصر می‏دید و نگران تهدیدهای احتمالی اسماعیلیان یمن در آینده بود. از این رو، برادرش، توران شاه را با سپاه بسیاری از راه مکه به یمن فرستاد. توران شاه توانست در ۵۶۹ ه . ق (۱۱۷۴ م.) همه شهرهای یمن را تسخیر کند و اسماعیلیه و دیگر گرایش‏ها را به کلی برچیند.۵

پس از درگذشت نورالدین، پسرش ـ اسماعیل ـ یازده ساله بود و توانایی اداره قلمرو گسترده پدر را نداشت. از این رو، سرداران نورالدین برای کسب مقام اتابکی او با یکدیگر درگیر شدند. صلاح الدین فرصت را مغتنم شمرد و به بهانه پشتیبانی از اسماعیل ـ فرزند نورالدین ـ که وی از خادمانش بود، به سوریه لشکر کشید. پنج ماه پس از مرگ نورالدین، صلاح الدین به شام حمله کرد. او نخست به دعوت مردم دمشق در سال ۵۷۰ ه . ق (۱۱۷۴ م.) به آن‏جا رفت، ولی سپس حمص و حلب را به زور از سرداران نورالدین گرفت. وی هم‏چنین حماه و بعلبک را نیز گرفت۶ و حتی موصل را در سال ۵۷۸ ه . ق (۱۱۸۲ م) محاصره کرد.۷ پس از آن، سنجار را تصرف کرد۸ و در سال ۵۷۹ ه . ق (۱۱۸۳ م) آمِد و بعدها اخلاط و میافارقین را نیز به تصرف خود درآورد.۹


۱ . سناالبرق الشامی، قوام الدین الفتح بن علی البنداری، پژوهشگر: رمضان ششن، دارالکتاب الجدید، بیروت، ۱۹۷۱ م ، ص ۸۰.
۲ . تاریخ الدول و الملوک، ناصرالدین محمد بن عبدالرحیم، پژوهشگر: قسطنطین زریق، الجامعه الامیرکیه فی بیروت، ۱۹۴۲ م، ج ۱، صص ۵۷ ـ ۶۵.
۳ . الکامل، ج ۹، صص ۳۶۴ ـ ۳۶۵؛ النوادر السلطانیه و المحاسن الیوسفیه، بهاءالدین بن شدّاد، پژوهشگر: جمال الدین الشیال، مکتبه الخانجی، القاهره، ۱۹۹۴، ص ۸۶.
۴ . الکامل، ص ۳۶۷؛ التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه فی الموصل، عبدالقادر طلیمات، القاهره، ۱۹۶۳ م، صص ۱۵۸ ـ ۱۵۹؛ النوادر السلطانیه، ص ۸۸.
۵ . الکامل، ج ۹، صص ۳۸۸ ـ ۳۹۰.
۶ . همان، ج ۲۹، صص ۴۰۴ ـ ۴۰۸.
۷ . همان، ص ۴۶۴.
۸ . همان.
۹ . همان، ج ۱۰، صص ۷ ـ ۹.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *