واکنش دیگر حاکمان مسلمان در برابر صلیبیها
صلیبیها پس از فتح بیتالمقدس کوشیدند تا مسأله فلسطین، سوریه و حتی عراق کنونی را فتح یا ناامن کنند. این سبب شد که دیگر حاکمان مسلمان که اندکی روحیه شجاعت در آنها باقی مانده بود، ایستادگی کنند. عمادالدین زنگی ـ حاکم موصل ـ توانست حلب را از محاصره صلیبیها رها سازد و در سال ۵۲۴ ه . ق قلعه اتارب را فتح کند.
قلعه اتارب در مسیر حلب ـ موصل قرار داشت و صلیبیها از آنجا کاروانهای تاجران مسلمان را غارت میکردند. عمادالدین زنگی با سپاهیانش به سوی آن قلعه حرکت کرد. وقتی صلیبیها از این لشکرکشی باخبر شدند، از صلیبیهای دیگر شهرها مانند حاکم اروفه کمک خواستند. سپاه صلیبیها نیز به شمار چندین برابر سپاه مسلمانان به منطقه رسید. با این حال، عمادالدین به شدّت جنگید و توانست صلیبیها را شکست دهد و قلعه را بازپس بگیرد. وی از آنجا به قصد قلعه حارم ـ در نزدیکی انطاکیه ـ رفت، ولی صلیبیها با او کنار آمده و صلح کردند.
در سال ۵۳۰ ه . ق یکی از سرداران اتابک عمادالدین با مهارتی تمام و استتار کامل، شبیخون پیشبینی نشدهای را به شهر لاذقیه ـ از بندرهای لبنان که در دست صلیبیها بود ـ سازماندهی کرد و پس از کشتار بسیار و گرفتن هفت هزار نفر اسیر و شمار زیادی غنیمت، به حلب بازگشت.
سپس اتابک، قلعه بعرزین را پس از چندین حمله به تصرف خود درآورد. امپراتور قسطنطنیه با سپاهی برای رهایی قلعه، لشکرکشی کرد و شیزر۱ را به محاصره درآورد، ولی اتابک او را درمانده و وادار به عقبنشینی ساخت. اتابک قلعه عرقه را نیز از چنگ صلیبیها خارج و بعدها قلعه الرها (اُدِسا) و سپس اروفه را پاکسازی کرد. از این رو، در سال ۵۴۰ ه . ق، بخش گستردهای از سرزمین اشغالی از سوی صلیبیها را به دامان مسلمانان بازگرداند. وقتی اتابک شب هنگام به دست مخالفان داخلی به قتل رسید، نورالدین زنگی حرکتهای پدر را پی گرفت.۲
ترکان سلجوقی که از همان آغاز، هدف هجوم صلیبیها قرار داشتند، پیشاپیش جبهه مقاومت قرار گرفتند. نخستین واکنش رسمی سلجوقیان هنگامی بود که حرّان به محاصره صلیبیها درآمد. در آن جنگ، معین الدین لقمان و شمسالدین جگرمش که با هم دشمنی داشتند، متحد شدند و صلیبیها را شکست دادند و از صلیبیها نزدیک به دوازده هزار کشته شد.۳
مودود، اتابک موصل و طغتکین، حاکم دمشق نیز در برابر صلیبیها مقاومتها کردند، ولی نخست به دلیل بیاعتمادی به یکدیگر نتوانستند با صلیبیها بجنگند. البته آنان در ادامه کار، با هم متحد شدند و توانستند صلیبیها را در ناحیه طبریه بهسختی شکست دهند و اسیران و غنیمتهای فراوانی از آنها بگیرند.۴ این اتحاد پیروزیهای بزرگی برای مسلمانان به بار آورد، ولی بار دیگر توطئه کارگر شد و مودود غازی به دست یکی از فداییان اسماعیلی کشته شد.۵
البته روند مبارزه با صلیبیها، در خاندان سلجوقی تا زمان اتابک زنگی چندان چشمگیر نبود.
۱ . Shizar.
۲ . الحرکه الصلیبیه، ج ۲، صص ۵۶۵ ـ ۶۱۵؛ الحروب الصلیبه والاسره الزنکیه، شاکر احمد ابوبدر، الجامعه اللبنانیه، ۱۹۷۲؛ الکامل، ج ۱۰، صص ۶۴۷ ـ ۶۷۵، ج ۱۱، صص ۵ ـ ۶۲ و ۱۱۰؛ الروضتین فی اخبار الدولتین، شهاب الدین ابی محمد ابوشامه، محمد حلمی محمد احمد، قاهره، کمیته تألیف و ترجمه و نشر، ج ۱؛ مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب، جمال الدین محمد (ابن واصل)، جمال الدین الشیال، مطبوعات ادارهاحیاء التراث القدیم، قاهره ۱۹۵۷ م ، ج ۱، صص ۳۶ ـ ۱۰۲.
۳ . الکامل، ج ۱۰، صص ۳۷۴ ـ ۳۷۵.
۴ . همان، ج ۱۰، صص ۴۸۷ ـ ۴۸۸، مرآه الزمان، سبط بن الجودی، چ هند، ۱۳۵۱ ه .ق، صص ۵۴۶ ـ ۵۴۷؛ الحرکه الصلیبه، چ ۱، صص ۴۶۵ ـ ۴۵۶.
۵ . الکامل، ص ۴۹۶.
فصل دوم: دومین مرحله جنگهای صلیبی
علت آغاز جنگهای دوم صلیبی
گفتیم که اتابک زنگی ـ امیر قدرتمند موصل ـ توانست بسیاری از قلعههای مسلمانان را از دست صلیبیها خارج کند و حتی الرها (ادسا) را آزاد سازد. پس از آن که وی به دست توطئه گران داخلی کشته شد، قلمرو حکومتش میان دو فرزند پسرش تقسیم شد؛ موصل به الغازی رسید و حلب از آن نورالدین گردید.
در این زمان، الرها که به دست اتابک زنگی تصرف شده بود، به محاصره ژوسلن دوم درآمد. پس از این دگرگونیهای سیاسی در حکومت زنگی، ارامنه شهر الرّها (ادسا) توطئه کردند و دروازههای شهر را به روی سپاهیان ژوسلن گشودند. در نتیجه، شهر به تصرف سپاهیان صلیبی درآمد. سپاهیان اندک ترک به دژ شهر پناه برده و مقاومت کردند. نورالدین با سپاهی از حلب برای بازپسگیری الرها حرکت کرد. شهر به محاصره درآمد و محاصره شدگان صلیبی از دو سو هدف تیرها قرار گرفتند. از یکسو، ترکان درون و از سوی دیگر، سپاه بزرگ نورالدین که بیرون قلعه شهر، آنها را محاصره کرده بودند. سرانجام ژوسلن و سپاهیانش محاصره را شکستند و فرار کردند، ولی با تعقیب ترکان به خسارتهای سنگینی دچار شدند.
ساکنان ارمنی که در این توطئه دست داشتند، قتل عام شدند و باقیماندگان به عنوان برده در بازار حلب فروخته شدند. نورالدین به سوی انطاکیه پیشروی کرد و قلعهها و سرزمینهای تصرف شده را یکی پس از دیگری، بازپس گرفت. سقوط الرّها سبب شد که در اروپا، مجالس خطابه برای برانگیختن مسیحیان به جنگ گسترش یابد.
فرماندهان صلیبی که از این پیشرویها بیمناک شده بودند، در بیتالمقدس گردهم آمده و برای یافتن راه چاره به مشورت پرداختند. آنها هیأتی را برگزیده و به اروپا فرستادند تا از پاپ و حاکمان اروپا کمک بخواهند. این هیأت ارمنی به حضور پاپ اورنیوس سوم (۵۴۸ ـ ۵۴۰ ه.ق) که به تازگی جای پاپ درویتربو را گرفته بود، رسیدند. آنها به پاپ گفتند که اگر کمک کافی از اروپا نرسد، به زودی حتی بیتالمقدس نیز به دست مسلمانان خواهد افتاد. پاپ نامهای به سن برنارد ـ رییس دیر کلرو ـ نوشت و از او خواست تا پادشاهان اروپایی را به شرکت در این جهاد برانگیزد.
سن برنارد پس از دریافت نامه پاپ اوژان سوم بیدرنگ به دیدار پادشاه فرانسه رفت و او را به جهاد تشویق کرد. سن برنارد که در فرانسه به سر میبرد و رییس فرقه رهبانان سیسترسی نیز بود، شخصیتی برجسته، محترم و مقدس برای مردم مسیحی به شمار میآمد. وی بسیار پرشور و متعصب بود، به گونهای که بارها میگفت احساسات خود را بر قضاوتش مقدم میدارد. او تصمیم گرفته بود که جنگ صلیبی دوم را به راه اندازد و هرکار ممکنی را در این راه انجام میداد.
برنارد، اجتماعی بزرگ در فرانسه مرکزی ترتیب داد که در آن شخصیتهای بزرگ مذهبی، نظامی و سیاسی فرانسه و حتی خود لویی هفتم ـ پادشاه فرانسه ـ گردهم آمده بودند. در آن انجمن، نامه پاپ خوانده و از آنها خواسته شد که به فرمان پاپ عمل کنند.
پاپ منشورهایی به تمام نقاط اروپا فرستاد که بر اساس آنها شرکت کنندگان در جنگهای دوم صلیبی از پرداخت هرگونه عوارض معاف میشدند و خانواده و داراییهای آنها از حمایت کلیسا برخوردار میگشت. پاپ به مردم وعده داده بود که چنانچه در مرحلهای از جهاد شرکت کنند، تمامی گناهان گذشته و حال و آینده آنها بخشوده خواهد شد.
پادشاه فرانسه که پیش از فرمان پاپ قصد داشت سفری زیارتی به اورشلیم انجام دهد با نامه پاپ در تصمیم خود جدیتر شد. برنارد نمایندگانی به مناطق مختلف فرستاد و از آنها خواست تا همه مردم را برای شرکت در مرحله دوم جنگ صلیبی تشویق کنند و فرمان بخشودگی پاپ را برای آنان بخوانند. او نامهای به مردم انگلیس نوشت و آنها را به جنگ تشویق کرد.۱
برنارد در این نامه نوشت:
اکنون به سبب گناهانمان، دشمنان توهین کننده به صلیب، دست به کار شدهاند تا حضور خود را نشان دهند. شمشیرهای آنان انتقام ویرانگری از سرزمین موعود میگیرد. شما مردان نیرومند و شجاع چه میکنید؟ شما خدمتگزاران صلیب چه میکنید؟ آیا آنچه را که مقدسترین است، پیش سگان خواهید انداخت؟
… عیسی مسیح شما را میآزماید. او از آسمان به فرزندان قوم مینگرد تا ببیند کسی را مییابد که آگاهانه از آن چه در زمین روی داده است، غمگین شده باشد. او به زیان شما نمیکوشد؛ او میخواهد شما را بالا ببرد… خداوند میخواهد با بخشودن گناهان، عمل کسانی را که به خاطر او سلاح برگرفتهاند، تلافی کرده و به آنها افتخار بیپایانی ارزانی دارد.۲
برنارد به آلمان رفت و دوکنشینهای آلمانی را به جنگ برانگیخت. او توانست کنراد هوهنشتافن ـ امپراتور آلمان ـ را به جنگ صلیبی برانگیزد، به گونهای که وی خود پیشاپیش سپاهی رهسپار جنگهای صلیبی شد. همچنین برنارد نامهای به اسپانیا فرستاد و پادشاهان و بزرگان آنجا را به شرکت در جنگهای صلیبی فرا خواند. فرستاده برنارد توانست پادشاه اسپانیا را نیز به جنگ صلیبی تشویق کند.
شاید یکی از علتهایی که پاپ، سپاهیان پادشاهان اروپا را به لشکرکشی علیه مسلمانان برانگیخت، این بود که با این بهانه، از نیروی آنها برای سرکوبی مخالفانش بهره بگیرد که او را از رم بیرون کرده بودند و او اکنون در ویتربو میزیست. علت دیگر آغاز مرحله دوم جنگهای صلیبی، رقابت پادشاهان اروپا با یکدیگر و پیشدستی هرکدام در بهرهمندی بیشتر از سرمایههای فراوان سرزمینهای اسلامی شرق بود. آنهایی هم که در جنگهای مرحله اول صلیبی امکان حضور نداشتند و اکنون در حسرت غنیمتهای مادی و افتخارات دینی و اجتماعی مانده بودند، برای شرکت در یک لشکرکشی بزرگ به سرزمینهای اسلامی آمادگی داشتند.برای کنراد ـ امپراتور آلمان ـ بیش از آن که برای جنگ با مسلمانان اقدام کند، مبارزه با اسلاوهای کافر مهم بود؛ زیرا اسلاوها بیشتر از مسلمانان برای او خطر داشتند و فاصله آلمان با اسلاوها بسیار کمتر از سرزمین مسلمانان بود. وی در کرانههای مدیترانه مصالحی داشت که بیشتر به ایتالیا مربوط میشد. همچنین او در قبال وعده دریافت تاج امپراتوری از دست پاپ که تمام آرزویش بود، قول داده بود در برابر راجر دوم ـ شاه سیسیل ـ و رومیان مرتد از پاپ پشتیبانی کند. افزون بر این، وی هنوز در آلمان، بر تاج و تخت خود ایمن نبود و با وجود فتح واینزبورگ، دشمنی هواخواهان دودمان ولف را هنوز پیش روی خود داشت. از سوی دیگر، دسیسهگریهای برادر خوانده و خواهر خواندههایش در سرزمینهای شرقی حکومتش، همواره فتنه برمیانگیخت.۳
بنابراین، پشتیبانی پاپ از او و جنگهای صلیبی میتوانست به سودش باشد. از سوی دیگر، به گفته رانسیمان، مردم آلمان در آن سال که برنارد مشغول برانگیختن مردم برای جنگهای صلیبی بود، دچار کمبود محصول بودند. از این رو، اورشلیم را خوان گستردهای میدانستند که میتواند همه آنها را بینیاز کند.۴ خود پاپ نیز به فرانسه رفت و لویی هفتم را به جنگ صلیبی فرا خواند.۵
۱ . الحرکه الصلیبیه، ج ۲، صص ۶۲۱ ـ ۶۲۳؛ الحروب الصلیبیه، سالم محمد الحمیده، الجزء الثالث، طباعه و نشر دارالشؤون الثقافیه العامه، الطبعه اول ۱۹۹۳ ـ صص ۲۱ ـ ۲۲؛ الصلیبیون فی الشرق، میخائیل زابوروف، ترجمه به عربی: الیاس شاهین، دارالتقدم، مسکو، ۱۹۸۶، صص ۱۷۰ ـ ۱۷۷؛ تاریخ الحروب الصلیبیه، سهیل زکّار، دارالفکر، الجز الثانیه، صص ۷۵۸ ـ ۷۵۹.
۲ . جنگهای صلیبی، هانس ابرهارد مایر، صص ۱۱۷ ـ ۱۱۹.
۳ . جنگهای صلیبی، استیون رانسیمان، برگردان: منوچهر کاشف، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۲۹۵.
۴ . همان، ص ۲۹۶.
۵ . همان، ص ۲۹۸.
آغاز جنگهای دوم صلیبی
ارتش آلمان به قصد جنگهای صلیبی به سوی مجارستان و بالکان حرکت کرد. در قلمرو بیزانس، لشکر پیاده آلمانیها یک شعبدهباز یونانی را به اتهام جادوگری گرفتند و خواستند که او را بسوزانند. مردم شهر در پشتیبانی از شعبدهباز، با سپاهیان کنراد جنگیدند. در پی این درگیری، شهر به تاراج رفت و در آتش سوخت. آلمانیها در ادامه مسیر، پیوسته با اهالی محل درگیریهایی داشتند. حتی در نزدیکی قسطنطنیه، صومعهای سوزانده شد و راهبان آن به قتل رسیدند.
در این حال، مانوئل ـ امپراتور بیزانس ـ تصمیم گرفت که اجازه ندهد آنها از قسطنطنیه بگذرند. امپراتور آلمان زیربار نرفت و خود را به قسطنطنیه رسانید. کنراد با هفتاد هزار نفر نیروی نظامی نخست تصمیم گرفت علیه امپراتور بیزانس بجنگد که مانع ورود آنها به قسطنطنیه میشد، ولی سرانجام با هم کنار آمدند و قرار شد که هر آنچه صلیبیها بخواهند به آنها بدهند، ولی وارد شهر نشوند.
کنراد از بُسفر گذشت و وارد آسیای صغیر شد. در این هنگام، پادشاه فرانسه نیز به قسطنطنیه رسید. امپراتور بیزانس با پادشاه فرانسه رفتاری دیگر داشت. از او استقبال گرمی کرد و وی را به داخل شهر فراخواند.
مانوئل با قلیچ ارسلان سلجوقی ـ حاکم بخشی از آسیای صغیر ـ قرارداد صلح ۱۲ ساله امضا کرده بود. از این رو، برای کمک به آلمانها علاقهای نداشت؛ زیرا:
۱ ـ صلیبیها در جنگهای مرحله اول، بر خلاف تعهّد خود، شهرهای آسیای صغیر را که پیشتر از آن امپراتور بیزانس بود، پس از بازپس گرفتن از مسلمانان به بیزانس باز پس نداد.
۲ ـ گفته میشد که فرانسویها قصد کمک به دشمن سیسیلی او را دارند. از این رو، اتحاد با قلیچ ارسلان سلجوقی هم مایه اطمینان او از سوی مسلمانان آسیای صغیر بود و هم پشتگرمی خوبی در برابر دشمنان اروپایی بود. بنابراین، مانوئل نمیخواست که متحد مسلمان خود را بیدلیل از دست بدهد.
به سبب این دوستی، مانوئل اطلاعاتی را درباره صلیبیهای آلمانی و فرانسوی به ترکان سلجوقی داد و همین سبب گردید که بعدها مسلمانان در برابر آلمانیها و فرانسویها پیروز شود. به هر حال، وجود رقابت میان پادشاهان آلمان و فرانسه سبب شد که آنها نخست به مسلمانان حمله نکنند. مسلمانان نیز با توجه به شناختی که از قلمرو خود داشتند، از کمینگاهها بر سر آلمانیها و فرانسویها ریختند و آنان را قتل عام کردند. بدین ترتیب، از سپاه بزرگ آلمانی و فرانسوی اندکی بیش باقی نماندند و آنها که گریختند از گرسنگی و تشنگی در امان بودند. این گروه به سختی خود را به بیتالمقدس رسانیدند و برای حمله به دمشق آماده شدند.
سرانجام کنراد سوم و لویی هفتم ـ پادشاهان آلمان و فرانسه ـ و نیز بودئن سوم ـ پادشاه صلیبی ـ در سال ۵۴۳ ه .ق، رهسپار دمشق گشتند. دمشق در آن زمان در دست اتسز ـ وزیر و قیّم یکی از نوادگان طغتکین ـ بود. شهر به محاصره سپاهیان صلیبی در آمد. حاکم شهر از سیفالدین ـ حاکم موصل ـ و نورالدین ـ حاکم حلب ـ یاری خواست. آنان با سپاهیان انبوهی راهی دمشق شدند. صلیبیها که در خود توان ایستادگی نمیدیدند، محاصره را رها کرده و بازگشتند.۱
سرانجام مرحله دوم جنگهای صلیبی
برخلاف تصور صلیبیها، محاصره چهار روزه دمشق به سرعت شکسته شد. آنان ابزار و وسیلههای لازم را برای ویران کردن قلعه و دژ و باروهای شهر نداشتند. افزون بر این، در میان خود صلیبیها بر سر انتخاب حاکم آینده شهر پس از تصرف، اختلاف بود. به هر حال، پس از پایان جنگ و عقبنشینی صلیبیها هرکدام از شاهان به سویی رفتند. کنراد ـ امپراتور آلمان ـ سرخورده و دست خالی به کشورش بازگشت. لویی هفتم نیز مدتی در اطراف اورشلیم و انطاکیه ماند و پس از مدتی به فرانسه بازگشت.
این شکست سنگین، صلیبیها را نزد مسلمانان رسوا کرد. مسلمانان روحیه گرفتند و فهمیدند که میتوانند با اتحاد خود، پادشاهان مسیحی و صلیبیها را شکست دهند. آنان متوجه شدند که صلیبیها در درون، اختلافهای اساسی دارند و اگر بتوانند یکپارچه باشند و فکر خود را به کار اندازند، میتوانند با شدت بخشیدن به اختلافهای میان آنان، به پیروزیهای بزرگی برسند.
این شکست، دشمنی و اختلافهای داخلی صلیبیها را تشدید کرد. صلیبیهای شکست خورده برای توجیه شکست خود کوشیدند گناه شکست را به گردن متحدان پیشین خود بیندازند و این به افزایش دشمنی آنها با یکدیگر انجامید. در پایان جنگ، آلمانها همان قدر از فرانسویها متنفر شدند که پیشتر از بیزانسیها نفرت داشتند و فرانسویها سرسختانه بر این باور شدند که خطر بیزانسیها برای جهان مسیحیت، بیشتر از مسلمانان است و پیش از آغاز جنگ صلیبی دیگری، نخست باید قسطنطنیه را به دست گیرند.
پیروزیهای مسلمانان پس از شکست صلیبیها
پس از شکست صلیبیها، نورالدین زنگی نیرو و جرأت بیشتری یافت. او کوشید حوزه قدرت و نفوذ خود را از حلب به درون شام ببرد. ژوسلین، سردار و حاکم صلیبی که الرّها (ادسا) را مدتی در اختیار داشت، به لشکرگاه نورالدین رفت و از او امان خواست، ولی گرفتار زندان شد. نورالدین زنگی به انطاکیه حملهور گشت و لشکر ریموند را در بغراس شکست داد و سپس دژ انب را به محاصره درآورد. در نبردی که در سال ۵۴۴ ه . ق (۱۱۴۹ م) بیرون دژ روی داد، لشکر ریموند کاملاً نابود و خود ریموند نیز به دست یکی از سرداران نورالدین کشته شد. کاسه سر شاهزاده انطاکیه را سیم اندود کردند و امیر نورالدین آن را به پیشگاه خلیفه هدیه کرد.
نورالدین قلعههای ارزغان و تل کشفهان را تصرف کرد و پادگانهای حارم و ارتاح را نیز باز پس گرفت. وی اطراف انطاکیه را کاملاً به تصرف درآورد، ولی برای تصرف انطاکیه اقدام فوری نکرد؛ چون انطاکیه شهر بزرگی بود و محاصره آن کار سادهای نبود. از سوی دیگر، پس از مرگ ریموند آن شهر از لحاظ سیاسی هنوز با ثبات بود؛ زیرا بطریق آیمری ـ نایبالسلطنه ـ شهر را به دست گرفته بود تا بوهموند سوم ـ فرزند پنج ساله ریموند ـ بالغ شود.
نورالدین، افامیا را نیز گرفت و قرارداد صلحی با صلیبیهای انطاکیه بست که بر اساس آن صلیبیها متعهد شدند به قلمروهای مسلمانان تجاوز نکنند. از سوی دیگر، عسقلان ـ شهری که در دست فاطمیان بود ـ به تصرف صلیبیها درآمد. نورالدین هم با بودن دمشق نتوانست کاری برای آنجا بکند. از این رو، دمشق را گرفت که در دست مجیرالدین بود.۱
پس از آن که پادشاه صلیبی بیتالمقدس، بودوئن در گذشت، پسرش آموری جای او را گرفت. او مدتها از اختلاف سیاسی ـ اعتقادی میان فاطمیان مصر و نورالدین زنگی برای استحکام قدرت خود سود جست، ولی طمع اشغال مصر، ارتباط سیاسی او را با هر دو قدرت مسلمان تیره کرد؛ زیرا او در اتحادی با امپراتور بیزانس تصمیم گرفت به مصر حمله کند. از این رو، در سال ۵۶۵ ه . ق (۱۱۶۹ م) دمیاط را محاصره کرد.۲
در این زمان، صلاح الدین ایوبی مصر را در اختیار داشت. صلاح الدین دژ و محافظان دمیاط را بیشتر کرد و از نورالدین زنگی که صلاحالدین، کارگزار و امیر او بود، کمک خواست. ناوگان دریایی بیزانس کارگر نبود و استحکام قلعه و شهر نیز سبب شد که محاصره به طول انجامد. در نتیجه، قحطی در اردوی بیزانس راه یافت. با رسیدن کمک از سوی شام به وسیله نورالدین زنگی، دیگر برای صلیبیها امیدی نماند. محاصره پس از پنجاه روز تلاش بینتیجه، به پایان رسید و صلیبیها شکست خورده، برگشتند.۳
۱ . الکامل، ج ۱۱، صص ۱۳۸ ـ ۱۵۰ و ۱۵۴ ـ ۱۶۲ و ۱۹۷ ـ ۱۹۸ و ۲۲۷ ـ ۲۲۸.
۲ . همان، ج ۹، ص ۳۴۶.
۳ . همان، صص ۳۵۱ ـ ۳۶۵.
ظهور صلاح الدین ایوبی و اخراج صلیبیها از قلمرو مسلمانان
صلاح الدین ایوبی که کرد نژاد بود، به راهنمایی عمویش، به خدمت نورالدین زنگی درآمده بود. عموی صلاح الدین، اسدالدین شیرکوه از سرداران نورالدین در حلب بود. نورالدین، مناطق حمص و رحبه را به کمک شیرکوه به دست آورد. شیرکوه برادری به نام نجمالدین داشت که از سوی نورالدین در دمشق حکومت میکرد.
شیرکوه از سوی نورالدین مأمور تصرف مصر گردید. وی سه بار به مصر لشکر کشید و در این لشکرکشیها برادرزادهاش ـ صلاحالدین ـ را نیز با خود برد. پس از آن که سرانجام فاطمیان پذیرفتند که به جای نزدیکی با صلیبیهای بیتالمقدس، به نورالدین نزدیک شوند، شیرکوه توانست در مصر قدرت برتر به شمار آید. وی صلاح الدین را به وزارت دولت فاطمی رسانید.۱
صلاح الدین پس از مرگ عمویش، سرانجام در ۵۶۴ ه .ق (۱۱۶۹ م.) به خواست خلیفه فاطمی ـ العاضد ـ به جای عمویش به وزارت نشست. صلاحالدین کوشید پایههای حکومتش را پیوسته استوار دارد و دشمنانش را از میان ببرد.۲
در این هنگام، صلیبیها و بیزانسها دمیاط را محاصره کردند، ولی کوششهای نظامی و توانایی صلاحالدین، صلیبیها را وادار به عقبنشینی کرد و این سبب شد که صلاحالدین بیش از پیش مشهور شود.
صلاح الدین در ۵۶۷ ه . ق (۱۱۷۱ م) علیه خلیفه فاطمیه ـ اسماعیلی کودتا کرد و او را برکنار ساخت و خود پرچم سیاه عباسیان را در مصر برافراشت. صلاحالدین دستور داد دیگر به نام فاطمیان خطبه خوانده نشود. این گونه عملکردهای صلاح الدین بدان سبب بود که:
۱ ـ او خود یک سنی تعصبی بود؛
۲ ـ وی میکوشید با یکپارچه کردن قلمرو اسلامی از چند دستگیها جلوگیری کند تا جهان اسلام بتواند بهتر و مؤثرتر با صلیبیهای سوریه بجنگد. البته نباید حس قدرتطلبی و توسعهجویی صلاحالدین را نیز نادیده گرفت.
به هر حال، آخرین خلیفه فاطمی پس از برکناری چندان عمر نکرد و هوادارانش نیز همه گرفتار شدند.۳ البته صلاحالدین پس از قدرت یابی، بیدرنگ مبارزه با صلیبیها را آغاز نکرد؛ زیرا پیش از آن که در برابر صلیبیها رسالت دینی حسّ کند و از آنها بیمناک باشد، برای حفظ قدرت خود در مصر، از نورالدین بیم داشت. از این رو، کوشید نخست اقتدار خود را حفظ کند و سپس آن را به سمت قلمرو نورالدین گسترش دهد و آن گاه به صلیبیها بپردازد. او با احتیاط، از فرمان برداری نورالدین سرباز میزد، ولی از رویارویی مستقیم خودداری میکرد؛ زیرا به قدرت نورالدین آشنایی داشت و میدانست که نورالدین میتواند قدرت وی را در مصر از میان ببرد. وقتی نورالدین در ۵۶۹ ه . ق (۱۱۷۴ م) درگذشت، صلاحالدین برای فتح قلمرو او آماده شد.۴
صلاحالدین نخست در کشورگشایی جدّی نبود؛ زیرا یمن در جزیرهالعرب منطقهای کلیدی برای تجارت به شمار میآمد. از سوی دیگر، او که اسماعیلیه را در مصر برانداخته بود، هنوز بازماندگان آنها را در مصر میدید و نگران تهدیدهای احتمالی اسماعیلیان یمن در آینده بود. از این رو، برادرش، توران شاه را با سپاه بسیاری از راه مکه به یمن فرستاد. توران شاه توانست در ۵۶۹ ه . ق (۱۱۷۴ م.) همه شهرهای یمن را تسخیر کند و اسماعیلیه و دیگر گرایشها را به کلی برچیند.۵
پس از درگذشت نورالدین، پسرش ـ اسماعیل ـ یازده ساله بود و توانایی اداره قلمرو گسترده پدر را نداشت. از این رو، سرداران نورالدین برای کسب مقام اتابکی او با یکدیگر درگیر شدند. صلاح الدین فرصت را مغتنم شمرد و به بهانه پشتیبانی از اسماعیل ـ فرزند نورالدین ـ که وی از خادمانش بود، به سوریه لشکر کشید. پنج ماه پس از مرگ نورالدین، صلاح الدین به شام حمله کرد. او نخست به دعوت مردم دمشق در سال ۵۷۰ ه . ق (۱۱۷۴ م.) به آنجا رفت، ولی سپس حمص و حلب را به زور از سرداران نورالدین گرفت. وی همچنین حماه و بعلبک را نیز گرفت۶ و حتی موصل را در سال ۵۷۸ ه . ق (۱۱۸۲ م) محاصره کرد.۷ پس از آن، سنجار را تصرف کرد۸ و در سال ۵۷۹ ه . ق (۱۱۸۳ م) آمِد و بعدها اخلاط و میافارقین را نیز به تصرف خود درآورد.۹
۱ . سناالبرق الشامی، قوام الدین الفتح بن علی البنداری، پژوهشگر: رمضان ششن، دارالکتاب الجدید، بیروت، ۱۹۷۱ م ، ص ۸۰.
۲ . تاریخ الدول و الملوک، ناصرالدین محمد بن عبدالرحیم، پژوهشگر: قسطنطین زریق، الجامعه الامیرکیه فی بیروت، ۱۹۴۲ م، ج ۱، صص ۵۷ ـ ۶۵.
۳ . الکامل، ج ۹، صص ۳۶۴ ـ ۳۶۵؛ النوادر السلطانیه و المحاسن الیوسفیه، بهاءالدین بن شدّاد، پژوهشگر: جمال الدین الشیال، مکتبه الخانجی، القاهره، ۱۹۹۴، ص ۸۶.
۴ . الکامل، ص ۳۶۷؛ التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه فی الموصل، عبدالقادر طلیمات، القاهره، ۱۹۶۳ م، صص ۱۵۸ ـ ۱۵۹؛ النوادر السلطانیه، ص ۸۸.
۵ . الکامل، ج ۹، صص ۳۸۸ ـ ۳۹۰.
۶ . همان، ج ۲۹، صص ۴۰۴ ـ ۴۰۸.
۷ . همان، ص ۴۶۴.
۸ . همان.
۹ . همان، ج ۱۰، صص ۷ ـ ۹.